گفتگو با دوستان 35 | تکامل و تصاعد - صفحه 3

به خدای وهابم که چه زیبا اجابت میکنه درخاستهایم رو

سلام استاد عزیزم ومریم جون خوشگلم

همیشه باخودم میگفتم ای کاش من هم میتونستم پیامبر زمانم رو ببینم یا در زمان ایمه وپیامبر متولد میشدم وبی شک که از یاران وفادار انهابودم

وخدا چقدر عالی به درخاست من پاسخ داد ومنو با پیامبر ورهبرزمانم اشنا کرد استاد. پیامبر زمانم رهبر وپیشوای من متشکرم که قوانین رو چه زیبا داری به من می اموزی خدایا شکرت که من رودر مدار استادم قراردادی وبه این مسیر زیبا دعوتم کردی

امروز اومدم که از نتایجم بنویسم باتمام مقاومتی که ذهنم به بهانه های مختلف داره

ولی میخام جلوش بایستم وبنویسم

من ازشهریور 98 با قانون شکرگزاری وجذب اشنا شدم باکتاب راندابرن وخدارو شکر خیلی زود در مدار استاد قرار گرفتم واز فایل های رایگان ایشون استفاده میکردم واز همون اوایل فایل هایی که از کانال های مختلف بهم میرسید که جزو محصولات بود واستاد اعلام میکردن که رضایت ندارن باتمام نجواهای ذهنم ولی فایل رو گوش نمیدادم ومعتقد بودم که درست نیست

اون روزها ساعتها ومیشه گفت کل روزم بافایل های استاد میگذشت هرفایلی رو چندین وچندین بار گوش میدادم وواقعا ارامش به زندگی من اومده بود ارامشی از جنس خدا که سالهای سال دنبالش میگشتم نتایج کم کم داشت وارد زندگیم میشد بخاطر تغییرات زیاد اخلاقی وشخصیتی من همسرم هم مشتاق این مسیر شد وخدارو شکر منو همراهی میکرد. حس وحالم بی نهایت خوب بود بااینکه خیلی از نظر مالی تو فشار بودم وبدهکار بودم ولی روزنه ای تازه به قلبم باز شده بود که امید روزهای عالی رو میداد باوجود بیماری که تازه شیوع پیدا کرده بود ولی فروش من خیلی خوب بود وداشتم به سرعت بدهی هام رو تسویه میکردم وخودم رو سپرده بودم به خدای وهابم. واز خداوند میخاستم که منو به سمت بهترین استااد هدایت کنه که بتونم باهاش کار کنم وزندگیم رو تغییر بدم چون فکر میکردم که استاد عباسمنش دیگه تو ایران نیستن وکار نمیکنن ولی همچنان با فایل های رایگان استاد زندگی میکردیم روز وشب با استاد بودیم تلویزیون افراد منفی همه وهمه رو حذف کرده بودیم تااینکه همسرم تصمیم گرفت بهمن ماه سال 98از کارش که شرکتی بود استعغا بده وبیاد بیرون واز اون همه ورودی های منفی دور بشه اوایلش خیلی سخت بود ونجواهای شیطان بی نهایت زیاد چون ورودیش صفرشده بود بیکار بود وهیچ ایده ای هم نداشت

بافایل های عزت نفسرایگان واحساس لیاقت انگار احساسی جدید در مابوجود اومد و تصمیم گرفتیم که ازاپارتمان 75متری خونه های مهر کوچ کنیم به خونه ی بزرگتر وجای بهتر. شروع کردیم به نوشتن خاسته هامون باتمام قدرت. واین درحالی بود که واقعا از نظر مالی صفربودم وهمسرم بیکار بود ومن هم هر چی از مغازه در میاوردم خرج بدهی هام میشد تااینکه خدا بهمون الهام کرد که وارد کار ملک بشیم واز اپارتمان خودمو ن شروع کنیم و بااون استارت کاررو بزنیم ولی به شیوع بیماری وتعطیلات خوردیم عید 99 ولی ناامید نشدیم واحساسمون رو عاای نگه داشتیم و هرروز رو خودمون کار میکردیم وانقدر تو اون تعطبلات اجباری حالمون خوب بود که همه تعجب کرده بودنوبالاخره تونستیم خونه رو به قبمت خوب بفروشیم ویه ملک به قیمت عالی بخریم وکاررو شروع کنه ودراین حین به یه خونه 200 متری که تمام مشخصاتش رو برای خدا نوشته بودم حتی رنگ کابینتش رو 😜 در مرکز شهرکه بی نهایت وشیک ولاکچری بود وباقیمتی استثنایی هدایت شدیم به لطف الله کوچ کردیم به خونه بزرگ ودلخواهمون وباکمک فایل های استاد جایی که میگن دسته چکتون رو پاره کنید وبریزید دور همون جا تصمیم گرفتم که دیگه هرگز باچک کار نکنم وبه لطف خدا اینطوری شد که داستان چک وقرض وبدهی های من هم تمام شد واز خدا میخاستم که فقط نقدی خرید کنم. تیرماه بود که هدایت شدیم به سایت اونجا بود که طعم ورود به بهشت رو چشیدیم وخدا منو به این خانواده بهشتی هدایت کرد 11ساعت نان استاپ کامنتهارو خوندم وگریه کردم فایل هارو گوش دادم وگریه کردم وشکر کردم خدارو. واحساس کردم دوباره متولد شدم به لطف خدا بعداز دوماه ماشینم رو ارتقادادم و زندگیم بی نهایت اسونتر وزیباتر شده بود وهرروز بهتروبهتر میشدهرروز متحیر ازاین قوانین تغییر ناپذیر خداوند. انقدر درون من تغییر کرده بود استاد باتک تک فایل هاتون که میتونم بگم دیگه هیچ اثری از اون لیلا نیست کلا یکی دیگه متولد شده وداره قوانین رواز ابتدا یاد میگیره اون لیلایی که پراز استرس بود پراز درد ومرض بود پراز عذاب وجدان واحساس گناه بود پراز کراهای بی جواب بودتبدیل شده به لیلایی شکر گزتر که از صبح چشم باز میکنه نا زمانی که به رختخواب میره غقط شکر خدا به ابشه لیلایی شاد وپراز احساس خوب . لیلایی رها از وابستگی ها رها از ادم ها از چون وچراها لیلایی که دیگه تنها نیست همدمی داره که میتونه ساعتها باهاش وقت بگزرونه وخسته نشه. لیلایی که دنبال محبت وعشق بین ادمها میگشت حالا سرشار از عشق ومحبته لیلایی که روز 20تا قرص میخورد حالا شاد وشنگوله وخبری دیگه از اون قرصا نیست سلامته وماه هاست دکتر نرفته. لیلایی که الگوی بچه هاشه وبهش افتخار میکنن وعشق ومحبت وارامش تو خونه اش موج میزنه. خدایا شکرت شکرت از این همه خوشبختی 😊😊

تا اینکه دی ماه 99 عزت نفس رو خریدم واگاهی هایی به من دادکه به جرات میتونم بگم که هیچ کدومش رو حتی نمیدونستم چه برسه به انجامشون. هرروز فایل های استاد رو تو تلویزیون پخش میکردیم وخانوادگی گوش میدادیم وهر روز معجزات پشت سرهم تو زندگیمون رخ میداد وایمانمون بیشتر وبیشتر میکرد ودراین حین که همسرم بیکار بود (به دلایلی از اون شغل املاکی تو شهر کوچیک اومد بیرون چون افراد دوروبرش خیلی مدار پایین بودن وبی نهایت ورودی های منفی داشت و تصمیم گرفت خونه بمونه وروی خودش کار کنه) هدایت شد به شغلی عالی در بهترین جای مشهد با افراد ثروتمند ومحترم(خودم تو یکی از شهرهای کوچیک زندگی میکنم اطراف مشهد) وخداروشکر هرروز در کارش عالی داره پیشرفت میکنه.

باگوش دادن به دوره ی عزت نفس

از خداحاستم بهم جسارت اینو بده که شغلم رو جمع کنم چون هیچ علاقه ای بهش نداشتم وفقط برای دارامدش انجام میدادم (مغازه پوشاک) دودل بودم وبی نهایت ترس داشتم که بعداز 20سال شغلم رو بزارم کنار وورودیم رو صفر کنم ولی میدونستم که لیاقت من بیشتر از این کاره. تو شک ودودلی گیر کرده بودم نمیدونستم چیکار کنم همه ی اطرتفیانم میگفتن اشتباه میکنی ولی خودم میدونستم راه درست همینه. تااینکه عید 1400هدایت شدم به دو ه 12قدم وای وای استاد که این دوره چه میکنه باادم. دیگه مطمین شده بودم باید به ترسم غلبه کنم و خودم رو بسپارم دست خداوندخداوند بهم الهام کرد که جمعش کن روزهای قشنگی در انتظارته بنابراین اردیبهشت ماه مغازه رو حراج زدم . بااینکه اجناس مغازه خیلی خیلی زیاد بود ولی نمیدونید خداوند چجور کا رهام رو ردیف کرد چجور مشتری واسم میفرستاد تو روزهایی که هیچ کدوم از همکارام مشتری نداشتن هرروز شاکرتر میشدم. سفت ومحکم خانوادگی چسبیده بودیم به فایل های استاد حتی موقع خواب. تو خواب صدای استاد تو بیداری صدای استاد سرسفره تو ماشین نین خرید حین پیاده روی حین جواب دادن مشتری همه جای صدای استاد بود که باکلام شیرین ودلنشینش قوانین رو یادم میداد وگوشزد میکرد😁

کم کم داشتیم به سرسال خونه میرسیدیم که باباید تمدید میکردیم یاتخلیه ودر نهایت یه تصمیم بزرگ گرفتیم که از شهر کوچیک مهاجرت کنیم به مشهد. خدای من نمیدونید الان که دارم مینویسم اشک امانم نمیده خدابه قدری مارو حمایت وهدایت کرد که هنوز هم باورم نمیشه هرفایل استاد هر قدم مارو چندین قدم به جلو هدایت میکرد. از خدا یه خونه ی بزرگ تو بالاشهر مشهد خاستیم به خودشم سپردیم که نمیدونیم از کجا خودت پولش رو جور کن من ففط 10تومن داشتم همه بهمون میخندیدن همه مسخره مون میکردن ولی ماایمان داشتیم احساسمون عاای بود وبه قوانین خداوند اعتماد کرده بودیم هرکی میپرسید کجا میخایین کوچ کنید محکم ادرس یکی از خیابونهای بالاشهر مشهدرو میدادم وایمان داشتم خدابرام درست میکنه ودراین حین مغازه رو حراج زده بودم وانقدر ذهنمم رو بمباران فایل ها وحرفهای استاد کرده بودم که جایی واسه نجوااهای شیطانی نمونه وبتونم تمرکزم رو روی کارم بزارم درضمن هرروز بی نهایت از خونه ی که زندگی میکردم سپاسگزاری میکردم وبه نکات مثبتش توجه میکردم ولذت میبردم تا اینکه 15مردادماه مغازه در کمال ناباوری اطرافیان جمع شد در بهترین زمان وبه بهترین شکل

وبه این ترتیب فرصتی بهمون داده شد که لیزری رو خونه تمرکز کنیم باوجودی که صاحبخونه خیلی اصرار داشت که تخلیه نکنیم ولی ما تصمیم خودمون رو گرفته بودیم وشروع کردم به اثبات ایمانم و جمع کردن وسایل ونوشتن مشخصات خونه ی دلخواهم (بزگ وسه خوابه باشه. بهترین منطقه ی مشهد باشه. نزدیک کار همسرم باشه. نورگیر ولاکچری و…..) خلاصههرروز بااحساس خوب وبدون هیچ عجله و احساَس بد تمرکز میکردیم رو نکات مثبت خونه و از خدا هدایت میخاستیم. صاحبخونه. خونه رو داده بود به اجاره وباید خیلی زود تخلیه میکردیم از هر طرف شیطان حمله میکرد کا ناامیدمون کنه همه میگفتن خونه بالاشهر خیلی گرونه اصلا باقیمت شما پیدا نمیشه وقتی دنبال خونه تو املاکی میگشتیم بی نهایت ناامید میشدیم ولی خیلی سریع قانون رو به خودمون یاداوری میکردیم به همسرم گفتم مگه استاد نمیگه کار باید اسون انجام بشه پس من دیگه دنبال خونه تو املاکی ها نمیگردم خدا خودش به اسون ترین روش خودش خونه ی دلخواهم رو جلو چشمم میاره هرروز تجسم میکردم کا وارم به خونه ی دلخواهم کوچ میکنم تا اینکه یه چند روز مونده به تخلیه خونه خداوند مارو هدایت کرد به سمت خونه دلخواهم به اسونترین اسونترین روش وسر نیم ساعت خونه رو اجاره کردیم

باورتون میشه؟ من 6مردادماه کوچ کردم به مشهد به خونه ی دلخواهم خونه ی بزگ وغرق نور باقیمتی باور نکردنی دقیقا نصف قیمت. واز اونجا که همیشه خدا بندگان شجاعش رو سورپرایز میکنه مارو هم سورپرایز کرد وکلی اپشن بهمون داد خونه خیلی شیک بدون مشرفیت بدون مزاحمت کاغذ دبواری وپارکت نو. وان جکوزی. 140متر زیربنا همسایه های ثروتمند که به راحتی میتونیم الگوقرارشون بدیم ویه حیاط پراز گل وبلبل که هرروز باصدای چهچه بلبلا از خواب بیدار میشیم خدایا شکررررت . والان روی تراز این خونه ی زیبا نشستم وبرای شما مینویسم ودارم عظمت وشکوه خدای وهابم رو ستایش میکنم هنوز فکر میکنم دارم خواب میبینم به این راحتی واسونی باعزت مندی کوچ کردم به بهترین منطقه ی شهر بزرگ بعداز 20سال خدایا شکرررررت خدایا شکرت که این جسارت رو بهم دادی

راستی خدا روانشناسی ثروت رو هم چند روز پیش بهمون هدیه داد که میخایم لیزری روش کار کنیم به لطف الله وایمان دارم که خدا هدایتتم میکنه به سمت کاری پردرامد وپرلذت 😊😊

متشکرم از اینکه وقت گذاشتین وکامنتم رو خوندین انشالله انگیزه ای باشه واسه افراد تازه وارد چون خودم بی نهایت از کامنت دوستان نتیجه گرفتم وایمانم رو قویتر کردم

عاشق همتونم

استاد ومریم جون عاشقتونم 😘😘😘😘