گفتگو با دوستان 12 | پیروی از الهامات قلبی

موضوع گفتگو: چه زمانی تصمیم به تغییر می گیرید؟


مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • خداوند همواره و به هزاران طریق، ما را به “چگونگی تحقق خواسته هایمان”هدایت می کند؛
  • سمت من در تحقق خواسته ام، عمل به الهامات و جدّی گرفتن هدایت هاست؛

منابع بیشتر:

«می خواهی جزو کدام گروه باشی؟»


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

129 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سمیه» در این صفحه: 1
  1. -
    سمیه گفته:
    مدت عضویت: 838 روز

    سلام استاد جان و همراهان عزیز

    دیشب ب اتفاق همسرم داشتیم این فایل و ب صورت صوتی گوش می‌دادیم ک شما در مورد هدایتتون برای خریدن دوره سربازی و تعریف می‌کردید و من تو فکر رفتم تو فکر اینکه 2 سال پیش برای من هم همچین اتفاقی افتاد و همون لحظه همسرم بهم گفت مثل گواهینامه گرفتنت شده گفتم دقیقا منم داشتم ب همین فکر میکردم دیشب نشد بنویسم چون میخواستم فقط گوش کنم و الان اومدم ک بنویسم از هدایت گرفتن گواهینامه ام

    من سال 91 آموزشگاه رانندگی ثبت نام کردم و با عشق و علاقه کلاس میرفتم و امتحان آئین نامه رو اولین بار قبول شدم اما برای آزمون شهر خیلی استرس داشتم با اینکه خیلی خوب رانندگی میکردم فکر میکنم 3 بار امتحان دادم و رد شدم با اینکه فکر میکردم قبولم اما رد میشدم چون واقعا استرس داشتم کنار سرهنگ

    دیگه با 3 بار رد شدن نرفتم و کارتکسم تا 2 سال اعتبار داشت اما بازم نرفتم

    تا گذشت و گذشت 4 سال قبل و من دوباره حال و هوای گرفتن گواهینامه بسرم زد و دوباره رفتم آموزشگاه و گفتن باید دوباره بری معاینه پزشکی و دوباره امتحان مجدد بدی برای آیین نامه

    اما هیچ مبلغی و مجدد پرداخت نکردم و مدیر آموزشگاه ب من گفت این کارتکس هم تا 2 سال اعتبار داره اگر باطل بشه از اول باید ثبت نام کنی و مبلغ و واریز کنی

    دوباره آئین نامه امتحان دادم و بار دوم قبول شدم چون امتحان دیگه آموزشگاه نمی‌گرفت

    دوباره آزمون عملی گند زدم و بازم همون موضوع تکرار شد و من دیگه نرفتم

    هی امروز و فردا میکردم و بعد فراموش میشد تا شد یکی از روزها و من ی لحظه ب ذهنم اومد برم آموزشگاه برای امتحان آزمون

    رفتم آموزشگاه موضوع رو گفتم دقیقا روز شنبه بود هفدهم ماه بود نمیدونم کدوم ماه و مدیر بهم گفت کارتکست بیستم باطل میشه و ما قبل این تاریخ امتحان شهر نداریم اما میتونم نامه بدم برید پیش فلان سرهنگ و بگید امضا کنه و ببرید آموزشگاه فلان ازت امتحان بگیره و منم رفتم سرهنگ نبود اما یکی دیگه بجاش امضا کرد و بردم آموزشگاه دیگه ای و بهم گفتن فردا امتحان هست منم خوشحال بودم و نگران

    خوشحال از اینکه هنوز ی فرصت برام موند و نگران از اینکه من حتی بلد نبودم ماشین راه ببرم چطور میتونستم قبول بشم حتی پول کافی برای یک جلسه رانندگی یکساعته هم نداشتم و سپردم ب خدا

    از گوگل آداب نشستن و حرکت کردن و میخوندم و چیزی ک برام مهم بود این بود خدا بی دلیل منو نفرستاده بود آموزشگاه همش تو ذهنم مرور میشد

    فردا صبح شد و ب همراه پسرم براه افتادیم پسرم برای مدرسه و منم برای آزمون رانندگی

    من هیچی با خودم نبردم جز گوشی هیچ پولی هم نداشتم توی راه یه تراول 50 تومانی پیدا کردم و با ذوق گرفتم و ب پسرم گفتم پول شیرینی قبولیم جور شد وقت برگشت شیرینی میخرم میارم خونه

    رسیدم و استرس‌ها شروع شدن و من همچنان با خدا صحبت می‌کردم و میگفتم خدایا من هیچی بلد نیستم خودت قبولم کن همچی و ب خودت سپردم

    ی دختری بود ک باهم صحبت میکردیم گفت من آخرین روز کارتکس اولمه اما من آخرین روز کارتکس دومم بود و وضعیتم بدتر بود

    سرهنگ میگفت بدون لیست هرکی دوست داره زودتر بیاد و این ی همزمانی بود برام

    من و اون دختر تصمیم گرفتیم آخرین نفر بریم تا استرس کمتری داشته باشیم

    دیگه ظهر شده بود همسرم اومد پیشم بود وقت امتحان ما شد و من اون دختر آخرین نفر بودیم اون قبل من رفت پشت فرمون و قبول نشد و منم قلبم داشت تو دهنم میومد رفتم سوار شدم کمربند و بستم صندلی و تنظیم کردم و آینه ها رو چک کردم ماشین و روشن کردم دِ برو حرکت هی گاز میدادم و ماشین حرکت نمی‌کرد اصلا با من لج کرده بود صدای ماشین رو هوا بود و حرکتی ازش نمیدیدم ب سرهنگ گفتم منو رد کن من استرس دارم نمیتونم

    گفت مطمئنی ؟

    همسرم کنار شیشه بیرون از ماشین داشت نگاهم می‌کرد ی لحظه نگاهش کردم داشت با دست بهم علامت میداد چیکار کنم تازه دوزاریم افتاد ک من اصلا دنده نزاشتم دنده رو یک گذاشتم و حرکت کردم بقیش و درست انجام دادم حتی دوبل پارک هم انجام دادم بعد گفت تمام

    بهم گفت چیکارت کنم رد شدی گفتم اصلا باید قبولم کنی من نمیدونم باید این اتفاق بیفته و قبول بشم این آخرین روز امتحانمه

    گفتم من رانندگیم خیلی خوبه قبلا تو فلان جاده رانندگی کردم پیش شما استرس داشتم(این اتفاق برام افتاده بود تو ی جاده باریک و پر شیب رانندگی کرده بودم اما نمیدونم چطور تونستم )

    گفت ب همسرت بگو بیاد

    صداش زدم اومد ب همسرم گفت چیکارش کنم رد شده همسرم گفت قبولش کنید قول میدم براش ماشین نخرم

    افسر قبولم کرد گفت برو حداقل موقع حرکت ترمز دستی و میخوابوندی خخخخخخ اینجا گفتم واااای خدای من تو با اینکه هیچی بلد نبودم قبولم کردی

    رفتیم آموزشگاه خودم گفت باید بری آموزشگاهی ک امتحان دادی و فقط امروز فرصت داری همه ی کارهارو انجام بدی

    رفتم ب اون آموزشگاه گفتن ما نمیتونیم کاری کنیم باید آموزشگاه خودت انجام بده

    دوباره رفتم آموزشگاه خودم و گفتن باشه ما خودمون انجام میدم دیگه دقایق رو ب آخر بود اما من امید داشتم ب حرکتی ک خدا برام انجام داد و گفتن 50 تومن ناقابل باید بابت گواهینامه بهشون بدم منم 50 تومنی ک صبحش پیدا کردم تقدیم کردم دقیقا خندم گرفت ک چطور خدا همه چیزو هماهنگ کرد

    و از خدا سپاسگذاری کردم بابت این اتفاق زیبایی ک برام ب خوبی رقم زد و من بدون هیچ خرجی و اینکه اصلا دوبل پارک یادم مونده باشه و با این همه اشتباه باز قبول شدم

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    استاد بینهایت از شما سپاسگذارم

    الهی ک ببینمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: