گفتگو با دوستان 37 | «توحید»، اساس خوشبختی

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • باور ساختن با آموزه های روانشناسی ثروت 1؛
  • نقش باورهای توحیدی در تجربه خوشبختی؛
  • هر فردی، ضربه های ویرانگر شرک را تجربه کرده است؛
  • پیرو آیین ابراهیم باش که موحّد بود و مشرک نبود؛
  • توحید یعنی قدرت ندادن به هر عاملی بیرون از خودت؛
  • تغییر کانون توجه خود را از همان وضعیتی که هستی، شروع کن؛
  • اجازه دادن به خداوند برای هدایت به سر راست ترین “جگونگی”
  • خداوند وقتی به هدایت تو ادامه می دهد که قدم اول را بر می داری؛
  • معجزه نگاه مثبت و سپاسگزارانه، به هر اتفاق و شرایطی؛

منابع بیشتر:

دوره روانشناسی ثروت 1 

دوره 12 قدم


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

466 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مریم» در این صفحه: 1
  1. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 2335 روز

    سلام استاد عزیزم، مریم جانم، و همه ی دوستای قشنگم

    کامنتم رو اشتباهی روی فایل دیگری نوشتم چون چندتا پنجره باز بود، ولی استاد جانم توی جلسه ی دوم عزت نفس یادم دادین خودمو بخاطر اشتباهاتم سرزنش نکنم؛ منم بیخیال نشدمو گفتم روی فایل اصلی بزارم که بعدا ردپامو گمش نکنم:

    چقدر به شنیدن این فایل نیاز داشتم، و چقدر خدای سریع الاجابم دقیق منو هدایت کرد

    از رزای عزیز بابت شرح زیبایی که از زندگیش گفت سپاسگزارم

    استاد از اینکه از توحید میگین خیلی خیلییی سپاسگزارم

    فکر کنم پاشنه آشیل همه هست و همش باید یادآروی کنیم

    استاد جانم از وقتی یادم میاد از بچگی، مادر و مادربزرگم بهم میگفتن: درس خوبه کار خوبه شغل خوب داشتن خوبه ولی شوهر خوب از همه چی مهم تره! هرموقع از آرزوهام میگفتم که میخوام برم فلان جا، میخوام دنیا رو بگردم، میخوام فلان چیز بشم، حتی وقتی میگفتم میخوام پولدار بشم، بهم میگفتن ایشالا خدا یه شوهر خوب بهت بده، همه اینا باهم میاد، با اون برو کل دنیا رو بگرد. شوهر کن، بعدش هرکاری میخوای بکنی بکن. حتی وقتی میخواستن دعا کنن، میگفتن هیچ دعایی بهتر از سفید بختی نیست، ایشالا سفید بخت بشی مادر، به زودی های زود!!!

    نیتشون پاک بود بندگان خدا، از روی مهربونی و خوش قلبی میگفتن، ولی حواسشون نبود چه برنامه ی مخربی دارن روی ذهن من نصب میکنن…وابستگی!

    استاد من زندگی کردنمو، تفریح کردنمو، خوشی کردن، پیشرفت کردنمو، همه و همه رو باید وابسته به شریک عاطفیم میدونستم، همه ی خوشیامو متوقف میکردم تا زمانی که ازدواج کنم، و اونم شانسی بود دیگه، اگه شوهره خوب بود من خوشبخت میشدم. اگه بد بود دیگه زندگیم میسوخت…اگه اون با من خوب رفتار میکرد من خوشحال بودم، اگه یه موقعی حالش گرفته بود من دیگه باید زندگیم جهنم میشد

    اون باید برای من همه کس میشد، دوست، عامل خوشی، تفریح…

    چون بعد از ازدواجم دوست تعطیل، زندگی تعطیل، پیشرفت و هدف و انگیزه و رویا تعطیل میشد و زندگیت میشد طرف، اگه این خوشیارو میخواستی باید یه سوپرمن پیدا کنی!!! کسی که بیاد به قول رزا جان زندگی تورو متحول کنه، چون خودت نمیتونی تنهایی اینکارارو بکنی، یا اجازه نداری، یا جامعه بده، یا چه معنی میده یا…

    در کل اختیار حالت دست یه عامل خارجی بود و این حال منو به شدتتتت بد میکرد.

    بطوریکه الان که به سنی رسیدم که خانواده منو به سمت ازدواج سوق میدن، تصمیم جدی گرفتم همه ی اینارو برای خودم حل کنم

    و واقعااا خیلییی فکر کردم تا تونستم این شرک خفی رو بعد از ماه ها و حتی سالها درون خودم ریشه یابی کنم، تا بتونم جلوی آبشخورشو بگیرم

    شرکی که منو از لذت های زندگیم دور کرده بود، خوشی های منو پاز کرده بود تا یه روزی یه کسی بیاد برای من پلیش کنه و بعد تااازه زندگی سلام!!!

    که با توجه به قانون خیال واهی!!!

    استاد من از بچگی خودمو میدیدم که مهاجرت میکنم و آزادام، سبک بالم، میتونم رها و شاد زندگی کنم، و الان خداروشکر میکنم، امسال خیلی خیلی به آزادی عمل رسیدم و انشاالله مهاجرت هم در راهه، ولی این زنجیره انگار به پای من بسته بود که باید به روش درست بازش کنم

    این مدت برگشتم به دوره ی عزت نفس و خواستم با تعهد بیشتر روش کار کنم، چون نتایج سری اول فوق العاااده بود…

    هرکاری کردم نتونستم از فایل دوم برم فایل بعدی، استاد شاید من صدهااااا بااار به این جلسه گوش کردم دیگه همه ی دیالوگاشو حفظم، ولی هربار آگاهی های جدید تر و پخته تری به من میده…خداروشکر میکنم.

    میخوام یه مثال از توحید بگم و تاثیری که روی زندگی مادرم داشته:

    همونطور که پیش زمینه دادم مادربزرگ من بخاطر شرایطی که توش بزرگ شده بودن فکر میکردن ازدواج همه چیزه و هیچی برای یک خانوم واجب تر از شوهر نیست

    مادر من خانوم تحصیل کرده ایه در یکی از بهترین رشته های روز، بسیار خوش برخورد و زیبا و هنرمند…ولی به علت همین برنامه ی مخرب، موقع مجردیش هیچ استقلالی رو تجربه نکرده، هیچ خوشی، جوونی و هدفی که براش تلاش کنه برای خودش تعریف نکرده، و کلید قفل همه چیز رو در داشتن یک ازدواج موفق میدیدن

    بعد از خواستگاران زیاد، بلاخره با پدرم که ایشونم در زمان خوشون همه چیز تموم بودن با بلند پروازی های خودشون ازدواج میکنن و همه چیز عالی بوده

    ولی امان از قانون که استثنا نداره

    مادر من مایه ی تمام خوشی های زندگیشون رو پدرم میدونستن، و وقتی پدر من نخاعشون آسیب میبینه دیگه انگار همه ی اون آرزو ها و هدف ها هم چال میشن

    زندگی مادرم وقف میشه، اون همه هنر و استعداد و آرزو و انگیزه خاک میخورن،

    و الان سالها میگذره، مادرم فرصت تجربه ی بسیاری از خوشی های روزگار رو از خودش صلب کرد..حتی با اینکه پدرم خیلی بهشون اصرار میکردن و تشویق میکردن ولی فایده ای نداشت، باوره که زندگی رو میسازه

    باوره که تورو به جای خوب، شرایط خوب، اتفاقات خوب هدایت میکنه

    اگر ذهن مشکل داشته باشه هیچ عامل بیرنی نمیتونه تورو نجات بده

    و اگه ذهن سازنده باشه هیچ عامل بیرونی نمیتونه جلوی تورو بگیره

    مادر من الان خودشون رو قربانی سرنوشت میدونن و حتی گاهی پدرم! همه ی خوشی ها و ناراحتی هاشوون حول محور شریک عاطفیه، و استاد شما یادم دادین این شرکه، و جواب شرک هم جز این نیست…با اینکه مادر خودمن ولی قانون قانونه و من فقط میتونم اینو همش به خودم یادآوری کنم و روی خودم کار کنم

    من خیلی خوشبختم که در سن کم وقبل از اینکه توی سیکل ناماسب مادر و مادربزرگم بیفتم هدایت شدم

    به اینکه خودم خالق لحظه به لحظه ی خوشی هام هستم، خودم باید بسازم برای خودم اون بهشتی که میخوام رو، چون هیچکس به اندازه ی خودم نمیدونه که چی میخوام، و هیچکس به اندازه ی من و خدای من نیرو نداره که منو خوشحال کنه، برام بهشت بسازه، لذت بسازه، زندگی دلخواهمو بسازه.

    خوشحالم که برام واضح شده که من باید در مسیر لذت بردن از زندگیم قرار بگیرم، و آدم های مناسبی که در این مسیر هستن به من برخورد میکنن و ما در کمال توحید از هم مسیر بودن باهم لذت میبریم، لذت های مشترک داریم، شباهت داریم، هماهنگی داریم و همه ی اینا طبیعیه نیازی به هیچ تلاشی نداره

    دیگه اون مثال معروف مادربزرگ که میگفتن شوهر مثل گنجشک میمونه، یه لحظه غفلت کنی میپره! اگه سفت بگیریش میمیره نیست

    دیگه از اون عذاب روحی ناشی از وابستگی خبری نیست،

    اون ترس از اینکه اگه طرف رفت زندگیم تمومه، یا حالا چیکار کنم که رابطه رو حفظ کنم وجود نداره

    چون تو چه طرف باشه چه نباشه، داری در مسیر درستی که بهت لذت میده حرکت میکنی، خودت با توکل به رب داری این مسیر رو میری به هیچی وصل نیستی که اگر ایستاد یا راهش کج شد حالت بد بشه.

    خدای من شکرت

    به قول استاد یه شبه نمیشه کامل باورهارو تغییر داد، اما باید تغییرات کوچیکو دید و بابتشون خوشحال بود

    و من خوشحالم، و من سپاسگزارم

    همین که حالا حداقل میدونم علت تضاد های روحی من چیه خدارو هزاران مرتبه شکر

    همین که قبل از اینکه حال بد من روی زندگیم تاثیر بزاره جلوشو گرفتم و برای حلش اقدام کردم خداروشکر

    خداجونم

    میدونم تغییر در این مسیر ممکنه اولش خیلی خیلی سخت باشه، نجواها هستن، عادت به شیوه ی فکر کردن قبلی، و سبک زندگی قبلی هست

    اما خداجون من از تو میخوام که این راه رو برای من سهل و هموار کنی

    خدای بزرگم ازت میخوام قلبم رو به مسیر درست هدایت کنی و دلم رو به این راه مطمئن کنی

    کمکم کن و همواره هدایتم کن تا به بهترین وجه این آگاهی هارو عملی کنم

    چون من به تنهایی ضعیفم، من قدرتی ندارم، من راه رو نمیدونم، هدایتم کن که اگه تو هدایتم نکنی از شقاوتمندانم

    استاد عزیزم، از شما سپاسگزارم که توحید رو برای من واضح کردین و من چقددددر الان خوشبختم، چقدر احساس میکنم بهبود و شفا یافتم.

    استاد جانم مرسییییی ازتون..خدای بزرگم شکرت که هدایتم میکنی و راهو نشونم میدی.

    برای همگی آرزوی سعادت، عشق و آرامش و ثروت و شادی از ته دل دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: