عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 5

722 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زینب فرخی گفته:
    مدت عضویت: 1167 روز

    سلام ب بهترین استادم تا ب امروز و سلام ب مریم عزیز و تمام بچه های این خانواده ی بزرگ و دوست داشتنی

    بسیار توضیحات عالی بود استاد برای اینک ب خودمون یادآوری کنیم ک در شرایط بد و حساس هیچ وقت نباید تصمیمات اساسی و احساسی بگیریم و ب قول خودمون عجول باشیم.

    من اینو از شما یاد گرفتم ک اگر اتفاقات چ خوب و چ بد برای من بیوفته نباید عجله کنم و سریع بگم الان این موقعیت عالی از دستم میره

    الان این اتفاق خوب تمام میشه و شما چ زیبا مثال خونه رو زدید ک بعدها میفمیم ک اگر بیشتر میگشتم ،اگر بیشتر فکر میکردم ، اگر اجازه میدادم زمان کمی بگذره و……..

    انصافا از زمانی ک وارد این خانواده عزیز شدم روی خودم کار کردم و بسیار زیاد این قانون رو یاد گرفتم ک نباید تصمیمات عجولانه چه در ناراحتی چ در خوشحالی بگیرم و ذهنم شرطی شده ک سریع ب محض عصبانی شدن این پیغام رو میده ک اگر این کار رو انجام بدم چنین اتفاقاتی برام خواهد افتاد.

    البته ک همیشه کار برای انجام دادن روی ذهن است و هرچه جلوتر میریم این موضوع برامون قابل درک تر میشه.

    تنها موردی ک خیلی بهتر شدم ولی خودم هم میدونم ک باید بیشتر خودم رو کنترل کنم در مورد فرزندم هست،کسایی ک پدر و مادر هستند این موضوع رو خوب درک میکنند ک وقتی از دست بچه‌ها عصبانی میشه ی نوع زمزمه ی شیطان در گوشت مدام تکرار میکنه بزن تو گوشش بزن لهش کن یا هر چیز دیگه ای…….

    ولی خدایی کار سختی اون لحظه کنترل خودم ولی خیلی رو خودم کار کردم و از وقتی کنترل رو خودم رو شروع کردم ب مسیری هدایت شدم ک معلم بشم و با بچه‌ها تدریس کار کنم و خب الان این موضوع شده نقطه قوت و بارز من در کارم

    همه در مواجهه با این موضوع ک من روزی پنج دانش آموز دبستانی نه بزرگ تر دارم و چجوری با تمام احساسم بهشون درس میدم و اون هارو مثل بچه های خودم دوست دارم و حتی دخترم و پسرم صداشون میزنم کلی تعجب میکنن و میگن وای چه حوصله ای داری یا خوش بحالت چه حوصله و اعصابی داری و خدارو شکر میکنم ک ب من توان انجام این کار رو داده

    شاید یک مسئله یا یک مطلب رو ده بار توضیح بدم و تکرار کنم تا کامل متوجه بشه و این کار ، کار هرکسی نیست.

    اینها همه از لطف شماست استاد عزیزم،اینک مدام روی خودت و ذهنت کار کنی و این تکرار در طول زمان راه هایی رو برات باز کنه ک خدا میدونه.

    و بسیار خانواده ها و افرادی رو دیدم ک در اون حالت اعصبانی موندن و چ اتفاقات بدی و بیماری هایی رو برای خودشون ایجاد کردن.

    من توی شرایط احساسی خوشحالی ک خیلی شاد بودن بیشتر میتونم بگم تصمیم گیری حالا اشتباه داشتم تا شرایط عصبانی ،چون تکرار این موضوع ذهنم رو شرطی کرده و اجازه انجام تصمیم بد رو بهم نمیده.

    سپاسگزارم از خداوند متعال ک من رو با این خانواده عزیز اشنا کرد و هر چه می‌گذره درک ما رو از قوانین الهی بیشتر و بیشتر میکنه.

    استاد یک سپاسگزاری ویژه از شما میکنم ک از اتفاقات اطراف اینقدر زیبا ایده می‌گیرید و برای ما صحبت می کنیدو درک ما رو از قوانین بیشتر میکنید.

    در ضمن بگم ک بسیار اندام زیبایی دارید و بسیار جذاب تر و دوست داشتنی تر شدید.

    من هم ب نوبه خودم بهترین ها رو براتون آرزو میکنم و عاشقتونم.

    در پناه الله باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    سید عظیم بساطیان گفته:
    مدت عضویت: 819 روز

    .سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته ازاین فیلم برداری ناب و بی نقص شون، و سلام دارم خدمت خانواده بزرگ عباسمنش توی این سایت بی نظیر. استاد من چه ضربه ها خوردم از این احساس و نه گفتن به دیگران که پاشنه ی آشیل و نقطه ضعف بنده هست شدید .استاد و دوستان عزیزم، میخام اولین نفری باشم.کامنت می نویسم چه ها کشیدم از این احساس.همانطور که در کامنت های قبلی اشاره شد ،سال 94یکی از بستگان بنده بهمون زنگ زد و در خواست ضمانت کرد و چون من حسابم.کار میکردو جواز داشتم ، نه نتونستن بنده همانا و ضمانت همانا، و وام رو به اسم خودم گرفتم اشتباه شدید تر از ضمانت … ما وام رو گرفتیم و دو دستی تقدیم طرف کردیم . یکی دو قسط اول خوب بود ، بعد از اون طرف تصادف کردو چون با پدرش مشکل داشت به پدر شون صحبت کردم گفت چون به من اطلاع نداده و تک پسر خانواده هست ، و به حرف های من گوش نداده ، من کاری به ایشون ندارم، خلاصه استاد چون چک داده بودم و قسط معوق داشتن ،چکمون برگشت شد و حساب مسدود … زیاد دوست ندارم در مورد ش صحبت کنم،و توجه خود مو ببر به اون روزا ..استاد خودم وام رو تسویه کردم و حتی به طرفم زنگ نزدم .بچه ها احساسی تصمیم نگیرید به عواقب کارتون فکر کنید ، یک حرف بد و یک عکس العمل بد ، چنان تاثیر ی داره تو شرابط زندگی که نگو… مخصوصا تو روابط .طرف به دوستی و صلح میرسه ولی میگه شما این حرف رو زدید ، وچکار کردید ، و فلان و فلان و بعد از سالها، هنوز حرفشو میزنه … استاد مثال زیدان رو زد ، همه دنیا تعجب کردن که زیدان که اینقدر خوب و با اخلاقن چرا تو جام جانی این حرکت رو انجام داد … و هنوز که هنوز فیلم هاش هست … استاد این همه میگه کنترل ذهن و میگه حواستون باشه ..به خاطر همینه ،سعی کنیم در شرایط سخت احساس منو کنترل کنیم ، فرق بین افراد بیرون و افراد داخل سایت بچه ها همینه ،ماباید بتونم کنترل ذهن و احساس داشته باشیم ، کم و زیاد نشیم، و تصمیمات درست اتخاذ کنیم .همینه استاد میگن دوستان سراغ وام و قسط نرید… خیلی مثال دارم بزنم و چون پاشنه ی آشیلم هست ، می تونم در موردش ساعت ها صحبت کنم. و میدونم دوستان عزیز شما هم مثالهای زیادی دارید که بزنید … این یکی از تجربیات بنده بود خواستم گفته باشم و ان شالله خالق شرایط خودمون باشیم .و تصمیم درست رو بگیریم.ممنون که خوندید ،خیلی خلاصه نوشتم ، ببخشید، در پناه خداوند متعال باشید.و سایتون مستدام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    الیاس و فاطمه سادات گفته:
    مدت عضویت: 1374 روز

    سلام استاد عزیز وخانم شایسته گل

    ممنون ازشما که فایل گذاشتید تشکر اززحماتشما که اینهمه زیبایی رو بهمون نشون دادید

    من به همه توصیه میکنم فایل ارامش در پرتو اگاهی روگوش کنند چون خیلی بهم کمک کرد

    من اخلاقم خوب نبود همیشه بگو بخند داشتم بقیه رو میخندوندم وفکر میکردم من دیگه کنترل همه چیو دارم این قضیه تا زمانی ادامه داشت که یکی به من کاری نداشت واگر برخلاف میلم کاری انجام میشد عصبانیتم وخشمم وحشتناک بود

    ولی. الان یادگرفتم ارام باشم ارام ارام

    وقتی نگاه ته قلبم میکنم میبینم یک دریایی ارام رامیبینم ویه خورشید که غروبش اب رو رنگی کرده ومن روی یک قایق نشسته ام واین برای من از همه چیز مهمتر هست و

    با بیست سال رفتن روضه ومنبر وهیئت نشد

    با این سایت بسیار بسیار بسیار عالی انجام شد

    حالا میفهمم که شما میگوئید کامنت بزارید یعنی چی چونکه یه یک ساعتی هست ذهنم درگیر همین شخم زدن ذهنم شده.

    وهمین عالی هست ممنون استاد گل.

    تازگیها

    وقتی عصبانی میشم. یک نفر همون اول خدارو گواه میگیرم که همینطور است یک نفر میاد

    کنارگوشم میگه ساکت هیچی نگو بعضی وقتها که بحرفش میکنم عالی میشه ولی امان ازموقعی که میگم تو ساکت باش چرا من سکوت کنم.

    من همیشه فکر میکردم اشک وگریه زیاد برای خدا مهم هست ودلش میسوزه.

    وقتی شما گفتید خدا احساس نداره اصلا باورش خیلییی سخت بود گفتم مگه ما کوچک شده خدا نیستیم بعد یه حسی گفت پس چرا خدا نمیخوابه گرسنه نمیشه و… پس اگه هرچی به ما داده خودشم داشته باشه که جور نمیشه با این مثالها منطقی کردم.

    یادم افتاد چه همه پدران ومادرانی که فرزندشون رو عاق کردن وبعد ازمدتی پشیمان شدند ولی غرور نگذاشته که حرفشون روپس بگیرن وازدنیا رفتند.

    همیشه فکر میکردم باید عصبانی نشم و وقتی که عصبانی میشدم خیلی خودمو سرزنش میکردم

    ولی حالا با این فایل شما واموزهای شما فهمید م ماانسانها عصبانی میشویم احساسی میشویم و…. فقط باید کنترل کنیم همین کنترل این خیلی درس بزرگی برام هست استاد وبه چه صورت کنترل کنیم با سکوت

    چه طوری سکوت کنیم اگاهانه زندگی کردن

    ومن دارم عمل میکنم و بهترین حسش اینکه بقیه مهم نمیشند ویکی همش بهم میگه الیاس خودتی خودت فقط ابصارشو بگیر دستت همین

    وداستان مولا علی درجنگ با امربن عبدود هم برام درس بزرگی بود

    ازشما بینهایت سپاس که سپاس گذاری ازشما سپاس ازخداوند هست. خدایارو نگهدار همهههههه عزیزان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    ایمان نورروش گفته:
    مدت عضویت: 1368 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و مریم خانوم محترم

    در درجه اول من تو تمام مشکلات زندگیم سعی می کنم که اول خدا رو در نظر بگیرم و بیشتر اوقات وقتی که از خدا کمک میگیرم تو هر مسئله ای منو کمک و مسائل رو حل  میکنه به و راهکارهای جلوی پای من میزاره که به راحتی این مسئله را پشت سر میذارم و امروز با شنیدن این فایل می بینم که باز هم اولین کاری که ما باید تو مشکلات انجام بدیم اینکه به خدا توکل کنیم و وقتی که به خدا توکل می کنیم نفس عمیق میاد پیاده روی میاد دوش آب سرد میاد مدیتیشن میاد تلویزیون دیدن میاد گیم بازی کردن میاد حتی با آرامش کامل میری و مثلاً بچه لج بازتو آروم می کنی همسرتو آروم می کنی البته از خود شما یاد گرفتن این کار رو که در درجه اول خدا را مد نظر خودم قرار بدم و هر موقع خداوند رو مد نظر قرار دادم راهکارهای فوق‌العاده‌ای جلو پای من گذاشت شک نکنید اگر به خدا توکل کنید تو بدترین شرایط زندگیتون راهکار های مشتی و باحالی در اختیارمون میزاره

    حالا در مورد مشکل خودم که چند وقت پیش برام به وجود آمد و اصلاً تو اون دوره خدا رو نمی شناختم و بعد از اینکه با شما آشنا شدم تازه خدا وارد زندگی من شد

    دوره‌ای مشکلات مالی برام به وجود آمد و بعد از اینکه مشکلات مالی برام به وجود آمد تمام تلاش خودم کردم که از راههای مختلف مشکلات خودمو حل کنم اما متاسفانه چون خدا را مد نظر خودم قرار نداده بودم به فکر این افتادم که یک قطعه زمین خوب و در حال پیشرفت خودم رو بزارم برای فروش درسته تو اون زمان مشکلات منو برطرف کرد ولی اگر خدا رو می شناختم از خدام کمک می گرفتم راهکارهای قشنگتری جلوی پای من می گذاشت که واسه یک مقدار کم بدهیم زمین به اون فوق العاده ای رو نمی فروختم اما باز هم اون اتفاق زندگیم شک ندارم به نفع من بود و درس های زیادی یاد گرفتم بعد از اون قضیه که اگر مشکلی داری یه مقدار فکر کن و از او کمک بخواه و بعد مشکل خودتو حل کن الان که دیگه تو آسمونا در حال حرکت هستم خدایی دارم منو دوش میگیره از سربالایی‌ها بالا میبره خدایی دارم که دستور میدم میگه چشم و اطاعت میکنه و تمام خواسته های خودمو بهش میگم اون میگه چشم  گاهی اوقاتم هم حس می کنم من خدا هستم و اون بنده دستور میدم بهش اونم کارا رو انجام میده اونم خوشگل

    من خدا را شکر می کنم که با شما آشنا شدم و شک نکنید به زودی منو از نزدیک خواهی دید و شما را در آغوش می کشم و اشک شوق میریزم به خاطر دست خدا بودنت روی زمین عشق میکنم

    و همیشه زمان هایی که شما دارید لذت می برید از طبیعت زیبا ماشین زیبا دوستای زیبا با اشک میگم باید این آدم لذت ببره باید این آدم عشق کنه لایق این لذت بردن و عشق کردن هست

    استاد این لحظه که این پیام و نوشتم تو چشمام اشک جمع شده امیدوارم تو چشمای شما هم اشک جمع بشه چون همیشه اشک منو در میاری از خوشحالی

    چون لذت های بهم دادی شک ندارم لذت هایی که داری میبری به خاطر لذت های که به ما دادی

    استاد عاشقتم زندگیمو مدیون شما هستم و تمام زیبایی هایی که تو این جهان هستی خلق می کنم و کارهای خیری که تو این جهان انجام میدم تو حساب شما هم نوشته میشه شکل ندارم و همیشه تو خیلی از شرایط زندگیم و طبیعت های زیبایی که میبینم به یاد شما هستم و لذت میبرم از این جهان هستی و افتخار می کنم که استادی مثل شما دارم

    خدایا سپاسگزارم بابت تک تک سلول های بدنم عاشقتم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    افلاطون نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 1286 روز

    سلام میکنم خدمت استاد عباسمنش، خانم شایسته و همه دوستان عزیزم

    بینهایت سپاسگذار خداوندی هستم که منو به این مسیر الهی و پر از آگاهی هدایت کرده

    استاد اول خدمتون بگم من عاشقتونم و اینکه چه تیشرت زرد رنگ خوشگلی با بدن بینظیرتون واقعا زیبا شدین استاد

    تو جلسه اول عزت نفس شما فرمودین آدمی که عزت نفس نداره نمیتونه احساسات خودشو کنترل کنه؛ حالا چه در مواقع منفی و زمانی که خشمگینه چه در مواقعی که حالش خیلی خوبه و قول هایی میده که بعد ها پشیمون میشه که جوگیر شده و قول داده

    البته نجواهای شیطانی و سیخونک هایی که این نجواها میده سبب میشه ما تصمیمات اشتباه بگیریم دیگه: مثلا تو بحث روابط: طرف مقابلمون با دوستاش میره بیرون: نجواها: آره دوستاشو به تو ترجیح داده، آره تورو آدم حساب نکرد با دوستاش رفته بیرون، اگه تو براش ارزش داشتی با تو میرفت بیرون، اصلا چرا ازت اجازه نگرفته؟ چرا رفته؟ بنظرت این شخص ارزش داره باهاش ادامه بدی؟ فلانی رو ببین با پارتنرش باهم میرن همه جا، پارتنرش با دوستاش جایی نمیره؟ پس چرا پاتنر تو رفته؟ چرا نمیری سراغ یکی مثل اون؟ بیخیالش شو: تو لیاقتت خیلی بیشتر از ایناس برو سراغ کسی که بدون تو جایی نره.

    کلا نجواها شیطانی همینه کاه رو کوه میکنه و جالبه دستاورد هامون اگه کوه باشه کاه میکنه: تو بحث روابط اگه طرف مقابلمون خیلی از کارا رو انجام بده میگیم وظیفشه کاره خاصی نکرده، محبت کرده؟ باید بکنه: دوستم داره؟ باید دوستم داشته باشه، مهربونه؟ باید مهربون باشه، حالا با دوستاش رفته بیرون: شده بدترین آدم روی کره زمین.

    اصلا تو تموم جنبه ها همینه من کلی موفقیت شغلی و مالی بدست آوردم نجوا میاد میگه کاره خاصی نکردی: ماهی 50 میلیون درآمد داری همش؟ فلانی رو ببین ماهی 500 میلیون درآمد داره برو وام بگیر توام بتونی ماهی 500 میلیون درآمد داشته باشی

    اصلا من خودم حدودا یکسال قبل ورود به سایت ماهی 20 میلیون درآمد داشتم: جای اینکه خیلی خوشحال باشم که سال قبلش درآمدم ماهی 5 میلیون بوده و ماهی 5 میلیونم شده ماهی 20 میلیون: نجوا میومد میگفت: همش ماهی 20 میلیون؟ تو با ماهی 20 تومن میتونی ویلای مورد علاقتو بخری یا بسازی؟ میتونی ماشین مورد علاقتو بخری؟ میتونی مسافرت خارجی بری؟ اصلا این شغله تو داری که فقط ماهی 20 تومن؟ فلانی رو ببین ماهی 500 میلیون در میاره: تازه با اون شغل راحتش: برو وام بگیر تا بتونی درآمدتو بیشتر کنی: نتیجش چیشد؟ نه از کارم لذت بردم، نه از درآمدم لذت بردم، نه سپاس گذار بودم، نه حالم خوب بود: همش میگفتم خدایا چرا من؟ چرا من ماهی 20 میلیون درآمد دارم؟ خنده داره نه؟ این چرا من برای اوضاع خیلی اسفناکیه ولی من میگفتم چرا من فقط ماهی 20 تومن؟ نتیجشم این شد رفتم وام گرفتمو من موندم 250 میلیون بدهی و اونقدر حالم بد بود ناسپاس بودم: خبری از کارو پروژه جدیدم نبود: اگر من همون اول میتونستم ذهنمو کنترل کنم و مچشو بگیرم و نمیذاشتم نجواها تا انقدر پیش برن که منو به زانو در بیارن: با همچین مسله ایی مواجه نمیشدم.

    به لطف الله مهربان وارد این سایت شدم: یادگرفتم باید بابت داشته هام سپاسگذار خداوند باشم، نباید عجله کرد و باید تکامل رو رعایت کرد، کنترل کردن دهن رو یاد گرفتم، زمانی که احساسم بد میشد به صداها گوش میدادم میدیدم از کوه داره کاه میسازه و متوجه شدم نجواهای شیطانی باز اومدن، اینکه بتونی تشخیص بدی این نجواهای شیطانن که دارن حالتو بد میکنن بزرگترین دستاورده و بعد بهش میخندیو میگی آقا شیطان بیخیال برو پی کارت، بعد اینجا یاد گرفتم وام نگیرم قرض نگیرم خودمو با کسی مقایسه نکنم: برای اینکه خودمو ب بقیه ثابت کنم نرم وام بگیرم ماشین بخرم

    نتیجش این فعالیت ها و حضور در سایتم شده آرامش روز افزون خدایی، دیگه نجوا کم میاد سراغم، اگر اومد سریع مچشو میگیرم پرتش میکنم بیرون از ذهنم، از داشته هام سپاسگذارم و خودمو با هیچ کس مقایسه نمیکنم، عجله نمیکنم، تصمیم اشتباه نمیگیرم که بخام خودمو به بقیه ثابت کنم، اینجا یاد گرفتم همه چی خداس: روزی دهنده من فقط خداست: پس نیاز نیست هزینه گزافی بابت تبلیغات بپردازم: ذهنم چون آزاده چون آرامش داره: ایده هایی میاد که با شرایط الانت میتونی انجام بدی و بصورت رایگان 1000 برابر اون عددی که قرار بود با هزینه تبلیغات گزاف بپردازی کسب درآمد میکنی

    مثلا خودم یه ایده فوق العاده خدا بهم داده تو کسب و کار خودم که هم دارم خیلی مهارت هارو یاد میگیرم، هم هزینه های گزاف نمیپردازم هم درآمد فوق العاده ایی کسب خواهد کرد

    استاد اینجا کم کم ماهیچه های ذهن آموزش میبینن هر لحظه و هر حال تو هر زمینه ایی تصمیمات درست بگیرن

    حالا میخام بگم از تصمیم درستی که با کنترل ذهنم گرفتم و بینهایت از این بابت خوشحالم و هر روز 1000 بار خدارو شکر میکنم بابت این تصمیم

    من به لطف آموزش های این سایت و دوره فوق العاده روانشناسی ثروت 1: بعد از اینکه کل بدهیمو پرداخت کردم و بعد از کلی تفریح و لذت بردن از پول هایی که ساختم: 300 میلیون پس انداز داشتم: قرار بود ماشین بخرم، ماشین فعلیمو بفروشم با پول پس اندازم یه ماشین میخواستم بخرم: حالا دلار داشت میرفت بالا: همه میگفتن زود بفروش، ماشینت زیاد بالا نمیره ماشینی که تو میخای بخری 100 میلیون میره بالا، پولت بی ارزش میشه، ماشین خودتو زیر قیمت بفروش: ماشین جدیدتم گرون تر خریدی خریدی ولی بخر

    من گفتم آقا چه کاریه؟ اولا اینکه استاد فرمود برای خرید چیزی نباید چیزی رو بفروشی: به خودم گفتم این همه داری وقت میذاری تو سایت گوش میدی اینجا باید عمل کنی: نه اینکه بگی حالا این یکبارو تقلب کنم ماشینمو بفروشم ماشین جدید بخرم: مگه چیه؟ همه اینکارو میکنن، اگه نکنم پولم بی ارزش میشه، حالا تو ماشینای بعدی این کارو نمیکنم: گفتم نهههههه من باید عملگرا باشم: من باید ذهنمو تربیت کنم که ماشین میخام بخرم؟ پولشو خلق کنم بعد اگه اینجا جلوشو بگیرم برای دیگر خریدامم این کارو انجام میدم: بعدشم من این ماشین از صفر دستم بوده باهاش 200/000 کیلومتر راه رفتم کل جنگلاو کوه های مازندرانو باهاش گشتم و کلی مسافرت خارج استان رفتم باهاش بیام زیر قیمت بفروشم؟ تازه ماشین جدید گرون تر بخرم؟ مگه نباید به پولم احترام بذارم؟ تازه این عجله سبب میشد ماشین مشکل داره باشه و من بعدش متوجه بشم و اینکارو نکردم، رفتم یه دستی به سرو کله ماشین خودم کشیدم: ماشین بعد 4 سال شده صفر برق میزد: رفتم باهاش مسافرت: چه مسافرتی بهترین مسافرت عمرم، بهترین روز های زندگیمو تجربه کردم و نتیجه تصمیم نگرفتن عجولانم که از بقیه عقب نیوفتم بود و اون مسافرت اون لذت هاو تجربه هاو معجزات، هم زمانی ها و زیبایی هاشو با هیچ چیز نمیکنم روحم به آرامش رسید و بعد که به لطف خدای مهربان تصمیم به مستقل شدن گرفتم با بخشی از اون پولم خونه رهن کردم و هر روز روزی 1000 بار شکر میکنم بابت خونم

    اونقدر تو این خونه حالم خوبه و آرامش دارم: میام خونه درو که باز میکنم میگم سلام خونه عزیزم من اومدم: تو یه منطقه ایی که بالاترین ساخت و ساز میشه و بیشترین ویلا و شهرک وجود داره من خونه رهن کردم: پنجره رو که وا میکنم جلوش یه دشت خیلی بزرگ و همچنین ویلا های چند میلیاردی وجود داره: تقویت باور فراونی بهتر از این؟ ویو خونت ویلا های میلیاردی باشه.

    تو یه فضای کاملا ایزوله و سرشار از آرامش و حس خوب رو خودم و رو سایت کار میکنم: گاهی اوقات با خودم میگم خدایا من چرا انقدر ذوق دارم؟ چرا انقدر حالم خوبه برای این خونه 60 متری اجاره ایی؟ انقدر حالم خوبه میگم خدایا بهتر از این نمیشه و میگم این اگه بشه 100 متر، اگه خونه بخرم چه حالی پیدا میکنم.

    و هروز روز خدارو شکر میکنم که بجای خرید ماشین با اون سبک عجولانه که اصلا اون سبک خرید واقعا هیچ لذتی نداره: به جاش اومدم کارت کشیدم بدون نگرانی خونه رو رهن کردم و کلی امکانات که باور فراوانی و احساس لیاقتم تقویت بشه برا خودم فراهم کردم: الان این خونه سراسر آرامشه: جلوی تختم یه تلویزیون 55 اینچ نصب کردم: برا خودم لپ تاب خریدم و دیدن زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا چقد لذت بخشه رو تخت دراز بکشی و تو تلویزیون خونت نگاه کنی: استاد تموم درو دیوار این خونه شمارو میشناسن و صدای شما کلا تو خونه پخشه: یا رو اسپیکر پخشه، یا رو موبایل پخشه، یا لپ تابم یا تلویزیون

    الانم رو مبل خونه زیبای خودم نشستم پنجره رو باز کردم و دارم ویلاهای زیبارو میبنم دارم سرسبزی ها و اون دشت زیبارو میبنم باد خنکم میزنه حالممم خیلی خیلی خوبه خیلی آرامش دارم و دارم براتون کامنت مینویسم: تازه اول صبحم دیدم یه مه خیلی خوشگلو غلیظ کل منطقه رو فرا گرفت

    استاد با تموم وجودم عاشقتم، خیلی شمارو دوست دارم و عاشق تک تک بچه های سایتم

    خدایا با تک تک سلول های بدنم سپاسگذارتم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 55 رای:
    • -
      سعیده شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1290 روز

      سلام به برادر عزیزم ،آقا افلاطون

      اگر بخوام از سِیر کامنت نوشتن هات یک محور بکشم ،سر محور می‌تونه به ثریا برسه …

      کامنتت عالی بود عالی … بسیار بسیار لذت بردم …

      ازین حجم آگاهی توی کامنتت ،ازین نوع برخوردتت،لذت بردم از تصویری که از خونه ت توی ذهن ما ساختی،لذت بردم از ایمانت که عمل آورده …

      و چقدر خوشحال شدم ،کلی آدم هست که مثل من شب و روزشون رو توی این سایت و با صدا و تصویر استاد میگذرونند…من تنها نیستم …

      شاید آدم های اطرافم منو نفهمن… ولی کلی انسان بی نظیر خدا هست که نتنها حرفایی منو درک میکنند که دارند مثل خودم عمل می‌کنند …

      بی نهایت ممنونم ازت برای کامنت فوق العاده ت

      همیشه بنویس

      و بزودی زود از نتایج خارق‌العاده …

      به دستان قدرتمند خدا می‌سپارمت پسر فوق العاده

      قلب فراوان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
      • -
        افلاطون نوروزی گفته:
        مدت عضویت: 1286 روز

        سلام خدمت سعیده خانم

        بینهایت سپاسگذارتونم بابت کامنت فوق العاده ایی که برام نوشتین

        مهم نیست کسی مارو بفهمه یا نفهمه: الان چیزی که برام مهمه اینه که من هر روز آرامشم بیشتر از قبل میشه و هر روز به خداوند نزدیک تر میشم و هر روز به خواسته هام نزدیک تر میشم و خواسته های بزرگتری تو ذهن من شکل میگیره

        شما فوق العاده ایی سعیده خانم که همیشه با سخاوتمندی تمام از نتایج و دستاورد های دیگران خوشحال میشین

        بهترین ها نصیب قلب مهربونت سعیده خانم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      الهه گفته:
      مدت عضویت: 2306 روز

      سلام آقا افلاطون

      از وقتی تو پروفایلتون فهمیدم شمالی هستین و این همه نتیجه گرفتین خیلی مشتاق شدم که کامنت های شما رو دنبال کنم، من دانشجوی دانشگاه مازندران هستم و خیلی خوشحالم که از یه شهر کویری اومدم تو بهشت (البته به دلیل کار کردن روی باوراهام بوده).

      وقتی شما در مورد نوشهر و سی سنگان کامنت گذاشتین این خواسته در من شکل گرفت که شهرهای مختلف مازندران و البته نوشهر و سی سنگان رو ببینم چون من بابلسر هستم.

      امشب که دارم بعد از مدتها کامنت میزارم توی ویلای رو به دریا در شهر زیبای تنکابن در حال استراحتم وقتی داشتیم میومدیم از شهرهای محمودآباد، فریدونکنار، نوشهر، متل قو گذشتیم و دائم در حال فیلم و عکس گرفتن بودم و واقعا لذت بردم. فردا هم قراره بریم جنگل های دو هزار و دشت دریاسر و از خوشحال تو پوست خودم نمیگنجم.

      ممنون از اینکه کامنت های زیبا میزارین . هر روز ساعت هشت و نیم شب منتظر کامنت های فوق العاده شما هستم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      جواد صنمی گفته:
      مدت عضویت: 1949 روز

      سلام افلاطون عزیزم

      حاااااااجی

      داری چیکار می‌کنی با مااااا

      خیلی کارت درسته برادر

      دمت گرم بخدا

      چقدر لذت میبرم که اینجوری داری عشق می‌کنی و لذت میبری

      حلالت باشه

      نوش جونت

      گوشت بشه به تنت عزیزم

      خدا انشاالله بهت ثروت بیشتری بده

      مخصوصا وقتی که اینجوری توصیف می‌کنی و میتویستی

      اخ که خودم رو توی این فضایی که توصیف کردی دیدم

      چه حس خوبی داره

      آقا دمت گرم

      منتظر دیگر کامنت های خوبت هستم

      عاشقتم من

      آقا ی چیز بی ربط

      چقدر دلم برای حمید جان تنگ شده

      حمید جان هر جا هستی سلامت باشی ی نشونی بده خودت رو رفیق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        افلاطون نوروزی گفته:
        مدت عضویت: 1286 روز

        جواد جان سلام

        داداش دمت گرم بابت انرژی فوق العاده ایی که برام میفرستی: بهترین اتفاق زندگیم تو این مدت برام افتاد که دوستان خوبی مثل شما به من لطف داشتن: خیلی دوست دارم جواد جان برکت این انرژی مثبتی که برام فرستادی 1000 برابرش برگرده ب زندگیت دوست خوبم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      الهه گفته:
      مدت عضویت: 2306 روز

      سلام به استاد عزیزم و آقا افلاطون

      هر روز برای خوندن کامنت های شما لحظه شماری میکنم. من در حال حاضر ساکن بابلسر هستم ولی از موقعی که گفتین نوشهر و سی سنگان خیلی زیبا هستن و ویلاهای فوق العاده ای دارن خیلی دوست داشتم که بتونم این شهر رو ببینم

      دقیقا یک هفته بعد از کامنت شما من به شهر تنکابن هدایت شدم و در طول مسیر شهرهای زیبای شمال رو دیدن و بسیار لذت بردم و دائم در حال فیلم و عکس گرفتن بودم.

      حتی روز آخر رفتیم جنگل های دو هزار و سه هزار و دشت دریاسر که فوق العاده زیبا بودن و انگار تو بهشت بودم و غرق در احساس خوب بودم

      ممنون از شما

      مناظر کامنت های شما هستم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        افلاطون نوروزی گفته:
        مدت عضویت: 1286 روز

        دوست عزیزم الهه جان سلام

        بینهایت سپاسگذارتونم که برام کامنت نوشتین و هر روز سپاسگذار خداوندم که منو به این مسیر هدایت کرده و من اینجام کنار شما دوستان خوبم

        خدایا چه حس خوبی بهم دست داد که الهه جان با یه ذوق و انرژی میاد میگه من لحظه شماری میکنم برای خوندن کامنتت؛ ممنونم بابت انرژی فوق العاده مثبتی که برام فرستادین واقعا شما بچه های بی نظیرین؛ به قلب ادم نشونه میگیرین

        من عاشق بابلسرم هستم: خصوصا خیابون فلسطین و اون رودخونه جذابش و درختای خوشگلش، هتل میچکا و از همه مهم تر عاشق نخست وزیری بابلسرم؛ عاشق برجاش، آپارتماناش واقعا جذابو زیباست؛ حالم دگرگون میشه وقتی بناهای نخست وزیری رو میبینم؛ بابلسر واقعا شهر زیبا و جذابیه من خیلی بابلسرو مردمانشو دوست دارم

        و خوشحالم که اون کامنت سبب شد خیلی از بچه ها این خواسته تو ذهنشون ایجاد شد نوشهرو ببینین و خداروشکر شمام هدایت شدی: اینجا خوبیش اینه خواسته ایجاد میشه، درخواستو میدی هدایت میشی

        جنگل های دوهزار سه هزارو نمک آبرود من چه خاطراتی دارم؛ خدایا واقعا شکرت؛ کم مونده جنگلی تو مازندران وجود داشته باشه و من نرفته باشم واقعا

        خداروشکر بابت اینکه غرق در آرامش و احساس خوب بودین ؛ این بزرگترین دارایی الان منه

        بهترین هارو برات خواستارم الهه جان؛ آرامش روز افزون خدایی و نعمت و ثروت آسمونی نصیب قلب مهربونت الهه جان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      زهرا صادقی گفته:
      مدت عضویت: 1904 روز

      سلام آقای نوروزی کامنت شما مثل کامنت قبلی تون سرشار از انرژی و شوقه ی جورایی میتونم حال شمارو موقع نوشتن کامنت متصور بشم

      امشب ی ترمز مخفی مو پیدا کردم

      یعنی این ترمزه بوده همیشه میدونستم باید روبرو بشم با این ترسم

      اما همش پشت گوش مینداختم انکار میکردم ک وقتشه حتی الان ک دارم میگم باز میترسم باز کلی اما و اگر میاد تو ذهنم من همیشه مستقل شدن رو دوست داشتم زندگی تو سکوت رو دوست داشتم اما از اینکه بخوام تنها زندگی کنم و خونه ای برای خودم بگیرم ترس داشتم میتونم تصور کنم چه حس خوبی داره توی خونه ی خودت اونجوری که دوست داری در سکوت و آرامش بتونی تمرکزی روی دوره ها کار کنی و از در اختیارداشتن تمام تایم روزانه ات لذت ببری مدتیه که دارم بهش فکر میکنم و کمی شجاعت پیدا کردم ک حداقل بهش فکر کنم این پله ی اوله و از خدا میخوام هدایتم کنه به مسیر درست و مثل همیشه خودش برام انجام بده و هرروز شجاعت بیشتری بهم بده و ایمانم قوی تر بشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        افلاطون نوروزی گفته:
        مدت عضویت: 1286 روز

        سلام دوست عزیزم خانم صادقی

        مستقل شدن یکی از بزرگترین موهبت های زندگیم بوده تو این 28 سال

        اولا خدارو 1000 بار شکر میکنم که این آزادی مالی رو به من داده که من توانایی اینو داشته باشم مستقل شم اونم تو منطقه ایی که بالاترین ساخت و ساز صورت میگیره و از همه نظر بقول خانم شایسته سوده و سوده و سود

        اصن مستقل شدن یه دنیای دیگه ایی داره و من وارد یه زندگی جدید شدم

        واقعا آرامشی که دارم یه دنیا می ارزه و من هر روز 1000 بار از این باب سپاسگذار خداوندم

        قطعا خوده خدا هدایت میکنه

        من تا زمانی که با خانواده زندگی میکرده کاره خونه صفر بودم: حتی یکبار زیر گازو روشن نکردم برا خودم تخم مرغ درست کنم( خخخخ) اما اونقدر خودمو سریع وقف دادم انگار سال های ساله که مستقل بودم؛ غذا درست میکنم، ظرف میشورم، خونه رو مرتب میکنم و غیره؛ همگان تعجب میکنن آقا این خودشه؟ این تشنش بوده نمیرفته سره یخچال آب نمیخورده الان غذا درست میکنه! ظرف میشوره!

        آره خانم صادقی شما درخواستو بده خدا خودش برات ردیف میکنه؛ داستان مستقل شدنم خیلی لذت بخش بود( اصلا من اسم خونمو گذاشتم خونه خدا) من همون روزی که تصمیم گرفتم مستقل شم رفتم دیوار سرچ کردم؛ اولین آگهی همین خونه بود؛ زنگ زدم دیدم مالک رفیقمه: رفتم بازدید دیدم ای خدا همونی که من میخام؛ نوساز، کلید نخورده، اتاق خواب مستر، درب ریموت، یه جای خلوت، ویو شالیزار و خونه های خفن؛ منم اصن با احساس ثروت مندی رفتم قولنامه کردم و 100 کارت کشیدم و کلی تغییرات باحال دادم به خونه و یه تی وی 55 انداختم جلو تخت و تصویر مبارک استاد عزیزم مشاهده میکنم و لذت میبرم

        انقدر بهم چسبید که گفتم خدایا تموم خواسته هام همینطوری محقق شه: خودت همه چیو برام جور کن

        بینهایت سپاسگذار خداوند وهابم هستم که منو به مسیری هدایت کرده که هر روز خواسته های بزرگ و بزرگتر تو ذهنم شکل میگیره

        خانم صادقی بینهایت سپاسگذارتونم که برام کامنت گذاشتین بهترین ها نصیب قلب مهربونتون

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      محمد حسین تجلی گفته:
      مدت عضویت: 2232 روز

      به نام یگانه خالق هستی

      سلام و درود خدمت شما آقا افلاطون عزیز

      جالبه تا حالا این دیدگاه شما رو نخوانده بودم

      چقدر با قلبم تحسینت کردم و خوشحال شدم بابت این نتایج قشنگت

      خیلی لذت بردم از توصیف قشنگی که از خونه داشتی

      مخصوصاً اون جایی که گفتی میای از در داخل به خونه سلام می کنی

      یا اینکه روی تحت می‌خوابی و تو تلویزیون بزرگ با لذت سریال زندگی در بهشت رو می بینی

      یا اون منظره‌ی قشنگی که الان دیگه کاملاً تصویرش جلوی چشمام هستش :))) اونقدر که قشنگ توصیفش کردی

      خدایا شکرت به خاطر نتایج فوق‌العاده‌ی آقا افلاطون خدایا شکرت

      آقا افلاطون بهت تبریک میگم به خاطر قدرت اراده ای که به خرج دادی و از همین اولین تصمیمات پس از استفاده از آموزش های استاد

      مصمم هستی که مسیر درست رو بری و سعی می کنی چیت دی نداشته باشی

      خدایا شکرت خیلی از خواندن نتایجت لذت می برم، خیلی دوستت دارم و وقتی این نتایج شما رو می بینم به خودم میگم ببین محمد این دیگه بزرگترین گواهی هستش که تو هم می توانی این نتایج رو بگیری

      خدایا شکرت خدایااااا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        افلاطون نوروزی گفته:
        مدت عضویت: 1286 روز

        سلام میکنم خدمت دوست خوب، مهربون و خوش قلبم محمدحسین جان

        محمد جان بینهایت سپاسگذارتم بابت کامنت فوق العاده ایی که برام نوشتی: این روزها من غرق در قدم اول هستم و تمرکزی دارم کار میکنم و همیشه اولین خواسته من تو ستاره قطبی این بوده که خدایا امروز آرامش تموم وجودمو فرابگیره و میخوام غرق در تو باشم؛ آرامش بالاترین دستاوردی هست که من بعد ورود به سایت استاد تو وجود خودم حس میکنم؛ دستاورد هایی مثل خونه و ماشین رو بازیشو یاد گرفتم؛ تو دفترم خواستمو مینویسم و رسیدن بهشون قطعیه فقط زمان رسیدن به خواسته هارو دوست دارم کمی کوتاه تر کنم؛ البته عجله ایی در کار نیست؛ وقتی میگم آرامش دارم یعنی بینهایت از نعمت هایی که تو زندگیم هست سپاسگذارم و اگر قرار باشه بشمارم نعمت هامو میتونم بدون اینکه فکر کنم بیش از 100 نعمتی که خداوند بهم داده رو بگم

        راجب عکس تلویزیونی که برات فرستادم خواستم همینجا پاسخ بدم؛ خواستم لذتشو پشت عکس تجربه کنی و این خواسته تو وجودت شکل بگیره که شماهم مستقل بشی؛ شما هم یک تلویزیون بزرگ جلوی تختت بذاری و فایل هارو نگاه کنی؛ همین کاری که استاد انجام میده دوست داشتم منم برای شما انجام بدم و این خواسته تو وجود شما شعله ور بشه چرا که تصویر خیلی بهتر از نوشته ها تاثیر گذاره؛ چون خیلی دوست داشتم و دارم اون عکسو برات فرستادم

        محمد حسین جان قدر این روحیتو بدون؛ قدر اینجا بودنتون بدون، قدر اینکه داری رو خودت کار میکنی و با دیگران ارتباط میگیری تا دانسته هات و دانشت و قوانین کیهانی بره بالا رو بدون میخوام بگم با این ممارست و جنگندگی که شما داری موفقیتت قطعیه محمد جان فقط باید ادامه بدی

        دوستت دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      FARANAK گفته:
      مدت عضویت: 1033 روز

      سلام به همه ی دوستان و شما دوست عزیز این کامنت واقعا عالی بود

      مثل همیشه من از خوندن هر کامنتی چیزی یاد میگیرم

      خدا رو هزاران بار شکر برای این همه علم و آگاهی

      گاهی فکر میکنم این سایت شبیه یه کتاب جادویی میمونه کتابی که نوشته هاش فیکس نیست بلکه هر روز عمیق میشه علم و آگاهی ها هر روز به صفحات این کتاب اضافه میشن

      خداوند رو هزاران بار شکر و سپاس برای تمام روزهای خوب و اتفاقات خوبی که همه ی دوستان هر روز تجربه میکنن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    ابوالفضل گفته:
    مدت عضویت: 3596 روز

    سلام استاد عزیزم

    سلام به همه دوستان خوبم

    من توی آپارتمان زندگی میکنم

    ما با همسایه بغلیمون یه دیوار مشترک داریم که وقتی خیلی فضا اروم باشه وصدا بلند بشه صدا از دیوار عبور میکنه وقابل فهم میشه

    یه شب من سر کار بودم وفردا صبحش اومدم خونه

    خانوادم جایی بودم ومن تنها خونه بودم،فضا اروم اروم بود

    همسایه بغلی ما یه زن وشوهر بودن ویا پسر دو سه ساله داشتن ورابطه شون ام خوب بود بعد از چندین ماا ما سر وصدایی ازشون نشنیده بودیم

    اون روز صبح اقای خانه همسایه بغلی ما از سرکار اومد ومثل اینکه از یه جایی اعصابش خورد بود وشروع کرد گیر دادن به خانمش وکمکم دعوا بالا گرفت،هی خانمش کم محلی میکرد وا زیرش در میرفت ولی باز اقا هی اداما داد وبه جایی رسید که فحش میداد به همسرش ودیگه خانمش طاقت نیاورد و وارد مشاجره شد وانگار فیزیکی هم شد خانمش خیلی عاقل تر بود ولی دیگه به قول معروف توی دعوا حلوا پخش نمیکنن،ویکی دوساعت بحث کردن وهمون روز خانمه بچشو برداشت ورفت خونه باباش وبعد از چند هفته من شنیدم که راهشون رو از هم جدا کردن،واین قضیه یه تدنگری به من شد که مخصوصا توی روابط به اعصابم مسلط تر باشم وحتی اگه طرف مقابل بهم فحش ام داد ازش طفره برم هرچند کار سختیه ولی چیزی از بزرگی من کم نمیشه

    امیدوارم خداوند مارا در این لحظات بحرانی که ممکنه برا هرکسی اتفاق بیفته مارا کمک کنه بتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    زینب شجاعی ها گفته:
    مدت عضویت: 1204 روز

    سلام ب استاد عزیزم و همه هم خانواده هام

    خوب راستش استاد این فایل دقیقا پاسخ به مسعله و مشکل و تضادی بود ک من همین دیشب بهش برخورده بودم و اولش ک اومدم تو سایت باورم نشد ک خداوند انقد سریع پاسخ منو داده چون ازش درخواست کرده بودم ک راهی رو پیش روم بزاره برای کنترل احساساتم مخصوصا خشمم باید چی کار کنم

    خوب اولا بگم ک من توی این موضوع کنترل عواطف و احساسات خیلی ضعیف هستم و ازونجایی ک چند وقتی هس دارم کنترل ذهن میکنم و سعی تو کنترل ورودیام و خوب نگه داشتن حسم دارم این کنترل عواطف مخصوصا خشم تو برخورد با اطرافیانم خیلی برام سخت و دردسر ساز شده و ی جورایی منو هر بار به تله میندازه و من از احساس خوبم به واسطه حالا یا ترس یا خشم خارج میشم و واقعا جوری ک تقلای خیلی زیادی میکنم برای برگشتن به حس خوب ک شاید بعضا گاهی 1 روز 2 روز طول میکشه

    همون طور که شما اشاره کردین استاد عزیزم تو دوره ی عزت نفس هم گفتید یکی از ویژگیای افراد باعزت نفس اینه ک توانایی کنترل عواطف و احساستشونو دارن،توانایی کنترل خشمشون و حتی شادی بیش از حدشون رو دارن و به خاطر همین این جور ادما رابطه ی خیلی خوبیم با اطرافیانشون دارن و تصمیمای درستی میگیرن و کم تر پیش میاد که اطرافیانشونو از خودشون دلخور یا ناراحت کنن به واسطه ی همین عدم کنترل احساساتشون چون به خودشون خیلی مسلطن

    و برای منی ک دارم رو این دوره کار میکنم هنوز رسیدن به این ویژگی برام یه جورایی رویاس ک خیلی این روزا درخواست و هدفشو دارم ک خداوند راهی رو پیش روم بزاره که بتونم احساساتمو در زمان غلیانش کنترل کنم

    و اما نتیجه و ضربه ای ک به من زد

    همین دیشب من توی رابطم با طرفم به خاطر خشم و عصبانیتی ک ناشی از تحریک شدن به خاطر حرفای طرف مقابلم بود تصمیم به جدایی گرفتم و به ایشونم اعلام کردم

    البته ما فقط دوست هستیم و من خودم مطلع بودم ک به طرفم علاقه دارم و دارم زود عمل مکنم اما نتونستم جلوی خودمو بگیرم و یه جورایی تحریک شدم ک حال طرف مقابلمو بگیرم و جواب حرفشو با درخواست جدایی بدم

    ویه نقطه ضعف دیگمم اینه ک من بسیار هم تو روابطم نقش قربانی رو بازی میکنم البته یکم جدیدنا بهتر شدم ک این کارو نکنم و ایشون هم خوب وجه بدشو به من نشون میده و رابطمونم به همین شکل رو ب روند الانش رفته ک البته خوب تعجبیم نداره

    و من الان مث همیشه ک بارها تو روابط قبلیم تصمیات احساسی گرفتم الانم همینکارو تکرار کردم و بجورایی خواستم طرفمو تنبیه کنم حرفی زدم بهش ک اون دگ ادم سابق نشد

    یا حتی ایشون برای من نوشتن ک گاهی ادم با ی غلط 19 نمیشه صفر میشه و این نشون میده چ قدر اسیب وارد کرده این تصمیمم ب اولا رابطه خودم دوما خودمو رنجونده و پشیمونم کرده و همیشه بالای 99 درصد بعد بروز این خشم پشیمون شدم و اینارو خودمم میدونم ولی کو عمل بماند…. توعمل هنوز ک هنوزه ضعیفم

    نتیجه که خوب مشخصه

    برعکسشم مثال دارم استاد از هیجان زیاد و جو گیر شدن ک قولی دادم ک خواهرمو مثلا ب فلان جا فلان روز ببرم بعد شرایطشو نداشتم یا با حس بد اون کارو انجام دادم چون قول دادم و چ قد حالم بدتر شده

    بارها شده از روی جلب حس ترحم عمل کردم و نقش قربانی رو به خودم گرفتم و چ قد طرف مقابل بدتر بام رفتار کرده و جا این ک خشمش بخابه بدترین و نامناسب ترین وجهشو رو کرده

    و جالب اینجاس ک تو تمامی این شرایط میدونستم و میدونم ک باید حرف نزنم و اول حسمو خوب کنم و خودمو قربانی نکنم ولی ازونجایی ک ناراحت بودم و ذهنم میخواست از این رنج خلاص بشه میرفتم شتاب زده عمل میکردم و میکنم و تلافی میکنم و خوب همه ضررشم میکنم ارامش روح و ذهن از من گرفته میشه عذاب وجدان میگیرم و عین چی پشیمون میشم وقتی زمان میگذره

    عین یه باتلاق میمونه ک میفتی توش و هر چی دست و پا میزنی توش بیشتر فرو میری درصورتی ک باید تکون نخوری و دست و پا نزنی و بزاری تا اروم بشی تا ی فکری بکنی تا مغزت کار بکنه درست

    تا اینجا راهکارایی ک پباده میکردم خوب اومدم تو سایت و دیدن فایلای شما و زدن نکات مثبت با صلوات شمار بود ک یکم بهترم میکرد

    نوشتن نکات مثبت طرف مقابل تو دفتر بود ک به خودم مبگفتم باید بتونم اینجور وقتا به حس خوب برسم نسبت به طرفم و کینه و نفرتو رهاش کنم

    هروقت میبخشیدم حالم بهتر و قلبم سبک تر میشد

    دیگه میومدم تو دفتر مینوشتم نکات مثبت این اتفاق برای من چیه و حالا عب نداره دفه بعد سعی مکنم حرفی نزنم

    تا الان همین راهکارارو پیاده میکردم و گرفتن کمی فاصله از طرف مقابلم سعی مکردم قدرشو بیشتر بفهمم و یکم زمان بگذره تا اروم شم

    استاد من خیلی ضربه خوردم ازین حس خشم و ترس و ترحم خیلی زیاد و هنوز هم میخورم

    و درسی ک من گرفتم اینه ک فقط خودمو از خوشبختی دارم دورتر میکنم چون خدامیدونه بعد اون بحث و خشم چ قد مغزم اون اتفاقو حرفارو مرور میکنه جوری ک کل تلاشای روز منو برای کنترل ذهنم تباه مکنه و واقعا انگار از حس سپاسگزاری ک توش بودم سقوط مکنم به پایین ترین احساسا جوری ک حتی دیگه نمتونم زیباییای اطرافمو ببینم و تحسین کنم و به مظرم هیچی زیبا نییس و فقط ی ایراد گیر میشم و اون موقس ک خیلی سریع بدنم واکنش نشون میده و سرماخوردگی و سردرد یا معده درد میاد سراغم

    یادگرفتم برای ارامش خودمم ک شده سعی کنم خونسرد تر باشم و جواب ندم و برم کارایی ک دوس دارمو بکنم خوب شم بعد برگردم

    حتی گاهی اون لحظه گوشیمو خاموش میکنم ک نتونم برون ریزی احساست داشته باشم تو صفه چته طرفم

    اما در زمانا و شرایطی ک تونستم خودمو کنترل کنم باید بگم ک زمانایی بوده ک یه اتفاق بدی برام پیشومده بعد به قول استاد ک میگفتن ما معنا میدیم به اتفاقات ک ب نفع ما بشه یا ب ضررمون همین فایل چند روز پیش

    نشستم نوشتم تو دفتر فلان اتفاق نکات مثبتش برا من چیه و من چ اسمی برای این اتفاق میزارم و مثلا گذاشتم رها شدن از بند وابستگی و اوج گرفتن بیشتر من

    بارها اتفاقی افتاده ک ترس و استرس منو گرفته نشستم نکات مثبتشو نوشتم تونستم به احساس خوب برسم و اون اتفاقه یا خوش رفع شده یا ی چیزی بذهنم رسیده ک انجام دادم و اون مشکلو حل کرده

    یا تو رابطه منو طرفم من خودم بارها دیدم ک تو فلان موقعیت دربرابرطرف مقابلم خشممو تونستم کنترل کنم و حرف تحریک کننده نزدم و رفتم اقا پی کارای خودم بیخیال بودم در ی کلام ب حرفاش و حسم خوب شده خودش اومده عذر خواهی کرده و همه چی حل شده

    گاهی وقتام واسه این ک اروم شم ی دستی رو سر حیوونام کشیدم بهشون غذا دادم

    یا یکی از کارایی ک مکنم و ی لول منو اروم ترم مکنم شستن لباسام با دسته ک ذهنمو اروم مکنه و انگار دارم عصبانیت و خشممو میشورم و اب میریزم روش

    گاهی صلوات میفرستم و واقعا اروم میکنه باورنکردنیه

    اکثرا سریع میام تو سایت و ی فایل زندگی در بهشت یا رقص استادو اهنگ خوندنشو میبینم حالم بهتر میشه

    ولی هنوززز خیلی جای کار دارم خیییلیییی

    و یه جمله ایم میخوندم استاد ک چند وقت قبل ترم خونده بودم ولی خوب تو مدار درکش نبودم از ی پیرمرده میپرسن راز سلامتی و جوونی شما تو این سن چیه؟

    و ایشون میگه من هیچ وقت بحث نمیکنم و اون مرد پرسید ک آآآقاااااااا مگه میشه با هیچکس بحثی نکرد و پیرمرده میگه حق با شماس….

    ینی در این حد بحث نمیکرده

    اینم خوندم از ی جایی جالب بود برام

    و همیشه به خودم دارم میگم ک

    که بابا مهم نیس بزار همیشه تو همه چی حق با دیگران باشه فقط من اروم باشم

    و این منم ک برد کردم

    اولیش اینه ک سلامتم دومیش اینه ک اتفاقای خوب واسم میفته

    ممنونم ازت استاد خیلی درخواست این فایلو داشتم که چ طور خشمم رو و احساست بدم رو و یا شادی بیش از حدمو کنترل کنم

    و تحسین میکنم شمارو ک انقد روی خودتون کار کردین ک خیلی یادتون نمیاد چ زمانایی سر چ اتفاقاتی نتونستین احساساتتونو کنترل کنین

    عاشقتم من ..ازت سپاس گزارم استاد جان به خاطر درسا و اگاهیای ارزشمندت و این فایل ک انگار خودا خدا برا جواب سوال من ساخته بودش …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    فهيمه گفته:
    مدت عضویت: 1958 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و خانم مریم شایسته گرامی

    این داستان عواقب تصمیمات احساسی

    اول با یک نقل قولی از استاد مدیتیشنم آغاز میکنم

    ایشون میگفتن وقتی ما روی خودمون کار میکنیم ، به این معنی نیست که دیگه هیچ مشکلی و ناراحتی ای برامون پیش نمیاد بلکه به این معنی هست که تایمی که ما در اون مشکل یا ناراحتی می مونیم کوتاه میشه

    انقدر این حرف استادم برام اهمیت داشت و بخشی از وجود من رو ساخت که خیلی جاها میگمش

    من از خودم بگم که قبلا قبلانا خیلی زیاد تصمیمات احساسی میگرفتم …هم توی ناراحتی هم توی شرایط عاطفی

    میتونم بگم بیشتر توی شرایط عاطفی تصمیماتی گرفتم و دلسوزی هایی کردم برای بعضیا که تا مدت ها توی ذهنم بود …و چون تا قبل از آشنایی با آموزش های شما نمیدونستم که نباید این کار رو بکنم همیشه توقع داشتم که افراد یادشون باشه من چه کاری براشون کردم

    نمیخواستم برام کاری انجام بدن فقط میخواستم یادشون باشه اون کار من رو

    خوب این کار از چند جنبه مشکل ساز بود

    اول اینکه ذهن من همیشه در حالتی بود که من خیلی آدم عالی ای هستم و نیاز نیست برای عالی تر شدن کاری انجام بدم

    دوم اینکه ، چون همیشه کارهایی که از روی احساس برای دیگران میکردم کارهای بزرگی بودن، خوب اونا هم بهم هی میگفتن کارهام رو … نتیجه این شده بود که ، من خودم رو محق میدونستم که در جاهای دیگری هم اظهار نظر کنم

    در جاهایی که مثلا میدیدم اطرافیانم یک رفتار اشتباهی دارن

    سومین ضررش این بود که،چون دوست داشتم همیشه همه کارهای من رو یادشون باشه و خوب خیلی ها بعد از یک مدتی یادشون میره

    من خودمو کم میدیدم…هی توی ذهنم همه رو محاکمه میکردم … تا جایی که تا همین 4 سال پیش فکر میکردم من کامل نیستم

    چرا؟

    چون قبلا یه عالمه سر اینکه یه کاری واسه یکی کرده بودم و کسی از نظر من قدرشو نمی دونست

    پس من فکر میکردم من کارم کوچیک و بی ارزش بوده

    در اصل ، من فکر نمیکردم ذهنم اینطوری بهم میگفت…اگر ما بدونیم که یک کاری بد هست و ما رو اذیت میکنه که اون کار رو نمی کنیم…ما اگر ببینیم توی یک لیوان آب مگس افتاده هیچوقت اون آب رو نمیخوریم

    پس نظر من اینه که تا مادامیکه فردی روی شناخت خودش کار نکنه ، اون شخص در بدن خودش حاکم نیست ، انرژی های دیگری بدن اون و زندگی اون رو اداره می کنن

    گذشت و گذشت تا من با سایت استاد عباس منش آشنا شدم

    آموزش دیدم و فهمیدم که محبت کردن به دیگران در جایی که من از خودم بزنم …از راحتیم بزنم ..از خیلی چیزایی که دوست دارم داشته باشم بزنم و به کسی دیگر خدمت کنم نه تنها خوب نیست بلکه شرک هم هست

    چون رضایت اون فرد برام مهمه که دارم از همه چیزم میزنم تا اون راضی باشه…پس این شرک محسوب میشه

    با شنیدن این درس ها از استاد عباس منش عزیز من رو با اون شخصیتی که سالها از خودم ساخته بودم در هم شکست..

    خشم کل وجودم رو گرفت

    احساس پوچی کردم

    چیزی که سالها از همه چیزم براش زده بودم رو باید خورد میکردم میریختم زیر پام تا بتونم خود واقعیم رو پیدا کنم

    حرف های استاد رو باور کردم

    دیگه اون آدم سابق نبودم

    دیگه تصمیمات احساسی رو کم کردم

    خیلی سعی کردم در زمان های مشابه که شاید میخواستم تصمیم احساسی بگیرم به خودم میگفتم…به یاد بیار تنها قدرت این جهان یکیه

    و یواش یواش تونستم این تصمیمات احساسی رو کم کنم

    خیلی کم

    میتونم بگم به لطف الله در سه سال گذشته توی سایت بودم عصبانی شدم ولی خیلی کم…اون عصبانیتی که تصمیم غیرعقلانی توش بگیرم شاید دو بار یا سه بار بوده در طول این سه سال

    بعدش چیکار کردم ؟

    سعی کردم کمتر خودمو سرزش کنم

    یکی از راههای که خیلی خیلی به من کمک کرد…مدیتیشن بود و هست

    تمرین نفس های متنوعی که از استادم یاد گرفتم بسیار بسیار بسیار به من کمک کرده

    بخشی از آرامش امروزم رو مدیون اون استادم هستم

    یکی از کارهای دیگری که باز استاد مدیتیشنم یادم داده اینه که سرم رو مثل کاسه بلوری ببینم …به اینصورت که تا فکری واردش میشه نگاهش کنم و ببینم آیا فکری هست که من دوسش

    داشته باشم یا نه …که این کار هم انقدر قویه که فقط باید انجامش بدید تا متوجه قدرتش بشید… خیلی مواقع که فکری میاد که شاید منجر به تصمیم احساسی بشه دو تا درس میاد توی ذهنم یکی اینکه فکر رو نگاهش کنم …یکی اینکه استاد عباس منش عزیز میگن که شما به هر دلیلی احساستون بد بشه انگار دستتون رو کردید توی پریز برق…اصلا مهم نیست چه دلیلی دارید برای حال بدتون

    یک تکنیک دیگه که در مواقع احساسی خیلی کارساز هست اینه که چشمم رو میبندم و نقطه شروع اون فکر رو سعی میکنم پیدا کنم و ببینمش و به طرز معجزه آسایی اصلا نمیتونم دیگه اون فکر یا احساس رو ببینم در ذهنم

    باز هم از تکنیک های معلم مدیتیشن دیگرم هست

    من این تکنیک ها رو مدیون اساتید عرفان و مدیتیشنم هستم

    خیلی زیادن که دیگه پر گویی میشه و از حوصله این بحث خارج هست

    دوش آب سرد در مواقعی که احساس میکنم انرژی های سنگین روم هست بسیار جوابه برام

    شنیدن صدای طبیعت موقع نفس های عمیق …بیشتر صدای آب برکه ..همیشه از یوتیوب میزارم پخش بشه …

    یا صدای سوختن چوب در شومینه بسیار اثر بخش هست برای من همیشه از یوتیوب میزارم پخش بشه ..

    پیاده روی زمان هایی که نمیتونم یک تصمیمی رو بگیرم بسیار به من کمک کرده…

    در کل چیزی که یاد گرفتم و خودم رو شناختم اینه که نزارم به اون نقطه برسم که دیگه نتونم جلوش رو بگیرم …در واقع قبل از اینکه ماشه احساسم کشیده بشه براش فکری میکنم

    یکی از کارهای که در هنگام به هم ریختگی ذهنم انجام میدم و جلوگیری می کنه از قلیان احساسم اینکه سریع خونه رو تمیز میکنم …به هم ریختگی خونه هم یکی از دلایلی هست که ذهن من رو مشوش میکنه

    در آخر اینکه به نظرم کامنت های این فایل یک تراپی باشه و باید همیشه بهش سر بزنیم

    موجی از طوفان مغزی در راهه با کامنت ها

    استاد سپاس بی کران از شما به خاطر تهیه این فایل ها با این پشتوانه قوی تجربی برای سوال مطرح کردن

    از خانم شایسته زیبا هم کمال تشکر رو دارم

    دلم برای صورت ماهش تنگ شده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    لیلی زینلی گفته:
    مدت عضویت: 901 روز

    سلام و درود فراوان براستاد عزیزم و مریم جان ..

    سپاس گزارم از خدای مهربان وشما عزیزان که هرلحظه اگاهی هایی ک خودتون دریافت میکنید رو با ما به اشتراک میزارین ..

    من قبل از اشنایی با این برنامه هم بسیار توانمند بودم در کنترل احساستم ..خصوصا در زمان خشم و ناراحتی دقیقا سکوت میکردم و حرفی نمیزدم و یادمه ک هرزمانی که ناراحت میشدم دوش میگرفتم ..

    و کلا شخصیتم اینجوریه که خیلی عصبانی نمیشم و در کل ارومم ..و هر زمانی ک از موضوعی ناراحت باشم یا ترسیده باشم بازهم سکوت میکنم و فقط باید با خودم تنها باشم تا موضوع رو برای خودم حل کنم ..

    و همیشه این احساس رو داشتم ک در زمان ناراحتی و یا استرس با خودم صحبت کنم و موضاعاتی ک قبلا برام مهم بودن و باعث ناراحتیم شده بوده رو ب خودم یاداوری میکنم و میگم دیدی اون موضوع حل شد این هم میگذره این روزا و تموم میشه و حل میشه نگران نباش …و چیزی ک بسیار کمکم میکنه یاد خداست ک بزرگی بی انتها داره و در هرلحظه در حال هدایت ماست ..

    و قسم بزرگی رو در قران گفتن ک ..افلا اقسم و بمواقع النجوم …. تو را یاد میکنم در زمانی که ستارگان را افریدی و این قسم بزرگیست اگر بدانید ..

    ی موضوع دیگه که همیشه از قدیمها داشتم نگا کردن به اسمون بوده ..یعنی هر زمانی ناراحت یا عصبانی بودم نگاه کردن به اسمون ارومم میکرد ..

    تا اینکه بعد از اشنایی با استاد و خوندن قران یک روز به این ایه رسیدم و درک کردم که خدایی که ب بزرگی اسمانهاست و بی نهایت سیاره و ستاره و کهکشان داره که هنوز درکش برای هممون نامعلومه از پس همه ی کاراهای من برمیاد و نزدیکترینه به من و این حجم از قدرت بی انتها به من ارامش میده ..

    خدایا شکرت ک میتوانم کنترل احساستم را داشته باشم ..

    خدایا شکرت برای دریافت این همه اگاهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    شیرین حمزه ای گفته:
    مدت عضویت: 2693 روز

    بنام خالق زیبایی ها..

    سلام براستادای عششققق

    سلام برپردایس زیبای بهشتی

    سلام براعضای توحیدی این خانواده صمیمی

    خدایاشکرت که اول صبح چشمام داره زیبایی پردایس روورابطه ی زیبای این دوزوج بهشتی رومیبینه خدایاشکرت که این بهترین شیوه باورسازیه برای ذهن من..

    خدایاشکرت برای سرسبزی فضای پردایس، برای اون کلبه ی زیباو رویایی روی آب که هردفعه میبینم دلم واسه تجربه ی بودن توهمچون فضایی پرمیکشه، خدایاشکرت برای بوی رطوبتی که توفضاهست ومیشه حسش کرداون بویی که وقتی نفس میکشی روحتوسرزنده میکنه، خدایاشکرت

    خدایاشکرت برای این دریاچه پرازبرکت وفراوانی، خدایاشکرت برای دیدن استایل فوق العاده اسنادعزیزم که باعث انگیزه ی ادامه دادن ورزش برام میشه، خدایاشکرت برای احترام وعشق بین استادومریم جان.. خدایاشکرت برای وجودمریم بانوکه هرچقدرسپاسگزارشون باشیم بازکمه، که باعث میشن مااین فایل های فوق العاده روببینیم ویادبگیریم شیوه درست عمل به قانون رو، خدایاشکرت برای وجوداستادعزیزم که سخاوتمندانه بدون چشم داشت باعشق وقت میزاره واین نکته های طلایی زندگی سازروآموزش میده.. خدایاشکرت برای دیدن براونی قدبلندوباصفا که همیشه درحال انجام رسالتش هست خوردن چمن ها وپاکسازی فضای پردایس، خدایاشکرت برای مرمری ناناز که واقعادلبرودوستداشتنیه، خدایاشکرت

    خدایاشکرت که بهم ایده دادی هم تمرین سپاسگزاریم رواینجاانجام بدم وهم تمرین کنترل ذهنم رو..

    واما تجربه های من ازتصمیماتی که هنگام داشتن هیجان گرفتم وباعث پشیمونیم شد

    بزرگترینش فروش خونه ام بود، که چون تویه شرایط مالی سختی قرارگرفته بودم وازطرفی هم توجهم رومساعل منفی بودوهی داشتم گله وشکایت میکردم ازهمه شاکی وطلبکاربودم، جهان هم طبق قانون هی شرایط روبرام سختترمیکرد، یه روزکه خیلی پرازخشم وناراحتی بودم گفتم اصلا خونه ام میفروشم من که کسیوندارم کمکم کنه تواین شرایط چقدبدبختم وازاینحرفا، خلاصه آگهی گذاشتم تودیوار وخیلی زودهم مشتری پیداشدومن خونه ام فروختم احساس بدازدست دادن خونه هم به احساسات قبلی اضافه شد، چندماه بعدخونه ای که فروختم حدود5برابرگرونترشدواین باعث شدکه بازاحساسم بدتربشه وسرزنش خانواده هم بهش اضافه شدوبدترش کرد.. الان ولی هرتصمیم عجولانه ای که میخوام بگیرم داستان فروش خونه یادم میادخیلی چون دردداشت اون تصمیم عجولانه، وبه خودم میگم نه بعدپشیمون میشی راه های دیگه ای هم هست که وقتی آرامش داشته باشی اون ایده وراه حل هابهت الهام میشه

    دومیش بخاطریه حرف چندسال پیش تومحل کارم عصبانی شدم ونتونستم خشمم روکنترل کنم خیلی بدباهمکارم برخوردکردم وباعث شدکه اون بنده خداتسویه کنه بره ازاونجاومن بعدش خیلی شرمنده شدم بابت رفتارم چون اون دوست وهمکارخیلی خوبی بود من خیلی چیزاازش یادگرفته بودم خیلی خوبی به من کرده بود..

    سومیش این بودکه یه دوستی اومددردودل کردکه فردابخاطرچک بایدبرم دادگاه اینقدکم دارم شاکیم رضایت نمیده بااینهمه اعتبارمیرم زندان حالا چیکارکنم اخرین امیدم توبودی که اومدم پیشت نمیتونم به همه بگم مشکلمو، خلاصه من جوگیرواحساساتی شدم که هرجورشده بایدبهش کمک کنم( احساس دلسوزی وترحم) خودمم اون مبلغونداشتم قرض گرفتم ازیکی دادم به این بنده خدا، که گفته بود2هفته ای پس میده وندادومن مجبورشدم ازجیب خودم بدم به اون شخص وخلاصه باعث ناراحتی وکدورت شدبجای اینکه کارم ارزشمندباشه برای اون وخودم.. اینم باعث شددیگ قرض ندم به کسی دلسوزی ام نکنم بشینم فکرکنم که این ادم چراتواین شرایطه وازدیدقانون به مسعله اش نگاه کنم..

    چندمدته که دارم تمرین دلسوزی نکردن، حمایتگرنبودن، توقع نداشتن ازدیگران، سخت نگرفتن به خودم میکنم که خداروشکرباتوجه به شیوه حل مساعل وراهنمایی های بینظیرخانم شایسته عزیز خیلی خوب داره همه چیزپیش میره ومن دارم توی کنترل ذهن ومهاراحساساتم بهترمیشم ومدیریت کردن ذهنم واحساساتم رودارم یادمیگیرم به لطف خدا..

    بازم سپاسگزارشمااستادای عشقم هستم که احساس میکنم اینروزاباوجوداین فایلای هدیه کلاس تقویتی گذاشتین برای درک وفهم بهترماازدرس های دوره ها، مخصوصاشیوه حل مساعل.. امیدورارم که بتونیم شاگردای حق شناسی باشیم باعمل کردن به اگاهی ها.. خدایاشکرت

    خدایاهمواره همه ی ماروبه راه راست راه نعمت هاوزیبایی هاهدایت کن… آمییین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 819 روز

      سلام خانم حمزه ای ، فوق الععععععاده و بی نظیر، پرو فایلتون چه قشنگ، و زیباست، شما رو تحسین میکنم ،کامنت شما رو مطالعه کردم و منم تجریبات شما رو دارم ، خیلی مثال ها رو خوب زدید ، و توضیح دادید ؟ همین که میآیم اینجا و میگیم من اونجا احساسی عمل کردم و نتونستم خوب عمل کنم ،خیلی حرفه و یکی از عوامل موفقیت هستش پذیرفتن ،مرسی که نوشتید، خداوند را شاکرم به خاطر این سایت به خاطر وجود شما و دوستان عزیزم، درپناه خداوند منان باشید. و سایتون همیشه برقرار باشه، منتظر کامنت های قشنگ شما هستیم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        شیرین حمزه ای گفته:
        مدت عضویت: 2693 روز

        درودبرشمادوست ارزشمندم..

        سپاسگزارم ازاظهارلطف شما دوست خوبم.. درسته اولین قدم برای تغییرپذیرش هست ومهمتراینکه ویزگی های انسانیمون روبپذیریم که عجول بودن، فراموشکاربودن وناسپاس بودن وکفوربودن توذات ماست اگرغیرازاین بودخداونددرقران این ضعف انسان روبهش گوشزدنمیکردکه مراقب باش ازهمین ضعف هات ضربه میخوری.. اماخب خداوندگفته کسانی که به من ایمان داشته باشن وطلب هدایت کنن من هدایت اونهاروبرعهده گرفتم ونورهدایتم روبرقلبشون جاری میکنم وراهنمای راهشون میشم.. دوست ارزشمندم امیدوارم نورهدایت الله همیشه وهرلحظه روشنگرراهتون باشه وقلبتون لبریزازعشق زیبای پروردگارباشه…

        به امیداینکه ازمعجزه های زیبای خداونددرزندگیتون برامون بنویسید بخونیم ولذت ببریم…

        به رب بی همتامیسپارمتون..

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          سید عظیم بساطیان گفته:
          مدت عضویت: 819 روز

          نمی دانم ،کدامین جمله را برای توصیف محبت تون بنویسم، چقدر زیبا و قشنگ جملات رو آسمانی میکنید،تشکر و قدردانی برای شماست .که وقت گرانبها تونو به ما دادید، هر چند نیازی به تشکر ندارید،ولی یک تشکر کوچک از شما ، قلبتون نو شاد میکنه ؟ ما انسانها قطره ای هستیم ازوجود خداوند، ما باید تسلیم اون باشیم و پارو نزنیم و بذاریم اون هدایت کنه .

          از عمق وجودم خدا را صدا کردم ، نمی دانم چه میخواهی ،ولی برای تو ،

          برای رفع غمهایت

          برای قلب زیبایت

          برای آرزو هایت

          به در گاهش دعا میکنم و می دانم ….

          خدا از آرزو هایت خبر دارد .

          یقین دارم دعایم اثر دارد .یه سبد یاس سفید در رنگ امید با هر چه صفا، سلامتی، ثروت، روابط و معنویت ، به شکل دعا تقدیم شما…

          به امید خدا ،در زمان مناسب ،از نتایج خوبم ، از مسیری که رفتم ،براتون مینویسم .

          دوستون دارم و عاشقتونم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: