گفتگو با دوستان 18 | حُزن در قرآن

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

الگوهای مناسب نه تنها خواسته های مناسب را شکل می دهند بلکه باور به امکان پذیر بودن را در ذهن ما می سازد؛

هدف از الگوبرداری؛

عمل به فرمول “چطور از این بهتر؟!”

مخرب ترین فرکانس، فرکانس احساس گناه است؛

طبق قانون، چیزی به نام ” فرصت فقط یک بار در خانه ات را می زند” وجود ندارد. همیشه فرصت های بهتر هست؛

چرا خداوند کلمه حزن را در قرآن با لای نفی آورده است؟!

منابع:حزن در قرآن | دوره قانون آفرینش


منابع بیشتر:

دوره قانون آفرینش بخش 7 | توضیح مفهومِ «حُزن در قرآن» و ارتباط آن با قانون احساس بد = اتفاقات بد (جلسه 4)

 


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

198 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «معصومه» در این صفحه: 1
  1. -
    معصومه گفته:
    مدت عضویت: 1052 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان و هدایتگرم

    سلام به استاد عزیزم ومریم خانم شایسته نازنین و دوستان همراه

    این فایل به عنوان نشانه امروزم بهم نشون داده شد

    از صحبتهای دوستان عزیزم و راهنمایی های استاد لذت بردم و وقتی استاد موضوع جلسه رو بطور واضح مطرح کرد به فکر فرو رفتم

    سوال این بود:

    چه زمانی تغییر کردین و چه زمانی اینقدر تغییر نکردین تا مجبور به تغییر شدین

    استاد عزیزم میخوام قسمتی تجربه های خودم رو بنویسم که تو پروفایلم بمونه و رد پام بشه

    من حدود 30 سالگی وقتی کتاب ملت عشق رو خوندم بخاطر تضادهای زیادی که تا به اون سن تحمل کرده بودم تصمیم گرفتم روی خودم کار کنم

    و خداشاهده که چقدر خوشحالم که این تصمیم رو گرفتم و الان با آموزشهای شما متوجه شدم که این اتفاق هدایت خدا بوده و خداراشکر که من هدایت شدم

    استاد مسیر تغییر من خیلی کند بوده( حدود ده سال تا قبل از آشنایی من با شما) چون از ریشه باید خودم رو تغییر میدادم و نمیدونستم که باید روی عزت نفسم کار کنم

    اماااااا با این وجود همینکه تصمیم گرفتم تغییر کنم کم کم نشانه ها اومد و من با همون آگاهی کم اقدام میکردم

    اول از تغییر ظاهر شروع کردم عمل بینی انجام دادم کاری که سالها آرزو داشتم و بخاطر مسایل مختلف به تعویق افتاده بود، این موضوع خیلی روی اعتماد بنفسم تاثیر خوبی داشت بعد به لطف خدا بعد از یکسال به شهر دیگه مهاجرت کردم،یعنی بخاطر مدرسه بچه ها مهاجرت کردیم و دو خونه شدیم،خونه خودمون تو شهر خودمون و یه خونه استیجاری تو شهر مجاور…… این جابجایی با تمام خوبیها و بدیهاش بازم برام مفید بود

    آشنایی با محیط جدید، داشتن همسایه هایی با فرهنگهای مختلف درسهایی زیادی برام داشت

    همون سال تو اینستاگرام با خانم دکتر نازنینی آشنا شدم که تمام حرفاش به دلم مینشت و انگار به من یاد میداد که چطور رفتار کنم اون روزها خیلی اتفاقت خوب برام میفتاد چون حالم خیلی خوب بود خداراشکر

    امااا نمیدونم چرا فرکانسم تغییر کرد بعد از دو یا سه سال با اینکه دنبال کسب آگاهی بودم ولی هر روز از لحاظ روحی بهم میرختم با اینکه شرایطم از همه لحاظ خوب بود همسر خوب، فرزندان خوب، محیط زندگی خوب، انسانهای خوبی که اطرافم داشتم، توانمندیهای زیادی که داشتم ولی احساس آرامش درونی نداشتم و متوجه شدم که این همه سال من باید به آرامش درونی فکر میکردم در صورتی که

    افکار مزاحم، کمبود عزت نفس، مقایسه خودم با بقیه، مقایسه بچه هام با بقیه، مقایسه همسرم با بقیه، ندیدن نعمتهایی که دارم هر روز و هر روز عرصه رو برام تنگ میکرد

    آرزوی داشتن ثروت زیاد و استقلال مالی با وجود یه عالمه فکر مسموم و باورهای محدود کننده امری محال شده بود

    تا اینکه کرونا آمد بیماریی که اگر چه اتفاقات بدی به همراه داشت اما برای من و خیلی از دوستان پر از برکت بود و من همیشه ازش ممنونم در اصل از خدا. و حکمتش، از قدرت خدای مهربان سپاسگزارم که هر اتفاقی برای ما خیر است اگر سعی کنیم به خوبی بهش نگاه کنیم

    حالا توضیح میدم که چطور این بیماری رو پر از برکت برای خودم میدونم

    همانطور که گفتم چندسالی دو خونه شده بودم اوایل خیلی سخت نبود ولی بعد از مدتی رفت و امد هر هفته بین دو خونه برام تکراری شد، علاوه بر این مجبور بودم به دو تا خونه رسیدگی کنم، و این روند تکراری طی حدود چهار سال خستم کرده بود از شرایطم راضی نبودم و به نظر چاره ای نداشتم و باید تحمل میکردم از طرفی بخاطر بچه ها مجبور بودم در اون شهر بمونم از طرفی شغل همسرم تو شهر خودمون بود و همین عامل باعث میشد که ما هر هفته در رفت و آمد باشیم خلاصه اوج نارضایتی من در اون زمان با اومدن کرونا همزمان شد وبخاطر تعطیلی مدارس ما فقط تو خونه خودمون تو شهر خودمون موندیم و این موهبتی بود که من اون موقع لازم داشتم (خدایا شکرت)

    در ضمن بخاطر شغل همسرم تو تمام سالهایی زندگی مشترک من و همسرم حتی یک روز هم بطور کامل کنار هم نبودیم و بازم این جریان باعث شد ما کنار هم بودن رو تجربه کنیم و اتفاقات خوب بیفته

    رشد آگاهی همسرم و همراه شدنش با من هم در همان سالها رخ داد همسرم قبلا به مسیر من و دیدگاهای من درباره زندگی اهمیت نمیداد و اصلا با مطالب روانشناسی، خودشناسی موافق نبود

    خلاصه…..

    یکی دیگه از موهبتهایی که تغییر شرایط برای من داشت شروع یه هنر جدید و راه اندازی پیجم بود

    با شروع کرونا، با توجه به شرایطی که توضیح دادم کمی احساس آرامش وجودم رو فرا گرفت و احساس کردم که الان که کارم کمتر شده بهتره تو اینستاگرام فعلیت کنم و کسب درآمد کنم

    همانطور که استاد میگن برای هر کاری ذوق داشته باشین و اونوقت اتفاقات خوب رخ میده و خدا کمک میکنه، دقیقا برای من همینطور بود

    اوایل کار که خیلی ذوق داشتم با اینکه اصلا هیچی از اینستا نمیدونستم و حتی تو کار خودمم مشکل داشتم و مهارت کافی نداشتمو هنوز آموزش کافی ندیده بودم و بصورت خودآموز شروع کرده بودم ولی اوضاع بشکل معجزه آسایی خوب بود هر روز امیدوارتر میشدم و مشتاق یادگیری و کسب مهارت بیشتر بودم تا وقتی که دوباره مقایسه بسراغم اومد

    تا وقتی که اوضاع درس پسرم کمی ناجور شد، روابطمون بد شد، حال من بد شد، همسرم شرایطم رو درک نمیکرد و کار تو اینستاگرام خیلی از وقتم رو میگرفت،میخواستم تمرکزم هم روی کارم باشه هر روز درآمدم رو بیشتر کنم هم مادر خوب و همراهی برای پسرم باشم که پسر درس خون تربیت کنم ،هم همسر خوبی برای همسرم باشم و عملا با اون عزت نفس داغونم این اتفاق نمیفتاد و اونجا بود که با توجه به رشد خوبی که داشتم تصمیم گرفتم شغلم رو کنار بزارم

    اگر چه که اگر اون زمان با قوانین آشنا شده بودم حتما تصمیم بهتری میگرفتم اما خدا بازم هدایتم کرد و به من فهموند که این مسیر درست نیست

    پس اینبار با آگاهی و خیلی مصمم تصمیم گرفتم فقط روی خودم و کسب آرامش خودم و بخصوص برگردوندن آرامش پسرم که با نا آکاهی من و همسرم از بین رفته بود کار کنم، برای همین اینستاگرامم رو حذف کردم پیجم رو رها کردم و فقط تلاش میکردم که آرامش پیدا کنم ایراداتم رو بفهمم همه چیزهایی که تمرکزم رو کم میکرد رها کنم

    و انجا بود که به فایلهای استاد هدایت شدم

    چه روزهایی قشنگی بود هر روز که گوش میدادم ارتباطم با خدا بهتر میشد، تازه داشتم خدا را میشناختم

    استاد همیشه براتون دعای خیر دارم که باعث شدین خدا را بشناسم، بفهمم که خدا چقدر مهربونو رحمان و بخشنده س و اصلا با خدایی که تو ذهنم داشتم قابل مقایسه نیست

    قبل از شنیدن حرفهای شما هم خدا رو دوست داشتم ولی ترس از خدا بیشتر آزارم میداد احساس گناه عذابم میداد ((تو پرانتز بگم که من نه آدم مذهبی بودم و نه آدم بیخیال،،، نه آدمای خیلی مذهبی رو درک میکردم و نه آدمایی که بظاهر بی دین بودن برام قابل درک بودن)))

    خلاصه…..

    تمام اتفاقات نا خوشایند باعث شدن تا من مجبور به تغییر اساسی بشم وبعد از ده سال سردرگمی و کشمش با خودم بالاخره به ساحل خوشبختی برسم

    آشنایی با استاد در اوج نا امیدی چراغی بود که خدا یرای من روشن کرد

    و من سعی میکنم همیشه و همیشه سپاسکزار خدای مهربانم باشم و هر دم و بازدم زندکیم رو به او بسپارم و از استاد نازنین آقای عباسمنش مهربان و آگاه هم بسیار سپاسکزارم که با تفکر و تعقل راه زیبا زیستن رو آموخت و با سخاوت و مهربانی مثل پدری دلسوز به ما یاد میدهد.

    استاد و دوستان عزیزی که تا اینجا همراه من بودین تنتون سالم، لبتون خندون، دلتون آروم، نعمت و ثروت در زندگیت فراوون

    خدا پشت و پناهتون

    خدایاشکرت…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: