نکته مهم:
این فایل فقط به صورت صوتی می باشد.
مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- بهترین تبلیغ، ارائه بهترین کیفیت ممکن است؛
- چگونه کسب و کار خود را تبلیغ کنیم؟
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 30 | قانون رشد پایدار18MB20 دقیقه
درود بر ابراهیم عزیز و استاد عشق
وقتی داشتید در مورد اون خانم که صاحب رستوران هانی هستند ، صحبت می کردید و پیشینه شروع کسب و کار و نوع معرفی خودش که حالا ما بهش میگیم تبلیغ ، را می گفتید اولین چیزی که به ذهن من رسید این بود که این خانم از همون اولین روز کارش چه باور قوی ای داشته که « من غذا را بصورت رایگان به مغازه های اطراف میدم و میگم اگر خوشتون اومد پولش را بدید » … یعنی من هنگ کردم از این رفتار که منشأش باور به وجود انسانیت و خوردن لقمه حلال در انسان هاست . من اگر خودم باشم اولین سدی که باعث میشه دست به چنین اقدامی نزنم اینه که «از کجا معلوم غذا را بخورند و خوششون بیاد و بعد که خوردند پول منو ندند . امروز شکم شون سیر میشه و پول منم نمیدند و خستگی غذا پختن برای من می مونه » و همین شاید باعث شده من خیلی از حرکت های کوچیک را نزنم فقط بخاطر باور کمبود آدم های درست . و همینطور که میبینیم این خانم با همین باور کارش را گسترش میده که دور و بر من فقط آدم خوب هست که بابت خدمات و محصولات من پول میدند و حتی وقتی به موفقیت وسیع تر می رسه ، با همین باور ، اجازه میده توی رستورانش ابتدا مشتری ها بشقاب شون را از اونچه دوست دارند ، پُر میکنه و بعد پولش را حساب کنند ، که یک جور آزادی و حق انتخاب هم داخلش هست که ریشه تمام این رفتارهای درست به همون باور احترام و اعتماد به آدم ها برمی گرده . این نکته خیلی برای من جای تأمل و تفکر نسبت به خودم و کل جهان داره یعنی گفتم من باید خودم را بررسی کنم که اصلا چقدر باور دارم که مردم بهم پول میدند ؟ که این باور خودش میتونه باعث حرکت یا توقف آدم بشه ، چقدر باور دارم که یک عالمه آدم وجود دارند که منتظرند تا من یک حرکتی بکنم و اونها بهاش را بدند ، یعنی اینجاست که می فهمیم اصلا موضوع ، پول دادن برای تبلیغ کردن نیست ، موضوع فقط برمی گرده به اینکه آیا تو خودت را قبول داری ؟ آیا تو میتونی چیزی که تولید کردی یا خدمتی که از پس انجامش برمیای را معرفی کنی ؟ آیا تو باور داری که افراد زیادی هستند که به تو و محصولت احتیاج دارند و بابتش پول بهت میدند ؟ آیا تو اون آدمی هستی که بند کفشش را سفت می بنده و عضله های لب ها و زبونش را به حرکت در میاره تا از خودش حرف بزنه ؟ تا خودش را معرفی کنه ؟ اگر تو اون آدم نیستی که دیگه چرا میری پوستر میزنی و در مقیاس چند هزارتایی یک مشت برگه بی کیفیت تبلیغات انبوه چاپ میکنی ؟ و اگر تو اون آدم هستی که دیگه نیاز به این کارها نیست ، اصلا چرا تمرکز روی این کارها میذاری ، تمرکز روی خودت و کیفیت محصولت و ایجاد باورهای درستی بگذار که موتور حرکت بشند برات تا بلند بشی یه غذای کوچیک توی آشپزخونه اون خونه ای که قبل از اون فقط برای خودت و خانواده ت بدون هیچ توقع مالی ای آشپزی میکردی ، درست کنی و بگیری به دست و چشمت را به خورشید و آدم های دیگه روشن کنی و بگی شما اینو نوش جان کنید و اگر خوشتون اومد بیایید پولش را بدید …. چقدر آرامش ، چقدر امید ، چقدر باور….
و اینجاست که مصداق حرف استاد را می بینیم که تو کار درست را انجام بده ، جهان آدم ها را برات میاره اما به شرطیکه تو هم نگاه مثبت و باور های خوبی نسبت به آدم ها داشته باشی وگرنه اگر غیر از این باشه ، جهان نمی تونه آدم های مناسب را به سمتت بیاره ، نه به این دلیل که جهان نمی تونه یا تو تبلیغ نکردی یا آدم مناسب وجود نداره ، بلکه به این دلیل که تو فراوانی آدم های درست را باور نداری و ارتعاشت حاوی درخواست مناسب از جهان نیست ….
استاد این تنها گوشه ای از آنچه بود که من از این گفتگوی زیبا یاد گرفتم ، سپاسگزارم