مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- ایمانی که جسارت و عمل می آورد؛
- “توحید”، اصلی ترین عامل خوشبختی در تمام جنبه ها؛
- “ساختن شخصیت توحیدی”، اصلی ترین سرمایه صاحب یک کسب و کار است؛
- نقش توحید در جاری نگه داشتن جریان دائمی نعمت ها در زندگی؛
- ایمان عملی یعنی “پا گذاشتن روی ترس ها”
منابع بیشتر:
ایمانی که عمل نیاورد، حرف مفت است
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری گفتگو با دوستان 2 | با ارزش ترین سرمایه زندگی361MB23 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 2 | با ارزش ترین سرمایه زندگی21MB23 دقیقه
سلام عزیز دلم
اینجا میخوام واس اولین بار یه اعترافی بکنم که تاحالا هیچ جا نگفته بودم ،من از ۲۴ سالگیم تا الان که ۳۳ سالمه با استادای مختلفی کار کردم
و خیلی بیشتر روی رابطه ام کار میکردم چون هر چی آدم مزخرف بود میومد تو زندگیم🤦🏼♀️استاد میگفت اگه ادم مزخرف میاد تو زندگیت چون خودت داغونُ مزخرفی😁🥴😂
و من هر چی دقت میکردم متوجه نمیشدم استاد چی میگه🤦🏼♀️ولی کم کم فهمیدم من چون خودم ُ کم میدیدم آدمای درستی رو انتخاب نمیکردم و چون طرز فکرم یه مدل خاصی بود راجب خودم راجب پسرا و…، من یه مدلی بودم که انگار مکمل اون ادما بودم
درست مثل پیچ و مهره
مثل ظالم و مظلوم
اگه کسی داره به من ظلم میکنه چون من دارم نقش مظلوم رو بازی میکنم ،اگه من نقشمُ( طرز فکر و شخصیتم رو و…) عوض کنم دیگه یه ظالم نمیاد تو زندگیم
عاشق و معشوق
وقتی میری تو نقش معشوق ( یعنی شخصیتت کامل باید تغییر کنه ،حست و افکارت و…, نه اینکه الکی ادا در بیاری)و اون وقته که عاشق خودش پیدات میکنه😊💗
من کم کم منظور استاد متوجه شدم
منظور استاد این نبود که اگه یه ادم ظالم میاد تو زندگیت پس توام ظالمی
نه اصلا این طور نیست و اتفاقا برعکس تو رفتی تو نقش یه ادم مظلوم و باید از این نقش بیرون بیای و تغییر کنی
چون ظالم و مطلوم مکمل همن
پزشک و بیمار مکمل همن
عاشق و معشوق مکمل همن
پیچو مهره
و اینا همدیگه رو جذب میکنن
دقت کردین که هر پیچی به هر مهره ای نمیخوره و فقط به مهره خاصی میخوره و چفت اونه
ظالم و مظلومم همون طوری
اگه به پیچی رو بتراشیم سایزش تغییر میکنه و دیگه به مهره قبلی نمیخوره
ما ام وقتی خودمونُ میتراشیم 💎 و تغییر میکنیم دیگه با مهره قبلی با آدم قبلی چِفت نمیشیم.
داشتم میگفتم؛
من یه ایرادی که داشتم این بود که به جای این که خدارو بپرستم،به جای این که ایمان بیارم همش تو پی وی استادم بودم و از اون کمک میخواستم
هر چقد تمرین میکردم جواب نمیگرفتم و یه جایی خسته شدم و گفتم ،خدایا هیچ کس ،هیچ استادی نمیتونه به من کمک کنه و آرزومو براورده کنه ،گفتم خدایا میدونم تمام استادام دارن راست میگن و چیزی که آموزش میدن درسته ،من مطمینم درست میگن ،گفتم خدایا شاید ایراد از منه ،اخه برا بقیه شده ،گفتم خدایا من زورم به باورام نمیرسه ،تو کمکم کن ،تو آرزوی منو براورده کن(الان که فکر میکنم با خودم میگم شاید من شرک داشتم) و من اون لحظه به مرحله تسلیم و توکل واقعی و ایمان هم رسیدم
دو سه ماهی گذشت و اتفاق خاصی نیوفتاد
نزدیک تولدم بود، گفتم خدایا من میخوام تو به من کسی که عاشقمه رو کادو بدی ،یعنی اون ادم روز تولدم بیاد تو زندگیم و اون به من یه کادویی چیزی بده
یعنی من میخوام کادوی تولدم یه آدمی باشه که عاشق منه و منم ازش خوشم بیاد و عاشقش بشم
همون لحظه ذهنم بهم گفت چی میگی اخه ،از کجا ،یه رابطه ام داشتی که کات شد
منم به ذهنم گفتم برو بابا یادت نیست پارسال خدا بهم یه کلاس اموزشی عزت نفس رو کادو داد
اینو گفتم و تمام
چن روز قبل از تولدم یکی از دوستای صمیمی قدیمیم که باهاش قهر بودم و بلاکش کرده بودم بهم زنگ زد ،از خونه شون زنگ زد ومن به خودم گفته لودم دیگه نمیخوام با این آدم رابطه داشته باشم ولی نمیدونم چرا جوابش دادم و کلی اصرار کرد که بیا بریم مسافرت هزینه هتل با من ،پول بیلیت و… با خودت
یعنی دوستم بعد از دو سال فقط زنگ زده بود برا مسافرت😶👀
کلی اصرار کرد که بیا بریم مسافرت ،بهش گفتم من هیچی پول ندارم ،قرضم نمیگیرم .گفت من بهت پول میدم😳( اینم بگم من انقد توجه کرده بودم به مسافرت جذبش کردم و همه شرایط فراهم شد)
خلاصه اینکه من ۶,۷ روز قبل از تولدم رفتم مسافرت و قرار بود ۳ روز بمونیم
ولی ما ۶ روز موندیم😁
اولین شب رفتیم تو یه رستوران خیلی زیبا و گرون قیمت و یه خونواده ای تولد بچه شون رو تو رستوران گرفته بودن و منم یه لحظه دلم خواست و از ذهنم رد شد
ما قرار نبود تا روز تولد من اونحا بمونیم ولی موندیم و من دو سه روز قبل از تولدم اونجا با یه پسری آشنا شدم که به قول خودش توی نگاه اول عاشقم شد و شب تولدم من و اون پسر و دوستامون دقیقا رفتیم همون رستورانی که من اولین شب وردمون با دوستم رفته بودیم و من عاشقش بودم.
و چند روز دیگه تولد منه و یک ساله که ما با هم دوستیم ،با وجود اینکه از هم دوریم و چن ماه یکبار همو میبینیم اما عاشق همیم و به هم متعهدیم.
فقط این دوری برامون یه تضاد
و الان کامنت شما برای من هم نشونه بود برای مهاجرتی که توی ذهنم بود و هم اینکه هدایت
من همش نگران بودم که چطور اینکارو انجام بدم من که درامدی ندارم و خدا از طریق شما هدایتم کرد و گفت من درستش میکنم خدا بزرگه ،به من تکیه کن ،به من اعتماد کن
ابنجا اعتراف میکنم که برای منم اتفاق افتاد و منم به خواسته ام رسیدم
من استادای زیادی داشتم واستادای قبلی من روند تکاملی و رشد منُ نشون میده
من قبلا فقط روی خودم و رابطه و عزت نفس و.. کار میکردم و حالا دارم رو بخش مالی زندگیم کار میکنم
و ما زمانی که داریم رو بخش مالی کار میکنیم باید روی روابط هم کار کنیم و ولش نکنیم
خوشحالم که اینجا ام و توی سایت کامنت میزارم
این بهم حس خوبی میده
ممنونم از کامنت زیباتون🧜