عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 6

722 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    الینا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1156 روز

    سلام به همه دوستان .

    پیشنهاد های من=

    1_گوش کردن موسیقی ارامش بخش،شاد

    2_مدیتیشن

    3_شکر گزاری کردن

    4_گفت و گو کردن با خودم اینکه حتی اگر بد ترین اتفاق هم بیوفتد اگر من بتونم ذهنم را کنترل کنم برای من خیر پیش میرود .

    5_دوش گرفتن و زیر اب شکر گزاری کردن

    6_دیدن سریال های استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  2. -
    Ehsan Moqadam گفته:
    مدت عضویت: 1931 روز

    به نام خالق عشق و زیبایی

    درود و خداقوت به استاد عزیزم که همیشه من را سورپرایز میکنه. از اینکه هربار یک موضوع مهم را به‌شیوه‌ای بی‌نظیر و فوق‌العاده کاربردی بیان میکنه و بانو شایسته نازنین که همواره همراه استاد هستند و همه دوستان بزرگوار خودم در این جمع الهی

    با تمام وجودم از خدای مهربان برای هدایت به‌سمت شما و این آگاهی‌ها و از شما برای نشر این آگاهی‌ها سپاس‌گزارم.

    من خودم در مورد این موضوع استاد بزرگ تصمیمات احساسی بودم که به‌‌لطف خدا و آموزه‌های شما، به‌خصوص در دوره 12قدم و علی‌الخصوص قدم 7 به بعد، خیلی خیلی بهتر شدم در این زمینه. یعنی وقتی داشتم فکر می‌کردم به موضوع پرسش‌های شما و پاسخی که خودم داشتم درباره خودم بهش فکر می‌کردم، خندم گرفته بود که من چه آدمی بودم و الان خودم را خیلی تحسین می‌کنم از اینکه تونستم ازون شخصیت زودرنج و احساسی بی‌منطق، تبدیل بشم به فردی که میتونه احساسات خودش راکنترل کنه و تصمیمات بهتری بگیره.

    قبل ازینکه بخوام به پرسش‌ها پاسخ بدم چند مورد را ذکر می‌کنم که برای خودم یادآوری بشه و به‌نظرم خیلی مهمه. من تو کار خودم استادی که داشتم باوجود تمام محاسنی که داشت، بسیار در تصمیم‌گیری احساسی عمل می‌کرد و من همیشه در ذهن خودم و با یکی از همکارانم در رابطه باهاش صحبت می‌کردم. بعد که خودم کسب‌وکار شخصی خودم را راه‌اندازی کردم، متوجه شدم که من هم دقیقاً همان رفتارها را دارم در کار خودم پیاده می‌کنم؛ یعنی خیلی زود احساسی می‌شم، اگر چیزی روی مخم باشه خیلی سریع واکنش نشون میدم که این برای من و به‌ویژه در کارم یه فاجعه است، چون قشنگ میتونه جریان کار را تغییر بده. که یک روز یکی از همکارم اومد گفت آقا برای چی تو داری انقدر سریع تصمیم می‌گیری و تصمیم‌های هیجانی می‌گیری. از اون موقع من اومدم با خودم فکر کردم و بررسی کردم که من همیشه از این اخلاق استادم فراری بودم و حالا دارم دقیقاً همان اخلاق را در کارم پیاده می‌کنم. این موضوع هم خیلی بهم کمک کرد که قانون را بهتر درک کنم، که مهم نیست ما از چیزی خوشمون میاد یا نه، وقتی داریم بهش توجه می‌کنیم، داریم دعوتش می‌کنیم؛ حالا این میتونه در قالب انتقاد باشه یا در قالب تحسین، انتخاب ماست که می‌خواهیم کدامش را در زندگی داشته باشیم و بعد که یکم بیشتر دقت کردم، دیدم اتفاقاً افراد بیشتری با این خصوصیت مشترک در زندگیم دارم، یعنی با نبودن استاد این مسئله نه‌‍‌تنها در زندگی من برطرف نشد، بلکه باعث گسترشش هم شد که از اون موقع به بعد اومدم به کمک اهرم رنج‌ولذت، اولاً انتقاد کردن را از زندگیم حذف کردم و دوماً هیجانی تصمیم گرفتن را، یعنی با خودم هی تکرار می‌کردم که یکی از مهم‌ترین عوامل موفقیت افراد کنترل هیجانات و احساساتشونه و وقتی که تو نتونی این کار را انجام بدی، یعنی آدم موفقی نیستی و دلیل اینکه افرادی که باوجود توانایی‌ها و استعدادهای عالی نمی‌توانند در سطح بهتری باشند، اینکه نمی‌توانند احساساتشون را کنترل کنند و دقیقاً اومدم مثال آوردم از مسی و رونالدو، از ایلان ماسک تو شرایط مختلف و به‌طورمثال در معارفه سایبرتراک، از ترامپ، از پژمان جمشیدی که اصلاً یکی از الگوهای ویژه من تو این زمینه است، از پیامبر و حضرت علی، از موسی در جهت مثبت و منفیش، یعنی جایی که تونست احساستش را کنترل کنه و جایی که نتونست این کار را انجام بده، از اون کاپیتان کشتی و کشتی‌گیر ایرانی که در فیلم امریکن رستلر در دوازده قدم مثال زدید، از آقای خمینی و خودم که چه جاهایی تونستم احساساتم را کنترل کنم و چه جاهایی نتونستم و نتیجه منفیش را دیدم و به‌این‌طریق برای ذهنم خودم منطقی کردم که این عادت باید حذف بشه و مهارت کنترل هیجانات و احساسات روش کار بشه.

    به‌نظرم کنترل هیجانات به‌ویژه در شرایط سخت، خیلی ریشه داره در توکل. یعنی یکی از ملاک‌هایی که برای خودم ساختم اینکه در این شرایط چقدر می‌تونم توکل کنم به خدا که همه‌چیز درست میشه و به‌یاد بیارم گذرا بود دنیا را و اینکه این هر حالت احساسی چه خوب چه بد، حتماً گذراست و همین فکر کردن به این موضوع من را آرام میکنه.

    یکی از جاهایی که خیلی خوب تونستم این کار را انجام بدم در زمان فوت یکی از اعضای بسیار نزدیک خانوادم بود که دقیقاً زمانی که این اتفاق افتاد من یه نیم‌ساعتی را پیاده‌روی کردم و با خودم تکرار می‌کردم که آقا کسانی که بتونند در شرایطی که مصیبتی بهشون وارد میشه خودشون را کنترل کنند و به‌یاد بیارند که همه ما از خداییم و باز به‌سوی خدا بازمی‌گردیم، خداوند بر ایشان صلوات میفرسته و این دسته از افراد کسانی هستند که رستگار هستند؛ خودم را آروم کردم و تونستم خیلی‌خوب هم خودم و هم سایر اعضای خانوادم را کنترل کنم و بهشون آرامش بدم، نه اینکه من بخوام به‌زور این کار را انجام بدم، انقدر خودم آرام شده بودم که اون‌ها از آرامش من حالشون خوب شد که خوب این خودش یه نکته بسیار مهمه.

    اما جاهایی هم بوده که نتونستم این کار را انجام بدم به‌ویژه در کسب‌وکار خودم که قشنگ میدیدم چقدر داره بهم لطمه میزنه و اومدم اساسی رفتم سراغش و بهترش کردم.

    یه مورد دیگه‌ای که به‌یاد میارم این بود که از فرمانده خودم که اتفاقاً ارتباط خیلی خوبی هم با هم داشتیم، درخواست مرخصی کردم و نه‌تنها با درخواست مرخصیم موافقت نکرد، بلکه کاری را به من محول کرد که خوب برام خیلی سخت بود انجامش. اما همان موقع من به خودم گفتم ببین تو دوتا انتخاب داری، یا بری باهاش دعوا کنی که 100% ضرر میکنی یا اینکه آرام بشی و هر تصمیمی بخوای بگیری زمانی بگیری که آرام هستی. فکر کنم یک ساعت بعد خود فرمانده اومد با لحنی خیلی صمیمی ازم تشکر کرد و بهم گفت هرچند مدت که خواستی میتونی بری و من خیلی خودم را تحسین کردم که تونستم خودم را کنترل بکنم.

    یا همین چند روز پیش تو شرایطی قرار گرفتم که باید یک تصمیم مهم برای زندگیم می‌گرفتم و انقدر این موضوع ذهن من را مشغول کرده بود که اجازه نمی‌داد کار دیگه‌ای انجام بدم و با خودم گفتم که باید بتونی به خودت مسلط بشی و تصمیم درست بگیری و بعد به‌یاد آوردم که مگر تو هدفت از داشتن این موضوع رسیدن به حال خوب نیست پس به‌یاد داشته باش که وقتی نتونی احساساتت را کنترل کنی نه‌تنها این موضوع به تو کمکی نمیکنه، بلکه باعث میشه اتفاقات نامناسبی برات بیفته، چون قانون میگه احساس خوب=اتفاقات خوب و من به این قانون ایمان دارم و این قانون را ملاک هر فکر و تصمیم‌گیری خودم سعی می‌کنم قرار بدم.

    علاوه‌بر کارهایی که استاد بهش اشاره کردند، یکی از کارهایی که به من خیلی کمک می‌کنه در کنترل احساسات، دیدن و سرگرم کردن خودم با بچه‌هاست، بچه‌ها خیلی خیلی بهشون علاقه دارم و خیلی خیلی بهم آرامش میدن. اگر بچه‌های فامیل باشن میرم پیش اون‌ها و اگر هم نه، میرم تو پارک‌هایی که مخصوص بچه‌هاست و می‌شینم نگاهشون میکنم. بچه‌ها به‌شدت طبق قانون عمل می‌کنند. ممکنه در لحظه عصبانی بشند، حتی گریه هم بکنند، اما امکان نداره تو اون احساس بمونند؛ یعنی می‌بینی یه بچه‌‌ای یه موضوعی براش پیش میاد، شروع میکنه به زجه زدن اما 30 ثانیه بعد داره قه‌قه می‌خنده. این خیلی به من کمک کرده تو کنترل این موضوع. نوزادا که دیگه عاشقشونم.

    یه کار خیلی خیلی خوبی که تو شرایط دیگه واقعاً حاد انجام میدم، یعنی انقدر احساسات و نجواها زیاد میشه که به حد تسلیم میرسم اینکه میرم می‌خوابم. خواب فوق‌العادست. یعنی تیر آخر من همیشه خواب بوده. به‌شدت تأثیرگذاره. حالا اگر ذهنتون خیلی درگیر میشه که خوابتون نمیبره گوش دادن به قرآن و موسیقی‌های ملایم هم خیلی خیلی تأثیرگذاره.

    خوردن قهوه و آب هم که یکم خنک باشه در شرایط حساس میتونه خیلی برام کارا باشه اما کاراترینش با اختلاف به‌یادآوری گذرا بودن دنیا و مرگ هستش. یعنی انگار در زمان خیلی کوتاهی فروکش میکنه همه چی.

    شاید فکر کنید از نگاه قانون این کار جالب نباشه اما اگر زمانی خیلی همه چیز داره فشار میاره خوبه که آگاهانه به قبرستان‌ها رفت و دید که درنهایت سرانجام همه ما در دنیای مادی مرگه، پس نیازی نیست انقدر به‌خودمون سخت بگیریم.

    یکی از نکات مهم به‌صلح رسیدن با خودمون و پذیرش خطاهای خودمون و احساس گناه نداشتن درباره خودمونه.

    همه ما این اخلاق را داریم، اما هزارتا اخلاق خوب دیگه هم داریم. اگر بخوایم همش به خودمون سخت بگیریم و خیلی احساس گناه داشته باشیم درباره این موضوع، نه‌تنها این مسئله و هر مسئله دیگه درست نمیشه، بلکه باعث میشه اون خطا و اشتباه را بارها و بارها و مهلک‌تر از قبل هم انجام بدیم.

    پس هر اصلاحی که قراره انجام باشه، باید با آرامش و در به صلح رسیدن با خود انجام بشه، چون اگر ما بخوایم در این مورد هم احساسی تصمیم بگیریم، باز منجر به اشتباه دیگه می‌شیم و به‌قول خانم شایسته به جایی برسیم که به‌جای اینکه به خودمون شک کنیم به قانون شک می‌کنیم.

    به دوستان عزیزم ورزش کردن و فعالیت فیزیکی داشتن را هم به‌شدت توصیه می‌کنم. حالا یا آروم یا خیلی سنگین که این به روحیه خودتون بستگی و من از جفتش استفاده می‌کنم. ذهن، روح و جسم ما در دنیای مادی به همدیگر مرتبط هستند و زمانی ما به احساس شادی واقعی خواهیم رسید که همه این ابعاد با هم در تعادل باشند و زمانی که یک بخش تعادل خودش را از دست میده می‌تونیم با کمک گرفتن از بخش‌های دیگه دوباره خودمون را به حالت تعادل برسونیم. به‌شخصه برای خودم ورزش یوگا بسیار کمک کرده که انسان آرام‌تری باشم. پیاده‌روی و شنا هم بسیار برام تأثیرگذاره. کلاً آب خاصیت فرکانسی فوق‌العاده‌ای داره، به‌دلیل اینکه بخش عمده‌ای از بدن ما از آبه وقتی که در مجاورت آب قرار می‌گیریم، حالا یه به‌وسیله نوشیدن یا به‌وسیله لمس کردن، دوباره به حالت تعادل خودمون نزدیک می‌شیم. رقصیدن و موزیک شاد هم معحجزه میکنه.

    اگر شرایط سفر باشه، این مورد هم به من به‌شخصه خیلی کمک کرده و اصلاً کلاً مدارم را عوض میکنه سفر کردن، به‌ویژه رفتن به طبیعت، سکوت و تنهایی.

    من خودم عاشق گل و گیاه و نگهداریشون هستم. این کار بسیار کمک میکنه که آروم‌تر بشیم. اگر خیلی حوصله نگهداری هم ندارید می‌تونید فقط بهشون آب بدید. اصلاً فوق‌العادست نتیجه این کار.

    یکی از کارهای خیلی آرامش‌بخش دیگه غذا دادن به حیوانات و موجودات دیگست. این کار بسیار کاربردی و تأثیرگذاره.

    اگر اهل موسیقی هستید، گوش دادن و نواختن ساز هم خیلی میتونه کاربردی باشه.

    و در آخر یکی از مهم‌ترین کارهایی که خیلی خیلی خیلی من را آروم مینکه سجده کردن و تسلیم شدن در برابر خداونده. به‌شکل حیرت‌انگیزی این کار به من آرامش میده و هروقت که این کار را انجام میدم، تصمیماتی می‌گیرم که اصلاً به‌قول استاد گیم چنجر میشه. با خودم میگم که خدایا من نمیدونم. من ناتوانم. خودت کمکم کن. تو وعده دادی که هدایتم میکنی، پس من را به‌سمت حال بهتر و زندگی بهتر هدایت کن. الخیر فی ما وقع.

    تکرار این گفت‌وگوها و آیات مهمی مثل آیه فوق و یا آیاتی مثل عسی ان تکرهو شیئی و هو خیر لکم و یا آیاتی که موسی، یونس و پیامبرانی که در حالت تسلیم رو به‌سوی خدا کردند و ازش کمک خواستند و یادآوری جریان هدایت و بررسی مفاهیم حزن، قلب و هدایت در قرآن هم واقعاً معجزه میکنه.

    یه نکته دیگه هم که به من خیلی کمک کرده درک قانون تکامل درباره این موضوعه. یعنی انتظار خودمون را از خودمون کم کنیم و نخواهیم که یکدفعه از حالت احساسی شدید به حالت آرامش برسیم و با یکبار انجام دادن این‌ها تفاوت خیلی محسوس احساس کنیم. همه این موارد زمانی باعث میشه که تبدیل به یک عادت و مهارت بشه که قانون تکامل را بتوانیم دربارش رعایت کنیم.

    برای دوستان عزیزی که دوست دارند بیشتر در این مورد اطلاعات داشته باشند و بهتر روی خودشون کار کنند دوره‌های دوازده قدم، شیوه حل مسائل و راهنمای عملی دستیابی به آرزوها و همینطور دوره ارزش تضاد که خودم تا اینجا ازشون استفاده کردم خیلی مفید میتونه باشه و کمکتون میکنه.

    باز هم سپاس‌گزار استاد هستم که بار دیگه باعث شد خودم را شخم بزنم و به خودشناسی و درک عمیق‌تری از خودم و جهان برسم و بتوانم سمت خودم را بهتر از قبل انجام بدم، چون به‌اندازه‌ای که ما سمت خودمون را بهتر می‌کنیم خداوند هم سمت خودش را بهتر انجام میده و این یک قانون مهمه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 51 رای:
    • -
      سلیمان رفیعی گفته:
      مدت عضویت: 1390 روز

      سلام بر آقا احساس خوش تیپ ، خوش هیکل و خوش استیل ،خوش خنده ،

      آقا نکات و روش های که گفتی عاااالی بودن ، سپاسگزارم ازت

      درباره تایید صحبت هات می‌خوام به ورزش کردن که اشاره کردید بگم که آقا خیلییییییی خوب من ده روزی هست شروع کردم آموزش والیبال دیدن وقتی میری تو اون محیط بچه های ورزشکار تو اون تایم به هیچی هیچی فکر نمیکنی فقط تمرکزتدروی ورزش کردن و اینقدررررر انرژی میگری که ، واقعا عالی ورزش

      و اما درباره رسیدگی به گل و گیاه بگم که من مغازه گلفروشی دارم فقط ام آپارتمانی اینقدررررررر لذت میده وقتی وارد گلفروشی میشم به گلها میرسم آب میدم اینقدرررررر انرژی مثبت و حال خوب میده ، چند وقت پیش ها یه مقاله انگلیسی نوشته بود الان تو انگلستان دکتر های روانشناس گل به بیمارهاشون تجویز میکنن، چند وقت پیش ها یه خانومی امد مغازم گفت دکتر گفته باید تو خونه گل داشته باشم تا روحیه ام عوض بشه ،

      همه همه راهکارهات عالی بود احسان جان ،

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      محمد حسین تجلی گفته:
      مدت عضویت: 2230 روز

      به نام یگانه خالق هستی

      سلام به شما آقای مقدم عزیز

      خداوند مهربان رو شاکرم به خاطر دوستان آگاه پ ارزشمندی همچون شما

      خداوند مهربان رو شاکرم که دسترسی دارم به این آگاهی ها و جزو بندگان هدایت شده خداوند هستم

      خداوند مهربان رو شاکرم که هدایت شدم به این دیدگاه بیییی نهایت زیبا و پررررر از آگاهی

      دقیقاً احساسی که نسبت به این دیدگاه داشتم اینه که خلاصه شده‌ی یک کتاب بسیار پر تیراژ و پر فروش رو خواندم

      خیلی خیلی ممنونم که اینقدر عالی وقت گذاشتید و این محتوای خوب رو به نگارش در آوردید

      نکات خیلی جالبی در گوش من زنگ میزد

      مثلاً: گوش زد کردن قانون تکامل در شرایط حاد… اینکه نخواهم به یه چشم به هم زدن در عرض چند ثانیه حالم خوب بشه

      مثلاً ورزش کردن در شرایط ذهنی نا مناسب

      مثلاً رفتن در آب

      به شدت آب رو دوست دارم

      حالا اگر رودخونه باشه چه بهتر ، اکر اون در دسترس نبود، استخر… ، اگر استخر هم در دسترس نبود دوش آب سرد

      من واقعاً از آب آرامش غیر قابل توصیفی رو دریافت می کنم

      در مورد موضوع مسافرت رفتن هم کاملاً موافقم

      خودم به شخصه تجربه کردم وقتی که مسافرت میرم چقدررر بزرگتر میشم تجربیات فوق‌العاده کسب می کنم و تا مدت ها پس از سفر به خاطرات خوب سفرم فکر می کنم و اون ها رو برای خودم بازگو می کنم و احساس خوبی رو تجربه می کنم

      در آخر بازم تشکر می کنم بابت دیدگاه پر از حس خوب شما و برای شما از خداوند مهربان و تونا آرامش روز افزون را خواستارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    فرشته شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1285 روز

    سلام به استاد عزیز و مهربانم

    سلام دوستان خوبم

    من ی تجربه ای که از تصمیمات احساسی داشتم تو روابطم بوده

    من کلن ادم احساساتی هستم

    و این یکی از پاشنه های اشیلمه

    من چون خیلی کم توجهی دیدم و کلن همیشه تو سرم میزدن و تحقیرم میکردن و بشدت نیاز به توجه داشتم

    و وقتی به ی سنی رسیدم شروع کردم به ارتباط برقرار کردن با پسر و دخترای مجازی

    و همینجوری ی پسری رو باهاش اشنا شدم ک کمی بهم محبت کرد و من وابسته طرف شدم و بعد از ی مدت پسرع منو ول کرد و بشدت داغون شدم

    و بازم دوباره با ی پسر دیگه که ازون بیشتر بم محبت میکرد و دیگه خیلییی بهش وابسته شدم ک هنوزم آثارش هست و دارم رو خودم کار میکنم

    و این احساسات یروز در من قلبه کرد و با پسری ک باهم بودیم بخاطر خیانتی ک بهم کرده بود فش دادم و گوشیو قط کردم تقریبا نیم ساعت بعدش به قدری پشیمون بودم ک بسیار احساس بدی بهم دست داد

    چون اونموقع دیگه منو اون اقا پسر باهم نبودیم فقد گاهی بخاطر وابستگیی که هردومون داریم باهم حرف میزنیم و چت میکردیم و فقد هم دیگه رو حرص میدادیم خخخخ

    بعد از اون دیگه تصمیم گرفتم که این قضیه رو از اصل و ریشه درستش کنم و همه برنامه هامو حذف کردم

    الان حدود 10روز بیشتره ک اینقدر از لحاظ احساسی بهتر شدم که دارم فکر میکنم که اگه ی ماه بگذرع چقد حالم بهتر میشه و وابستگیم کمتر شده

    و این که بارها تواین ده روز احساساتی شدم که برم و بهش پیام بدم ولی خودمو اروم کردم و الان خیلییی خوشحالم ک تونستم خودمو کنترل کنم

    خدایا به من قدرت تصمیم گیریه بسیار بده که با احساسم تصمیم نگیرم و واستم اروم شم

    خدایا شکرت برای همه چیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    مرجان مسعودی گفته:
    مدت عضویت: 1514 روز

    باسلام خدمت استاد و مریم عزیز

    هزاران بار شکر خدا که انسان بزرگ و نکته سنجی چون شما که هر چیزی دست مایه است برایش که با استفاده از آن اذهان مارو و مسیری که در اون هستیم رو روشنتر و شناخت مارو نسبت به خود و دنیای پیرامون مون بیشتر کند.

    سپاس از مریم عزیز که در مسیرها و شرایط آب و هوایی متفاوت آنقدر بی نقص و عالی از استاد فیلم تهیه می کنند انصافا کار هرکسی نیست که آنقدر بامهارت قاب فیلم رو حفظ کنه و به دستهاش هم در طول فیلم برداری استراحت نده . سپاس فراوان.

    من سعی ام براین بوده که در شرایط خیلی احساسی چه شادی چه عصبانیت یانارحتی و …… واکنشهایی غلو شده از خودم نشون ندم تا بتونم قضیه رو مدیریت کنم در شرایط بد با سکوت و در شرایط خوب با شادی معقول واکنش نشون میدم.

    چراکه هیجانات کنترل نشده خودش عامل تصمیمات عجولانه و عملکرد اشتباه میشه که چون از عقل منطقی برنیامدند بعد مارو شدیداً دچار پشیمانی می‌کنه.ضمن اینکه فکر میکنم بروز احساسات غلو شده که برای جلب توجه دیگران هست خودش از عزت نفس پایین سرمیزنه.

    درمواقعی که فکر میکنم با حرف یا عمل یاقضاوتی درخقم بی انصافی شده سکوت میکنم تا بعد تصمیم درستی بگیرم تا حرف و حرکتی نکنم که بعد خجالت زده بشم که از خودم خاطرات بدی در ذهن بقیه رقم نزنم که معقول رفتار کردن آمیخته باشخصیتم بشه که احساسات بد به حس بد قبلی که برون وارد شده اضافه بشه که بارم سبک تر باشه ناراحت تر بتونم از اون احساس بد قبلی دربیام که راه های ارتباط رو با واکنش های تند نبودم که فرصت جبران به طرف مقابلم بدم که الگویی برای خونسردی باشم برای اطرافیان خودم که به خودم ثابت کنم که کسی که در مسیر درسته به خودش اجازه نمیده شرایط بیرونی و اطرافیان بر احساسات و عملکردش تسلط دارند و…….

    مجموعه ای از این دلایل ملکه ذهنم شده و اجازه واکنشهای تند و احساسی رو بهم نامیده

    در شرایط احساسی خوب هم درجا قول جشن و شیرینی نمی‌دم دیگران رو در شادی خودم شریک میکنم ولی به خودم فشار مالی یا ….. وارد نمیکنم

    باهراونچه در توانم هست شادی خودم رو بادیگرون حتما تقسیم میکنم حالا بسته به شرایط یا باتماس و اطلاع یا باشام و شیرینی به عزیزترین های زندگیم و ….

    بطور کلی سکوت و واکنش نشون ندادن در شرایط احساسی بد و در حال و هوای بد نمودن

    و واکنشهای معقول در شرایط احساسی خیلی خوب با رویکرد تفکر و تصور و تجسم نتیجه تصمیم و واکنش احساسی به من در زندگی کمک زیادی کرده تا شخصیتی خونسرد محترم شاد و آرامی داشته باشم.

    صدالبته که در این مسیر از اشتباه مبرا نبودم و در لحظات احساسی شاد قول و قرارهای بزرگتر از حد تعهدم دادم

    و در شرایط ناراحتی هم واکنشهایی که تامدتها عامل سرزنشهای طولانی مدام بوده هم انجام دادم ولی همین سرخوردگی ها و خود سرزنشی ها در زمانیکه دیگه آبها از آسیاب می افتاد اهرم رنجی برای من بودند که تلاشم رو در مسیری که در موردش صحبت کردم دوچندان کردم.

    خداوند مهربان پشت و پناه همه شما در مسیر رشد باشد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    نرگس سبزعلی پور گفته:
    مدت عضویت: 1451 روز

    لا حول ولا قوت الا بالله العلی العظیم

    سلام استاد عزیزم ، مریم خانم و تمامی دوستانم

    استاد بزرگوار از شما بابت نکات مهمی که هر دفعه به ما یادآوری میکنید سپاسگزارم از خانم شایسته عزیز هم که زحمت فیلم بردای به این شکل رو میکشن سپاسگزارم خدا قوت . سلامت و شاد باشید در پناه خدای مهربان .

    در مورد تجربه خودم بگم که چند ماه پیش همراه با نوسانات طلا وسکه اطرافیانم تحریکم کردن که چندتا سکه داری بفروش دوباره بعد که ارزون شد بخر (البته خودمم بی میل نبودم ) ولی مدام نگران بودم که بعد چی میشه اگه ضرر کردم چی ؟ و بالاخره از روی ترس و عدم باور فراوانی که همیشه استاد میگن ثروت و فراوانی همیشه هست و نباید نگران چیزی باشیم من از قانون سر پیچی کردم.

    فروختن همان و گران تر شدن روز به روز طلا همان و این کار من که نتیجه تصمیم نادرستم در شرایط احساسی بود باعث ضررم شد .

    البته دیگه بهش فکر نمیکنم و حتی یه وقتایی با خودم میگم ببین این یعنی قانون دقیق و عالی کار میکنه ضرر کردم ولی درس بزرگی گرفتم وقتی باورام در مورد فراوانی درست باشه هیچ وقت حرص و طمع سراغم نمیاد که بخوام همچی ریسکی کنم .

    هر روز به خودم یادآوری میکنم که نعمت های خداوند به بی نهایت طریق به زندگی من وارد میشن من به این دنیا آمده ام که ثروتمند و خوشبخت باشم پس فکر و احساسم هم باید همسو با قانون باشه .

    در مورد راه کارهای که استاد گفتن در موقع درگیر شدن با احساسات منفی برای من پیاده روی و گوش کردن به فایل های استاد خیلی موثر بوده ( من فایل های منتخبی از استاد در موقعی که دارم راه میرم با هدفون گوش میکنم خیلی حس لذت بخشیه پیشنهاد میکنم امتحان کنید ) مواقعی هم که اعصبانی هستم چند تا نفس عمیق که میکشم خیلی آروم تر میشم و مسلما در شریط بهتری میتونم تصمیم بگیرم .

    این روشها خیلی ساده هستن و اگه هر کدام از ما مقید به انجامشون باشیم نتایج بزرگی توی زندگیمون دارن به قول استاد وقتی توی این مسیر زیبا روی خودمون کار میکنیم و تغییر میکنیم ( سیر تکاملمون طی میشه ) بعد چند سال وقتی به عقب و گذشتمون فکر میکنیم اصلا باورمون نمیشه که من همون آدم سابق هستم چقدر بهتر شدم .

    خدایا برای همه تغییرات مثبتی که داشتم و باور دارم که آینده درخشانی در انتظارم است هزاران بار سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم.

    شاااد و عااالی باشید در پناه خدای مهربان .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    مریم مهدوی فر گفته:
    مدت عضویت: 906 روز

    درودبه استادعزیزم ومریم جونم

    وهمه دوستان عالیم

    خدایاشکرت بابت یک روزعالی ،طلایی وبی نظیر

    که بادیدن روی استادم وتیپ فوق‌العاده شان که

    باطبیعت زیبا،ست شده اندشروع شدولطف مریم

    مهربان بابت فیلم گرفتن، بی نهایت سپاسگزارم

    همین دیروزعصربودکه باعزیزدلم سرساختمان‌ رفته

    تابرای سفارش تیرچه اندازه گیری کنیم که یک

    مرتبه‌ متوجه نشدم بایدمترراکجای دیوارقراردهم و

    صدای ایشان کمی بالارفت وخودم متعجب شدم

    ولی خداروشکر میکنم که خیلی ریلکس وآرام به

    کارم ادامه دادم وباخداصحبت میکردم وکلا ازذهنم

    رفت وسوارماشین شدیم ومن به عزیزدلم گفتم که

    عزیزم یک لحظه احساس کردم عصبی شدی

    وصدات بالا رفت آیاموضوعی پیش اومده بودو

    گفتند نه چطوروگفتم مسئله رو،بعدگفت ناراحت

    شدی گفتم نه عزیزم فقط عنوان کردم که هم خودم

    رهاشوم وذهنم درگیرنباشدهم شماعلت روبهم بگید

    وخداشاهده که آن قدرمن باآرامش موضوع رو

    مطرح کردم که چقدرمعذرت خواهی کردوچقدر

    خندیدیم وبعدهم که به لطف خداوندخانه آمدیم

    مرابوسیدوگفت مهری جان بازهم عذر می خوام

    وهمدیگررودرآغوش گرفته وبه زندگیمان بالذت

    ادامه دادیم ….

    همه چیزرفتاروعکس العمل خودمان به هرچیزی

    است بایددرلحظه ازتمام آگاهی هایم استفاده

    کنم برای حال عالی خودم ، حال عالی راراحت

    به دست نیاورده ام که بامسئله ای هرچه که

    می خواهدباشدهمه قابل حل است،که راحت

    ازدست بدهم ،حال عالی ناموس من است ومن

    حتی بزرگ روی کاغذرنگی نوشته وروی یخچال

    عزیزم زده ام ،بایدعمل کنم به رهنمودهای استادم

    وگرنه درزمان خوشی که همه چیزعالیست درلحظه

    بایدهوشیارباشم که چه رفتاروعملی بایددرمواجه

    باهرشخصی داشته باشم ،بعضی وقتهاسکوت،

    بعضی وقتهامحیط راعوض کردن ،دیدن آسمان،

    هندزفری گذاشتن ودیدن نشانه روزانه ات ،مثل

    دیروزکه برای کارکارشناسی به اداره ای باعزیزدلم

    رفته بودیم وهمه اعتراض وفحش وبدوبیراه به

    همه مسئولین وبه خودشان ومن رفتم یه گوشه

    دنج وبه لطف خداوندواستادعزیرم هندزفری

    گذاشتم

    ونشانه روزانه ام راگوش دادم وبعد هم 100نفرجلو

    مابودندوانگار5نفرشدند چون یانبودندیاکارشان

    زودانجام می شدوخداروشکرکردم وبعدهم سوار

    ماشین شدیم ورقص کنان به سمت خانه زیبایمان

    راهی شدیم.

    استادهمه چیزراازشماآرام آرام یادگرفته واین

    روندهرلحظه وهرنفس ادامه داردبایدآرامش

    خودم رادرهرشرایطی حفظ کنم بایدیادبگیرم که

    احساساتم رامدیریت بهینه کنم بایدهرنفس خدارو

    شاکروسپاسگزارباشم واین برایم نهایت آرامش رابه

    همراه داردووقتی ازاومی خواهم به زیبایی راهکار

    رابه قلبم جاری می کندخدایاوجودت راسپاس……

    درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی

    بدرخشید، دوستتون دارم وممنونم بابت همه چیز

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    سعید رضا رادمنش گفته:
    مدت عضویت: 2418 روز

    به نام خداوند جان و خرد

    درود بر استاد عزیزم و خانواده بزرگ عباس منش

    چقدر این فایل فوق‌العاده بود.

    من به شخصه بارها و بارها وارد یک شرایط احساسی شدید شدم (مثبت یا منفی )

    قبل از اینکه با خانواده و سایت عباس منش آشنا شوم مانند برگی در باد بودم ، ذهن و باروهایم من را به هر سو می بردند بعضی مواقع خشم خودم را نسبت به افراد بروز می دادم زیرا احساس می کردم ظلمی به من شده و من مظلوم واقع شدم و در مواردی هم بروز نمی دادم و کینه ای عمیق در من ایجاد می کرد.

    داستان به این جا خلاصه نمی شود شرایط احساسی من به خشم خلاصه نمی شد بلکه بخش کوچکی از ضرباتی که به خودم زدم از روی خشم بود،من هیچ کنترلی بر ذهن خود نداشتم و تمام احساسات را در بالا ترین سطح تجربه می کردم مانند ترس،تنبلی و هم جهت شدن با اکثریت جامعه….

    برای مثال من رشته دبیرستانم بدون آگاهی کامل انتخاب کردم زیرا برایم نظر دیگران خیلی مهم بود و تقریبا از خودم هیچ نظری نداشتم حتی یک لباس را بدون تایید دیگران نمی گرفتم اما این تصمیم اشتباه آنقدر نتیجه اش برایم سخت بود که بعداز آن زندگی ام به کل عوض شد و تقریباً در تمام مراحل تنها مشاور هایم خداوند و افراد متخصص در آن زمینه بودند

    من در سال های اخیر دبیرستان با فایل های شما به واسطه پدرم آشنا شدم و متوجه شدم ما در زندگی هم اختیار داریم و هم اجبار!!!!!

    یعنی چی؟ یعنی اینکه ما اختیار داریم که هر جوری فکر کنیم هر چیزی رو باور کنیم ولی ما مجبوریم که حاصل اون نوع خاص دیدگاه یا باور یا جهان بینی رو برداشت کنیم

    من با گوش‌دادن به فایل های هدیه و خواندن کتاب های پندآموز شما متوجه یک طرز نگاه شدمکنترل ذهن

    من تا اون لحظه هیچ شناختی به رفتارهای خودم نداشتم و موفقیتی خاصی هم کسب نکرده بودم پس تمرینی برای خودم تدارک دیدم : این تمرین به این صورت بود که من یک دفتر داشتم و هر لحظه رفتار های خودم رو در مواجه با یک موضوع خاص یادشت می کردم اون اوایل متوجه رفتار نادرستم می شدم اما سر منشأ آن را پیدا نمی کردم اما با مرور زمان با شنیدن فایل های هدیه و محصولات شما تونستم سر منشأ این رفتار ها را پیدا کنم

    یکی از بهترین روش ها برای من پیاده‌روی و استفاده از اهرم رنج و لذت است یعنی در هنگامه پیاده روی به خودم یادآوری می کنم که اگر من در شرایط احساسی شدید تصمیم اشتباهی بگیرم چه عواقبی برای من دربر خواهد داشت و از طرفی یک تصمیم یا یک الهام درست چه در هایی برایم باز می کند

    من وقتی به یاد میارم که در تصمیم های بزرگ یا مشکلاتی که از من بسیار بزرگ تر بوده اند چه کار کرده ام یادم از یک جلسه از دوره دوازده قدم می افتند که استاد عزیز می گوید باید اون مشکل را فراموش کرد و تمرکز خودتان را روی چیزی بزارید که حال شما را بهتر کند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    فرزانه گفته:
    مدت عضویت: 1754 روز

    سلام به استاد عزیزم و همه ی دوستان

    تجربه ای که در شرایط احساسی شدید مثل خشم، عصبانیت، ترس، ترحم و … تصمیماتی گرفتم که عواقب ناخوشایند و سنگینی برای من داشت؟

    خیلی سال پیش من به یه پسری علاقه مند شدم و حس دوس داشتن تو دوران نوجوونی و فضای بسته گذشته به اضافه ی حس ترحم و اینکه فک میکردم میتونم این آدمو به راه درستی بکشونم باعث شد با تمام مخالفتای خانواده نامزد کنیم و نتیجش این شد که: ترک تحصیل کنم خانوادش به خصوص مادرش بسیار با من بد رفتار بود به خاطر پول یه پیشنهاد خلاف قبول کرد و رفت زندان_ من یه مدت حالم خیلی بد بود و نمی تونستم غذا بخورم و به روح و جسمم خیلی ضربه خورد اینقدر لاغر شده بودم که همه فکر می‌کردند معتادم منی که بوی دود سیگار بهم بخوره حالم بد میشه…‌

    برام گرون تموم شده بود … خیلی زیاد … ورزشکار بودم… شاگرد اول بودم … خانوادم ازم حمایت میکردن… و من با احساساتم همه چیو خراب کردم.

    به معنای واقعی دلم شکست و از خدا خواستم کمکم کنه چون با همه ی این مصیبتا وابسته بودم و شایدم میخواستم به زور بازم درستش کنم و بگم نه من اشتباه نکردم اما از ته دل از خدا کمک خواستم.

    چه اتفاقایی افتاد بعد از اینکه اون موقع با خدا ارتباط گرفتم و آروم شدم؟

    مامانش که از فرصتی استفاده می‌کرد تا یه چیزی به من بگه سکته کرد دیگه قدرت تکلم و عصبانیت از دست داد. خودش یه حکم سنگین گرفت موند تو زندان. خداوند خیانتاشو به من نشون داد تا قشنگ بفهمم نمیتونم کسی رو تغییر بدم. خواهرش همزمان با من عقد کرده بود دستی هم بر آتش داشت و هیزم تو آتیش من میریخت خودش دعواهاش با همسرش بالا گرفت و شوهرش تو دعواهای زن و شوهری نفت ریخت رو خودش و مرد و توی عقد هم یه بچه به یادگار گذاشت. دختر خواهرش که خیلی مشکلات ما براش جذاب بود و مسخره هم می‌کرد خودش تازه عروسی کرده بود و طلاق گرفت. (البته اینا ربطی به من نداشت مدار خود این آدما و نتایج اعمال و احساسات خشم و حسادت و بدخواهی برای دیگران از جمله من رو داشتن برداشت میکردن که من چکیده رو اینجا تونستم بنویسم یعنی وقتی از مشکلات کسی لذت میبریم خدا برامون دعوت نامه همون مشکلات رو می فرسته و وقتی از مدارشون خارج میشیم به هر نحوی اون آدما کنار میرن).

    با این همه اتفاق بازم من ته دلم فکر میکردم میشه درستش کرد انگار برام سنگین بود بگم خطا کردم و برگردم از مسیرم اما همچنان ارتباطم رو با خدا داشتم

    و دائم ازش کمک میخواستم

    مرحله ی آخر این اتفاق افتاد که من خواب بابامو دبدم

    ایشون تو پنج سالگی من تصادف و فوت کردن

    خیلی شفاف به من گفت اشتباه کردم و این آدم منو از مسیرم دور میکنه بابام خیلی واضح به من گفت باهاش برم اون دنیا چون اگه بخوام با این آدم عروسی کنم و تشکیل خانواده بدم تمام زندگیم تباه میشه و باید رهاش کنم. من در تمام این سالها سه بار بیشتر خواب پدرمو ندیدم و هر سه بار بهم تقلب دادن که تو زندگیم چیکار کنم.

    دیگه مطمئن شدم که ارتباطم با خدا واقعیه دست از اون احساسات سیاه وابستگی تغییر دادن و ناجی بودن برداشتم …

    یه مدت فقط ورزش میکردم تا برگردم به شخصیت اصلیم‌. رفتم ورزش های مختلف یاد گرفتم.

    بعد رفتم پیش دانشگاهیمو پاس کردم

    چون خودم خودمو با ورزش نجات داده بودم رفتم دانشگاه آزاد علوم ورزش زیستی ثبت نام کردم

    هم زمان کنکور ثبت نام کردم اما اصلا نخونده بودم، ترم یک دانشگاه آزاد شدم نفر اول. خیلی با خدا ارتباط گرفته بودم و آرامش داشتم. هر روز سرویس دانشگاه آزاد دم دانشگاه دولتی مارو پیاده می‌کرد و من شروع کردم به تصور کردن خودم تو اون دانشگاه… تو کلاسای یوگا تصویر سازی ذهنی رو یاد گرفته بودم اما اونجا به من ما نمی‌گفتند قانون چیه تکنیکی بود همه چیز..‌

    یه روز گفتم خدایا تو معجزه ی اصلیو قبلا نشونم دادی من تو قعر سیاهی بودم و کلیم نشونه که نباید با اون آدم عروسی کنم اما بازم داشتم این کارو میکردم و تو بابامو برام فرستادی که بهم بگه آینده رابطمون جهنمه …

    الان که این دانشگاه واسه تو آب خوردنه‌‌‌… نمی دونم چی شد روز کنکور رفتم اصلا یادم نیست … نخونده مجاز شدم دولتی … رفتم برای مرحله ی بعد کنکور عملی اون جا هم روز اول عادت ماهیانم بود حالم خیلی بد بود گفتم خدایا تا اینجا خودت اومدی بقیشم تو برو من نمی تونم نوبتم که شد اصلا نفهمیدم چیکار کردم وقتی آزمونم تموم شد داور گفت آفرین از صبح تا الان تو جز بهترینایی … بازم کنکور تئوریم خیلی خوب نبود به خودم امید نداشتم اما به خدا چرا روش حساب می‌ کردم

    بازم نمی دونم چی شد دانشگاهمو زدم رشت، نتایج اومد رفتم دیدم قبول شدم. اون سال رشت به طرز عجیبی ظرفیت بیشتر از همه جا داشت… اونجا معدلم بیست شد و بعد انتقالی گرفتم اومدم همون دانشگاه که تصور می‌کردم…

    کارشناسی نفر اول شدم، ارشد نفر اول شدم و با ورزش به خیلیا کمک کردم

    شاگردی داشتم که می‌خواست احساسی طلاق بگیره مجبورش نکردم فقط راهنمایی کردم زندگیشو ادامه داد و مشکلاتشون حل شد

    شاگردی داشتم میخواست خود کشی کنه و نکرد..‌‌

    کسی بود طلاق گرفته بود میخواست بی خیال زندگیش بشه نا امید بود برگشت به درس و کار و…

    و خیلی موارد دیگه که اینجا جا نمیشه همشو بگم …

    با همین پروسه و با همین ورزش خدا بهم لیاقت داد که به خیلیا کمک کنم اما متوجه بودم در کنار قدرت تاثیر گذاری خوبی که دارم یه جاهایی کار میلنگه، قدرت تاثیر گذاریم صد از صد اما یه رفتارهایی در من پسندیده نیست یا به قول استاد با روحم هماهنگ نیست، حفره های زیادی در خودم پیدا کردم … یکی دو تا استاد تجربه کردم و چندتایی هم نتیجه گرفتم اما بازم راضی نبودم حس میکردم که بدتر شد اوضاع و اینقدر میخوام دنبال دستاورد باشم که باید بین مادیات معنویات یکیو انتخاب کنم

    و در مرحله ی بعدی با این سایت آشنا شدم و دیدم خودشه اینجا دیگه وجودم تیکه پاره نیست خدا و خواسته با همن :)

    اولین روزا که اومدم تو سایت تو کامنتای قبلیمم گفتم که داداشم جونش به خطر افتاده بود به دلیل تشخیص اشتباه … من با اینکه فایل اولم بود از استاد گوش میدادم و رایگان هم بود احساساتی برخورد نکردم یعنی داشتم برای کنکور دکتری میخوندم و این پیش اومد آرامشمو حفظ کردم و همون طور که در کامنت قبلی گفتم ایشون خوب شد. کنکور رو هم رفتم دادم و جالبه برام من همیشه رو نمره و رتبه حساس بودم از اینم عبور کردم یعنی رتبم شد 46 و چون ظرفیت گرایش ما خیلی کمه این رتبه خیلی جالب نیست اما اصلا برام مهم نیست.

    من نمره ی قبولی و رتبه قبولی اصلیم رو اونجایی گرفتم که آرامشم حفظ کردم و توکل صد در صد و برادرم درمان شد من رتبمو اونجایی گرفتم که از یه چیز فرعی به اسم رتبه و نمره عبور کردم و دیدم مثل همیشه اول نشدم و فرو نریختم و نا امید و احساساتی نشدم. و راستشو بگم خیلی چیزا اهمیت خودشو بعد از آشنایی با استاد و گوش دادن فایل ها از دست داده و همچنان هم در حال تغییرم….

    الان به این فکر میکنم که من یه روزی قراره بمیرم پول طلا شغل نمره مدرک همسر و… هیچی رو نمی تونم با خودم ببرم اما شخصیت من روح من در موقعیت الف به یه چیزایی دسترسی داره و وقتی به موقعیت ب حرکت کنه و اون پول بیشتر جایگاه رابطه خوب و…‌ برسه … و من یاد بگیرم چطوری خلق کنم چطوری توکل کنم چطوری لذت ببرم و وابسته نشم چطوری عاشق باشم و به آدما نچسبم چطوری باعث گسترش دنیا بشم اینا مهمن و من این روح رو که ورژن های تکاملی خودش رو در این جسم سوپر هوشمند تجربه کرده اینو بعد از مرگ هم دارم این مهمه! پس تا حدی اصل از فرع تفکیک شده برام و معیار موفقیت و پیشرفت معیار های قرار دادی و از پیش تعیین شده جامعه نیست‌.

    در حال حاضر دوره های استاد و فایل های دانلودی یه پکیچ کاملی هست که دارم در کنار علم ورزشی که کسب کردم استفاده میکنم. و یه دفتر دارم پر از آیات توکل احساس قدرت میکنم هر بار دفترمو باز میکنم. هر روز دارم بیشتر درک میکنم توحید عملی یعنی چه.

    از خداوند سپاسگزارم برای زندگی که به من هدیه داد

    استاد عباس منش ممنونم که دست خدا شدین تا من تو زمانی که روی سیاره زمین زندگی میکنم بتونم بهتر از زمانم و قدرت روحم استفاده کنم. خیلی دوستتون دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      ملورین گفته:
      مدت عضویت: 1819 روز

      سلام فرزانه جانم

      اول از همه بگم که چقدر خوشحالم افراد هوشمند و توانمندی مثل شما که بسیار زیاد هم هستند رو در این سایت الهی میبینم،استاد عباس منش و استاد شایسته خودشون معجزه هستند و به مراتب هر چه که جلوتر قدم میگذاریم عزیزانی که وارد سایت میشن هوشمندتر و آماده تر هستند و من هم از وجودشون و دیدگاه های این عزیزان درس میگیرم و شاگردی میکنم.

      فرزانه عزیزم امیدوارم جایگاه پدر مهربونتون بهشت خداوند باشه و چقدر خوب که به وسیله پدر نازنینتون هدایت میشین و چقدر کار خوبی کردین که اون رابطه سمی رو خاتمه دادین در نهایت آرامش و توکل و درهای رحمت هم به روی شما باز شدن و دلیل این که اون افراد به نتایجی به اسم کارما گرفتار شدن به این دلیل هست که شما اون ها رو بخشیدین و تسلیم پروردگار بودین.

      بهتون تبریک میگم برای موفقیت هاتون و این که در تمام کارها درجه یک هستید تحسینتون میکنم، امیدوارم هر روز بیشتر و بیشتر به مسیر سبز توحید ادامه بدین و تحت حمایت پروردگار باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        فرزانه گفته:
        مدت عضویت: 1754 روز

        سلام لیلا جان

        بله استاد واقعا بی نظیر هستن…. من خیلی ازشون دارم یاد میگیرم

        خیلی خوشحالم الان افرادی که بهم پیشنهاد ازدواج میدن واقعا متفاوتن و هیچ ربطی به اون آدم ندارن.

        حتی خواستگارایی که رد کردم خیلی از اون آدم بهتر بودن و همش به این دلیل که خودم تغییر کردم.

        ایشون و خانوادش رو هم بخشیدم.

        حتی خوشحال میشم بشنوم برگشته به مسیر درست.

        با هر تضادی پیشرفت کردم و اگر برگردم به گذشته هیچی رو تغییر نمیدم.

        یه بار استاد گفتن که یکم مسیرشون طولانی شد اما پخته شدن و با استادای دیگه تو این زمینه خیلی فرق دارن منم چنین حسی به خودم دارم روح من نیاز داشت یه سری تضاد هارو تجربه کنه… الان دارم از زندگیم و تغییراتم لذت میبرم، یه چیزایی رو درک میکنم که اگر به تضاد نمی خوردم عمرا میتونستم درک کنم.

        در پناه خدا شاد و سلامت باشی لیلای عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    Zahra گفته:
    مدت عضویت: 1756 روز

    به نام خدای مهربان

    اول سلام میکنم به استادعزیزم ومریم جان

    وهمه دوستان عزیزم

    استادعزیزم سپاسگزارم که ازفضای زیباوبهشتی پرادایس برای مافیلم میزاریدواین دیدن این زیبایی هارابه ماهدیه می دهید.

    استادچقدررنگ لباستون بهتون میادیجورایی همرنگ طبیعت شدین

    من عاشق رنگ سبزهستم وتقریباهرچی بخرم به رنگ سبزمیخرم

    حالابریم سراغ موضوع این فایل ،سپاسگزارم که درمورداین مبحث صحبت کردین ومن این فایل رابایدهزاران بارگوش بدم.

    ازاونجایی که من خیلی احساساتی بودم والبته

    هستم اماهرروز سعی میکنم که روی شخصیتم

    کارکنم وخداراشکرنسبت به قبل خیلی تغییرکردم

    قبل اینکه بااستادآشنابشم که هیچ همه اتفاقات

    زندگی من همش بااحساسات قاطی پاتی شده بودشایدلحضه نبوده باشه که من تصمیمات احساسی نگیرم .امامیرم سراغ تصمیماتی که از

    روی احساسات گرفتم بعدآشنایی باسایت وکار

    کردن روی خودم .

    اگه بخوام درمورددلسوزی بگم ،بخاطردلسوزی کردن واردشرکت هرمی شدم وتوانش وهم پس دادم .

    درموردهیجانی تصمیم گرفتن یوقتهایی همسرم

    می خواسته چیزی بخره پول کم داشته و من

    هیجانی شدم وگفتم من میدم یه مقداری و

    تمام پس اندازی که داشتم ودادم به همسرم

    درصورتی که خودم هم بدهکاری داشتم هم نیاز

    شدیدمالی وبعدش هم به دردسرافتادم واذیت

    شدم دیگه وپشیمون شدم بعدش والبته سعی کردم خودم ویه احساس خوب برسونم .

    یه مورددیگه تقریبا9ماه پیش همسرم باپسرم

    سریه موضوعی بحث شون شدمن لیوان دستم

    بودچایی میخوردم ومن عصبانی شدم ونتونستم

    ذهنم وکنترل کنم لیوان ومحکم زدم زمین بعد

    همسرم خیلی ناراحت شدورفت بیرون ومن موندم وخورده های لیوان شکسته که کلی به زحمت افتادم درصورتی که خدابهم گفت پاشو

    بروبیرون بروحیاط نفس عمیق بکش من به حرفش گوش ندادم .

    یه مورددیگه چندوقت پیش برادرهمسرم اومد

    خونه ماسریه موضوعی ناچیزبحث کردن ومن که سردردداشتم عصبانی شدم وازکوره دررفتم

    که بازم به ضررم تموم شد.

    خب عصبانیت های من یکم مربوط به سردی مزاجی بدنم میشه که ذهنم ودرگیرمیکنه البته

    تصمیم دارم باخریدن دوره قانون سلامتی حلش کنم ولی هنوزبه مدارخریدن دوره قانون سلامتی نرسیدم.

    ولی خب خیلی وقت هاهم بوده اتفاقاتی افتاده به لطف الله من ذهنم وکنترل کردم وفقط خندیدم مسئله حل شده .

    یه مورددیگه که من توی تلوزیون اتفاقی دیدم

    یه مسابقه بودکه یاروبرنده چقدرپول شدمبلغش

    نمیدونم چقدربود،بعددیدم پسره پریدبالاجیغ کشیدداشت دیونه میشدچنددقیقه رفت روی زمین درازکشیدبه حالت خواب رفت همروبغل کردیعنی ازشدت هیجان داشت خودش و

    میکشت.

    ومورددیگه ای که هست اینه که پسرم وبرده

    بودیم دکترسرماخورده بود،دیدم دوتاخانم با

    حالت ناجوربچه بقلش وبادادوبیدااومدن دکتر

    بالباس خونه وازشدت استرس یکیش شلوارش وخیس کرده بودگفتن بچه نفس نمیکشه دکتره

    بچه رابقل کردیکم معاینه کرددیدحالش خوبه

    ومادربچه گفت یه لحضه نفس نمی کشید.

    ومن اینجورموقع هاخیلی توی فکرفرومیرم وخیلی باخداصحبت میکنم وبهش میگم خدایا

    کمکمون کن توی هرشرایط احساسی که قرار

    گرفتیم چه (ترس ،غم ،استرس،نگرانی ،هیجان،

    دلسوزی،خوشحالی ،وحشت ،عصبانیت )وهر

    احساس دیگه خودت کمکمون کن که کنترل ذهن داشته باشیم ودیدم آدم هایی راکه توی

    سخت ترین شرایط آرام ورهابودن گفتم ببین

    این آدم دیگه کیه چقدرباایمان هستش که اینجوری خودش وکنترل میکنه ویه دوست دارم

    که تقریبااینجوری هستش وخیلی باایمان هست وخوب کنترل میکنه ذهنش ونتیجه زندگیش هم مشخصه ومن خودم اینجورمواقع

    سعی میکنم برم بیرون یااون محل وترک کنم

    نفس عمیق بکشم ،خیلی حالم بدباشه میزنم

    زگریه وباخداحرف میزنم سرم ومیزارم روی شونه

    خداواون نوازشم میکنه وسعی میکنم باخدازیاد

    حرف بزنم بعضی مواقع هم کارفیزیکی انجام میدم ،استادیادمه توی یه فایل گفتین کار

    فیزیکی یاورزش شدیدباعث میشه ذهنتون نتونه به هیچی فکرکنه وآروم باشه.

    و

    الابه ذکرالله تطمئن القلوب

    بایادخداقلب هاآرام میگیرد.

    ووقتی اسم خدارامیارم ناخودآگاه اشک ازچشام

    جاری میشه ویه حس آرامش عجیب خاصی کل وجودم ومی گیره وچقدروچقدروچقدریاد

    خداآرامش بخش دلهاست .

    خدایاعاشقتم دوستت دارم ،وتوی این سایت بهشتی که همه خوب هارادورهم جمع کردی ازت می خوام باتمام وجودم به همه به همه مخصوصاافرادی که توی این سایت دورهم جمع کردی خودت کمکشون کنی تاهرلحضه

    بیشتروبیشتربه تونزدیک بشن وباکنترل کردن

    احساساتشون تقواداشته باشن وزندگی بهتری راتجربه کنن .ای خالق جهانیان وهرآنچه است

    ازآن توست ازتوسپاسگزاریم ،سپاسگزاریم ،سپاسگزاریم .

    آمین یارب العالمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    بهار گفته:
    مدت عضویت: 2410 روز

    سلام و درود حضرت استاد و خانم شایسته عزیز ، دوستان جان

    یکی از مهمترین و در عین حال ساده ترین دلایل موفقیت و عکس آن ،داشتن و نداشتن احساس خوبه

    وقتی کل زندگیم را مرور میکنم و همینطور دوستان و آشنایان را، این الگو یکسان به وضوح مشخص و مبرهن است

    که هر کجا با حس خوب با قلبی آرام به دور از تنش،اضطراب و اضطرا ،تصمیمی گرفته شده باعث موفقیت،و حال بهتر

    شده است و هرکجا احساس شدید(چه نگرانی و چه شادی شدید) بوده نتیجه شکست بوده است

    گاها وقتی جدایی و طلاق تعدادی از آشنایان را ریشه یابی میکنم به نکته اغلب پیش پا افتاده و مسخره ای میرسم که سرچشمه اش،

    آن احساس ناآرام و واکنشی بوده و ادامه دار شدن و ناآرامی بیشتر و واکنشی عمل کردن بیشتر و…

    این مورد در بورس،در فروش ملک و دارایی که دلیل آن ناآرامی و احساسی عمل کردن بوده است به وفور یافت می شود

    از آموزه های استاد عزیز به این نتیجه رسیدم : تا احساسمو خوب نکردم هرگز هیچ تصمیمی نگیرم حتی تماس تلفنی و الا ماشالله…

    همکاری از من سوال کرد آیا شده است که گوشی موبایل شخصی را خرابتر کنی در این مدت فعالیتت؟

    پاسخم خیر بود،بسیار متعجب شد اما دلیلش فقط همین مطلب بوده هرگاه احساسم خوب نیست هرگز سر وقت تعمیر نرفته ام

    و نمیروم، هرگاه مشتری بسیار تنش و عجله داشته هرگز کارش را قبول نکردم

    مدت هاست با این آگاهی مشکلی با روابط نداشته ام و تکنیکی که در هنگام عصبانیت همسر و دیگران انجام میدهم این است

    که در نوت گوشی خصوصیات خوب و نکات مثبت و خاطرات شیرین را بیاد می آورم و یادداشت میکنم

    و مطلبی که گوشزد میکنم به خودم این است که در این رفتار خیری نهان است (روابط مستحکم تر، یافتن پاشنه آشیل )

    سپاسگزارم استاد عزیز ،سایه تان مستدام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سپیده گفته:
      مدت عضویت: 1376 روز

      دوست خوبم حسن عزیز

      ممنونم برای کامنت فوق العاده تون ،قشنگ انگار خدا برای من این مطالب رو نوشته تا الان ک یکم احساسم رو بهتر کردم کامنت شما رو بخونم…

      خیلی برای من درس داشت جایی ک گفتین وقتی ک احساستون خوب نیست سراغ تعمیر موبایل نمیرین…

      انگار همین حرف رو لازم داشتم انگار ک همین راهنمایی رو از خدا میخواستم و خدای هدایت گرمم هدایتم کرد

      و وقتی ک گفتین از کسی یا چیزی ک ناراحتین میرید تو نت گوشیتون و خصوصیات مثبتش رو مینویسید این حرفتون هم مثل ی پازل گمشده تو هیاهوی ذهنم بود..

      برای یه ب ظاهر تضاد ک میدونم نعمتی در اون نهفته هست چند روزی اشفته هستم و خیلی سعی کردم ک احساسم رو بهتر و بهتر کنم و خدای من هی داره بهم پاداش این تلاش اگاهانه برای احساس بهترم رو بهم میده اونم با کامنت شما دوست عزیز..

      مچکرم از شما ک دستی از دستان خداوند مهربانم شدین و راهنمای راه من ….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: