نکته مهم:
این فایل فقط به صورت صوتی می باشد
مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- چقدر توانایی تبلیغ خودت و تواناهایی ات را داری؟
- “طمع” – به هر شکلی – خلاف قانون تکامل است. به همین دلیل هرگز به نتیجه پایدار نمی انجامد؛
- اساس موفقیت پایدار؛
- آیا به آسانی درسهایت را میگیری و ایرادهای خود را رفع می کنی یا باید حتماً مجبور شوی؟
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 29 | قانون تکامل و "پایداری نتایج"18MB20 دقیقه
سلام به همه عباس منشی های عزیز خدا رو شکر که در سال 1402 با سایت عباس منش آشنا شدم و زندگیم دگرگون شد کلی اتفاقات خوب افتاده برام خدایا شکر که خیلی آرام تر شدم البته بقول استاد هنوز خیلی جا داره تا رو خودم کار کنم ، اما الان مسلط تر و آرومتر نسبت به خودم هستم و اینو دیروز واقعا از اونجایی حس کردم که منو همکارم هردو با یه سمت (کارشناس ارشد حسابداری ) دنبال کار بهتر می گردیم و هر جای خوبی که پیدا کنیم به همدیگه می گیم و دیروز از یه جای خوب به اون زنگ زدن و گفتن که از اول سال بعد بیاد و مشغول کار بشه و این تو شرایطی بود که مدیر مالیمونم به خاطر بچه دار شدن تو بستن حساب ها نبود و اگه این همکارم میرفت شرایط نادلخواه پیش میومد ولی من ذهنمو کنترل کردم و گفتم که اشکال نداره هر تضادی پیش میاد برای پیشرفت منه و برای همکارم آرزوی موفقیت کردم و گفتم قطعا خدا برای من کار بهتری مطابق خواسته هام جور میکنه . و خیلی جالب بود که اگه قبلا بود اصلا برخوردم اینطوری نبود. و خداروشکر که در این حد تکاملم رو طی کردم . مورد دوم آزمونی بود که جمعه داشتم و مطالعه ی کلی داشتم و این آزمون کلی شرکت کننده داشت ولی من گفتم خدایا من که تا اونجا که می تونستم خوندم و خدارو شکر می کردم که می خوام برم سر آزمون و سوالا طوری هست که من به اندازه قبولی میزنم و واقعا حسم خوب بود و چون فایل های احساس لیاقت رو گوش داده بودم به جای مترو ، اسنپ گرفتم و خدا رو شکر کردم که انقدر امکانات هست و من به راحتی می تونم برم سرجلسه و چقدر آقایی که منو رسوند خوش برخورد بود و برام دعای خیر کرد . و بااینکه یه خورده دیر شده بود و من باید ساعت 3 میرسیدم و بازم خدا رو شکر کردم که خیلی مراقب های مهربون و خوش برخوردی هستن اونجا و من براحتی می تونم برم سر جلسه. و خیلی جالب بود که این باعث شده بود من به هر کدوم از مراقبا که میرسیدم قبل از همه منو راهنمایی می کردن و همه جوره کمکم،می کردن که به راحتی و زود صندلیم رو پیدا کنم انگار همه وظیفه داشتن که بهم،کمک کنن و من،به راحتی رسیدم به صندلیم و حوزه ی امتحانیم و جالب تر این بود که من دلم چایی می خواست و وقتی چایی آوردن واسه مراقبا گفت 2 تا چایی اضافه داریم کسی می خواد و من دستم رو بالا بردم و اونم خیلی با احترام آورد و چایی و با قند برام گذاشت و این اولین بار بود تو یه آزمونی که انقدر مراقب مهربونی داشتیم که اونو هم به خاطر تغییرات و کنترل ذهنم می دونم و حالام که دارم می نویسم حسم به آزمونه خیلی خوبه و میگم خداروشکر که قبول میشم و هر لحظه اون لحظه اعلام نتایج و دیدن اسم خودم رو تو قبول شده ها و حال خوبم رو در اون لحظه تصور می کنم و مطمئنم اون روز قطعا میام تو سایت و مجدد این حس خوب رو با بچه ها در میون میذارم .
خدایا شکرت بابت همه ی این اتفاقات عالی و موضوع بعدی مرخصی ام هست که الان خیلی راحت می تونم هر موقع بخوام مرخصی بزنم و براحتی تایید بشه و برم و از لحظات خوب لذت ببرم و این از وقتی اتفاق افتاد که من بیشتر با خودم تکرار می کنم که چقدر زیادن آدمایی که تایم کاریشون مثل استاد دسته خودشونه و لذت میبرن از زندگی و یه موضوع جالب که یادم افتاد اینکه من روز قبل از آزمون رو مرخصی می خواستم تا بشینم درس بخونم و خیلی راحت مدیرمون موافقت کرد و چون خونمون به خاطر ساخت ساختمون بغلی خیلی سرو صدا بود و من قبلا همش غر میزدم بابت این موضوع ، ولی اون روز وقتی دوباره سرو صدا شد وسیله هامو جمع کردم و با خودم گفتم میرم کتابخونه تو محله ای که دوس دارم اونجا خونه داشته باشیم با اینکه اصلا نمی دونستم اونجا کجا کتابخونه عمومی فعال برای مطالعه داره ولی بازم خدارو شکر کردم که یه کتابخونه خوب با ویو عالی و ساکت می تونم براحتی پیدا کنم و همین طور که با خوشحالی 1 ساعت راه رو تا اون محله طی می کردم خدارو بابت اینکه اونجا کتابخونه های خوب داره و جای خوش آب و هوایی هست شکر می کردم و زدم اینترنت و دوتا کتابخونه رو آورد برام وقتی اولی رو رفتم گفت خانم اینجا دیگه جمع شده ولی میتونی کتابخونه ی اونیکی پارک رو بری و من رفتم اون کتابخونه و متصدی اش جلو در بود و داشت با یکی صحبت می کرد و وقتی من گفتم می تونم از کتابخونه استفاده کنم خیلی محترمانه گفت بله حتما و من براحتی رفتم و واقعا به همون زیبایی و سکوتی بود که می خواستم خدایا شکرت که انقدر مهربونی و جالب تر اونجا بود که بعد از من یه آقایی اومد تو و گفت میشه اینجا نشست و مطالعه کرد منم گفتم میشه ولی نمی دونم چطور میشه کتاب امانت گرفت، گفت : من فقط جای ساکت می خوام و کتابا رو دست نمیزنم و نشست و کمی بعد متصدی اومد داخل و به آقایی که نشسته بود گفت شما باید عضو کتابخونه باشی تا بتونی استفاده کنی و ایشونم گفتن من عضویت کلی کتابخانه های عمومی رو دارم و این در حالی بود که اصلا به من حرفی نزد و این رو از کنترل ذهن و احساس خوب مساوی اتفاقات خوب می دونم .البته منم حق عضویت و درخواست صدور کارت عضویت رو دادم تا دفعات بعد خواستم برم راحت باشم و کلی از زیبایی های اون محله و آدماش شکر گزاری کردم و مطمئنم که بزودی میام و خبر خرید خونه دلخواهم رو تو سایت می نویسم براتون .خدایا شکرت برای این همه زیبایی و حال خوب .