ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی - صفحه 71

1144 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عباس گفته:
    مدت عضویت: 483 روز

    به نام خدا با عرض سلام خدمت شما استاد عزیز و خانم شایسته گرامی.ودوستان سایت خدا.به نام خداوند بخشنده مهربان حمد و ثنا ستایش مخصوص توست ای فرمانروایی عالمیان ای دهنده‌ی مهربان ای صاحب روز جزا من تنها تورا می‌پرستم واز تو کمک یاری می‌جویم من را به راه راست و مستقیم هدایت کن به مسیر کسانیکه به اونها نعمت دادی نه غضب شده گان وگمراهان یارب العالمین.من قبل از آشنایی با استاد برای ارتباط با خدا همیشه یک یا چند نفر واسطه داشتم که چیزی از خدا درخواست کنم از امامان گرفته تا امامزادها که بتونم صحبتی داشته باشیم همیشه با واسطه اما بعد از دریافت آگاهی های که از استاد عباس منش دریافت کردم با خدا مستقیم و خیلی وقتها انلاین صبحت میکنیم و چقدر لذت بخشه از اون وقتیکه دارم با خدا مستقیم صحبت میکنم چقدر چرخ زندگیم روان شده خدایا شکرت توی کامنت های قبلی چندموردش رو مثال زدم فقط این رو میتونم بگم که فقط خدایا شکرت یه مثال بزنم پارسال تقریبا همین موقع من 15 کیلو اضافه وزن داشتم به دلیل به ظاهر نا جالب وزنم کم شده بود و خبر نداشتم بعد از وزن کردن خودم متوجه این موضوع شدم و این باعث شد که شروع به کارکردن روی رژیم غذایی بکنم والان نزدیک به یک سال هست که بارعایت نه صد درصدی 15 کیلو کاهش وزن داشته باشم ونگه داشتم توی همین وزن نه تنها سختی نکشیدم چقدر هم انرژیم رفته بالا به لطف خدا. زمانیکه وزنم بالا بود بی‌حال خواب‌آلود همیشه خسته و….بودم از وقتی که با استاد شروع بکار کردم روی باورهام به یه ادم دیگه تبدیل شدم که از خودم قبلا ندیده بودم و هر دفعه که یاد سالهای گذشته میوفتم به خودم افرین و دمت گرم عباس جونم میگم خدایا شکرت بابت هدایت و دریافت آگاهی های خدای .که خداوند واقعی رو دارم می شناسم خدایا شکرت بابت این هدایت ممنونم شاکرم سپاسگزارم وسجده شکر بجا میارم خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت.خداوند یارو نگهدارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    سحرکیاستی گفته:
    مدت عضویت: 2700 روز

    سلام به استاد بی نظیر و عزیزم

    از دیدن فایلهای توحیدی جدیدتون سیر نمیشم ،خسته نمیشم بلکه عشق میکنم و لذت میبرم از گوش کردنشون..

    اما هربار بهتر از قبل گوش میدم و سعی میکنم فکر کنم و درک کنم و در زندگیم به کار ببرم و عمل کنم به این آگاهی ها..

    بعد از چندین بار گوش کردن و دوباره اومدم از اول گوش بدم این دفعه ریزتر و بهتر از قبل…

    وقتی اول فایل گفتین چی میشه که بعضی جاها زندگی راحتر پیش میره و بعضی جاها سخت پیش میره؟

    همونجا فایل نگه داشتم و گفتم سحر بنویس کجاها زندگیت راحتر پیش رفته و تو دفترم نوشتم اما یهو حسم گفت اینجا هم بنویسم تا همیشه باشه و اگه یه روزی دفترم نبود بیام و اینجا مرور کنم که کجاها وقتی تنها روی خودش حساب کردم کارهارو برام به طرز بی نظیری آسون و راحت انجام داد ؟

    وَلِلَّهِ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَیْهِ یُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَکَّلْ عَلَیْهِ ۚ وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ(هود 123)

    نهان آسمان ها و زمین فقط در سیطره دانش خداست، همه کارها به او باز گردانده می شود؛ پس او را بندگی کن و بر او توکل داشته باش، و پروردگارت از آنچه انجام می دهید، بی خبر نیست.

    این آیه ای که امروز برام اومد و با این آیه روزم و نوشتن رو شروع میکنم…..

    – زمانی که می خواستم طلاق بگیرم که بزرگترین فکت زندگیم از همه زاویه ها همین طلاقم بود ، زمانی که سالها رو بقیه حساب میکردم اما وقتی دیگه ضربه خوردم و دیدم همه چی داره بدجور سخت پیش میره توی ذهنم قدرت رو دادم دست خدا و تنها روی خودش حساب کردم و دیدم به طرز معجزه واری همه کارها به راحتی انجام شد و در کمتر از یک سال من جدا شدم .. (خدایا لطف و رحمتت را سپاس)

    – زمانی که هروقت خونه ای می خواستم برای زندگی و شرایط مالی نداشتم که خونه ای اجاره کنم و اول بازم اشتباه میکردم و رو عقل خودم حساب میکردم و میگشتم و زمان میذاشتم و هی ناامیدتر میشدم اما به محض اینکه نشستم خونه و فقط رو خودم و باورهای توحیدی کار کردم خداوند به راحتی منو هدایت میکرد به خونه های برای زندگی که کاملا شرایط عالی رو داشتن و کاملا رایگان در اختیارم قرار میدادن حتی گاهی هزینه های هم بهم میدادن …(خدایا بی نهایت سپاسگزارم)

    – زمانی که شغلی می خواستم دقیقا با شرایطی که دوست داشتم و تنها از خدا یاری و هدایت می خواستم به راحتی برام پیدا میکرد و منو هدایت میکرد به همون چیزی که می خواستم بدون کوچکترین زمان و هزینه ای که من صرف کنم برای پیدا کردن شغل (ربم بی نهایت شکرگزارم)

    – سه سال پیش یه موضوعی برام پیش اومده بود که منجر شد به اینکه یکی منو تهدید کرد به اینکه زندگیت رو خراب میکنم و از این حرفها ،منم فقط با تمام نجواهای که ذهنم بهم فشار میاورد نشستم تو خونه و فقط خودم بستم به فایلهای توحیدی و قرآن و بعد از چند روز معجزه خداوند این بود که دل اون آدم رو به راحتی برام نرم کرده بود و حتی بهم زنگ زد و معذرت خواهی کرد..( خدایا قدرتت را شکر) اشکم در میاد وقتی اینارو می نویسم و به یاد خودم میارم

    – استاد وقتی از شما شنیدم که گفتین برین تو مسیر علاقه اتون منم شروع کردم به گشتن علاقه ام (روی عقلم حساب کردن) سه سال هزینه،زمان و انرژی گذاشتم و هدر دادم اما نتونستم و یجا خسته شدم و فقط چند روز گفتم خدایا من تسلیمم من واقعا ناتوانم تو بگو علاقه ام چیه؟ و به دو روز نکشید بهم الهام کرد و الان یکسال در مسیر علاقه ام دارم عشق میکنم و لذت میبرم (بی نهایت سپاسگزار ربم هستم)

    و کلی موضوع ریز و درشت که با سپردن به خدا برام به راحترین شکل انجام شد انشالله در پیام بعدی مکتوب میکنم ..

    هربار اینا بهم درسهای زیادی دادن مخصوصا که یاد گرفتم و هربار بهتر شدم تا مسئله یا موضوعی پیش میاد میگم خدایا تو برام درستش کن و من ناتوانم از حل این مسئله و انجام این کار …

    خدارو سپاسگزارم که منو از گمراهی و جهل خارج کرد و وارد این مسیر توحیدی کرد

    استاد بی نهایت ازتون قدردان و سپاسگزارم و دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    Sanaz گفته:
    مدت عضویت: 1345 روز

    سلام به همه یاران بهشتی

    از وقتی این فایل رو هر روز گوش دادم و هر روز یک صفحه کامنت این فایل روخوندم

    از وقتی دارم روز شمار رو هر روز گوش میدم و از وقتی که استاد گفتن شش ماه توی سایت بمون و از وقتی تعهد دادم که فقط روی خودم کار کنم و فقط کامنت بخونم و اینجا بمونم احساس خیلی خوبی دارم حالم خوبه و شعف زیادی دارم اون ذوق و شوقی که دوست داری بالا پایین بپری و فقط بگی هورااااا خدایا شکرت و فقط سپاسگزار خداوند باشی رو دارم و حتی به راحتی صداهای توی سرم روکه می شنوم سریع میگم این نجواهای شیطانه ولش کن و سریع برمی گردم کامنت می خونم

    دیروز شرایط جالبی نداشتم و نحواها اومد که مقایسه کنه و احساس فقر کنم در جا مچ خودمو گرفتم و با خداوند حرف زدم گفتم ربم من نمی دونم که چیکار کنم تو احساس منو می دونی تو قبل و بعد شرایطم رو هم می دونی به من بگو چیکار کنم و دلبر جانم ربم در جا جوابم رو داد که فعلا از لحظه ای که هست و هر چی که داری لذت ببر حالتو خوب کن بقیه با من همون لحظه چنان حالم خوب شد انگار روی ابرها بودم پر از شعف درونی قلبم پر از عشق حضور شد با اینکه زمستونه و اینجا خیلی سرده (ارومیه هستیم سرد و خشک ) اما در باز بود و یه نسیم خنک وزید به صورتم خورد خنکیش رو چنان حس کردم انگار خدا نوازشم کرد که آفرین همینه درسته ادامه بده از بس قلبم پر از عشق شد که شب نمی تونستم بخوابم این حس ها رو برای تک تک اعضا آرزومندم اما یقین دارم حتما تا به حال یک بار هم که شده تحربه کردید

    امید که این شعف رو هر لحظه بیاریم توی قلبمون و ماندگار باشه همون ذوق و شوقی که دوست داری جیغ بزنی داد بزنی الهی بی نهایت شکرت ربم سپاسگزارم

    با تشکر از همه اعضا و استاد گرامی و مریم بانوی عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    محمد رحمانی گفته:
    مدت عضویت: 1485 روز

    به نام خدایی که رب العالمین است

    سلام به استاد عزیزم و یارمهربان و دوستان بییینظیرم

    دوست دارم درمورد کل صحبت هایی که شد تجربیاتتون را بگید،چه باوری نسبت به خداونددارید؟چه تصمیمی دارید که باورهاتون رو تغییر بدید و چه زمانهایی اوضاع براتون راحت تر پیش رفته؟ آیا می‌توانید ارتباط راحت پیش رفتن اوضاع رو با این صحبت ها پیداکنید؟ آیا می‌توانید ارتباط سخت تر شدن چرخ زندگی رو ، زنگ‌زدگی و روان نبودن چرخ زندگی رو با این صحبت هاپیداکنید؟ آیا برنامه ای دارید برای اینکه نگاهتون را تغییر بدید برای اینکه اجازه بدید که خداوند کارهارو انجام بده؟؟

    ” خدایاشکرت بابت تمام اتفاقات زندگی ام که باعث رسیدن من به خواسته هایم می‌شود ”

    خدایا خودت کمکم کن تا بتونم بهترین جوابهارو باین سوالات بدم و آسون به مدار تو هدایت بشم.

    وقتی به 5دهه گذشته زندگی خودم نگاه میکنم روند رشدم رو بوضوح میبینم

    و با آگاهی‌های الانم بررسی میکنم باین نتیجه میرسم هرجا خواسته ای داشتم از خداوند و اون خواسته بارها تکرار شده توی ذهنم و درموردش تجسم کردم بعدش رهاشدم و سپردم به جریان، اون خواسته ها به شکل خیلی راحت وطبیعی وارد زندگیم شده.

    من در مورد شغلم یادم میاد تو دوران تحصیل وقتی از میدان اصلی شهر رد میشدم چندین شعبه بانک‌ها دور میدان بود و همیشه میرفتم پشت پنجره و به داخل شعبه و کارمندان نگاه میکردم و خودم رو اونجا تجسم میکردم و با احساس خوب لذت می‌بردم و از شور و هیجانی که توی شعبه بود به وجد میومدم.

    سالها گذشت بعد اتمام دبیرستان و خدمت سربازی یه مدت کوتاه در یه مغازه کارمیکردم اینم بگم که واقعا با احساس خوب اونجا کارمیکردم وهر وقت صاحب مغازه که یه تاجر پنبه بود کار بانکی داشت باعشق میرفتم وساعتها توی شعبه بانک می‌نشستم و تا رسیدن نوبتم روند کاری شعبه رو تماشا میکردم و کلی لذت می‌بردم خدایاشکرت

    بواسطه این تاجر به یکی از دوستان ایشون به یه شرکت تولیدی معرفی شدم و اونجا مشغول بکارشدم ولی علی‌رغم حقوق خوبش خیلی جذاب برام نبود ولی برای ورودی مالی خوب بود.

    همزمان دوره های فنی و حرفه ای هم میرفتم که خیلی زود جریان ازدواجم اتفاق افتاد که اونم جزو درخواست‌هایی بود که از خدا داشتم و به همون شکل خیلی آسان و طبیعی خدا برام‌انجام داد که من وقتی الان بهش فکر میکنم نه شغل خاصی نه درآمد و پس اندازی نه خونه ای نه خانواده ، واقعا هیچ کدوم از این آپشن هارو نداشتم

    خییییلی راحت واسون خدا منو گذاشت وسط یک خانواده بییینظیر که از لحاظ مالی و اجتماعی به مراتب از خانواده خودم بالاتر بودن

    خلاصه به کمتر از شش ماه همه کارها انجام شد حتی مراسم عروسی

    کل لوازم و جهیزیه خریداری شد خونه آماده شد به همراه یه فرشته نازنین و گفتن‌ آقا بفرمایید زندگیتون رو شروع کنید.

    من هم اطاعت امرکردم و زندگی مشترک شروع شد.

    یه روزی تو ایستگاه اتوبوس منتظر بودم که سوار شم برم به کارم برسم پشت ایستگاه اتوبوس چشمم خورد به دکه روزنامه فروشی

    حالا منی که اصلا اهل روزنامه خوندن نبودم آخه یه کارگر شرکت رو چه به روزنامه؟؟!!

    نمیدونم چجوری شد وقتی به خودم اومدم که یه روزنامه دستم بود و تو صفحه اول آگهی استخدام یک بانک رو دیدم.

    خلاصه رفتم‌کارهام رو انجام دادم بعد برگشتم منزل و آگهی رو به خانواده نشون دادم

    از اونجایی که شرایطش رو داشتم از فردای همون روز افتادم جور کردن مدارک و ثبت نام .

    کمتر از شش ماه بعد من توی شعبه بانک و پشت گیشه نشسته بودم و شده بودم کارمند بانک

    الان هم دقیقا 30 سال از اون موقع میگذره و همیشه این داستان زندگیم رو برای خودم و خانواده تعریف میکنم .

    یه وقتایی که چرخ زندگی روان نیست اینو به خودم یادآوری میکنم که

    چطور شد اون موقعها که حتی آگاهی های الان رو نداشتم و خدا رو هم به زیبایی الان نمیدیدم پس چرا اون موقع شد الانم قطعا میشه اگه من باورهام رو نسبت به خداوند تغییر بدم، بتونم ذهنم رو کنترل کنم ، و سعی کنم از زندگی لذت ببرم

    قطعا خدا هم که هموراه داره منو هدایت میکنه مسیر رو بهم نشون میده

    و این تجربیات گذشته باعث شده ایمانم قویتر بشه و خدارو بیشتر از پیش تو زندگیم حس کنم و فقط اجازه بدم که اون مسیر رو بهم بگه و منم به قول استاد بشینم روی شونه های خداوند و از مسیر لذت ببرم.

    خدایا بیییینهایت سپاسگزارم

    درپناه الله شاد و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    زهرا فدایی گفته:
    مدت عضویت: 315 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و گرامی و بزرگوار

    استاد شما بنظر من پیامبر زمان الان هستید

    یعنی همه حرفاتون عالی عالی عالی

    شما زندگی من رو عوض کردید به لطف خدا دستی از دستهای قوی خدا بودید تو زندگیم

    استاد من دقیقا همینطور که فرمودید داخل این فایل خدا رو دارم میبینم خداجانم داره هدایتم میکنه بینظیر و عجیب

    استاد اینقدر نشستم یهویی وسط گوش دادنم به فایلهاتون با اشک فقط خدا رو صدا زدم و حس کردم باحس خوب خدا خیلی خوبهخدا واقعا خداس

    استاد من تا نگران چالشی میشوم درزندگیم تا یاد خدا میوفتم و میدونم همه چیز خداس و وقتی خدا رو دارم هیچ نگرانی نیست و خدا برام حل میکنه

    من غیراز خدا هیچ کسی رو ندارم و نخواهم داشت

    بقیه فقط دستی از دستهای خداهستند.

    استاد خدا بهتون برکت و سلامتی و سعادت و خوشبختی بیشتری بدهد که واقعا تاثیر گذارید!!!!

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    سیما گفته:
    مدت عضویت: 3527 روز

    به نام خدا

    سلام به استادعباس منش عزیزو بزرگوار

    سلام به خانم شایسته نازنین وهمه دوستانم دراین

    سایت مقدس

    خدایاهرآنچه دارم ازآن توست

    خدایاتنهاتورامی پرستم وتنهاازتویاری می جویم‌همه

    مارابه راه راست هدایت فرما.راه کسانی که به

    آنهانعمت داده ای.

    خداراهزاران بارشکرمیکنم که نعمت حضوردراین

    سایت مقدس ونوشتن کامنت رابه من عنایت کرد.

    واقعاکه توحیدهمه چیزاست ومابدون

    حضورخداونددرزندگیمان به اندازه پوست نازک

    هسته خرماهم قدرت نداریم .راحتی وروانی زندگی

    شیرینی وحلاوت خاصی دارد که

    آرزومیکنم‌خداوندآنرابه همه مابچشاند.به یادمی

    آورم زمانهایی راکه طعم این راحتی رامی چشیدم

    وچقدربامقایسه این روانی باتقلاهایی که قبلا

    داشتم سپاسگذارترومتواضع ترمی شدم واین راحتی

    وروانی زمانی به انتهارسیدکه دیگرفکرکردم همه

    چیزدرست شده است ودیگرغیرازاین نمی

    تواندباشد.امااین هم بخشی ازتکامل است که

    بایست اتفاق می افتادتامن تفاوت بین تقلاکردن

    وآسان شدن برای آسانیهارابیشتر درک کنم.

    امروزوقتی عاجزانه به خدااظهارعجزکردم خودش

    واردزندگیم شد وبا نشانه هایش حضورش رابه من

    نشان داد.یادم می آیدکه استاد دردوره جهان بینی

    توحیدی گفتند:اگرتویک درصدبهترشوی نتایج یک

    درصدتغییرنمی کنند .بیست درصدبهترمی شوند.

    واین ازفضل خداونداست .درجهانی که اینقدرقوانین

    ساده ولذت بخش دارد چقدرخوب میشود نتیجه

    گرفت….

    من امروزقلباسپاسگذاری کردم بابت نعمتهایی که

    استفاد میکردم وتصمیم گرفتم که به نعمتهایی که

    درحال حاضرندارم فکر نکنم وبه همانهایی که دارم

    ومیتوانم استفاده کنم توجه کنم وبابت

    آنهاسپاسگذارباشم وبقیه رابه خدابسپا م .چون اوکار

    خودش راخوب بلداست وهمیشه این کارراانجام

    داده است ووظیفه اوبه عنوان ارباب من اینست که

    نیازهاوخواسته های من رابرطرف کند .آخراوارباب

    وقدرتمنداست .همه ثروتهادردست اوست .من که

    اول هم گفتم ازخودم چیزی ندارم‌وهرچه دارم ازآن

    اوست . ووقتی فقط ازخودش خواستم و خودم

    راکنارکشیدم ودرکارش فضولی نکردم وبه یادآوردم

    چه کارهایی رابرایم راحت وروان انجام داد ومن یک

    به یک آنهارابه خودم یادآوری کردم کم کم اتفاقات

    خوب ازراه رسید ومن فهمیدم که فقط

    بایدازخودش بخواهم وزیادهم بخواهم واوسریع

    الاجابه است .

    سپاسگذارخداوندم به خاطرقوانین ساده وثابت

    جهان هستی وبازهم سپاسگذارخداوندم که استادی

    چنین توانمندرابه زندگیم واردکرده است .کسی که

    یادگرفته است خوب زندگی کند وجهان راجای

    بهتری برای زندگی‌کردن‌کرده است.

    سپاسگذارم استادعزیز وبی نظیرم.سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    مبینا عادلی گفته:
    مدت عضویت: 1239 روز

    سلام استاد عزیزم سلام بچه های سایت عباس منش.

    استاد من میخام تو این قسمت از فایل یه داستانی اززندگیم تعریف کنم که قبل ازاشناییم با شما بود حدودا 3یا4پیش ،من تو یه کارخونه کار می‌کردم که پلاستیک دسته دارو فریزر تولید میکردن هرکی میومد اونجا سرکار یه ساعت بیشتر دوام نمی‌آورد و بعدش الفرار که رفتی ،خلاصه الان که به موقعیت اون زمانم فک میکنم میبینم آخه من چه جونی داشتم که اونجا دوام آورده بودم اونم به مدت 6ماه جونم براتون بگه که من 3هفته اول که اونجا تازه کار بودم خیلی برام سخت گذشت تا کارو قلقش اومد دستم آخه شما فک کنین توگرمای تابستون تازشم دستگاهای خیلی بزرگ اونجا بودن واونام گرما رو تشدید میکردن حتی تو وضع اسفناک نمیشد کولر روشن کنی چون باد میزد وپلاستیکارو با خودش می‌برد حالا نمیخام زیاد رونکات منفی اش توجه کنم چون برام اونجا خیر وبرکت هم داشت ،خلاصه که سرعت دستگاه بالا ومن باید تند تند همرو جمع میکردم دسته میکردم وروی تیغ میزاشتم تا پرس شن و داخل کیسه میزاشتم خیلی برام سخت بود چندتاکارو همزمان انجام بدم اونم با سرعت بالا.

    یه روز داشتم از خونه میرفتم محل کارم که تودلم گفتم خدایا الان من 3هفته اس دارم میرم چرا این کار برام راحت نمیشه چرا هرروز دارم زجر میکشم داشتم تودلم باخدا حرف میزدم یادمه هرروز که میرفتم تودلم 1ایه الکرسی با 4تا حمد میخوندم بلکم یکم اونروز برام راحتتر بگذره .خلاصه که رفتم کارگاه و یه دوساعتی داشتم کار میکردم تا اینکه دستگاه خاموش شد یکی از همکارانم که یه آقا بود میدیدم میاد بعضی وقتا که خیلی سرم شلوغ میشد بهم کمک می‌کرد وخیلی ام دستش تواون کار فرز بود مثه فرفره همه چیو جمع می‌کرد تازشم چایی اشم میخورد راهم میرفت واسه خودش ولی من خودمو میکشم بازم عقب می‌افتادم بهش گفتم آقا ابراهیم میشه بیای یه توضیحی بهم بدی که چجوری مثه شما بشم اونم گفت با روی چشم ببین خانم عادلی کاری نداره انقد به خودت سخت نگیر اول اعصابت آروم کن بعدبه تک تک حرفام گوش کن آخه همش میبینم باخودت هوف میکشی وکلافه میشی منم گفتم باشع اومد کنارم وایساد دستگاه وروشن کرد همین جورم داشت بهم توضیح میدادو میگفت وقتی قالب به یه حدی میرسه تو پلاستیکارو وردار محکم از دوطرفش بگیر که دستت سرنخوره بعدش بزار رومیز یه دستی بهش بکش که باد پلاستیک و بگیری بعداز دوطرفش که بهت گفتم محکم نگه دار که ازدستت لیز نخورن وبزارش روی تیغ و دکمه پرس رو بزن بعدش یه دستت به تخته تیغ باشه یه دستم محکم دسته پلاستیک وبکش به سمت خودت تا از بغل پاره نشه گفت یه زمانبندی واسه خودت بزار انقد راحته که نگو ومنم یه ساعت فقط تمرکزی پای دستگاه حرفاشو تو ذهنم از اول مرور میکردم و موبه مو انجام میدادم تا اینکه بعداز یه ساعت دستم راه افتاد و قشنگ دستگاه و خودم تنهایی راه میبردم اونروز انقد خوشحال شدم انقد تودلم ذوق کردم که قلق کار به همین راحتی اومد دستم و من چقد راحت کارو انجام می‌دادم درصورتی قبلش زجر میکشیدم بعضی روزا انقد سختم بود که پای دستگاه مینشتم گریه میکردم اما به خودم میگفتم حیفه چون ار اول که رفتم صاحبکارم باهام طی کرد قشنگ باید یه ماه وایسی کار کنی مرتب بیای تا پولت و بهت بدم وگرنه حتی اگه یه روزم از یه ماهت کم باشه از پول خبری نیس منم زورم میمود بااون همه سختی که کشیدم تواون چند هفته اول کاروول کنم برم اصن باورم نمیشد که انقد کار راحت باشه کل کار دستگاه از تعمیراتش وهمه چیشو انقد که اعتمادبنفس گرفته بودم تو همون ماه اول یاد گرفتم و هرکسی میومد که کارو ببینه یا تازه کار بود صاحبکارم اونو می‌آورد زیر دست من تابهش کار یاد بدم یه جوری شده بود که همه از خانم عادلی کمتر بهم نمی‌گفتن و حقوقم هم به نسبت مردایی که اونجا بودن بالاتر رفت واونا یه جورایی بهم حسودی میکردن چون من مجرد بودم اون موقع ها هم 17 سالم بیشتر نبود و اون اقایونی که اونجا کار میکردن حداقل 30 یا40 ساله بودن وصاحب زن وبچه بودن وحسودیشون میشد که چطور یه دختر کم سن وسال همچین ارج وقربی داره تو کارخونه وهرکس هم که میمود معمولا آقا بودن ووقتی پای دستگاه وایمیستادن خیلی چون فشار کاری بالا بود و8ساعت بدون استراحت باید وایمیستادی و بکوب کارمی کارمیکردی وکیسه های 25 کیلویی رو هر 10 دیقه یه بار وزن میکردی و میزاشتی کنار براشون جای تعجب بود چطور یه دختر به این لاغری و ریزی انقد فرزه و کارکردن بااین دستگاه واسش آب خوردنه چون اونا میومدن وشروع میکردن به غر زدن صاحبکارم آقا رضا میگفت آخه وفتی یه دختر تونسته شما براچی انقدغر میزنین .

    الان که بعداز سالها باشنیدن این فایل اون روزا یادم اومد چون خیلی سختم بود واقعا من داشتم اونجا جونمو میزاشتم از خدا خاستم که بهم کمک کنه و کارم آسون بشه و اون همون روز برام معجزه کرد از زبان همکارم آقا ابرهیم . اصن یه اعتماد بنفسی گرفته بودم که خدامیدونه دست به آچار میشدم دستگاه و درست میکردم که همه انگشت به دهن میموندن کلیت این داستان اینه وقتی به خدا اعتماد کنی وبهش بسپاری که آسون کنه مسیر زندگیت رو اونم همونجا درجا پاسخ میده و میگه بفرما عزیزم از این آسونتر که تویه کارخونه ای پراز مرد اونم با سن بالا (چون من باور داشتم آقایون دست به آچار تر هستن و توکارای فنی از خانوما بهترن )همه اونجا میگفتن خانم عادلی و صدا بزنین بیاد دستگاه و درست کنه خدایا شکرت که اونروز منو آسون کردی برای اسونیها الان که یادم اومد خیلی برام لذت بخش بود .بماند به یادگار واسه خودم که هرجا ذهنم گفت آقا دیگه دارم میمیرم خیلی سخته بگم نه وقتی خدا اونجا دستمو گرفت الان هم خدا همونه عوض نشده دوباره باید مثل اون روز بهش توکل کنم و از ته قلبم ازش بخام کارم رو آسون کنه ،زندگیم رو غلطک بیوفته ،دلهارو واسم نرم کنه ،چرخ زندگیم رو روان‌تر کنه همونجور که اون موقع اون اتفاق معجزه آسا واسم افتاد .

    خدایا شکرت .

    سپاسگزارم ازت استاد عزیزم درپناه خدا باشی️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      فاطمه بهرامیان گفته:
      مدت عضویت: 752 روز

      سلام خانم عادلی عزیز

      کامنت شما روزی اول صبحم بود وچه کامنت زیبایی چه توکلی وچه ایمانی.

      ازت متشکرم وتحسینت می کنم برای این ایمان برای این اعتماد به نفس که کار به اون سختی رو با سن کم انجام دادی و الان به خودت افتخار می کنی.

      چه خوب نوشتی یه حس خوبی بهم دست داد به خودم گفتم فاطمه چقدر خوب هر روز صبح از خدا بخوای آن روزت آسان بشه و تو آسون بشی برای آسانی ها واقعا چه لذتی داره سوار شانه های خدا بشی سوت بزنی و بری وهی خدا کارها رو انجام بده .

      من هم گفتم خدایا امروز جمعه که تعطیلیم ولی می خوام بشینم رو شونه هات وخوش بگذرونیم امروز رو عالی کن از فردا هم چشمام رو که باز کردم دستم رو می زارم تو دستت.

      گوش دادن فایلهای توحیدی یه حس زیبایی داره کلا نگرانی و استرس وترس رو ازت می گیره خدا رو نزدیکتر از هر زمانی حس می کنی و خودت رو قدرتمندتر از هر وقتی می بینی دیگه تنها نیستی یکی کنارت هست که از عهده هر کاری برمی یاد ثروتمند وبا قدرته دیگه چی می خوای.

      خلاصه که آفرین به شما خانم عادلی موفق و پیروز باشید و هر لحظه بر شانه های خداوند باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    سحرکیاستی گفته:
    مدت عضویت: 2700 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم گلی

    و سلام به دوستان بی نظیرم که جنس کامنتهای توحیدیشون اشک آدم در میاره

    أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمِیعاً (بقره 165)

    تمامِ قدرت، از آنِ خداست.

    چه می شود که بعضی موقع ها چرخ زندگی روان پیش میره و بعضی موقع ها سخت پیش میره؟؟؟

    وقتی گفتید بستگی به نگاهی که به خداوند دارید یه لحظه فکر کردم و گفتم بیام اینجا ثبت کنم که کجاها کارهام به راحتی پیش رفت تا تمرکز و توجهم بره سمت خواسته و زیبایها و شگفتیهای که خداوند در زندگیم برام رقم زد و هم یادآوری کنم به خودم …..

    1. یادته سحر وقتی خواستی جدا بشی از اون زندگی تنها روی خدا و قدرتش بود که به راحتی همه کارهارو برات انجام داد و به یکسال نکشیده مهر طلاقت خورد.. خدایا بی نهایت سپاسگزارم بابت لطف و رحمتت که شامل حالم کردی

    2. یادته هروقت خواستی خونه اجاره کنی و تنها چیزهای که می خواستی رو از خدا خواستی و چقد عالی حتی بهتر از چیزهای که می خواستی ،خدا تو رو هدایت کرد به اون خونه ها برای زندگی … پروردگار بی نهایت تو را سپاسگزارم

    3. یادته وقتی گفتی خدایا من یه گوشی می خوام و هیچ شرایطی هم برای خرید نداشتی اما خدا برات از طریق دستانش گوشی رو فرستاد به راحتی و چقد ذوق کرده بودی لحظه اجابت خواسته اتت … خدایا بی نهایت شکرت

    4. یادته وقتی کرونا گرفتی یک ماه نرفتی سرکار و پولات داشت تموم میشد ، چطور خدا دستانش فرستاد هزینه های دکتر و دارو همه رو داد، چطور برات خوراکی و غذا آورد از طریق دستانش ، چطور برات پول فرستاد تا تو فقط تمرکز کنی روی سلامتیت؟؟ خدایا مرا ببخش و بیامرز که چه لطفایی در حقم کردی و من یادم رفته بود …

    5. یادته اوایل جدایی هیچ پولی نداشتی اما تنها روی خدا حساب میکردی و چقد شگفت انگیز برات 50 میلیون فرستاد … خدایا رزاقیتت را سپاس وشاکرم

    6. یادته سه سال دنبال پیدا کردن علاقه ات بودی و چقد هزینه و زمان صرف کردی؟؟؟ اما به محض اینکه تسلیم شدی و گفتی خدایا من واقعا انقد ناتوان و ضعیفم که حتی خودمم نمی شناسم و به چند روز نکشید هدایتت کرد به علاقه ات و الان داری با عشق کار میکنی و داری کسب درآمد میکنی … رب من این نهایت لطف و رحمت بی کران شما بود نسبت بهم …

    7. یادته دیگه خسته شده بودی از کار کردن برای بقیه و هی سر ساعت مشخص رفتن و اومدن و نداشتن آزادی زمانی چقد اعصابت و خورد میکرد و از خداوند خواستی تا بهت آزادی زمانی بده و تنها روی خودت و علاقه ات کار کنی و الان یکسال که رسیدی به خواسته اتت …

    خدایا واقعا داره اشکم در میاد از این همه لطف و رحمتی که در حقم کردید و من قدرنشناس یادم رفته بود ….

    تنها خودت دوباره میتونی بهم کمک کنی که با یادبیارم لطف و رحمتت را …

    استاد بی نهایت ازتون سپاسگزارم و بهترین هارو براتون آرزو می کنم..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  9. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 592 روز

    یا حق

    زهرا مستند زندگی من 15

    درود بر استاد عزیز و دوستداشتنی

    الحق و الانصاف استادی شایسته و برازنده ی شما انسان بزرگوار می باشد

    چنان دلسوزانه و با تامل صحبت می‌کنید و کلمات را چنان حکیمانه انتخاب می‌کنید که انسان حظ می‌کند از این همه درایت و تدبیر

    خداوند من را هدایت کرد به سمت فایلهای توحیدی که هر بار یکی از آنها را گوش میدهم

    خدا می‌داند که اشک میریزم

    چنان خداوند را زیبا توصیف میکنید که به لطف خدا و شما هر لحظه بیشتر شیفته اش میشوم

    در بچگی آنچنان ما را از خدا ترسانده بودند که من هر لحظه احساس ترس و وحشت وجودم را فرا می‌گرفت که حتی بزرگترهای ما نیز می‌گفتند باید از خدا ترسید

    نکنه خلاف نظر خدا حرف بزنی

    نکنه موهات و بریزی بیرون که حتی اگر یه دونه موت رو نامحرم ببینه خدا از همون یه دونه مو آویزونه

    میکنه و من هم خودم رو تصور می‌کردم که حلق آویز شدم و فریاد میزدم و با خودم میگفتم چه جوری

    انسان با یه دونه مو آویزون می مونه بعد باز یاد حرف مادرم می‌افتادم و میگفتم خب حتما خدا خیییلی قویه که این کار رو میکنه و خدا رو یک غول وحشتناک و عصبانی در ذهنم همیشه تصور می‌کردم که منتظر از ما

    انتقام بگیره

    نکنه فلان ،نکنه فلان

    که حتی یکروز وقتی به مادرم گفتم

    خدا رفیق منه و آدم که از رفیقش نمی ترسه

    این جمله را در دوران نوجوانی خود به مادرم زدم و اون هاج و واج من رو نگاه کرد ولی خودم کیف کردم

    چون واقعا احساسی بود که خودم دریافتش کرده بودم

    خداوندا عاقبت همه ی مارو ختم بخیر گردان

    و ثروت بی انتها و سلامتی کامل بر همه ی ما عطا بفرماید

    آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    خدامنو دخترم ----شماهمه😂 گفته:
    مدت عضویت: 173 روز

    سلام به استادعزیز وهمه دوستان گلم

    امروز بعداز 5سال تمرینات استادعزیزم بالاخره بعداز یک هفته اساس کشی درمنزل نو باوسایل نو جابه جاشدم و کلاخونه رومرتب کردم وخداروشاکرم بالاخره بعداز 5سال یک واحد250متری دربالاشهرکرج خریدیم ومنم درشغل موردعلاقم مشغول بکارهستم وسالن کوچکم رو افتتاح کردم و 5نفرمشتری برای روزاول به سالنم اومدن و کارشونوانجام دادم .

    همسرمم درمغازه خودش مشغول بکارشده و بیزینس خودشو داره خدایاشکرت .

    رابطه عاطفیم باهمسرم عالی شده و مثل پروانه دورمنو دخترم میچرخه . ومنم هروز خداروشاکرم برای این همه نعمت و خوشبختی که در زندگیمون درجریانه . بیشترین تمرینی که کردم دراین 5سال روی احساس لیاقت و احساس خوب وقانون رهایی وشکرگزاری تمرین کردم و این چندماهه اخیر زندگیم 180درجه در رفاه وارامش و لذت وخوشبختی تغییرکرد و مدام زیر لب میگفتم

    خدایا تنها تورامیپرستم وتنها ازتویاری میجویم

    خدایا قدرت فقط دردستان توست

    توبگی موجودباش موجودمیشود

    همسرم بقدری دنبالمه دخترم بقدری دنبالمه که فقط بخدامیگم خدایا شکرت بابت اینهمه عشق و لذت .

    پول دنبالم میدود خواسته هام یکی یکی محقق شد شکرخدا امروز رفتم کلاس رانندگی تا رانندگی رو دوباره اموزش ببینم چون 10ساله پشت فرمان ننشستم النترا نوبنامم درپارکینگ خونه گذاشتم بعدازاموزش سواربشم وترسم بریزه .

    استاد واقعیتش من وقت نمیکنم سریال زندگی دربهشت روببینم فایلهای شمارو اونایی که خیلی ضعیفم وقت کردم یکی یکی دیدم فعلا تمریناتشوانجام میدم .

    دوستم که بیزینس داره وبه کشورامریکا میره ومیاد امروزبمن پیشنهاد کار داد خیلی کارسبک وراحتیه ودرامد دلاری میتونم داشته باشم بهش گفتم به پیشنهادت فکرمیکنم .

    عاشق همسرمم خداشاهده اینقدرعالیترشده وتغییرکرده که هروز یک چیز جدید ازش کشف میکنم . خداروشکرفاصلشوبامن حفظ میکنه منم بتونم به رشد شخصیتی وپیشرفت مالی خودم برسم .اصلا بمن نمیچسبه ومنوراحت میزاره برای رشد وپیشرفت

    بموقع وبجا بامن درارتباط عاطفی وصحبتهای مثبت هست.

    دخترمم به خلوتم احترام میزاره برای مطالعه قران یا کارکردنم .

    همه اینارو بدلیل تمرینات عالی که دراین 5سال برای احساس لیاقت انجام دادم الان ثمرشو میبینم

    بعدازعید میخام بچه داربشم ویک پسر ازخدامیخام بمن بده سالم صالح خوشگل مثل ویانا .

    بعدازبچه دارشدنم باید خدمتکاربگیرم چون خودم درسالن سرم شلوغ میشه .

    شوهرم لیسانس طراحی صنعتی داره وهروز یک استعدادش داره کشف میشه .با اینکه قوانین بلدنیست ولی اوتومانیک خیلیهاشوانجام میده .

    دیروز درخونمون پارتی گرفتیم و این چندساله که رفت وامدنداشتیم من دیروز اقوام ودوستانم رو دعوت کردم وجشن گرفتیم که شاد باشیم واولین خاطره زیبا رو درمنزل نوساختیم وعکاسی وفیلمبرداری کردیم

    خدایاشکرت برای نعمتهایی که در زندگیم مثل بارون جاری کردی .

    خدایا تنهاتورامیپرستم وتنها ازتویاری میجویم .

    احساس شادی .شجاعت ،خیال راحت، احساس عشق به همه کائنات وانساها ،وتوکل قوی بخدا دارم دراین چندماهه اخیر .

    احساس ارزشمندی واحساس لیاقت وزیبایی فوق العاده زیاد دارم وهروز روبه بهبودهستم .

    ادمهای فوق العاده باکلاس متشخص با ارزش مودب سطح بالا زیبا تحصیلکرده دیروز درمهمانی بودن بعداز 10سال زندگی مشترک اولین باربود پارتی میگرفتم و خونمون شلوغ شده بود . به هربهانه ای میخام ازاین به بعد دعوتشون کنم فقط برای شادی ورقصیدن و احساس خوب . درسته من ازتنهایی خودمم خیلی لذت میبرم ولی شادی به هربهانه ای جشن به هربهانه ای خیلی برام احساس لذتبخشی داره .

    استاد سپاسگزارم ازتون ودوستتون دارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای: