گفتگو با دوستان 15 | هیچ بهانه ای پذیرفتنی نیست - صفحه 1

312 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «امین» در این صفحه: 11
  1. -
    امین گفته:
    مدت عضویت: 1863 روز

    به نام الله یکتا

    سلام بر استاد شیرین تر از عسلم و سلام به همه بچه های این گلستان الهی

    به به از از فایل

    به به از این قسمت

    به به از این همه آگاهی

    به به از این همه احساس خوب

    وقتی از خواب پا شدم و تمرین ستاره قطبی رو انجام دادم

    چند تا پیام و زنگ بهم خورد که اگه امین قبل بودم

    بهم میریختم و حالم بد میشد و نگران میشدم

    ولی جمله معروف استاد رو با خودم تکرار کردم و گفتم امین

    کنترل ذهن کنترل ذهن کنترل ذهن . و حال خوبم رو نگه داشتم

    و بعدش هدایت شدم به شنیدن این قسمت و اینقدر غرق در یه حس عالی شدم که وصف نشدنیه

    از شنیدن صدای استاد عزیزم

    شنیدن صدای شکیلا و عادله عزیز و سید خوشدل عزیزم که خنده و گریشون با هم قاطی شده بود

    یه چند روزی هست هدایت شدم به کامنتای علی عزیزم و با طی چند پیام با هم گفتگو کردیم

    و چقدر تحسینش کردم و الان دارم صداشو میشنوم

    الهی صد هزار مرتبه شکر

    قبل از هر چیز صمیمانه ترین تبریکاتم رو نثار علی و عادله عزیز میکنم برای این وصلت مبارکشون و این با هم بودن الهی شون و این شور و شوقی که دارن

    و امیدوارم این رابطه هر روز

    ثروتمند تر

    سلامت تر

    الهی تر

    و عاششششششقانه تر باشه

    برای شخص من هیچ چیزی در دنیا بالاتر از روابط عاشقانه نبوده و نیست و اصلا سبب هدایت من به استاد و افتادن در این مسیر زیبا

    همین درک و احساس عشق تو همین دنیا بوده و هست و خواستن و طلب کردن درک این عشق …

    تا قبل آشنایی با استاد میخوندم :

    دل عاشق به پیغامی بسازد

    ریاضت کش به بادامی بسازد

    مرا کیفیت چشم تو کافی است

    خمارآلوده با جامی بسازد

    البته که حالا و بعد از آشنایی با استاد و آشنایی با فراووانی و بی نهایتی الله

    دیگه نمیخوام با پیغامی بسازم

    میخوام حرکت کنم برم جلو

    و اون عشق رو با تمام وجودم احساس کنم و غرق بشم در این عشق و لذت الهی

    به قول حضرت حافظ

    عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید

    ناخوانده نقش مقصود در کارگاه هستی

    اگر هدف از خلق هستی عشق هست

    من میخوام با تمام وجودم درکش کنم

    دیگه نمیخوام به پیغامی بسازم

    و میخوام با تک تک سلول هام درک کنم این عشق الهی رو …

    بازهم تبریک میگم عزیزان دلم علی و عادله عزیز این وصلت آگاهانه رو بهتون

    خیلی خیلی لذت میبرم وقتی مرغ عشق های این باغ الهی رو میبینم

    مونا و اسماعیل عزیز و حالا شما دو پرنده عاشق رو

    الهی شکر

    چقدر احساساتی شدم با شنیدن صدای لرزان شکیلا و عادله و اون شور و شوقشون و اون احساسات پاکشون

    و وقتی شکیلا گفت که استاد من مرده بودم و شما زندم کردید دیگه نتونستم جلوی اشکامو بگیرم

    و یاد این شعر حضرت عشق

    حضرت مولانا افتادم

    که اشعارش اون عشق الهی رو در وجود شکیلای عزیز زنده نگه داشت تا به شمسی به نام استاد عباس منش عزیز م برسه

    مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم

    دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

    ((دقیقا شکیلا جان هممون انگار مرده بودیم قبل از آشنایی با استاد

    یا کشته بودیم اون آرزوهایی رو که فکر میکردیم دیگه نمیشه و نخواهد شد))

    گفت که دیوانه نه‌ای لایق این خانه نه‌ای

    رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم

    گفت که سرمست نه‌ای رو که از این دست نه‌ای

    رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم

    ((وقتی با استاد آشنا شدم بهم گفت که تو هنوز گرفتار ذهن و عقلتی و هنوز درگیر هزاران باور غلط هستی

    و باید این عقل پر از باورهای غلطت رو بزاری کنار و دیوانه شی

    دیوانه ی عشق شی

    و هنوز اون باورهای غلطت رو نکشتی و غرق در طرب و احساس خوب نشدی

    و هنوز لایق نشدی

    و احساس لیاقت رو در خودت به وجود نیاوردی ))

    گفت که تو کشته نه‌ای در طرب آغشته نه‌ای

    پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم

    (( به استاد گفتم استاد حالم خوب شده پس چرا نتایج نمیان ….

    و استاد گفت که اون باورهای غلط هنوز در تو زنده اند . و هنوز اون حال خوب رو تو درونت ایجاد نکردی و توهم تغییر داری

    و من پیش اون صورت الهی جان بخش مسیحایی استاد و اون نور آگاهی هاشون شروع کردم به کشتن و افکندن باورهای غلطم ))

    گفت که تو زیرککی مست خیالی و شکی

    گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم

    ((اومدم و گفتم استاد استاد

    همه رو کشتم و دیگه تموم شد

    و استاد گفت تو همچنان در بند اون باورهای غلط هستی و همچنان در شک و خیالی و فقط داری حرف میزنی

    گفت ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است امین جان

    و من دیگه دیوانه تر از پیش شدم و شروع کردم از دور شدن از همه آدم ها و ورودی های نامناسب تو زندگیم ))

    گفت که شیخی و سری پیش رو و راهبری

    شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم

    (( وقتی حرف استاد به جانم نشست و جرکت کردم و ایمانم رو نشون دادم

    و نتایج یکی یکی شروع کردن به اومدن

    استاد بهم گفت حالا بیا و لذت ببر ار اون وجود الهی بی نهایتی که کشف کردی

    و من گفتم استاد من هنوز هیچی نیستم

    طفلم تو این راه

    میخوام شاگردیتو کنم و یا بگیرم و یاد بگیرم

    و سرم رو کردم رو به آسمون و فریاد زدم الله یکتا رو

    مثل موسی

    که خدایا من تسلیم توام

    و به هر خیری از جانب تو فقیرم ))

    تابش جان یافت دلم وا شد و بشکافت دلم

    اطلس نو بافت دلم دشمن این ژنده شدم

    (( و وقتی ظرف وجودم رو خالی کردم و از همیشه تشنه تر شدم برای شنیدن و عمل به آگاهی های استاد

    یه شخصیت دیگه

    یه امین دیگه خلق کردم به نور استاد و مدد الله یکتا

    و شدم دشمن اون شخصیت قبلیم و امینی که بودم و هرگز حاضر نبودم به اون شخصیت قبلی که ساخته بودم برگردم ))

    صورت جان وقت سحر لاف همی‌زد ز بطر

    بنده و خربنده بدم شاه و خداونده شدم

    (( از اون الطاف سحری و از اون هدایات الهی

    یکی یکی از بندگی این و اون

    و شرک های مخفی و ظاهری وجودم فاصله گرفتم

    و شاه خودم و بنده یکی شدم

    . بنده الله شدم ……))

    شکر کند کاغذ تو از شکر بی‌حد تو

    کآمد او در بر من با وی ماننده شدم

    (( خدارو شکر برای این همه شیرینی و شکر وجودی شما استاد عزیزم که از همدمی با شما در این مدت اون مس درونم داره کم کم طلا میشه

    و به سبب هم نشینی با شما تلخی های زندگی داره رو به شیرینی و شیرین تر شدن میره ))

    زهره بدم ماه شدم چرخ دو صد تاه شدم

    یوسف بودم ز کنون یوسف زاینده شدم

    (( زهره بی نوری بودم که با تابیدن خورشیدی چون استاد عباس منش عزیزم همچون ماه نورانی شدم

    و اون یوسف درونم رو کشف کردم و اونو از قعر چاه بیرون آوردم

    تو چو یوسفی ولیکن به درون نظر نداری ….))

    از توام ای شهره قمر در من و در خود بنگر

    کز اثر خنده تو گلشن خندنده شدم

    (( استاد عزیزم و نازنینم

    این احساس عالی و این حال خوب

    حاصل اون اتصال به آگاهی های شیرینی هست که از شما دریافت کردم

    و حالا صورت منم مثل شما و به نور الهی شما خندان شده و دااره هر روز زندگیم به لطف الله یکتا نورانی تر میشه و حالم بهتر ))

    باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان

    کز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم

    (( و استاد به من گفت مثل بازی شطرنج

    همیشه منتظر نجواهای شیطان باش

    و هیمشه آماده باش و ذهنت رو کنترل کن

    امین خامش باش و اینقدر از قانون حرف نزن پیش این و اون و نخواه که دیگران رو به زور تغییر بدی

    و فقط عمل کن و نتیجه بگیر

    تا این عمل و نتیجه و حال خوب خودش جمله زبان تو باشه

    و خودش نشانگر وجود درونی تو باشه

    خدارو شکر که از رخ آن شاه جهان

    از رخ زیبای استاد عباس منش عزیزم

    از نور الهی ابرهیم و شمسم و مولانای زمانم

    فرخ و فرخنده شدم

    الهی شکر

    وقتی شکیلای عزیز گفت استاد من مرده بودم و زندم کردید

    این شعر بر وجودم جاری شد

    و خواستم فقط یک بیت از اون رو بنویسم

    و وقتی اومدم خوندمش خودم کامل

    گفتم الله اکبر

    امین این حس و حال و گفتگوی استاد با ماها ست

    و این کلمات بر وجودم جاری شد و نوشتمشون

    استاد عزیز و شیرینم

    گفتید که در بندرعباس گردنبندی به گردن آوختید

    که میخواید ابراهیم زمانتون باشید و پیام یکتاپرستی رو به گوش همه برسونید

    گفتید که میخواید خوب زندگی کنید و لذت ببرید و جهان رو جای زیباتری برای زندگی کنید

    بفرمایید این از نتایج عالی و صدای سراسر از شوق زندگی ب

    علی ها و عادله ها و شکیلاها ها و هزاران نفر از بچه ها

    استاد عزیزم شیرینی دیدن این نتایج و رسیدن به هدفتون و لذت بردن بی نهایت ازشون

    نوش جونتون و گوارای وجودتون

    سپاسگزارم و سپاسگزارم و سپاسگزارم

    از شما استاد عزیزم و این سه عزیز برای ایجاد این حال خوش

    و برای محکم تر کردن باورهام و ایمانم به این راه و مسیر الهی و نورانی

    خدایا شکرت برای شنیدن و نوشتن برای این فایل الهی

    وقتی میام به این سایت الهی

    وقتی حرف های استاد رو میشنوم

    وقتی کامنت و صدای این گل های الهی گلستان عباس منش رو میخونم و میشنوم

    شعر حضرت سعدی رو با خودم زمزمه میکنم که :

    وقتی دل سودایی می‌رفت به بستان‌ها

    بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان‌ها…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 181 رای:
  2. -
    امین گفته:
    مدت عضویت: 1863 روز

    به نام الله یکتا

    سلام بر علی جان خوش دل و خوش قلم عزیز

    اول از همه خیلی خیلی مبارک باشه شروع زندگی مشترکت با عادله عزیز

    و ان شالله که این رابطه مثل درآمدت هر روز پربارتر و پربارتر باشه و لذت بخش تر

    برادر عزیزم

    کلی خندیدم و سر ذوق اومدم از سرگذشتی که نوشتی

    که اینقدر بزرگواری که سختی هاش موند برای خودت و شیرینی هاش رو برای ما تعریف کردی

    علی جان من بسیار این روحیه ای که گفتی من اصلا دنبال اینم برای خودم چالش و تضاد ایجاد کنم

    و این روحیه مبارزه طلبی مثبت رو تحسین میکنم و لذت میبرم

    جالبه عادله گفت من دوست نداشتم از پدرم پول بگیرم

    و توهم همین باورها رو داشتی

    و البته که تو خیلی از موارد دیگه بینتون این هم فرکانسی ایجاد شده

    و دست های بی نهایت پروردگار شما رو بهم رسوند

    الهی شکر برای این قانون که خطا نداره و هیچ محدودیتی درش نیست

    امیدوارم اینقدر نتیجه بگیری علی جان و برامون بنویسی

    که همسر مارک زاکربرگ یه روزی بگه :

    مارک تو علی خوشدل منی …..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  3. -
    امین گفته:
    مدت عضویت: 1863 روز

    سلام بر حسین آقای عزیز

    راستش رو بخواید کل این فایل بی نظیر وشادی بچه ها یه طرف

    لون سکانسی که استاد تلفنش زنگ خورد یه طرف

    من اتفاقا میخواستم تو کامنتم اینو بنویسم و لی اینقدر غرق در حس عالی بچه ها شدم فراموشم شد

    ممنونم حسین آقای عزیز که شما اینو بیان کردی و واسه خودمم یاد آوری شد

    من همیشه گفتم و میگم

    استاد عباس منش عملش خیلی خیلی خیلی بیشتر از حرفشه

    و این رو ما داریم میبینیم تو زندگی در بهشت و هر فایل مستندی از استاد

    و چقدر زیبا شما رو بحث کنترل احساسات صحبت کردید و به نظرم بسیار دیدگاهتون درست بود

    و من ازش بسیار آموختم

    سپاسگذارم حسین آقای عزیز

    شاد و سلامت و ثروتمند و غرق در احساس خوب الهی باشید

    برادر عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    امین گفته:
    مدت عضویت: 1863 روز

    سلام بر شما بانوی عزیز

    ممنونم برای لطف و محبت شما

    راستش من از کودکی

    به دلیل اینکه پدرم خطاطی میکردن و عاشق موسیقی سنتی بودن و صدای استاد شجریان با اشعار حضرت حافظ و سعدی و مولانا همیشه در گوشم بود

    من هم با این اشعار بزرگ شدم

    راستش توضیحش یه کم سخته

    ولی انگار من از همون کودکی هدایت میشدم به شنیدن و دیدن و درک این اشعار

    و از همون سنین خیلی کم با شنیدن این شعرها در کنار موسیقی

    غرق در یک احساس خاص میشدم

    و بعد هم به دلیل اینکه ساز میزدم و آواز میخوندم

    بیشتر و بیشتر با این شعرها مانوس شدم

    و هیچ وقت سعی نکردم شعری رو حفظ کنم

    ولی اینقدر احساساتی میشدم و میشم البته الان هم

    و اینقدر با خودم زمزمه میکنم یک شعری رو که دوست دارم که ناخودآگاه حفظش میکنم و برجانم میشینه

    در جواب سوالتون فقط اینو میگم که سعی کنید فقط و فقط از این اشعار لذت ببرید و اون فضای بی نظیر و اون خلوت عاشقانه این بزرگان با الله یکتا رو تجسم کنید و حسش کنید

    و وقتی باهاشون مانوس بشید و ارتباط بگیرید

    لاجرم در ادبیات و زندگی شما جاشون رو باز خواهند کرد

    و بعد از آشنایی با استاد

    من حیرت میکنم از این تطبیق دقیق اشعار این بزرگان با قانون و برداشتی از قانون که استاد عزیزم به ما آموزش میدن

    و این نشون میده که این بزرگان هم کاملا از قانون آگاه بودن ولی به سبب شرایط جامعه و مدار مردم هم عصرشون در پرده سخن میگفتن و به زبان شعر

    به قول حضرت حافظ:

    دوستان در پرده می‌گویم سخن

    گفته خواهد شد به دستان نیز هم

    چون سر آمد دولت شب‌های وصل

    بگذرد ایام هجران نیز هم

    هر دو عالم یک فروغ روی اوست

    گفتمت پیدا و پنهان نیز هم

    شاد و سلامت و ثروتمند در پناه الله یکتا باشید

    بانوی عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  5. -
    امین گفته:
    مدت عضویت: 1863 روز

    سلام آقای اسماعیل عزیز

    بنده خوب خدا

    شاگرد نمونه این باغ الهی

    خدا میدونه من چقدر شما و مونای عزیز رو تحسین میکنم همیشه و چقدر شما رو به عنوان یه الگو برای ذهنم به تصویر میکشم

    و چقدر حالم خوش میشه از شنیدن موفقیت هاتون و زندگی عاشقانتون

    و احساسی رو که بهم دیگه دارید

    تو یکی از کامنتاتون خوندم که گفنید : خدا برای هر کس هدیه ای و همراهی قرارداده

    و گفتید که مونای عزیز این هدیه الهی برای شماست

    چقدر لذت بردم از این رابطه الهی بین شما خواهر و برادر عزیزم

    و چقدر تحسین میکنم این رابطه عاشقانه و الهیتون رو

    و چقدر منتظرم بیشتر و بیشتر بشنوم از شادی ها و موفقیت های روز افرون شما

    اسماعیل عزیزم

    الهی که این عشق و شور و شادی

    هر لحظه بیشتر و بیشتر و بیشتر

    جاری بشه در زندگیتون و لذتش رو ببرید

    الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    امین گفته:
    مدت عضویت: 1863 روز

    سلام حمید عزیزم

    برادر مهربانم

    باعث افتخار و خوشنودی منه که دوبار متن من رو خوندید و ممنونم از این لطف و توجه شما

    و خدا رو هزار مرتبه شکر که نوشتید حس کردید مدار من بالاتر رفته

    و چه چیزی از این برای من ارزمشند تر و دلگرم کننده تر

    راستش رو بخواید هر چه میام جلو با استاد بیشتر حس می کنم که نمیدونم ..

    و ظرفم خالی و خالی تر و بیشتذ تشنه یاد گیری میشم

    در هر صورت سپاسگزارم برای این پیام محبت آمیز و دلگرم کننده ات برادر عزیزم

    حمید جان

    امیدوارم مدارها رو یکی یکی و به سرعت و به آسانی طی کنی در این مسیر زیبا

    و به هر چه در دل آرزو کردی و میکنی

    برسی

    به امید و مدد الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    امین گفته:
    مدت عضویت: 1863 روز

    سلام علی جان خوشدل عزیزم

    برادر خوش انرژی و درجه یکم

    حالی اگر دست داد و چیزی نوشتم

    به مدد الله یکتا و نور استاد و حال خوشی بود که شنیدن صدای شما سه عزیز در من ایجاد شد

    پس همه اعتبارش میرسه به شماها

    علی جان امیدوارم هر روز بیشتر و بیشتر و بیشتر بدرخشی

    با این نتایج عالی که گرفتی

    و این روحیه و شوق و تشنگی که داری

    ایمان دارم نتایج بسیار درخشان تر در انتظارت هست

    پس از این نتایج عالی که گرفتی کیف کن و لذت ببر و اون ها رو پلی کن برای رسیدن به نتایج بهتر و بهتر

    حال دلت خوش باشه ان شالله همیشه

    سید علی خوشدل عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    امین گفته:
    مدت عضویت: 1863 روز

    سلام برادر عزیزم

    آقا مجتبی عزیز

    سپاسگزارم برای این همه لطف و محبت شما که قطعا از یک قلب رئوف و دوست داشتنی سرچشمه میگیره

    راستش فقط می خواستم یک خط از این شعر رو بنویسم ولی وقتی شروع کردم به خوندنش دیگه نفهمیدم چی شد و چطور شد

    و همه چیزهایی که تو ذهنم آماده کرده بودم از یادم رفت

    و حس کردم باید فقط در مورد این شعر حضرت مولانا بنویسم

    و اختیارم از دست برفت …

    باز هم سپاسگزارم از لطف و محبت شما

    و آرزو میکنم به هر آنچه در دل داری

    به امید الله یکتا

    به آسانی و با لذت برسی

    برادر عزیزم

    الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    امین گفته:
    مدت عضویت: 1863 روز

    سلام و درود بر شما شکیبای عزیز

    بسیار بسیار بسیار

    هم از شنیدن این گفتگو بی نظیر

    غرق در یک احساس ناب شدم و هم از خوندن کامنت شما

    و شما سه تن یک قاب عکس زیبا شدید روی قلبم برای اینکه هر وقت شیطان نجوا کرد

    عکس سه نفره غرق در شادی شما سه گل این گلستان الهی رو نشونش بدم …

    خیلی میشه نوشت در باره این فایل و کامنت پر از احساس شما

    و به نظرم این چند بیت مولانا روند تغییر شما رو

    و اون شستن کینه ها و خالی کردن رو

    و جا باز کردن برای عشق و شادی رو

    به بهترین شکل بیان کرده

    آره تو دلی که با کینه ها و حسرت ها پر شده

    عشق نمیتونه وارد شه

    باید خالی کنیم

    باید خالی تر کنیم

    باید ویرانه کنیم

    باید ویرانه تر کنیم ….

    تنها راه ویرانه کردن هم تا اینجا که من فهمیدم و شما هم برامون نوشتید

    دیدن زیبایی ها در هر چیز و هر کس هست …..

    چون باطن هر چیز و هر کس خود خداست …..

    حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو

    و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو

    هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن

    وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو

    رو سینه را چون سینه‌ها هفت آب شو از کینه‌ها

    وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو

    باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی

    گر سوی مستان می‌روی مستانه شو مستانه شو

    الهی که هممون جمله جان بشیم

    همه بچه های این گلستان الهی

    جمله جان بشیم

    تا لایق جانان بشیم

    خیلی خیلی سپاسگزارم از شما و خواهر عزیزتون و برادر خوشدلم که الحق این نام خیلی برازندشه

    برای این حال و هوای عالی تو این باغ و گلستان الهی استاد عباس منش عزیزم که تو این چند روزه به پا کردید و حال هممونو خوش کردید

    ممنونم…

    پرادایس اصلی تو فلوریدا نیست

    این سایت و این فضا و این گلستان الهی با این گل های خوشبو که هر کدوم اون غلاف تنگ و سخت دانه شون رو با مدد الله و عشق و امید شکوندن و سر از خاک بلند کردن و این باغ رو پر از عط خودشون کردن

    پرادایس رویایی منه …..

    من اون باغ بهشتی

    اون مومنانی که روبروی هم نشستن روی تخت ها با لباس های سبز و زیبا

    و جای که فقط سلام هست و سلام رو

    تو همین دنیا

    و تو همین سایت

    با استاد عزیزم و مریم بانوی نازنین

    و شما دوستان الهی

    احساسش کردم ….

    شکیبای عزیز منتظریم که با نوشتن و گفتن از موفقیت های بیشتر و بیشتر

    حال دل ما رو بیشتر و بیشتر خوش کنید

    غرق در شادی و نور و عشق در پناه الله یکتا باشی

    شکیبای عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    امین گفته:
    مدت عضویت: 1863 روز

    سلام بر آزاده عزیز

    سپاسگزارم بانو از لطف و محبت شما

    هممون وقتی به گذشته خودمون و افکارمون فکر میکنیم

    احساس میکنیم که مرده بودیم داریم هر روز زنده تر میشیم

    ان شالله هر روز و هر لحظه

    آزاد و آزاد تر و رهاتر و شادتر در پناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: