گفتگو با دوستان 11 | رمز رضایت از زندگی

موضوع گفتگو: چه زمانی تصمیم به تغییر می گیرید؟


مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • ورودی های ذهنی ایمان آورنده؛
  • کلید شکوفا ساختن توانایی های درونی؛

منابع بیشتر:

«می خواهی جزو کدام گروه باشی؟»


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

203 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «آرام» در این صفحه: 1
  1. -
    آرام گفته:
    مدت عضویت: 1414 روز

    سلام به دوستان عزیز

    سلام به استاد عزیزم استاد دوست دارم

    خانم شایسته دوست دارم

    من می تونم بگم که ناخواسته کافر بودم

    بعد از ازدواج وضع مالی همسرم بسیار ضعیف بود و من که فکر می کردم علی وار ازدواج کردم

    همش دعای توسل می خوندم گریه و زاری می کردم و به خدا می گفتم به همسرم بگو به من پول بده

    چقدر غافل بودم چقدر کافر بودم که فکر می کردم روزی من به دست همسرمه

    خدایا دوست دارم

    دنیا خیلی به من چک و لقد زد نمی فهمیدم که باید پاشم برم سرکار خودم تلاش کنم تا روزی رو از دست های خدا بگیرم

    من لیسانس ریاضی دارم و انقدر اعتماد به نفسم از بین رفته بود که می گفتم من ریاضی یادم رفته نمی تونم تدریس خصوصی کنم بی نهایت خودم رو ناتوان میدیدم

    چک بعدیی که خوردم همسرم بهم خیانت کرد

    گفتم نه من بچه دارم باید بمونم

    دوباره همسرم خیانت کرد

    نداری یک طرف خیانت یک طرف رفتم پیش انواع و اقسام روانشناس ها و دنبال کار گشتن و عروسک هم میبافتم و میفروختم درامدم خیلی ناچیز بود

    شروع کردم به کتاب رمان خوندن

    یه نامه به خدای مهربانم نوشتم

    خدایا تو وکیل منی و امام زمان شاهده من

    اولین رمانی که خوندم اسمش تصمیم دردناک بود که خانمه از همسرش با یه بچه جدا میشه تلاش می کنه و آخر داستان خیلی زیبا بود

    خدایا مرسی ممنونتم که با یه داستان بیدارم کردی

    منم بسم الله گفتم و شروع کردم

    خداوند من رو به کلاس حسابداری هدایت کرد در حالی که نه پولشو داشتم نه کامپیوتر داشتم هم می گفتم مگه من یاد می گیرم

    همه چی ردیف شد جهان به کمکم اومد

    خدایا صد هزار بار شکرت

    بعد رفتم سراغ طلاق پناه برخدا انقدر راحت همه چی جور شد

    با یه استاد دیگه کار می کردم کم کم وارد مطالب و درس استاد عباس منش شدم خدارا صدهزار مرتبه شکر که فهمیدمم قوانین چقدر آسونه

    استاد ممنونم از آموزش هاتون

    خدایا کمکم کن ازین به بعد بدون چک و لقد بفهمم مسیر اشتباه و یه راه دیگه رو باید برم

    خدایا من رو مثل استاد هدایتم کن

    خدا جون ممنونتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: