گفتگو با دوستان 26 | خطر «بی ارزش جلوه دادن نعمتهای دیگران»

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • پیش فرض های اشتباه را می توان با اطلاعات درست و منطقی تغییر داد؛
  • همانطور که پیش فرضهای مثبت زندگی را سخت می کند، پیش فرض های مثبت، باعث تحول زندگی می شود؛
  • پیش فرض های مثبت، باور به امکان پذیر بودن را در ذهن پرورش می دهد؛
  • پیش فرض های مثبت، بوسیله  تمرکز بر وجه مثبت اتفاقات، آدمها و شرایط، ساخته می شوند؛
  • وقتی خواسته ای برای ذهن ناممکن  به نظر برسد، ذهن شروع به تخریب و بد جلوه دادن آن خواسته می کند؛
  • به جای بی ارزش جلوه دادنِ آنچه دیگران دارند و تو نداری، باورهای محدود کننده ات را درباره آن نعمت ها تغییر بده؛

این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

119 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «Shahla» در این صفحه: 1
  1. -
    Shahla گفته:
    مدت عضویت: 2570 روز

    سلام بشما استاد ارزشمندم و بانو شایسته مهربان و تمام دوستان عزیز

    استاد همیشه در طی سالها که از سال 91 خیلی برام مسیر تحقق اهدافم و سفر درونی خودم پررنگتر شد برام همیشه هدایت‌های خداوند به این شکل بود که مثلا یه هدایت و آگاهی ای را خداوند بدلم جاری می‌کرد.

    و بعد مثلا من چندروزی شارژ بودم پرانرژی، متوکل، باایمان، امیدوار و… و بعد یکمرتبه نجواها باز شروع می‌شد درباره اون هدایت و آگاهی و من مجدد درموردش با خدا صحبت می‌کردم سوالاتمو می‌پرسیدم و باز هدایت و آگاهی ای جدید درباره اون باور و هدایتی که خداوند بهم گفته بود برام میومد و به این شکل بود که انگار من میرفتم به مرحله بعدی و جدیدی از درک اون آگاهی و هدایت.

    خلاصه بیشتر از ده ساله که من تو خلوت خودم با خدای خودم و درمسیر تحقق اهدافم از کوچک تا بزرگ این رویه را دارم.

    و وقتی دقیق بخودم نگاه میکنم میبینم هیچ اثری انگار دیگه ازون شهلای قبل نیست و چقدر تغییرات در وجودم شکل گرفته.

    تااینکه چندین روز بود سردرگم بودم. یحالتی داشتم شبیه امید و ناامیدی، شک و یقین، سپردن و پس گرفتن، اعتماد و بی اعتمادی، و…

    خلاصه دقیقا در مرز بین تمام این حالات بودم. هم یقین و اعتماد به خداوند بود و هم نجواهای شیطان که مدام در گوشم میخوند و هی میگفت پس چرا…. پس چرا….

    و من یوقتایی هنگ میکردم.

    استاد من خیلی روی باورهام کار کردم و همچنان دارم ادامش میدم.

    یادمه یکی از دوستان در کامنتی که خاطرم نیست مربوط به کدوم فایل بود نوشته بودن آیا وقتی کسی اسمت را ازت میپرسه فکر میکنی بعد جواب میدی یا اینکه آنی اسمت را میگی؟!! گفته بودن کارکردن برروی باورهای جدید باید بقدری عمیق انجام بشه که بشه مثل همون اسمت که سریع به زبونت جاری میشه.

    و استاد واقعا من بقدری روی یکسری از باورهای مربوط به تحقق هدفم کار کرده بودم که میشه گفت انصافا تقریبا شده بود مثل همون اسمم.

    یعنی بحدی که مثلا داشتم غذا درست میکردم و تمام توجهم به پخت غذا بود یکمرتبه نجوا میومد یچیزی میگفت و من آنی با باورهای جدیدم جوابشو میدادم. درواقع مثل دانش آموزی شده بودم که همیشه آماده امتحان پس دادنه هرجایی و تو هر شرایطی.

    تااینکه این چندروز دقیقا در مرز قرار گرفته بودم و واقعا هنگ کرده بودم. با وجود اینکه سالها تجربه کرده بودم درمورد هدایت‌های خداوند و رفتنم به مدارهای بالاتر از درک اون آگاهی ولی انگار یکمرتبه همه چیز فراموشم شده بود و هنگ هنگ بودم.

    تااینکه امروز تمام حالاتم و افکار و شرایطم را به خداوند اقرار کردم و ازش هدایت خواستم.

    و درواقع هدایت شدم به مرحله بعدی از درک سپردن و رهایی.

    و جالب اینکه این یک ماه اخیر درباره این دوموضوع، هدایت‌های زیادی برام اومده و واقعا هم من تلاش کرده بودم که طبق هدایت‌های خداوند عمل کنم. و نوبت رفتنم به مدار بالاتری، از، درک سپردن و رهایی رسیده بود که این موضوع را هم صبح با هدایت خود خداوند متوجش شدم.

    و به دنبالش خداوند بهم گفت سهم تو اینه که تمام چیزهایی که بهت گفتم را رشد بدی و وارد مراحل بالاتر از درک اون آگاهی ها بشی سهم منم اینه که…..

    درواقع خدا هدایتم کرد به قوی تر کردن بیشتر باورهایی که خیلی خوب واقعا روی اونها کار کرده بودم. و این هدایت خداوند که خیلی مفصل و درونیه و نمیتونم کامل مطرحش کنم قضیه رهایی را هم دربر داشت که وقتی تمام توجهم میره روی کار کردن باورها و رفتنم به مدارهای بالاتر دیگه توجهی اصلا به این ندارم که کی میشه؟ کی هدفم تیک میخوره؟! کی…

    حالا چرا اینجا این مطالب را عنوان کردم؟!!

    مدتیه که دارم دسته بندی فایلهای گفتگوی استاد با دوستان را در کنار دوره عزت نفس از جلسه اول گوش میدم نت برداری میکنم و تلاش می‌کنم عملکرد داشته باشم.

    که امروز بعد از هدایت‌های خداوند نوبت این جلسه بود که گوش بدم و نت برداری کنم.

    استاد باوجود اینکه سریال سفر بدور آمریکا را از قسمت اول دارم میبینم و تمام توجهم را میدادم به اون سریال و در هر قسمت زیبایی ها، فراوانی ها، سرعت، راحتی، روابط، تمیزی و…همه را تحسین میکردم و دربارش با خودم صحبت می‌کردم ولی تازه امروز متوجه شدم اصلا عمیق دقت نکردم. تازه امروز به درک عمیقتری از دیدن این سریال رسیدم. انگار خداوند بهم نشون داد که عمیقتر شدن روی این سریال خیلی خیلی میتونه کمکم کنه برای قوی‌تر شدن باورهام. و از طریق این فایل درواقع هدایت بعدی خداوند و حمایت و کمکش برام رسید که زوم کن روی این سریال و ازین طریق تمام اون حرفهایی که بهت زدم را عمیقترش کن توی وجودت.

    استاد من تازه امروز به درک عمیقتری نسبت به ارزشمندی این سریال رسیدم.

    و تعهد جدیدی بخودم دادم که مجدد از قسمت اول شروع کنم به دیدن سریال سفر بدور آمریکا و به دنبالش زندگی در بهشت.

    اینقدر امروز خداوند ارزشمندی این سریال را در وجودم پررنگ کرد که اصلا نمیدونم به چه شکل هم از خداوند سپاسگزاری کنم که چقدر حالمو خوب کرد و نجاتم داد هم نمیدونم با چه زبانی از شما و بانو شایسته عزیز سپاسگزاری کنم بابت این همه سخاوت و عشق.

    استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم از شما

    درپناه خداوند باشین.

    بی نهایت دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: