گفتگو با دوستان 2 |  با ارزش ترین سرمایه زندگی

سلام بر هدایتگرم ، دست قدرتمند خدا ، استاد عزیزم ، امروز ۲۹ روز از ورودم به سایت میگذره ، از همه جا ، از هر فایل از هر قسمت ، گوش کردم ، شنیدم ، اشک ریختم و گاهی چند خط نوشتم تا بمونه به عنوان رد پا از زهره ای که مهاجرت کرده و سه تا بچه داره و جز خدا و سلامتی و استاد و اشک های از ته دل دیگه هیچی نداره ، استاد عزیزم ، وقتی چشنهاتون اشکی شد ، میدونید من آوار شدم ؟ ریختم و شکستم ، به خودم گفتم زهره باید بسازی و این بار این بنا رو جوری بساز که استاد وقتی باهات صحبت کرد بهت افتخار کنه ، مثل سپیده و عرفان و طناز و حامد ، منم میام استاد پیشتون ، منم قول میدم با سه قلوهام و همسرم یک خانواده عباسمنشی بشیم و بدرخشیم ، قول میدم ، میبینم اون روز رو ، به امید الله