گفتگو با دوستان 5 | قدرت بهبودهای کوچک اما دائمی - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)

225 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عباس امیری گفته:
    مدت عضویت: 2151 روز

    بنام خداوند یکتا

    سلام بر استاد عزیزم

    سلام بر بانو شایسته گل

    سلام بر دوستان عزیزم

    چقدر این بحث تغییر مصادف شده با نگرش این روزهای من

    اول از همه بگم که استاد عزیزم ممنونم که این جلسه رو با این موضوع هدایتگونه انتخاب کردید و چه نتاااااایجی تا الان رقم خورده چقدرر آگاهییییی و خدا میدونه در آینده چه شودددد.

    اصلا برای من فضای سایت از وقتی که این ایده ی خداوند توسط شما استاد عزیزم اجرا شده، خیلی متفاوت شده انگار دکمه توربو سایت زده شده همینجووووری بمب بمب پشت سر هم.انقدر آگاهی و تجربه هست که انتهایی نداره خدایا شکرت.

    خب از تجربیات خودم از تغییر بصورت خلاصه و مفید میگم:

    حدود 7 8 سالی میشه که من کم کم با تضادهایی که بهشون میخواستم بر بخورم تصمیم به تغییر گرفتم.تضادهایی که میدونستم اگر همین روند رو پیش برم من هم زندگیم دقیقا مثل بقیه آدما میشه که هر روز جلوی من می نالیدن بخاطر موضوعات مختلف.اون موقع ایده ای نداشتم برای تغییر و بعد تصمیم گرفتم به مطالعه مباحث مختلف از نویسندگان خارجی. منی که اصلاااا اهل اینجور کتابها نبودم ولی حس میکردم که باید انجامش بدم.شروع کردم و ادامه دادم و کم کم با قانون جذب و مبحث ضمیر ناخودآگاه آشنا شدم و بعدش اوضاع یکم بهتر شد.تا اینکه این مباحث قانون جذب رو بیشتر پیگیر بودم و با هدایت الله به قرآن هدایت شدم و حس میکردم رد پایی از قانون جذب باید درش باشهو در همین حین بووووم با خانواده عباس منشی ها آشنا شدم و اولش نفممیدم چی شده ولی یکم بعد گرفتم چی شد.خلاصه در این چند سال واقعا دنبال تغییر بودم و سعی میکردم نگرشم رو به زندگی رفته رفته بهتر کنم.تقریبا جز آدمهایی بودم که دوست داشتن هی رشد کنن ولی یکم دیر این نکرش در من ایجاد شد چون من جز افرادی بودم که فقط روی ساپورت خانواده حساب میکرد و به خودش اعتمادی نداشت و حتی به خدای خودش.

    خلاصه الان یک سال و نیم هست که وارد این سایت شدم و سعی کردم باز به همون منوال قدم قدم پیش برم یه جاهایی کند بودم و خیلی جاها هم بخاطر عدم درک قانون تکامل عجله کردم و تهش افسردگی و نا امیدی به همراه داشت برام. نتایج مالی خاصی نگرفتم و هنوز استقلال مالی ندارم که در ادامه دلیلش رو هم میگم.ولی میخوام بگم که به نظر خودم خیلی خوب پیش رفتم و هر روز بطور خودکار خودم رو می افزایم که البته الله داره هدایت میکنه و تقریبا هر روز ازش درخواست هایی رو دارم و اگر عجله نکنم به راحتی پاسخش رو دریافت میکنو خدایا شکرت.من هم مثل خیلی ها نتیجه رو فقط نتایج مالی میدونستم و همین فکر باعث شد بارها و بارها از مسیر صراط المستقیم خارج بشم و زمین بخورم و گریه کنم اما باز بلند شدم و از خدا کمک خواستم که خودمو جمع کنم و به مسیر برگردم.

    در اینجا میخوام تجربه شخصی خودم رو از تغییر واضح تر بگم.خیلی اوقات ما دوست داریم تغییر کنیم اما بخاطر اهرم رنج و لذت نمیتونیم. چرا؟؟؟؟

    چون اهرم در ذهن ما جابه جا قرار گرفته تغییر در ذهن ما مساوی ست با رنج کشیدن به عنوان مثال:

    من بشدت دوست داشتم استقلال مالی داشته باشم و برای اینکه قانون تکامل رو رعایت کرده باشم میگفتم هر درآمدی باشه می پذیرم و انتظاری ندارم یک شبه شرایط مالیم بخ کلی عوض بشه.اما میدیم که براش ذوق و شوقی ندارم، چون کار کردن و بطور کلی شغل داشتن در ذهن من مساوی بود با رنج کشیدن و تو خونه موندن و به اصطلاح کار کردن روی باورها مساوی بود با لذت (بخاطر گذشته این اهرم اینجوری در ذهن من نقش بسته بود).این اهرم باعث شده بود استقلال مالی رو بخوام اما بطور ناخودآگاه ازش فرار کنم.مثلا وقتی شرایط کاری پیش میومد و بعدش بهم میخورد یجوری خوشحال میشدم و میگفتم آخیش خطر رفع شد….این دلیل اصلی نداشتن استقلال مالی برای من بوده

    اینو گفتم که بگم خیلی مواقع ما دوست داریم تغیر کنیم اما بخاطر اهرمی که بصورت اشتباه در رابطه با اون موضوع خاص در ذهنمون نقش بسته ناخودآگاه از تغییر فرار میکنیم.این ترمز کهنه رو با هدایت الله چند روزی میشه پیداش کردم و دارم روش کار میکنم و جالبه به همون میزانی که روش کار کردم نشانه ها میان و احساس سبکی عجیبی دارم.این موضوع اهرم رو توضیح دادم چون خیلییییی مبحث مهمی در رابطه با ایجاد تغییرات لازم در زندگیمون هستش و اگر این اهرم نامناسب در ذهن ما قرار گرفته باشه ما نمیتوینم تغییری در شیوه زندگیمون اجرا کنیم و در نتیجه نتایجی هم نخواهیم داشت.اگر تغییر برامون خیلی سخت به نظر میرسه حتما این اهرم رو در ذهن باید چک کرد.من تازه نقش اهرم رو درک کردم و دارم بصورت جدی روش کار میکنم و میدونم اتفاقات خوبی قراره اتفاق بیوفته:))

    از دوستان عزیزم بابت کامنت های زیباشون سپاسگذارم و براتون بهترین ها رو ازخدای یکتا آرزومندم.

    استاد عزیزم دووست دارم

    در پناه الله یکتا باشید

    من برم قسمت های بعدی هم ببینم:)))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      آفرین روان پاک گفته:
      مدت عضویت: 2416 روز

      سلام آقای امیری

      ممنونم از کامنتی که گذاشتید. مبحث اهرم که مطرح کردید خیلی برام جالب بود و حقیقتش تلنگری در من خورد که دقیقا انگار من هم همین جای کارم ایراد داره. البته که من با خودم میگم دوست دارم کاری داشته باشم اصلا مربوط به همین موضوع. طوری که در سایت باشم و رو خودم کار کنم و به نوعی بتونم در همین راستا خدمتی بکنم و عملا کاری با درآمد داشته باشم.

      در کل سوالی که از خدمتتون داشتم اینه : امکانش هست بیشتر این قضیه رو باز کنید که چطور رو این جابه جایی اهرم ها کار می کنید؟

      ممنون میشم در صورت امکان بفرمایید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    شمیم کردستانی گفته:
    مدت عضویت: 1540 روز

    سلام به قشنگترین و مهربونترین استاد دنیا

    و همه ی دوستان عزیزم

    وااای استاد من امروز دقیقااا سوالم همین بود

    نیت کردم سوالم پرسیدم و وارد قسمت نشونه ها شدم و شما گفتین برو دنبال کار مورد علاقه ت

    وای استاد نمیدونید چقدر برام سخته که به حرفاتون عمل کنم

    شما گفتین که تو کارتون شریک نداشته باشین ،گفتین روی یک کار تمرکز کنیم ،گفتین بریم دنبال کار مورد علاقه مون

    وااای استاد انقد مقاومت دارماااا ،انقد میترسماااا

    ولی میخوام انجامش بدم

    من هم شریک دارم تو کاری که به تازگی شروع کردم ،هم روی یک کار تمرکز ندارم،هم کلی چیز تو کَلَم هست که نمیدونم ،کدومش رو انجام بدم.

    چن وقت پیشم ایده وب سایت زدن افتاد تو کَلَم،الانم دارم آموزش میبینم راجبش

    وقتی فایل ۳ برابر کردن درامد رو‌گوش دادم ،این ایده اومد تو ذهنم.

    و نمیدونم الهام بود یا به خاطر باورهای غلطم بود،آخه من پیج فروشگاهی دارم تو اینستا وتقریبا تازه کارمُ شروع کردمو الان زمان اعتصابات بود .

    من علاقه دارم به سفر رفتن و دوست دارم از این راه کسب درامد کنم و تقریبا‌ درامد خاصی ندارم

    ولی من میخوام انجامش بدم.

    نمیدونم باید از کجا شروع کنم

    باید بیخیال کاری که شروع کردم و توش سرمایه گذاشتم بشم؟!🤷

    تمام تلاشم رو میکنم تا اخساسم رو خوب نگه دارم تا قدم به قدم هدایت بشم.

    این فایل شما و کامنتهای این قسمت اولین قدم از هدایت 🧚من بودو به من گفت که کارت رو شروع💕 کن.

    و دومین چیزی که تو کامنتای بچه ها بود و هدایتم کرد این بود که اگه درامدت صفرِ از یه میلیون شروع کن برای هدف کذاری و تکاملت رو طی کن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    محمد تاجیک گفته:
    مدت عضویت: 920 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته بزرگوار

    من محمد تاجیک هستم و برای اولین بار بعداز گذشت حدودا دوسال از اشنایی با شما استاد عزیز توسط همسر عزیزم ، میخوام این کمالگرایی درونیم رو له کنم و کامنت بنویسم.

    خیلی اوقات دوست داشتم براتون کامنت بنویسم اما همین کمالگرایی میومد و میگفت تو که مثه بقیه نمینویسی ، نگاه کن بقیه چقدر قشنگ صحبت میکنن، تو که مثه اونا نمینویسی اما اینبار خواستم بنویسم و به خودم ثابت کنم که هر کسی فقط به همین اندازه که یک انسان متفاوت از بقیه هست میتونه ارزشمند باشه و خاص و من هم فارق از تمام ویژگی ها فقط با همین یک ویژگی هم خاص هستم و هم ارزشمند.

    من هنوز موفق به خرید دوره های بی نظیر شما نشدم اما امیدوارم که هر چه زودتر و با لطف پرودگار مهربان موفق به خریددوره هاو عمل به اونها بشم و روزی بیام و در همین سایت از نتایجم براتون بنویسم.

    و از همینجا صمیمانه بابت داشتن استادی چون شما خدارو شاکرم و هر روز و هر روز بهترین هر چیزی که خداوند دراین جهانش داره رو براتون ارزومندم استاد عزیز.

    من چند روزی هست که فایل های گفت و گو با دوستان شما رو از اول شروع کردم و امروز موفق به دیدن قسمت هفتم شدم و یه ندایی از درون قلبم گفت تو که می تونی راجع به این موضوع بنویسی پس برو و کامنت بذار.

    راجع به موضوعی که تووی این قسمت بیان کردین من هم تجربه ای دارم و گفتم با شما و دوستان عزیز به اشتراک بذارم.

    من به لطف پروردگار چیزی به حدود دوسالی میشه که ازدواج کردم و موضوع برمیگرده به ماجرای اجاره اولین منزل ما.

    من و همسرم به خاطر یکسری مسائل تصمیم گرفتیم از شهر قزوین که هر دو بشدت از محیط اونجا ، اب و هواش و تمام اونچیزهایی که در اون شهر دوست داشتیم به خاطر زندگیمون و ازادیمون دست بکشیم و به قولی بهاش رو بدیم و مهاجرت کنیم به یه شهری که دوست و اشنا نداشته باشیم جز خدا.

    و ما تصمیم به مهاجرت گرفتیم اونم کجا؟ قم.

    اینکه چرا قم بماند اما خب ما چیزی رو که بهاش رو دادیم بدست اوردیم و بشدت راضی و شکرگذار خداوند منانیم.

    خب چالشی که ما داشتیم این بود که باید خونه اجاره میکردیم. دوتا جوونی که تازه ازدواج کردن و اصلا خونه ای نداشتن باید بیان و توو یه شهر دیگه که از شهری که تووش زندگی میکردن حداقل4 ساعت فاصله داشت دنبال خونه بگردن.

    داستان رفت و امد ما بماند که چندین و چندبار این مسیر رو رفتیم و اومدیم و هیچ حتی یکبار از قم برگشته پا تووی خونه نذاشته املاکی زنگ زد و ما غروب رسیده بودیم و فردا صبح دوباره برگشتیم و این رو هم بگم ما رووی محله های پایین شهر قم و اطراف قم فوکوس کرده بودیم و اونجا ها دنبال خونه میگشتیم.

    اینهمه داستان گفتم که به اینجا برسم یکچیزی که هر دفعه برای من و همسرم بعد از دیدن موردهایی که بهمون پیشنهاد میشد حس بد و حالت اندوهی بود که مثلا خدایا ما قراره واقعا بیایم توو همچین خونه هایی پس این همه خونه ینی جای ما حتی توو یه دونه از اونا نیست و اون حس تضاد که چرا من باید توو همچین جا و شرایطی باشم.

    موارد همینطور بد تر و بدتر شدن(با توجه به پولی که داشتیم، البته این رو هم بگم که خانواده همسرم داخل همون شهر غیر از منزل خودشون ، خونه ی بزرگی داشتن که اصلا ساکنی نداشت و همینطور خالی بود اما خب ما نمیخواستیم که ازادیمون رو قمار کنیم)

    و ما هر دفعه با حس بدتر و شرک های بیشتر که مثلا اگه فلانجا برای ما خونه پیدا کنی پیش من شیرینی داری و اینها….

    و انگار داشتیم کلا خدا و اینهمه درسهای شما رو فراموش می کردیم و ما بس نمیکردیم. هی هر بار مورد ببین ، بدتر و بدتر ……، که اگه شاگرد زرنگه بودم همون موقع باید بس می کردم اما خب ادم ممکنه بعضی وقت ها نتونه زرنگ باشه، و این موضوع حدودا یک یا دو هفته ای ادامه داشت تا اینکه یه روز حلقه همسرم که رووی دستش بود به صورت خیلی عجیب گم شد و پیدا هم نشد و انگار دیگه خدا میخواست زور نهایی رو بزنه و ما رو ازین منجلابی که تووش افتادیم نجات بده(به قول خودم : فقط خدا مونده بود که داد بزنه بگه جم کنید خودتونو) . همین شد و ما دست کشیدیم، برگشتیم قزوین و دیگه به خدا سپردیم.

    و بعد از این جریان ما با حس بهتر و بدوووووووون هر شرکی ، و فقط با توکل به خدای قادر برگشتیم قم و به طرز عجیبی همون روز اول یا دوم ، مورد دوم ما توو یکی از بهترین محله های قم (شهرک قدس) خونه ای رو پیدا کردیم که به محض دیدنش هوش از سرمون برد،جوری که ما باورمون نمیشدمگه توو قم همچین ویویی هم پیدا میشه(ویوی خونمون کوه بود چیزی که منو همسرم عاشقش بودیم) و اونجا بود که فهمیدیم خدا کجاها میخواست دست ما رو بگیره و ببره و خدا میخواد ما به چه چیزهای بهتری برسیم که خودمون توو رویا باید ببینیمش و خدا رو هر چقدر هم شکر کنم باز کمه که دست ما رو از کجا گرفت و به کجا اورد که اگر من شاگرد زرنگی بودم توو همون اولین حس بد دست میکشیدم و دیگه اینقدر دچار سختی نمیشدیم و خونمون هم به راحت ترین شکل ممکن پیدا میشد، امااگر زرنگ هم نبودیم به واسطه امید ما به خدا هرچقدر هم کم دست ما رو ول نکرد و هی به ما هشدار داد و هشدارها هربار بزرگتر شد تا ما بفهمیم و بالاخره بعد از بارها چکش خوردن فهمیدیم، و خدا هدایتمون کرد.

    ببخشید خیلی طولانی شد.

    ممنون از شما استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    احمد فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 1502 روز

    به نام الله هدایتگر

    سلام دوستان

    این فایل نشونه من بود

    میخواهی جزوکدوم گروه باشی

    خداوندهرلحظه داره ماروهدایت میکنه وبه ماهشدارمیده که تغییرکنیم

    من خودم الان جزودسته سوم هستم که خداوندبانشانه هاش داره به من میگه که بایدتغییرکنم وگرنه اوضاع خیلی وخیم میشه ومن بایدیک اهرم رنج ولذت برای خودم درذهنم بسازم برای تغییرکردن

    جهان احساساتی عمل نمیکنه یاتغییرمیکنی یانابودمیشی قانون جهان همینه چون هرلحظه جهان درحال پیشرفته وتوبایدهمراه باجهان پیشرفت کنی وتغییرکنی وگرنه له میشی

    این که خداوندبهم گفت برودنبال شغل موردعلاقت

    یک ایده بهم داده شدکه برم شغلی که بهش علاقه دارم که تجارت وواردات وصادرات هست رواموزش ببینم وبرم درسشوبخونم ودرکناراون یک کاری که علاقه دارم روبرای کسب درامدم انجام بدم که ورودی مالی داشته باشم

    واقعاتضادهامیان تاتوبهترخودتوبشناسی وحرکت کنی

    من پدرم چندسال پیش برشکست شدومال واموالشوازدست دادبااین که قبلش مابسیارثروتمندبودیم همین برشکستگی پدرم باعث شدمن تغییرکنم وبیام توبازارکاروتوجامعه بامردم باشم ودرامدکسب کنم ولی اگراین تضادرخ نمیدادشایدمن هیچ تغییری نمیکردم وحرکت نمیکردم ویک ادم بیتحرک وبی مصرف وناتوان بودم

    خداروشکرمیکنم که نبودن حمایت ازطرف خانواده باعث رشدمن شدوبایدخیلی بهتروبهترشوم ازقبل به لطف الله مهربان

    شادوموفق باشید

    احمدفردوسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    فاطمه بهرامیان گفته:
    مدت عضویت: 777 روز

    به نام خدایی که به تنهایی کافیست.

    سلام به بهترین اساتید دنیا به دستان خداوند در زمین.

    کلید:شجاعت در اخذ تصمیمات اساسی.

    فایل:گفتگوی استاد با دوستان قسمت5.

    به نام خدایی که هدایتم کرد قبل از اینکه زیر چک ولگدهای روزگار له شوم.

    خدایا متشکرم که استاد رو دستی قرار دادی برای هدایت برای بیدارشدن ما برای خداشناس شدن ما.

    انسانها چند دسته هستند

    1_انقدر چک ولگد می خورن وعوض نمی شن تا از بین برن.

    2_چک ولگدها رو می خورن وزمانی که دارن له می شن تغییر می کنن.

    3_وقتی صدای خراب شدن واز بین رفتن شرایط خوب رو می شنون تغییر می کنن.

    4_قبل از اینکه شرایط بد بشه درهمون شرایط خوب وایده آل به فکر تغییر وبهتر شدن می افتن.

    وبهترین مورد همون هست که وقتی شرایط خوبه به فکر بهبود باشیم وبه دنبال پیشرفت وگسترش باشیم.

    تضاد زمانی به وجود می یاد که به ما بگه مشکلی هست وتغییر کن اما اگه خودمون دنبال پیشرفت وگسترش باشیم اصلا تضادی به وجود نمی یاد ومدام در حال بهتر شدن وپیشرفت هستیم.

    واینکه اگه فرزندمون رو دوست داریم اجازه بدیم خودش پیشرفت کنه واینکه مدام ساپورتش کنیم بهش کمکی نمی کنیم بدتر باعث پسرفتش می شیم باید اجازه بدیم روی پای خودش بایسته والبته ممکنه بچه هایی هم باشن که با استفاده از امکانات وشرایط مالی پدر بتونن پیشرفت کنن وتغییرات زیادی به وجود بیارن واین اصلا بد نیست چرا که باعث پیشرفت زودتر وبیشتر می شه .پس نباید دستهای خدا در زمین‌رو بست.

    خدایا شکرت برای هدایتهایت.

    خدایا شکرت که دستانت رو در زمین برای هدایت ما فرستادی.

    خدایا کمکم کن همواره به دنبال گسترش وپیشرفت باشم.

    استاد متشکرم .

    در پناه خدا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1266 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    چهار دسته از افراد وجود دارد

    دسته اول: با برخورد به تضادهای شدید و دیدن نشانه ها آن ها را نادیده گرفته و به کلی نابود خواهند شد. دسته ی دوم: مسیر نادرست را ادامه و در بدترین حالت ممکن که همه چیز را از دست داده اند لحظه ی آخر بیدار شده و شروع به تغییر زندگی خود کرده که انرژی بسیار زیادی برای تغییر لازم دارند. دسته سوم: مسیر نادرست را می روند و با دیدن کوچکترین تضاد و مشکل سریعا خود را اصلاح می کنند و دسته ی چهارم: آن هایی هستند که همیشه به دنبال بهبود و تغییر مسیر به شکل مثبت هستند . در تمام حوزه ها از سلامتی روابط کسب و کار …به دنبال عالی عمل کردن هستند و ما باید سعی کنیم در این دسته قرار بگیریم. اغلب تا زمانی که با تضادهای شدید مواجهه نشویم خود را تغییر نمی دهیم حد کمالی وجود ندارد و هیچ کس نمی تواند ادعا کند در تمام مسائل جز دسته ی چهارم بوده است.

    جهان همواره رو به بهبود و پیشرفت است و ما اگر با جریان جهان همگام باشیم پیشرفت کرده ولی اگر خود را تغییر ندهیم زیر چرخ دنده های جهان له خواهیم شد جهان طبق قانون و سیستم عمل خواهد کرد و هیچ دلسوزی رحم و مروتی در کار نیست باید خود و مسیرمان را هر بار بهبود دهیم ولی جهان فشارها را هر بار بیشتر خواهد کرد که یا پیشرفت کرده یا زیر چرخ دنده های جهان له شویم.

    زمانی که در مسیر علایقمان حرکت می کنیم نه تنها پیشرفت خواهیم کرد بلکه جهان را هم گسترش خواهیم داد.

    اگر هر بار به خود انگیزه داده و خودمان را مجبور به حرکت کنیم کارها بهتر انجام خواهد شد اگر بگذاریم اوضاع بد شود و بعد مجبور به تغییر شویم چقدر باید دردسر بکشیم. اگر متوجه شدیم مسیر ما نادرست یا در حال در جا زدن هستیم باید با تمرکز بر نکات مثبت و پیش از اینکه جهان ما را له کند خودمان به دنبال پیشرفت و بهبود باشیم و به تضاد خاصی برخورد نخواهیم کرد خودمان خودمان را بهبود دهیم اگر به این شکل عمل کنیم زندگی ما بهشت خواهد شد و به مشکل خاصی برخورد نخواهیم کرد نه اینکه اوضاع بد شود و بعد آن را تغییر دهیم در تمام حوزه ها سلامتی روابط ثروت و… همواره به فکر بهبود اوضاع و شرایط باشیم خودمان همیشه حواسمان به خودمان باشد و از خود سوال بپرسیم که چگونه از این بهتر تا جهان به ما کمک کند.

    تضاد برای این به وجود می آید که ما پیشرفت کنیم اگر خودمان پیشرفت کنیم تضادی رخ نخواهد داد.

    اگر از فرزندان خود یا هر کسی دیگر به شدت حمایت کنیم و در مورد آن ها احساسی عمل کنیم به خود و آن ها بسیار ضربه زده ایم اگر فرزندان خود را دوست داشته باشیم قدرتمند شدن و پیشرفت او را می خواهیم نه اینکه او را وابسته و ضعیف بار بیاوریم. افرادی که والدین ثروتمند دارند در شرایط ایده آلی که هستند می توانند از ثروت والدین استفاده کنند و خود را بهبود دهند که بسیار بهتر از این است که از صفر آغاز کنند نه اینکه برای تامین هزینه خود از آن استفاده کنند . اگر به دنبال رشد و بهبود مداوم و هر روزه باشیم با تضاد شدیدی مواجه نخواهیم شد .

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    سمیرا صنعت کار گفته:
    مدت عضویت: 1565 روز

    به نام خدای بخشنده ی مهربانم

    کامنت شماره 3

    نشانه ی امروزم این فایل ارزشمند بود خدایا شکرت

    منم جزو اون دسته هستم که چک و لگد میخوره البته نه اون دسته که دیگه به ته خط میرسن ولی چک و لگد میخورم تا تغییر کنم

    من امروز از وقتی بیدارشدم سردردم و همون صبح فهمیدم که چرا اینجوری شدم ، بخاطر صحبتایی که توی خونه در مورد انتخابات شده بود با اینکه من تا حدود زیادی آگاهانه سعی میکردم که سرمو گرم کاری کنم ولی چون مهمان بودن مجبور بودم که تو خونه باشم و نتیجه این شده

    من تو روابط و تو سلامتی و تو ارتباطم با خدا خیلی خیلی خیلی بهتر شدم و از وقتی که با استاد آشنا شدم کم کم برای تغییر این موردا اقدام کردم و نتیجه گرفتم و تو هر برهه ای با یکیشون درگیر بودم و خب نمیگم عالی اما نسبت به گذشته م خیلی خوبتر شدم و از اول امسال من به شدت چک و لگدایی در مورد ثروت و در مورد آدمای درجه یک زندگیم میخورم و فهمیدم که باید یه کاری بکنم . روانشناسی ثروت 1 رو خریدم و الان فقط دارم گوش میدم تا یه کم درک کنم و کم کم مقاومتای اولیه ذهنم کم بشه . و من بازم فهمیدم که تو روابط درجه یکم یعنی مامانم و خواهرا و برادرام عزت نفسم پایینه که نمیتونم حذفشون کنم بخاطر وابستگی ای که مخصوصا به مامانم دارم و البته حس دلسوزی هم هست اما میدونم که اشتباهه و از طرفی دخترم پیش خودمه و پیش مامانم زندگی میکنیم و مجبورم بخاطر دخترم برم و این دوتا تضاد و چک و لگدا ، به من داره میگه که پول بساز و خونه مستقل از خانوادت بگیر و با دخترت زندگی کن و من به شدت دوست دارم که با دخترم و عزیزدلم تو یه خونه زندگی کنیم اما فکر نمیکنم عزیزم قبول کنه البته من تا حالا بهش نگفتم و سپردم بخدا و دارم وابستگیم رو بهش کم میکنم که در زمان مناسب که از لحاظ مالی اوکی شدم تصمیمم رو باهاش درمیون بزارم و اگر تمایل نداشت تصمیم درست رو بگیریم ، من به خدا سپردم و فقط از خودش میخوام .

    یه نشونه واضح دیگه اینکه چیزی که تو تمام فایلا و نشانه ها و کامنتا این چندوقت میبینم و میخونم و میشنوم ( عزت نفس ، احساس ارزشمندی ) هست و میدونم ک ضعفم اینه اما بازم دارم مقاومت میکنم :/

    البته عزت نفس رو شروع کردم و فایل 1 رو چندین بار گوش دادم و دارم نت برداری میکنم و احساس لیاقت رو هم جلسه 1 رو گوش دادم . میدونم ذهنم داره سخت میکنه برام این دوتا دوره رو

    بلاخره میفهمم که ریشه ش کجاست

    واقعا باید این دو سه تا مسئله رو حل کنم

    خدایا خودت کمکم کن

    خودت هدایتم کن

    خودت بگو چطوری آسونش کنم برای خودم

    اگه تو نگی به من ، من گمراه میشم و دور خودم میچرخم .

    سپاسگزارتم استاد خوبم و سپاسگزارم از بچه هایی ک صحبت کردن و با ما به اشتراک گذاشتن نتایجشونو .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    سمانه بانو گفته:
    مدت عضویت: 3002 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم مریم شایسته عزیز

    میخواستم بابت این ایده عالیتون (گفتگو با دوستان) ازتون تشکر کنم

    گفتگو با دوستان باعث میشه تا وقتی من نتیجه هام کمرنگه بفهمم اشکال از خودمه نه مسیر و ایمانم قویتر بشه

    دوم اینکه به من این امید را میدهد که میشود. تو همین کشور هم میشود. با رفتن به مسیر علایق هم میشود. فقط باید اون راه سبز و هموار جنگلی را پیدا کنم که به راحتی و آسانی و با عشق به موفقیت و نعمت برسم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    1234 گفته:
    مدت عضویت: 2266 روز

    سلام به خدای نازنینم و استاد بزرگوار والهی و بچهای واقعا دوست داشتنی سایت

    خدا رو شکر میکنم که این قسمت بی نظیر گفتگو با دوستان همچنان ادامه داره و از تک تک دوستانی که گزارش میدن از وضعیت درآمدی و تغییراتشون بینهایت ممنونم چون واقعا ازشون امید و انگیزه میگیرم.

    توضیحات زیبا و عمیق اولیه استاد عزیز در مورد تقسیم بندی افراد به چهار دسته در نحوه برخورد با تضاد و ایجاد تغییرات رو خیلی دوست دارم وخداررو شکر میکنم که تلنگر دیگری خوردم که خودم بصورت هدایتی و خود جوش به فکر تغییرات باشم تا به امید خدا خیلی راحت پیش برم و گسترش و رشد پیدا کنم و طوری نشه که تضاد شکل بگیره و انقدر هم قدرت بگیره که دیگه براحتی نشه ازش رد شد.

    واقعا چه نکته ساده و ظریف و موثر و زندگی سازیه استاد جان اگر این مهارت یاد گرفته بشه اتقدر زیبا وساده و کامله که کلی قانونهای دیگه رو هم تو دلش داره و ناخودآگاه اگر این قانون ساده رعایت بشه بقیه قانونها هم همراهش رعایت میشن.من عاشق این قانونهای ادغامی و ساده و کاربردی هستم که هر کدومشون دنیایی از تغییر و تحول و زندگی رو تو خودشون دارن.

    خودمون به قول استاد عزیز مثل بچه آدم به فکرتغییر و ارتقا باشیم قبل از اینکه چکش روزگار رو ببینیم.

    خدایا یک جمله سرنوشت ساز و متحول کننده زندگی:” تضاد برای این بوجود میاد که شما پیشرفت کنی ،اگر قرار باشه خودت به فکر پیشرفت باشی دیگه به تضادی برنمیخوری.”😍🤩😍🤩😍🤩

    اما داستان دوست خوبمون که یک زندگی کاملا خانواده پسند داشته اما خودش برای تغییر پیش قدم شده و همه کار و زندگیشو گذاشته و مهاجرت کرده و چقدر ذوق کردم که در عرض کمتر از یک سال از صفر مطلق رسیده به سه تا برند برتر در زمینه گلهای گلخانه ای .

    وچقدر شجاعت داشته که با وجود اینکه هیچی از اون رشته نمیدونسته کارش رو رها میکنه ومیره دنبال علاقه ای که هیچ چیزی ازش نمیدونه.بسیار تحسین میکنم ایشون رو.

    دوست خوب دیگمون که شرایط جالبی داشته و از سن ۲۱ سالگی کاملا حمایت پدر رو از دست میده و توفیق اجباری میشه براش که بره و خودش و دنیای خودش رو بسازه.ودر حالی که در سال ۹۸ ظاهرا به آخر خط رسیده اما در سال ۹۹ به جاهای بسیار خوبی میرسه و در سال ۱۴۰۰ سودای کارآفرین شدن و ساخت وساز در سر داره.الهی هزاران بار شکر . چقدر انرژی گرفتم از خواسته و آرزوش .

    صحبتهای استاد در مورد قطع کامل حمایت مالی از فرزندان در سن ۱۷،۱۸ سالگی از فرزندان منو عمیقا به فکر فرو برد و دیدم چه کار فوق العاده و عالیه و آزمون قطع وابستگی جالبی میشه . وچقدر باید روی خودم کار کنم که باعث وبانی وابستگی دیگران به خودم نشم.

    “من کاملا موافقم که از یک سنی به بعد پدر نباید از فرزندش حمایت کنه”و من خودم تمام پشتیبانی خودم رو کامل از پسرم قطع کردم.خدا رو شکر بخاطر این الگوی پدر مقتدرو با ایمان…

    احساسی عمل کردن اصلا جایز نیست.

    چرا باید افتخار کنیم که از صفر شروع کنیم و دستان خدا رو که ممکنه باشه پس بزنیم؟ اگر از دستان خدا برای رشد وگسترش کارمون استفاده کنیم نه امرار معاش خودمون خیلی هم خوبه ومیتونیم از این امکانات برای تسریع روال کاریمون استفاده کنیم.

    اگر ما درحال پیشرفت دایمی باشیم با تضاد خاصی برخورد نمیکنیم.

    خدایا شکرت بخاطر این آگاهیهای زیبایی که امروز در توشه من قرار گرفت و بسیار امیدوارم که در زندگیم و اعمالم هم خودش رو نشون بده.

    خدایا شکرت بخاطر اینکه در سایتی هستم که جمع خوبان هستن و همگی همچون دستی از دستان خداوند در زندگی و دنیای من.

    خدایا شکرت به خاطر این استاد الهی و متصل با خدا و مریم نازنین و دوستان باایمانی که انقدر با تعهد روی خودشون کار میکنن و با عشق تجربیاتشون رو با من به اشتراک میگذارن ومن با این جمع الهی هستم.

    خدا رو شکر که دارم قدم قدم و آهسته در راه تغییرات قدم برمیدارم.

    شکر شکر شکر شکر شکر

    🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    ساحل آرامش گفته:
    مدت عضویت: 1678 روز

    به نام خدای مهربان🌻

    سلام به استادعزیز وخانم شایسته جان⚜

    گفتگوی استاد عباسمنش با دوستان

    قسمت۵

    یه فایلی رو من چند سال پیش گذاشتم روی سایت با عنوان میخوای جزء کدام گروه باشی؟؟

    و توی اون فایل چهارتا گروه رو گفتم

    گفتم یکسری از افراد هستن خیلی دیر تغییر میکنن، یعنی اینقدر دنیا بهشون فشار میاره

    یعنی یه شرایطی پیش میاد حالا توی روابطشون، توی زندگی کاریشون، توی سلامتی شون، توی شرایط مالی شون، ولی متوجه نمیشن که الان باید تغییر کنن، باید بهبود بدن خودشون رو، باید یک سری چیزها رو تغییر بدن و اینقدر جهان فشار میاره که نابودشون میکنه☹

    مثل یه معتادی که شروع میکنه مصرف مواد، یواش یواش متوجه میشه که تو محل کارش شک کردن بهش، حقوقش یواش یواش کم میشه، مزایاش کمتر میشه، بعد از کار اخراجش میکنن و توی روابط عاطفیش به مشکل برمیخوره، مثلاً همسرش ازش جدا میشه، بعد یواش یواش سلامتیش رو از دست میده، دندوناش رو از دست میده، دیگه پس اندازش هم تموم میشه و با همه این اتفاقاتی که داره میفته متوجه نیست که باید تغییر کنه، یعنی نمیفهمه که باید عوض بکنه مسیر زندگیش رو و ادامه میده و یه روزی جنازه‌اش رو کنار جوب پیدا میکنن.

    اینا یه دسته هستن🥺

    یه دسته از افراد هستن که ادامه میدن مسیر نادرست رو، تغییر نمیکنن، اما قبل از اینکه جنازه‌شون کنار جوب پیدا بشه، دیگه توی بدترین حالت دیدیم دیگه، کتابها درموردشون نوشتن و دیگه طرف تا توی جوب هم میره، زندگیش نابود میشه، زن و بچه و کار و سلامتی از بین رفته، ولی دیگه اونجا لحظه آخر بیدار میشه و شروع میکنه به تغییر زندگیش که البته خیلی خیلی کار زمان‌بری هست و خیلی انرژی میخواد برای تغییر⚘

    بعضی ها نه، بعضی ها مثلاً توی این مثال مواد رو داریم میزنیم، هی پیش بریم باهاش، بعضی های مسیر نادرستی رو میرن

    میرن سراغ مواد مخدر، بعد از یه مدتی تو نشانه های اول که شغلشون رو دارن از دست میدن توی کار مثلاً براشون مشکلی پیش اومده، یا مثلاً همسرشون دیگه میگه اگه این مسیر رو ادامه بدی من ازت جدا میشم، اونجا تصمیم میگیرن که خودشون رو اصلاح کنن و بهبود ببخشن و بیان توی مسیر درست.

    اینم شد یه دسته👌🌹

    یه دسته دیگه هم هستن که من دوست دارم خودم توی اون دسته باشم

    افرادی هستن که همیشه به دنبال بهبود هستن، همیشه به دنبال تغییر مسیر به شکل مثبتش هستن، یعنی قبل از اینکه اصلاً جهان شروع کنه چک هاش رو برداره بزنه توی کله شون، خودشون دنبال این هستن که خودشون رو بهبود ببخشن

    و همیشه دارن فکر میکنن توی روابط عاطفی شون، من چه جوری میتونم روابط عاطفیم رو از اینی که هست بهتر کنم، خیلی روابطمون خوبه ولی بهتر

    چه جوری میتونم توی مسائل مالی، توی مسائل کاری، توی مسائل سلامتی جسمانی و موضوعات مختلف بهتر بشم، حتی زمانی که شرایط خوبه، یعنی همیشه به دنبال عالی تر شدن به دنبال بهتر شدنِ🌸🌸

    یعنی خود من هم که دارم این حرفو میزنم دوست دارم توی این دسته باشم، همیشه که نبودم، توی خیلی از قسمتهای زندگیم یا خیلی از موارد نبودم، ولی یه سری جاها سعی کردم بوده باشم، شاید هم تا یه حدی توی یه سری مسائل بوده باشم، ولی دوست دارم که در مورد این موضوع صحبت کنیم و ببینیم که دوستان هر دو حالتش رو بگن

    هیچ کدوم از ما پرفکت نیستیم، کامل نیستیم، بگیم نه من همیشه جز دسته آدمهایی بودم که قبل از این که بلا سرم بیاد تغییر کردم

    اغلبمون اینجوری هستیم که کتک رو از جهان میخوریم، حالا بعضی ها کتک خوردن شون ملس تره، بیشتر میخورن، بعضی ها نه، یه ذره حواسشون جمع تره، کمتر کتکِ رو میخورن و بیدار میشن👌⚘

    میخوام در مورد تجربیاتمون صحبت کنیم، بحث، بحث تغییره، یعنی کی ما تغییر می کنیم؟؟

    و دوستان بیان دو حالتش رو بگن که توی فلان مورد من تغییر نکردم این بلا اومد، اینجوری شد

    حالا میتونه روابط عاطفی باشه، میتونه مسائل مالی باشه، میتونه مسائل کاری باشه، میتونه سلامتی جسمانی باشه

    و این اتفاقات افتاد، بعدش بازم نفهمیدم مسیرم رو اصلاح کنم، بعدش این بلا سرم اومد،

    حالا میتونه توی مسائل مالی به ورشکستگی مالی کشیده شده باشه، اونجا دیگه فهمیدم باید تغییر کنم و تغییر دادم خودم رو، حالا نتایجش رو بیاد بگه💐💞

    میتونه مواردی رو مثال بزنه که توی فلان مورد، من قبل از اینکه اوضاع خراب بشه، اون موضوع که اون موقع که شرایط هنوز خوب بود، من تصمیم گرفتم که تغییر کنم، حالا ممکنه بعضی ها تجربیات مثلاً از اون موردی که خیلی زود تصمیم گرفتن تغییر کنن کمتر داشته باشن، از اون موردی که دیر تغییر کردن و بلا سرشون اومد و بعد تغییر کردن بیشتر داشته باشن

    هر موردی که دوست دارن میتونن صحبت کنن

    حرف من اینه که بیاییم اولاً بشناسیم خودمون رو که چه آدم هایی هستیم

    دوم اینکه از تجربیات همدیگه استفاده کنیم برای اینکه زودتر تغییر کنیم، چون جهان اینجوریه، جهان یک ویژگی داره که یا تو خودت رو بهبود میبخشی، یا نابودت میکنه اصلا هیچ رحم و مروتی توی کار خداوند نیست، اینکه من هی درمورد خدا صحبت میکنم میگم اگه دید سیستمی نسبت به خداوند داشته باشیم، خدا رو به عنوان یک سیستم ببینیم، یه قانونمندی ببینیم، خیلی بهتر میتونیم زندگیمون رو مدیریت کنیم👌⚘

    به خاطر اینکه وقتی که ما توی مسیر نادرست حرکت میکنیم یا تغییر نمیدیم خودمون رو، حالا مثال خیلی واضحش مثلاً میگن دایناسورها هستن که تغییر نکردن، یا مثال شرکتیش مثلاً میگن شرکت نوکیا بود که زمانی بهترین شرکت تلفن همراه بود و تغییر نکرد، خودش رو با شرایط جدید وفق نداد و مثلاً نابود شد

    جهان اینجوری عمل میکنه، جهان اصلاً دلش نمیسوزه، خداوند اصلاً کاری نداره که تو چقدر آدم خوبی هستی یا آدم بدی هستی

    اگه مسیرت رو هر بار اصلاح نکنی

    اگه هر بار خودت رو بهبود نبخشی

    اگه هر بار به دنبال پیشرفت نباشی

    این فشارها رو بیشتر میکنه تا جایی که یا بهتر بشی یا نابود بشی

    قصد جهان، قصد خداوند هم برای بهتر کردنه ولی خوب خیلی از ماها از خواب بیدار نمیشیم🤔🥀

    بابت این موفقیت هایی که دوستان میان تعریف میکنن خیلی لذت میبریم از اینکه دوستان اینقدر توی این مسیر دارن خوب عمل میکنن، حرکت میکنن، مخصوصاً وقتی که بچه ها توی مسیر علایقشون حرکت میکنن

    من واقعا احساس میکنم که جهان داره رشد میکنه، چون اگه هر کدوم از ما توی مسیر علایقمون حرکت کنیم، توی مسیری که عاشقش هستیم و دوستش داریم حرکت کنیم فقط زندگیمون شکوفا میشه

    مهمتر از مسائل مالی اون احساس خوشبختیه که آدم میکنه وقتی داره توی مسیر علایقش حرکت میکنه، نه تنها احساس خوشبختی هست و نه تنها پیشرفت مالی هست

    وقتی باور هامون رو در مورد ثروت درست میکنیم جهان با سرعت بسیار بسیار بیشتری نسبت به گذشته شروع میکنه به گسترش پیدا کردن

    وقتی که هرکدوم ما توی مسیر مورد علاقمون میریم🪴⚘

    بهنام: من یه مثال خیلی خوب پیدا کردم از زمانی که جزو اون دسته خوب بودم یعنی زمانی که تقریباً ظاهراً همه چیز خوب بود ولی من تغییر کردم و نتیجش هم خیلی عالی شد

    من توی کار گل و گیاه آپارتمانی هستم و قبل از این من کارمند بودم، اصلا هم ربطی به این حیطه نداشت، ولی خب خیلی علاقه داشتم به این کار

    من کارمند بودم و تبریز بودم اون موقع، یعنی من فروردین۹۹ تبریز ساکن بودم، اونجا خونه داشتم و کارمند بودم، همه چیز خوب بود، در واقع ۵ ،۶ سالی مهاجرت کرده بودم تبریز، خونه داشتم اونجا، دوستان خیلی خیلی خوبی داشتم، شغل، محل کارم، ظاهراً خیلی خوب بود

    همکارهای خیلی خوبی داشتم، یعنی در ظاهر یک پکیج خیلی خوبی بود، یک پکیج خانواده پسندی بود که همه میگفتن شرایطت خیلی خوبه، ولی خب از اونجایی که من رویا داشتم و میخواستم خیلی چیزای دیگه ای رو تجربه کنم، چیزای بزرگتری رو تجربه کنم، کار مورد علاقم رو انجام بدم، تصمیم گرفتم که مهاجرت کنم به تهران، استعفا بدم و کار خودمو شروع کنم و اون موقع داشتم روی دوره عزت نفس کار می‌کردم و دوره عزت نفس خیلی به من کمک کرد که بتونم اون شجاعتی که درونم هست رو پیدا کنم و این حرکت رو انجام بدم

    چون واقعا سخت بود اینکه خونه ام رو پس دادم، اینکه کارم رو استعفا دادم، و بایکی دو میلیون تومان پولی که داشتم، اومدم تهران و اون موقع واقعا ایده خیلی خاصی هم نداشتم در مورد کارم 🤗

    فکر کنید که من به یه حیطه کاری علاقه دارم، نه تخصصی دارم، نه سابق کار و نه هیچ فعالیتی

    اومدم تهران و توکل کردم و شروع کردم، اولش خب خیلی سخت بود، چون خیلی نا آشنا بودم بابحث این کار و خیلی هم سعی می‌کردم تا کامل رو رعایت نکنم که قدم های بزرگ بردارم، ولی بعد از دو سه ماه که واقعا ادامه دادم موفقیت‌های من شروع شد و شاید براتون جالب باشه تو کمتر از یک سال من الان بیش از چند هزار نفر مخاطب دارم و درآمدی رو رسیدم بهش که کسایی که توی این حوزه هستن به صورت آنلاین میتونم بگم جزء سه تا برند اول این حیطه شدم توی کشور🌹

    توی کمتر از یکسال، و اصلا باورم نمیشه خودم که اگه اون موقع یه نفر اینو بهم میگفت

    ولی الان که دارم این مسیر رو مرور می‌کنم می‌بینم که این تغییر و این کاری که من کردم و اون موقعی که به ظاهر همه چیز خوب بود خیلی جواب خوبی به من داد و الان خیلی راضیم🤗⚘

    استاد: یه توضیحی من بدم، مثلاً در مورد بهنام خیلی قشنگ توضیح داد که من توی شرایطی بودم که به قول خودش خانواده پسند، که جا داشتم، خونه داشتم، زندگی داشتم، شرایطم بد نبود، ولی تصمیم گرفتم که بهتر بشم، این تیکه اش خیلی مهمه،

    اگه ما هر بار خودمون در مورد فیلدهای مختلف، هر بار خودمون به خودمون بگیم خودمون، خودمون رو پوش کنیم

    خودمون، خودمون رو مجبور کنیم که حرکت کنیم

    این باعث میشه که خیلی کارها راحت تر پیش بره،

    فرض کن توی داستانی که بهنام توضیح داد، فرض کن میذاشت اوضاع اونقدر بد بشه، بدهکار بشه، کلی براش مسئله به وجود بیاد و بعد مجبور بشه که تغییر کنه

    ببین چقدر دردسر باید میکشید، ببین چقدر باید اذیت میشد، ببین چقدر اعتمادبه‌نفسه تخریب میشد، دوباره از اول میساختش

    تا وقتی که آدم هنوز اوضاع خراب نشده، ولی آدم احساس میکنه که این مسیری که داره میره مسیر درستی نیست یا در حال درجا زدنه

    حالا بحث فقط بحث کار و بحث مالی نیست ممکنه روابط عاطفی باشه، میفهمه که این رابطه ای که توش هستیم رو داریم خراب میکنیم، رابطه هی داره کیفیتش بدتر میشه، ما باید یه کاری بکنیم، حالا شخصیت مون رو تغییر بدیم، نوع برخورد مون با اون طرف مقابلمون رو بهتر کنیم، قضاوت مون رو کمتر کنیم، دنبال نکات مثبت طرفمون بیشتر باشیم و مورد های مختلفی که اینهمه توضیح دادیم در موردش🌹

    حالا اگه قبل از اینکه جهان بلندشه اون چکش رو برداره ما خودمون آدمی باشیم که دنبال بهبودیم زندگی گلستانه

    یعنی واقعاً به تضاد خاصی آدم بر نمیخوره😊

    اینو منی دارم میگم که واقعا سعی کردم تو زندگیم قبل از اینکه اون چکشه رو خدا برداره، من بگم خودم عین آدم سعی میکنم هی بهتر و بهتر کنم خودم رو

    و بعد این چند سالی که دارم به این شکل عمل می کنم انصافاً خداوکیلی اگه کل اتفاقات این ده ساله اخیر رو بزارم روی یک صفحه نگاه کنم بهش، میبینم که من به تضاد خاصی بر نخوردم

    یعنی من به مشکل خاصی تو زندگیم بر نخوردم

    چرا؟؟

    چون دنبال این بودم که بهتر کنم اوضاع رو نه اینکه اوضاع بد بشه و بعد من بهترش کنم یا بد بشه و بعد من تغییرش بدم

    حالا توی روابط عاطفی، توی سلامتی جسمانی🪴⚘

    مثلاً من توی جایی احساس کردم که من این شیوه تغذیه کاملاً داره منو از لحاظ انرژی جسمانی ضعیف میکنه، من خیلی همیشه خواب آلودم، خیلی همیشه خسته ام، دوست دارم دنیا رو بگردم، دوست دارم خیلی تجربه داشته باشم، ولی به خاطر این نوع تغذیه ای که دارم غذا میخورم فقط میخوام بگیرم بخوابم

    بعد اومدم گفتم دیگه گوشت نمیخورم اصلاً، مرغ نمیخورم اصلاً، مثلا اون موادی که باعث میشه که معده اینقدر سنگین بشه و اینقدر بدن نیاز داشته باشه به هضمش، مثلاً گوشت و مرغ و اینها کلاً چیزهای اینجوری معده خیلی باید تلاش کنه تا هضمش کنه، روده هم همینجور، برخلاف سالاد و میوه و چیزهای گیاهی که خیلی راحت تر هضم میشه و مثلاً درگیر نمیکنه

    بعد من اومدم این روش رو تغییر دادم و بعد دیدم انرژیم ۱۰ برابر شد، خوابم خیلی کمتر شد، چقدر سرحال تر شدم، چقدر تونستم کارهای بیشتری رو انجام بدم😊🌹

    یعنی قبل از اینکه برسه به چربی خون و به قند خون و اوره و کبد و فلان و اینها

    توی جسممون هم همیشه اینه دیگه

    بدن داره به ما میگه این مسیر تغذیه، این مسیری که داری میری، این یه مسیر اشتباهیه ولی ما نمیفهمیم، قبول نمیکنیم، نمی‌پذیریم، درست نمی کنیم خودمون رو، تا یواش یواش اینقدر دیگه مسائل جسمی مون سخت میشه که باید بریم کلی دارو و درمان و درد و بیچارگی بکشیم تا برسیم به قبلمون

    یعنی تازه برسیم به صفر، بعد مثلاً حالا بریم یه ذره بالاتر☹

    خیلی خوشحال میشم که بچه ها این مثال ها رو بزنن، حالا این فایل ها شاید بعدا صدها هزار نفر در آینده ببیننش و این میخوام یه انگیزه ای بشه برای اینکه خودمون حواسمون به خودمون باشه

    خودمون رو توی روابط عاطفی مون، توی انرژی جسمانی مون، توی مسائل کاری مون، توی مسائل مالی مون، خودمون به فکر باشیم، خودمون هر روز بگیم چه جوری بهتر، چه جوری با کیفیت بالاتر، چه جوری با بهره‌وری بالاتر کارمون رو انجام بدیم

    بعد ببینیم جهان چه درهایی برای ما باز میکنه، چه موقعیت هایی، و مهمتر از همه چقدر زندگی رون میشه، چقدر تضادها کمتر میشه، چون تضادها موقعی به وجود میاد، قانون تضاد اینه

    تضاد برای این به وجود میاد که شما پیشرفت کنید

    این جمله طلاییه

    تضاد برای این به وجود میاد که شما پیشرفت کنید

    اگه شما خودت در حال پیشرفت باشی تضادی به وجود نمیاد، نقطه سر خط

    این یه قانونه😊🌹

    منی هم که این حرفو میزنم نمیتونم ادعا کنم خیلی خوب عمل کردم، مثلاً همیشه حواسم بوده که مثلاً پیشرفت کنم، نه

    ولی چون یه ذره بیشتر از خیلی ها حواسم بوده به تضاد خاصی بر نخوردم

    همش هی سعی کردم توی مسائل روابط عاطفی، توی مسائل جسمانی، توی مسائل کاری، توی مسائل مالی، همین آنلاین کردن، قبل از اینکه این بیماری و این داستان های پندمیک بشه من بیزینسم آنلاین بود، برای من هیچ فرقی نکرد، یعنی این داستان بیماری و فلان و اینها نه تنها ضربه نزد، شاید برای من بهترهم شد از همه لحاظ

    چرا؟؟

    چون قبلش من دنبال این بودم که روند کاری رو بهتر و با کیفیت تر کنم، اون موقعی که اصلاً اوضاعمون هم خیلی عالی بود، سمینارمون هم خیلی فوق العاده بود، درآمد مون هم خیلی عالی بود، اومدم اینکارو کردم که همه می گفتن چه کاریه، ولی الان داریم نتیجش رو میبینیم⚘😊

    آقای راستین:

    من یه دوره ای از زندگیم با توجه به موضوعی که تعیین کردین خیلی حرف هست ولی فقط میخوام این موضوع رو بگم

    من تا سن ۲۱ سالگی یکی از اون بچه پولدار های بی دغدغه بودم که حالا از پدرش پول میگیره و مثلاً خیلی کارها رو انجام میده و خیلی عشق و حال ها رو توی دنیا داره

    از یه جایی به بعد از بچگی به من گفته بودن که مثلاً تو پدرت بهت پول میده، پدرت هواتو داره، پدرت پشتته، اینقدر این وابستگی زیاد بود و این شرکه زیاد بودش که سرتاسر زندگی من امید به پول پدرم بودش

    سن ۲۱ سالگی از یه جایی به بعد فهمیدم که مثلاً اینقدر وابسته باشی به پدرت خیلی خوب نیست، از اون طرف هم خب پدرم دیگه حمایتی از من نکرد و همه اون امکاناتی که داشتم رو تقریباً دیگه نا امید شدم ازش و دیگه نداشتم و از یه جایی به بعد فهمیدم که باید روی پای خودم وایسم و این تضاد بزرگی که توی زندگیم اومد باعث شد که برم توی بازار کار

    رفتم توی بازار کار و به شدت تلاش کردم، به هر دری که بشه زدم، ولی این پول در نمیومد، هر کاری میکردم به اون اهداف مالی که میخواستم نمیرسیدم،

    بالاخره کسی که تازه ۲۲ ، ۲۳ سالگی شروع کرده به کار کردن و هیچ تجربه ای نداره و هیچ پشتوانه‌ای غیر از خدا نداره، خیلی سخت بود واسم

    تا یه جایی، آخرای سال ۹۸ بود که من دیگه واقعاً تموم کردم و گفتم دیگه من نمیتونم هی برم تلاش کنم، هی برم جون بکنم، ولی به این نتیجه مالی که می خوام نرسم

    یه روز یکی از دوستام یکی از اساتید که حالا خیلی عذر خواهی می کنم ادای شما رو در میاره برای من فرستاد ویسش رو

    و همین باعث شده که من یه مقداری با قانون جذب و اینطور مسائل آشنا بشم جالبش اینه که قبلا شما رو بارها توی یوتیوب دیده بودم ولی رد کرده بودم، ویدیوهاتون رو نگاه نکرده بودم، چون در فرکانس دریافت اون آگاهی‌ها نبودم، این ویسی که برای من فرستاده شد زمینه ای شد که این ذهن پرسشگر من بیفته دنبال این قضیه که تو باید بفهمی که تو که تلاش می کنی، تو که پدرت داره در میاد، چرا پوله در نمیاد

    اومدم با سایت شما آشنا شدم و خداروشکر دوره اول دوره عزت نفس رو تهیه کردم و الان روانشناسی ثروت ۱ رو دارم کار می کنم نتایجم بی نظیر شده👏⚘

    استاد:

    توی صحبت ها گفتی که بابا داشت کمکت می کرد، یعنی در واقع یه جورایی ساپورتت می‌کرد، بعد از یه جایی به بعد بابا روند ساپورت رو قطع کرد یا نه، خودت قطع کردی گفتی من نمیخوام؟؟؟

    راستین:

    استاد عزیزم من از اول دوست داشتم یه درآمدی داشته باشم، یعنی از همون موقعی که حتی پدرم ساپورت میکرد منو، ولی از یه جایی به بعد دیگه این ساپورته هم نبود، یعنی امیده هم از بین رفت،🙁

    استاد:

    میخوام برسم به این نکته که مثلاً فرض کنیم یعنی میخوام خودت مثلاً فرض کنی، یه مقایسه‌ ای کنی،

    فرض کنیم تو از سن ۱۸ سالگی بابا هم داشت ساپورت میکرد، هم ماشین خوبه بود، همه چی هم بود،

    ولی تو تصمیم میگرفتی که مثلاً بیزینس خودت رو داشته باشی، یعنی حالا اون ساپورت هم بود ولی میگفتی که این ساپورت رو من میگیرم برای اینکه بال پروازم بشه برم بالاتر، نه برای اینکه خرج هام رو در بیارم، برای اینکه مثلاً چه میدونم یه سرمایه بکنم یه حرکتی بکنم،

    یعنی میخوام از این ساپورت انرژی بگیرم برای اینکه سرعت ببخشم به پیشرفتم، نه برای اینکه هزینه هام رو در بیاره

    اگه بتونیم مقایسه کنیم مثلاً ۱۸ سالگی فرض کنیم تو با این دیدگاه آشنا شده بودی و ۱۸ سالگی تصمیم گرفتی در حالی که ساپورت پدر رو داشتی شروع کنی به پیشرفت کردن، میتونی الان یه مقایسه کنی که مثلاً چقدر میتونسته اوضاع بهتر باشه یا نه👌⚘

    آرسین:

    قطعاً خیلی بهتر میتونست باشه و من اون موقع مثلاً اون سرمایه‌ای که پدرم بهم میداد رو حتماً یه جای خیلی خوبی میرسوندم، ولی از این مسیری که الان اومدم خیلی راضیم، به خاطر اینکه من روی پای خودم وایسادم و امیدم به خداست و اگه ۱۸ سالگی برگردم درخواستم از پدرم این خواهد بود که بابا از من هیچ حمایتی نکن و بزار خودم روی پای خودم وایسم و خودم بیام بالا

    الان هم خدا رو شکر می‌کنم به خاطر اون تضادی که پیش اومد، واقعا منو تغییر داد

    یه آدم درد نکشیده ای که حالا هیچ سختی توی زندگیش متوجه نشده و جالبیش اینه من توی سال آخر ۹۸ دیگه به خدا اعتقادی نداشتم و اصلاً قرآن رو میگفتم یه چیزیه که محمد از خودش نوشته

    ولی خداروشکر می کنم هدایتم کرد به این سمتی که بتونم روی پاهای خودم وایسم

    حالا چه اصلاً یک میلیارد پول داشته باشم چه ده میلیارد

    مهم اینه که هر چیزی که هستم خودمم و از این نظر خیلی خدا را شکر می کنم اینکه پدرم بدون اینکه بخواد و شاید اگه بدونه این عدم حمایتش باعث بزرگ شدن من شد و خدا رو شکر می کنم به خاطرش😊⚘

    نتایج مالی من هم اگه بخوام براتون بگم سال ۹۹ درآمد من از اوایل شروع شد، اول مثلاً بودش دو میلیون تومن، ۵ میلیون تومن، ۱۰ میلیون تومن، بعضی وقتها الان دیگه دارم صدای مدارهای بالاتر رو میشنوم که برم روی میلیارد

    یعنی معاملاتی داره میشه، حرف هایی داره زده میشه که سال ۱۴۰۰سال کارآفرین شدن من بشه و برم توی کار ساخت و ساز

    خواسته اش رو دارم میسازم و به زودی انشالله به امید خدا بهش میرسم و استاد خیلی متشکرم که دست خدا شدین برای ما و ما رو هدایت میکنید به سمت فراوانی و خوشبختی👏⚘

    استاد:

    خیلی لذت بردم از توضیحات کاملت، خیلی هم عالی بود، من کاملاً موافقم با این داستانی که پدر نباید حمایت کنه از بچه اش، من کاملاً با این داستان موافقم

    خودمم وقتی بچه بودم پدرم هیچ حمایتی نکرد و اگر هم حمایتی میکرد توضیح میدادم که نکنه

    هرچند که حمایتی کلاً نبود از خیلی خیلی بچه تر از بحث‌های ۱۸ سالگی و خیلی کمتر از ۱۲ ، ۱۳ سالگی حتی

    هیچ حمایتی نبود و همین باعث شد که حتی خیلی زودتر من بیام دیگه مثلاً سن ۱۵ ،۱۶ سالگی برای خودم مغازه داشته باشم و جنس داشته باشم و بعد حالا اتفاقاتی که بعدش افتاد🪴⚘

    یعنی من کاملا با این دیدگاه موافقم، خودمم اینجوری عمل کردم در مورد پسر خودم هم که شاید به اندازه دنیا من دوستش داشته باشم، وقتی احساس کردم که داره توی همین مسیر میره که هیچ حرکتی نمیکنه، هیچ تلاشی برای بهبود نمیکنه، هیچ روندی رو که مثلاً من نگاه کنم که داره حرکت میکنه ادامه نمیده، من تموم پشتیبانیم رو قطع کردم، تموم منظورم تموم پشتیبانی

    منی که از لحاظ مالی هیچ مشکلی ندارم، من چند نسل بعدم هم اگه بخوام در واقع هزینه هاشو بدم میتونم بدم، ولی این کار، کار درستی نیست

    اصلاً بحث، بحث پول نیست

    بحث اینه که اگه ما از فرزندانمون حمایتی کنیم که جوری بشه که اونا وابسته بشن به حمایت ما

    ما داریم به اونها ضربه میزنیم.🤔

    این ایراد رو هم خیلی دیدم، حتی آدمهای خیلی موفق که خودشون از صفر به اونجا رسیدن باز این اشتباه رو میکنن

    در مورد بچه هاشون احساسی عمل میکنن، نمیتونن قانون رو درک کنن

    نمیتونن درست عمل کنن و به شدت هم ضربه میخورن از این داستان🥴⚘

    حالا من اون موقع که توی ایران بودم میدیدم مثلاً این دوست ما بچه اش مثلاً دبیرستانی بود، بعد این دوست ما که بچه دبیرستانی داشت، دستش توی جیب باباش بود

    در واقع دستش توی جیب بابا بزرگ بچه اش بود و بعد در حدی دستش توی جیب باباش بود که اگه مثلاً باباهه یه ذره دیرتر به این میرسوند میرفت خونه باباهه و کلی داد و بیداد و پشت سرش صحبت که اصلاً این غلط کرده منو به دنیا آورده اگه منو به دنیا آورده باید کمکم کنه😳

    این در حالیه که یارو چهل سالش بود، بچه اش دبیرستانی بود، ولی این نگاه رو داشت.

    از این نگاه ها من توی ایران خیلی دیده بودم ، همون موقع میگفتم این چه مسخره بازیه، این چه نگاهیه

    البته که باباهه مقصر بود برای این که بچه یه همچین نگاهی داشته باشه☹

    چقدر خوب میشه که آدم ها درک کنن داستان رو و نذارن بچه هاشون وابسته باشن، و بفهمن که بچه باید حرکت کنه، باید پیشرفت کنه اگه ما واقعاً بچه مون رو دوست داشته باشیم

    ما موفقیت و خوشبختی و شادی و قدرت بچه مون رو میخواهیم نه یه آدم ضعیف بدبخت داشته باشیم، حالا هی غذا بکنیم توی حلقش، هی همش مواظبش باشیم، هی همیشه ساپورتش کنیم که مثلاً بچه مونه

    این از دیدگاه من

    و من خودم همین جور زندگی کردم، همینجوری هم عمل کردم،🤗⚘

    خیلی از دوستان هم توی سایت می گفتن مثلاً بعد از این حرکت شما که پسرت رو فرستادی ایران، ما مثلاً خیلی تحت تاثیر قرار گرفتیم که شما به اون چیزهایی که خودت میگی عمل می کنی، هر چند که من کلاً کل زندگیم سعی کردم به اون چیزهایی که میگم خودم عمل کنم و سعی کنم که اصلاً احساساتی تصمیم نگیرم حتی در مورد بچم که بیشتر از کل دنیا دوسش دارم ⚘

    ولی توی این داستان ما همین که راستین گفت من به یه تضاد بدی برخوردم که ساپورته قطع شد بعد من یهویی افتادم وسط بیزینس و اینقدر سختی کشیدم

    حرف اینکه اگه راستین میدونست قانون رو، درسته که الان خیلی خوشحاله از اینکه مثلاً این اتفاق افتاده و این مسیر رو اومده، ولی این بد نیست که ما چرا مثلاً ما باید افتخار کنیم که از صفر شروع کردیم

    یعنی اینم میخوام بگم که این نباشه که نه ما همه دستان خداوند رو رد کنیم بگیم نه، من میخوام از صفر شروع کنم

    این بد نیست که توی شرایطی که الان میتونیم از اون شرایط استفاده کنیم برای پیشرفت کردن، نه برای اینکه هزینه هامون رو بهمون بده

    نه برای این که غذامون رو بهمون بده

    برای اینکه از اون شرایط حالا مثلاً در مورد راستین که باباش وضعیت مالی خوبی داشت از این شرایط اگه استفاده میکرد

    و ما داریم افرادی که بابای خیلی ثروتمندی داشتن و بچه از همون اول پیش باباهه فقط داشت کارها رو یاد میگرفت، بیزینس رو یاد میگرفت، وقتی مثلاً ۲۰ سالش شده بود میتونست کارخونه باباهه رو مدیریت کنه در این حد آماده بود

    مثل همین دونالد ترامپ⚘

    یه بابایی داشت که کلی بیزینس داشت، کلی توی کار املاک بود، ولی برخلاف بقیه بچه‌های در واقع باباش، یعنی برادرهای خود دونالد ترامپ این آدم خیلی فرز اومد رفت و اون بیزینسی که حالا اینقدر هم بزرگ نبود رو دست گرفت و صدها برابر بزرگترش کرد

    این چیز بدی نیست😊💞

    حالا درسته خیلی ها میگن نه تو اگه عرضه داشتی از صفر شروع میکردی

    نه حالا آدم توی خانواده‌ای به دنیا اومده که شرایط مالیش خوب بوده، ولی این اومده اون شرایط رو ازش استفاده کرده برای اینکه بهترش کنه، نه برای اینکه هزینه هاش رو در بیاره👌⚘

    میخوام برسم به این نقطه، همون جمله طلایی که اگه ما در حال پیشرفت دائمی باشیم تضاد خاصی توی زندگیمون بهش بر نمیخوریم و این اون چیزیه که اگه ما حواسمون باشه بهش عمل میکنیم😊🪴

    باسپاس از شما استاد عزیز و خانم شایسته جان

    ⚘⚘😊💞🪴🦋🌻🥀

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: