گفتگو با دوستان 8 | فقط اولین قدم را بردار

موضوع گفتگو: چه زمانی تصمیم به تغییر می گیرید؟


مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس…
  • قدم هایی تکاملی برای هدایت شدن؛
  • تشخیص نشانه ها و عمل کردن در راستای آنها؛
  • همه شغل ها پتانسیل یکسانی برای خلق ثروت دارند، علاقه ی شما چیست؟!
  • باور، موتور حرکت کردن و قدم برداشتن است؛
  • همان باورهایی که در نقطه شروع شما را وادار به حرکت کرد را دوباره تکرار کن؛
  • فقط سمت خودت را انجام بده و به چگونگی کاری نداشته باش؛
  • قدرت سازنده ی “مرور موفقیت ها” و “مسیری که آنها را ایجاد کرده”؛

منابع بیشتر:

«می خواهی جزو کدام گروه باشی؟»

توحید عملی 6


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

168 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سید محمدامین حسینی» در این صفحه: 1
  1. -
    سید محمدامین حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2768 روز

    به نام الله یکتا

    سلام

    داشتم میگفتم به خودم که خب چه کامنتی بنویسم؟ دو تا فایل قبلیم کامنتی نذاشتم ولی همون موقع به خودم گفتم مثل خیلی از فایلها که من اصلا تجربه ای درش نداشتم ولی شروع کردم به نوشتن، خداوند بر زبانم جاری شده و حرف هایی رو زده که نیاز بوده گفته بشه و دیگه تنبلی بسه، دو تا فایلو ننوشتی بسه دیگه.

    الان مثال بچه ای اومد تو ذهنم که مدام مجبوره مدرسه اشو عوض کنه، مثل مایکی جان، هرطوری که در مدرسه اول رفتار کرده، دوست پیدا کرده، محبوب شده، شناخته شده، رفتار بچه ها رو فهمیده، در بقیه مدرسه ها هم باید به خودش بگه که مسیری که من تو اولین مدرسه رفتم تا دوست پیدا کنم، تا علایق بچه ها رو بشناسم، تا فضا دستم بیاد با معلم ها آشنا بشم، همون مسیرو اینجا هم باید اجرا کنم، مسیر که همونه، روند که همونه فقط مکانش عوض شده، من تجربه اش رو دارم پس تو هر مدرسه ای که برم میتونم همون مسیرو اجرا کنم و دوست پیدا کنم، صمیمی بشم، گرم بگیرم، آشنا بشم، محبوب بشم، ولی اولش خیلی تضاد داره!!

    اول اینکه جای مدرسه ات مدام عوض میشه، فکر کن مدرسه ات هر روز بره حتی یه خیابون اونطرف تر😂 یه ذره طول میکشه تا به جاش عادت کنی، مسیر رسیدن به مدرسه عوض میشه، چیزهای تازه ای میبینی، قوانین مدرسه ات عوض میشه، شکل مدرسه ات عوض میشه، بچه ها عوض میشن، معلما عوض میشن، درسا عوض میشن، البته کسی که مدت زیادی اینجا مدرسه رفته باشه نه تنها هرجا خارج از کشور بره عقب نیست بلکه یه چند تا کلاس بالاتر هم محسوب میشه😂

    دومین مدرسه رو با هر چی تضاده بهش عادت میکنی، اون مسیر تجربی رو که تو ذهنت بوده میری، دوست پیدا میکنی، محبوب میشی، تفریح میکنی با بچه ها، پروژه انجام میدی، بعد یه دفعه دو باره مجبور میشی مدرسه رو عوض کنی، حالا اینبار فرقش چیه؟ تو یه بار مهاجرت کردی، میدونی چه حسی داره، میدونی چه چیزهایی عوض میشه، میدونی چه چیزهایی جدید میشه و به خاطر اینکه علاه بر تجربه اولیه ات مسیر دوم رو هم تو کارنامه ات داری، بار سوم خیلی خیلی بهتر و سریعتر و راحت میتونی جا بیفتی، قوانینو زودتر یاد میگیری، راه ها رو سریعتر پیدا میکنی، بهتر با آدما آشنا میشی، درسارو بهتر میشناسی و هربار این مسیر تغییر رو که طی کنی، اول اینکه مدام برات راحت تر میشه، دوم اینکه یک عالمه دوست جدید داری، یه عالمه تجربه داری، یه عالمه شناخت داری، یه عالمه راه جدید بلدی، یه عالمه علم جدید بلدی، از همه مهمتر ایمان و شجاعتی داری که نه تنها از تغییر نمیترسی بلکه با کله میری سمتش، دیگه قوانینو میدونی، هرجا بری میدونی که یه سری قوانین جزئی رو اگر باشه باید به اونا اضافه کنی و خلاصه سرعت پیشرفت خیلی خیلی میره بالاتر،

    الان میدونید داره چه اتفاقی میفته؟ داریم درسهایی رو یادمیگیریم، که وقتی در ادامه در کارمون بهترین ایران شدیم و خواستیم مهاجرت کنیم، بدونیم که راه موفق شدن اونجا چیه، خدا داره ما رو از قبلش محیا میکنه، داره از قبل راه رو بهمون میگه که اونجا هم که رفتی این مسیرو بایدبری و علاوه بر این داره بهمون میگه که چطور یادمون بیاد که این مسیرو بریم.

    خدا داره الان بهمون میگه که حتی اگر اینجا میلیارد ها میلیارد ملک داشتی، هیچ کدومشونو نباید به خاطر اینکه سرمایه کنی ببری اونطرف، داره بهمون میگه که هیچ وقت چیزی رو برای حل کردن مسایلت جای دیگه نفروش، چون ما باید خلق کنیم، چون قدرت خلق کنندگی به ما داده که خلق کنیم، مگه فقط قدرت داده که تو کشور خودت خلق کنی؟ مگه تا از مرز رفتی اونطرف این قدرتو ازت میگیرن؟ حتی استاد هم به قدری پول برده بود که کمتر از یک ماه تموم شد، اما جالبش اینجاست که استاد چنان خلق کرد بعدش، چنان سیلی از ثروت و نعمت به زندگیش حتی در آمریکا دعوت کرد، که تو همون چند ماه اولیه زندگی در آمریکا، چیزهایی رو داشت که خود آمریکایی هایی که یک عمر اونجا بودن حتی خوابشم نمیدیدند، استادی که هیچی با خودش نبرده بود و آمریکایی هایی که زندگیشون اونجا بود، اینه ایمان، این باوره، این یعنی شور و شوق اولیه، همون عشقی که تو ایران اون همه نتیجه آورد، اونقدر قوی بود که اونجا هم موجب حرکت شد، ثروت خلق کرد، نعمت خلق کرد حتی بینهایت بیشتر و عظیمتر از وقتی که استاد ایران بود، چرا؟ چون استاد جان میدونست که باید اون مسیری که اون موفقیت ها رو براش بوجود آورد رو مدام به خودش یادآوری کنه که چطور از زیر صفر رسید به امپراتوری در ایران و میلیونها بار به خودش گفت که اگر اونجا تونستم اینجا هم میتونم، مسیر همونه فقط کشورش عوض شده تازه الان که دیگه اون اول نیست که، خیلی بزرگتر شدم، خیلی تجربه ام بالاتر رفته، خیلی مسیر درستو بیشتر میدونم کدومه، خیلی موفق ترم نسبت به اون اول که هیچی نمیدونستم پس الان خیلی راحت تر میتونم صعود کنم، خیلی راحت تر و سریعتر میرسم به قانون تصاعد و دوباره تکامل و تصاعد بعدی و همینطور بالاتر و بیشتر و بهتر،

    خدایاشکرت

    سپاسگزارم استاد جون که این همه ساعت میشینید و اینهمه آگاهی های بینظیر و خالص رو رقم میزنید با حوصله و عشق و بدون منت در اختیار ما قرار میدید. سپاسگزاری ما هرچقدر هم زیاد باشه نمیتونه حق کار شما رو ادا کنه.

    عاشقتونم

    دستتون در دست الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: