مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- نشانه های بهبود شخصیت؛
- نقش توانایی کنترل ذهن در عملکرد صحیح جسم؛
- منطق هایی برای متعهد ماندن در عمل به قوانین زندگی؛
- منطق هایی برای ساختن تعهد؛
- ارزشمندترین نتیجه ی عمل مستمر به قانون؛
- “سمت من” در عمل به قانون، تمرکز بر بهبود شخصیت خودم است؛
- به محض اینکه آماده می شوی – به هزاران طریق- به جواب سوالات و راهکار مسائل ات هدایت می شوی؛
- به اندازه ای که “ناتوانی خود در تغییر دیگران” را می پذیری، از روابط ات لذت می بری؛
- سوالات در هر لحظه در حال پاسخ داده شدن است. اما اینکه شما چقدر آن جواب ها را می شنوی، بستگی به میزان آمادگی شما دارد؛
منابع بیشتر:
دکمه ” مرا به سوی نشانه ام هدایت کن ” در صفحه اصلی سایت
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- دانلود با کیفیت HD938MB62 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 4 | تمرکز بر بهبود شخصیت خودم56MB61 دقیقه
سلام
بعد از گوش دادن این فایل علیرغم اینکه زیاد مایل به نوشتن این مطلب نبودم یک چیزی بهم گفت برو بنویس.
وقتی آدم رشد می کنه و یا بقول استاد مدارهای تکاملیش را طی میکنه امتحاناش هم سختتر و یا به روایتی جامع و کاملتر میشه . توی ایام عید مسئله ای برام پیش اومد که دقیقا یاد ماجرای پسر دوم عباس جون افتادم که وقتی اون اتفاق براش افتاد به خودش گفت من که اینهمه از ایمان و باور و اعراض و توجه برای مردم صحبت کردم پس حالا باید بتونم در مواجهه با این واقعه به آموزهام و قانون رجوع کنم . جالبیش هم همینه که توی این مواقع خدا دست میزاره روی خط قرمزت . شاید اگر الان اتفاقی که برای پسر عباس جون افتاد برای پسر من بیافته ، من بتونم خیلی راحتتر نسبت به اتفاقات دیگر بپذیرم . چون من از بچه گی خیلی با مسئله مرگ اوکی بودم و حداقل نسبت به محیط اطرافم و اطرافیانم راحت تر در موردش صحبت می کردم .ولی دقیقا کائنات (قانون یا خدا) دست میگذاره روی خط قرمزت تا تو رو به مدار بالاتر بفرسته . نقطه قرمز من موفقیت پسرم هست . وقتی پسر من متولد شد و فقط چند ماهش بود دقیقا یادمه یکروز این حس در وجودم اومد که حاضری همین الان زندگیت رو بدی و موفقیت و سلامتی پسرت تضمین بشه ؟ و واقعا با تمام وجود به خودم گفتم .بله . لازم به گفتن نیست که دیگه توی این مدت 25 سال من چقدر توی تفریح و ورزش و درس با هاش همراه بودم . و حتی از زمان نوجوانیش، ازش مشاوره فکری و زندگی می گرفتم و در واقع بیشتر با هم دوست بودیم . یادمه وقتی داستان ابراهیم و حاجر و اسماعیل رو عباس جون میگفت و یا اون موقع که ابراهیم چاقو رو روی گلو اسماعیل گذاشت . چهار ستون بدنم شروع کرد به لرزش و اشکام جاری شد و به خودم میگفتم من حاضر بودم چاقو رو در شکم خودم فرو کنم ولی اون کار رو نکنم و اونجا بود که فهمیدم ابراهیم به چه درجه ای از ایمان رسیده بود که ما هنوز نفهمیدیم. مسلما خدا نمیگذاشت ابراهیم پسرش رو زبح کنه ولی باید ایمانش رو ثابت می کرد .الان مدتیه پسرم علیرغم سلامتی فیزیکی و ذهنی به علت یک نوع افسردگی (همراه با دلشوره )برای آروم شدن ذهنش داروهایی مصرف میکنه که باعث شده بود خیلی حالت رخوت داشته و خواب های عمیق با خورخور داشته باشه و کلا خیلی بی حال و خواب آلود بود . که در واقع این حالتش اینقدر من رو تو افسردگی برد که نشستم تو تنهاییم گریه کردم و به خدا گفتم این بود مزد زحمات من ؟ من که حاضر بودم تمام زندگیم رو بدم فقط برای اینکه او موفق بشه آیا باید الان یک همچین مشکلی سر من بیاد . ولی بعدش یاد حرفهای استاد افتادم که میگفت ما مسئول کسی نیستیم و خدا مسئول بنده هاش است و ما فقط دستان او هستیم و سرنوشت هیچ کس در دستان ما نیست حتی بچه هایمان . در واقع دیدم چون خط قرمز من سرنوشت پسرم بود و در واقع شاید از لحاظ باوری و ذهنی من حتی سرنوشت پسرم را بیشتر از سرنوشت خودم فکر می کردم که در دستان من است ، این اتفاق داره می افته تا من خودم را ارتقا بدم .الان چند روزه داروهاش رو کم کردیم و هدایت شدیم به ورزش و تفریح با هم (کوهنوردی -استخر -دویدن و …)بطوریکه چند روز پیش داشتم فکر میکردم که ما زمان بچه گی پسرم اینقدر با هم بازی و ورزش می کردیم که یکی از آرزوهای من این بود که تا آخر عمرم همیشه با هم ورزش بریم ولی این چند سال که دیگه بزرگ شده بود و دانشگاه میرفت دیگه زیاد با هم نبودیم یا بهتره بگم با هم ورزش نمی رفتیم (به علت اختلاف سلیقه و رشد هر انسان در دوران بلوغ) و الان این موضوع باعث شده توی این ایام عید هر روز یکجا برای ورزش و تفریح رفتیم . از طرفی سعی کردم که تا اونجا که میتونم مسئولیت مسائل و مشکلات پسرم را به خدا بسپارم و فقط کارهایی که بهم الهام میشه را انجام دهم و از طرفی کاری که سالیان سال تجربه دارم و ازش لذت میبرم (ورزش کردن با پسرم) رو انجام بدهم . چون من که مسئولش نیستم . در واقع الان دارم با این دید میبینم که الان بر طبق آموزه های استاد من باید روی قسمت مثبت قضیه توجهم را بگذارم و اونم اینه که برو با پسرت استخر شنا کن برو با هاش بدو برو با هاش بدمینتون بازی کن و ….که همیشه دوست داشتی تا آخر عمر با هاش داشته باشی و لذت ببری . شاید همین پا گذاشتن کائنات روی خط قرمز من باعث شده من بیشتر از زندگیم لذت ببرم (با دوباره ورزش رفتن با هم ) و حتما خیریتی هم برای خود اون داره که من نمیدونم . در هر حال ما مسئول هیچ انسانی (هیچ احد و ناثی )در این دنیا نیستیم به غیر از خودمون