مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- باور ساختن با آموزه های روانشناسی ثروت 1؛
- نقش باورهای توحیدی در تجربه خوشبختی؛
- هر فردی، ضربه های ویرانگر شرک را تجربه کرده است؛
- پیرو آیین ابراهیم باش که موحّد بود و مشرک نبود؛
- توحید یعنی قدرت ندادن به هر عاملی بیرون از خودت؛
- تغییر کانون توجه خود را از همان وضعیتی که هستی، شروع کن؛
- اجازه دادن به خداوند برای هدایت به سر راست ترین “جگونگی”
- خداوند وقتی به هدایت تو ادامه می دهد که قدم اول را بر می داری؛
- معجزه نگاه مثبت و سپاسگزارانه، به هر اتفاق و شرایطی؛
منابع بیشتر:
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- دانلود با کیفیت HD758MB49 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 37 | «توحید»، اساس خوشبختی45MB49 دقیقه
به نام خدای وهاب و رزاق و هدایت کننده ام
روز شمار تحول زندگی من روز صد و شانزدهم از فصل چهارم
سلام خدمت استاد عباسمنش جان و استاد شایسته ی عزیزم و دوستان همیشه همراه و هم فرکانسم
بریم سراغ نشانه های الهی امروزم
خدایا شکرت بابت اینکه امروز یه فرصت و عمر دوباره بهم دادی
خدایا شکرت بابت حال خوبم
خدایا شکرت بابت سلامتیم
خدایا شکرت بابت ناهار و شام خوشمزه و رایگانی که خوردم
خدایا شکرت بابت هر نفسی که میکشم
خدایا شکرت بابت تک تک ضربان قلبم
خدایا شکرت بابت هر قدمی که بر روی زمین میگذارم
خدایا شکرت بابت سقف بالای سرم
خدایا شکرت بابت اینکه رفتیم فروشگاه لباس و یه تی شرت مشکی با طرح کاکتوس و گربه خریدم خیلی زیباست با قیمت 159 تومن که خیلی مناسبه قیمتش نسبت به کیفیت خوبش و یه شال مشکی بسیار خوشگل خریدم 96 تومن و واسه روز دختر خواهرزادم السا خانوم 100 تومن به خرید لباسش کمک کردم خدای من شکرت
خدایا شکرت طبق درخواست ستاره قطبیم که از خداوند درخواست کرده بودم مشتری و پول برام بفرسته از جایی که فکرشم نمیکنم دیدم شب یه مشتری زنگ زد و 50 بسته سفارش داد و آدرس داد و بردم آدرسشون و 750 تومن دریافت کردم و تخفیف خواست با اعتماد به نفس گفتم تخفیف ندارم خدایا شکرت که 750 تومن دریافت کردم
خدایا شکرت طبق درخواست ستاره قطبیم که گفته بودم سورپرایز شم عموم دراور لباس که میز و آینه آرایشی روش وصله رو بهمون هدیه داد و من از این نعمت جدید بسیار خوشحالم
من میخواستم یه میز آرایشی بخرم که خدا رایگان رسوند خدایا شکرررررت هم آینه داره هم میز آرایشی داره هم آویز لباس داره هم کشو داره برای ارگنایز لباسها خدایا شکرت که هر روز نعمت های من داره بیشتر و بیشتر میشه
خدایا شکرت بابت اینکه رفتم کلاس رقص دیدم تعطیله که تو گروه اعلام کرده بود استادم ولی من به گروه نگاه نکرده بودم و این یه درس عالی ای شد واسم که دیگه تکرار نکنم من با رفتنم اونجا کلی درس گرفتم
خدایا شکرت طبق درخواست ستاره قطبیم که درخواست کرده بودم غذای رایگان دریافت کنم که خواهرم آش دوغ برام آورده بود و خوردم و لذت بردم
خدایا شکرت بابت اینکه رفتیم پارک و دیدم که چمن هارو تازه کات کردند بسیار زیبا شده بودند و بوی چمن ها دیوانم کرد خدایا شکرت
خدایا شکرت بابت اینکه تعداد فراوان گوسفند دیدم که چوپان عزیز آورده بود اونارو برای خوردن علف ها خدایا شکرت بابت بی نهایت علف بی نهایت روزی برای گوسفندها خدای من گوسفندها چقدر زیاد و کیوت و زیبا بودن که نمود فراوانیه رنگشون قهوه ای سوخته بود دلم رفت براشون
خدایا شکرت بابت اینکه رفتم نشستم و تماشا کردم گوسفندان زیبا رو و کلی تحسین کردم منی که از سگ خیلی میترسم و دو بار سگ بهم حمله کرده که اینم بخاطر اینه که از هرچی بترسی سرت میاد ،من که اونجا نشسته بودم دیدم سه تا سگ بزرگ جلومه گفتم ساناز حالا وقت عمل کردنه برو تو دل ترسات اگر ساناز قبلی بود فرار میکرد ولی من نشستم و تماشاشون کردم که داشتند باهم بازی میکردن و به همدیگه محبت میکردند نشستم و تمرکزم رو گذاشتم روی زیباییشون و گفتم چقدر دماغ زیبایی دارند چه رنگ پوست خوشگلی دارند و چقدر باوفا هستند
یکیش اومد نزدیک من که رفتم تو دل ترسم و فرار نکردم و نشستم فقط تماشاش کردم خدایا شکرت
خدایا شکرت بابت اینکه شب از خداوند درخواست شدید هندونه رو داشتم از خواب بیدار شدم دیدم هندونه هدیه داده دوست پدرم برامون خدای من شکرت چقدر شیرین و خوشمزه بود این درخواستمم اجابت شد خدای من شکرت
خدایا شکرت بابت چمن های کات شده زیبا و بوی چمن ها و هوای فوق العاده و آسمون صاف زیبا و آلاچیق های قشنگ و سگ ها و گوسفندهای ناز و کلی پرنده های خوشگل که از صداشون هوش از سرم رفت و وسایل بازی پارک که دیدم و کلی تحسین و سپاسگزاری کردم
و اما بریم سراغ آگاهی های این فایل قشنگ
گفتگو با دوستان 37 | «توحید»، اساس خوشبختی
دوست عزیزمون سحر جان میگن که بخاطر دوره های استاد زندگیشون بهشت شده و از درآمد صفر رسیدن به ماهی 80 _90 میلیون تومان به رااااحتی
بخصوص از وقتی که روی باورهای توحیدی کار کردند خداروشکر خونوادشون قبلا خرجشون رو میدادن ولی حالا به طور کامل مستقل شدند و الان چن تا درآمد خیلی راحت دارند
از فایلای استاد باور درست میکنند و تمرین میکنند
میگن من علاقه به چند کار داشتم که تو همشون موفق شدم
توی کاری هستم که با من درآمد پولی بستن
خیلی موفق شدم و مهاجرت کردم
وقتی خانوادم گفتن میری و برمیگردی ولی وقتی شما گفتین پارتی تون رو خدا کنید به خدا توکل کنید و من ار آموزشهاتون استفاده کردم
من دیگه اون سحر غرغرو و بدبین نیستم و الان زندگیم بهشت شده
تحسینت میکنم سحر عزیزم بابت این همه نتایج عالیت
استاد میگه توحید اصل و اساس خوشبختیه هروقت حساب کردم روی بقیه مثلا تو سن کم یه دعوایی میکردم و فکر میکردم اونا میان کمک من یعنی هر وقت حساب کردم روی بقیه بلا سرم اومد
هروقت حساب نمیکردم و تنها بودم و حتی تعدادشون بیشتر بود من تو اون دعوا پیروز میشدم
بعدش دیگه باورهای توحیدیم رو قوی تر کردم تو قرآن سراغش رفتم و آیه های ابراهیم رو دیدم که خدا بیشتر با ابراهیم حال میکرد چون اون موحد بود و مشرک نبود
ابراهیم الگوی تمام پیامبران بوده
بعدش دیدم کل قرآن در مورد توحیده با مثالهای مختلف و بی نهایت و داستان های پیامبران در قرآن
توحید یعنی ندادن قدرت به عوامل بیرونی و قدرت دادن فقط به خداوند
درک بحث توحید تکاملیه
هیج کسی تو دنیا نیست که مجازات شرک رو تو دنیا تجربه نکرده باشه
شرک درمورد وابستگی تو روابط عاطفی و شرک تو کار که یکی اومده گفته من پارتی دارم و فلان کارو برات میکنم و… چک و لگدهاشو خوردیم
توضیحات رزای عزیز:
همسرم ترکم کرد و خواستم طلاقم بگیرم تو کشور انگلیس بودم انقدر از لحاظ روحی و مالی و احساسی و مدار و انرژی من پایین بود که تو خوابگاه زندگی میکردم اون زمان میرفتم پیش یه روانپزشک که میخواستم پیشش حرف بزنم میزدم زیر گریه و توان صحبت کردن نداشتم
من با تمام وجودم میخواستم زندگیم رو تغییر بدم من نه هیچ دوستی داشتم و نه هیچ خانواده ای
از فایلهای رایگانتون شروع کردم و کامنت ها رو میخوندم و تمام شبانه روزن رو با گوش دادن به حرفای شما سر میکردم من در رو بستم به مدت دو هفته و فقط برای غذا میرفتم بیرون و یه دفتر برداشتم و فایل گوش میکردم و فقط مینوشتم و شکرگزاری میکردم
من چیزی برای شکرگزاری پیدا نمیکردم و هرگاه احساس بدی پیدا میکردم سعی میکردم جلوشو بگیرم
من از سیب تو یخچال از پتوی روی تختم از سقف بالای سرم شروع کردم من برای چیزهای خیلی خیلی خیلی کوچیک شروع کردم
باورتون نمیشه من احساس کردم یخ کسی هست یه خدایی هست وجود خدارو کنارم حس میکردم
به خداوند گفتم که هرچی بگی انجام میدم استاد حرفتون یادم افتاد که گفته بودین قدم به قدم شروع کنید تکاملتونو طی کنید
گفتم خب من یه معمارم اینجا منو نمیپذیرند اذیت میکنند بذار اول درآمد و کار داشته باشم بذار اول دستم بره تو جیب خودم و از زیر پوشش دولت بیام بیرون
شب 11 _12 بود داشتم تو خیابون میگشتم راهم افتاد به یه رستوران گفتم عب نداره کارگریه انجامش میدم گفته تکامل گفته قدم به قدم باشه انجام میدم
اون رستوران گارسون میخواستن من رفتم شروع کردم به گارسونی کردن منی که تا اون روز تو زندگیم کار نکرده بودم در ناز و نعمت بودم اتفاقی که افتاد این بود که من بیام این کشور و از همسرم جدا بشم و بیام اون رستوران و گارسونی کنم میگفتم این تکاملته و انجامش بده
مدیر بخشمون که باهاش صحبت میکردم بهش گفتم من لیسانس معماری دارم گفت اینجا چیکار میکنی چرا تو گارسونی گفتم یه قولی به خودم دادم که از هرجا که میشه شروع کن و من از اینجا شروع کردم قدم اولمه
گفتش من یه دوستی دارم باهاش حرف میزنم بهت خبر میدم چند روز بعدش بهم گفت این شمارش و اینم ایمیلش که باید رزومه تو بفرستی براش
من هرماه حدود 30 تا شرکت پیدا میکردم و رزوممو میفرستادم برای اونا اصلا جواب منو نمیدادن
و من روزومم رو فرستادم به این فرد و بلافاصله جوابمو داد و گفت ما شما رو نمیخوایم و نیرو داریم
گقتم خدایا شکرت حداقل یکی جواب منو داد و گفت نمیخواییمت
سه روز بعد اون آقا بهم زنگ زد و گفت اتفاقی یکی از نیروهای ما انصراف داده و ما به شدت به یه نفر نیازمندیم دوشنبه میتونی شروع به کار کنی
گفتم آره میتونم
گفت فردا بیا و با ما قرار داد ببند باورتون نمیشه چقدررررر خوشحاااال بودم
برگشتم خوابگاه و به مسئول خوابگاه گفتم که کار گیرم اومده و بهم گفت باید بری خوابگاه رو ترک کنی گفتم من کجا برم جایی رو ندارم برم من تو این شهر هیچ کسو ندارم
گفت تو کار تمام وقت داری نمیتونی اینجا بایستی تا وقتی که بیکار هستی یا نیمه وقت کار میکنی میتونی اینجا باشی
گفتم باشه از کارم استعفا میدم بهم گفت مثل اینکه تو نمیفهمی میدونی این کارت حقوقش چقدره و از نرمال جامعه بالاتره گفتم باشه دوباره گیر میارم
بعد بهم گفت میتونی یه ماه اینجا بمونی و فلان قدر اجاره بدی حاضری گفتم آره
گفتم ایمان و توکل داشتم بهش به مو میرسونه اما پاره نمیکنه همیشه هواتو داره
من فقط یکماه تو اون رستوران کارکردم
بعد دیدم با پول رستورانی که کار میکردم و این پول کار جدیدم میتونم اجاره یه ماه رو بدم
بعد تازه میفهمیدم که چرا باید از کارگری شروع میکردم
اگه ما اجازه بدیم به خداوند که مارو ببره میبره
روی لپ تابم نوشتم من نمیدونم تو میدونی تو به من بگو تو برای من تصمیم بگیر تو بگو من چیکار کنم من ضعیف و ناتوانم تو قدرتمندی تو انجام بده
توی شرکت کار میکردم دیگه تکاملم طی شده بود و دیگه مدیرعامل بودن واسم کوچیک شده بود دلم میخواست کارشناس بشم و برم سر ساختمون دلم میخواست بازرس باشم از خدا خواستم تو منو ببر تو درستش کنه آدما کین از شما یاد گرفتم که با ترسام روبرو بشم و برم جلو و جلوی جمع حرف بزنم یه پاورپوینتی ساختم و برای بار اول رفتم و ارائش دادم بار دوم برا شرکت ارائه دادم بار سوم توی هتل جلوی 37 نفر کارشناس رسمی انگلستان که همشون سابقه کارشون 30 سال بود من 27 سالمه جلوی اونا ایستادم من لهجه دارم خیلی کلمات اشتباه میگفتم ولی استاد گفته بود باید انجامش بدی من گفتم باید انجامش بدم من وایستادم جلوی اون جمع تو سالن به اون بزرگی و حرف زدم و کلی تشویقم کردن
بعدش اجازه دادن وارد دوره آموزشی بشم دیگه فایلهای رایگان رو گوش داده بودم گفتم چیکار کنم ایده اومد یه دوره بخرم دوره 12 قدم رو خریدم و شروع کردم ماه به ماه خریدم و شروع کردم به نوشتنش و دفتر شکرگزاری و تمرین ستاره قطبی و اهرم رنج و لذت که من صفحه ها نوشتم که اگر تو کارم پیشرفت کنم و…
من یه آدمی بودم که به بقیه وابسته بودم و منتظر بودم یکی بیاد منو نجات بده
شما به من یاد دادید که خودم باید خودم رو نجات بدم
الان کارشناسم میرم سر ساختمون عضو سازمان رسمی کارشناسان انگلیسم
تا سال دیگه دارم میرم درجمو ببرم بالا
روز به روز مشتری هام بیشتر شد
اصلا نمیدونم از کجا ولی خدا میرسونه مشتری میاد
بهم زنگ میزنن برای همکاری که کارشونو میدن من انجام میدم
تحسینت میکنم رزای عزیزم بابت اینکه چقدر قشنگ تکاملتو طی کردی به ایده هات عمل کردی و به موفقیت رسیدی تحسین میکنم عزت نفس فوق العادتو چقدر واسه همه ما بچه های سایت الگویی من از ته دلم تحسینت میکنم
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
در پناه الله یکتا شاد وسالم وثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
سلام به خدای ارحمالراحمین با این همه لطفی که به ما داشته
سلام به همه که درس توحید رو تمرین میکنن
روراست بگم وقتی رُزا خانم با این جمله شروع کرد که :«داستان من طولانیه!!!» به خودم گفتم ادامه فایل رو گوش ندم و برم سراغ یه فایل دیگه
اما با هر جملهش پشت فرمون میخکوب شده بودم ، همهش بهش آفرین میگفتم و تحسینش میکردم و بلند بلند پشت فرمون گریه میکردم(جوری که توجه رانندهای کناری جلب شده بود)
چقدر قشنگ مراحل رو پله به پله طی کرده بود و به خدا و حرفای استاد گوش کرده بود و عمل کرده بود و تکامل خودش رو طی کرده بود
وقتی به زندگی خودم نگاه میکنم نمونههایی رو پیدا میکنم که با همین ایمان گفتم خدایا فقط تو بگو و من عمل میکنم
بعدش خدا من رو هدایت کرده و منم عمل کردم و نتیجه خارقالعاده شده. خیلی بهتر از چیزی که من فکر میکردم بهترین حالتشه رخ داده!!!
خدایا کمکم کن که دوباره این موارد رو به خودم یادآوری کنم و دوباره بهت تکیه کنم و کارم رو پیش ببرم
خدایا بهم کمک کن که به تضادهای زندگیم ، طور دیگه ای نگاه کنم و ازشون قدرت بگیرم
خدایا منم میخوام مثل رُزا بگم که نمیدونم ، بلد نیستم ، من نمیفهمم این تویی که میدونی ، بلدی و میفهمی
به نام خداوند هدایت گر مهربان
سلام خدمت استاد بزرگوار وخانم مریم گلی شایسته عزیزم وخدمت دوستانی که دراین دانشگاه بزرگ یکتا پرستی هستند وخداوند را شاکر هستم درلحظه لحظه بودنم دراین سایت باارزش .
بااجازه استاد میخوام از این که به این سایت هدایت شدم کامنت بذارم. من مهر ماه گذشته به سرطان سینه مبتلا شدم واز اول ابان ماه شروع به درمان کردم .قبل از اینکه به سرطان مبتلا شوم یه ادم ناامید وبسیار ناشکر بودم درصورتی که نعمت های فراوانی توی زندگیم بود ومن اینهارا نمیدیدم وهمیشه نداشته هام میدیدم ذهنم منفی بود وهمیشه دید منفی داشتم نسبت به همه چیز. تااینکه درمانم شروع کردم یه شب داداشم امد خونه ام واز حرفهای استاد برام تعریف کرد به من گفت تو از این به بعد یه دفتر بردار وتوش از داشته هات از خداوند شکرگزاری کن وشاد باش من تا یه ماه شکرگزاری ادامه دادم وبعد داداشم هروقت میامد پیشم از حرفهای استاد میگفت من روز به روز تشنه تر میشدم یعنی قبل از این جریان از خدایی که توی ذهنم درست کرده بودم خسته شده بودم وقتی داداشم از این حرفها میزد بیشتر دلم برای خدا تنگ میشد تا اینکه بهمن ماه داداشم من بااین سایت اشنا کرد چون شیمی درمانیم خیلی سنگین بود زیاد نمیتونستم بیام توی سایت. دوسه روز قبل از عید نوروز دیگه باپشتکار اومدم توی سایت واز روز شمار زندگی شروع کردم ونکته برداری میکنم یعنی ازوقتی شروع کردم روی خودم کار کردن وگوش دادن به فایلها اینقد آرامش پیدا کردم که انگار به همه ی ارزوهام رسیدم وهمه ی اون اخلاق های بدم از بین رفتن ویا خیلی کم شدن انگار تازه اومدم تواین دنیا وهمیشه خدا را بابت این مریضی شکر میکنم که من به این سایت هدایت کرد .میگن عدو شود سبب خیر اگه خدا خواهد .یعنی استاد اینقد کارها برام اسان شدند وشاید از نظر دیگران زندگیم فرقی نکرده باشه ولی از نظر خودم زندگیم زیر رو شده وبرای لحظه لحظه این زندگیم وداشتن همسری مهربان و دوتا گل پسرام و هزاران نعمتهای دیگه خدارا هزاران هزار بار شکر میکنم .تندتند کارام میکنم که زودتر بیام تواین سایت وچند روزی هست که دیدن سریال زندگی دربهشت را شروع کردم وای خدایا این سریال چقد عالی هست ممنونم استاد ومریم خانم که این اگاهی ها را باما تقسیم میکنید دست بوس شما از راه دور هستم. خدایا شکرت خدایا شکرت