مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- قدم اول را با فقط با همان امکاناتی بردار که الان داری؛
- رشد پایدار یعنی: با هر آنچه داری شروع کن، سپس هر بار، آن را کمی بیشتر رشد بده؛
- خداوند برکت های خود را در رعایت قانون تکامل، قرار داده است. به همین دلیل همواره پاداش های بزرگ برای صابرین است؛
- پایه های محکم کسب و کار شما با رعایت قانون تکامل، شکل می گیرد؛
- به جای عجله برای زود موفق شدن، اجازه بده “نتایج کنونی”، شما را به قدم بعدی پیشرفت هدایت کن؛
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD540MB35 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 38 | آرامش ذهنی و ایده های کارا32MB35 دقیقه
سلام به استاد عزیزم و دوستان خوب عباس منشیم
خیلی ممنونم از آقا وحید عزیز با داستان فوق العاده جذاب و پر انرژیش که من خودم تعداد گوش دادن های ویس این جلسه از دستم در رفته و اصلا برام تکراری نشده.
از روند رشد وحید عزیز و کسب و کارش خیلی یاد گرفتم و برام خیلی درس داره ولی میخوام به یه قسمت از این جلسه بپردازم که اتفاقا تو بعضی کامنتا هم بحثش حسابی داغ بود.
اونجایی که وحید عزیز در مورد وام وسوسه انگیز صد میلیاردی گفتن که تو اون زمان ارزشش چندین برابر الانه پس ببین اون موقع چی بوده؟ اونم با اون شرایط پرداخت عالی!!!!! و بعدش که استاد در مورد وام نظر خودشونو گفتن که درسته شرایط این وام رویایی ولی گرفتن وام رو خارج از قانون می دونن و اشاره کردن به اینکه ما میخایم در زندگی هم لذت ببریم و هم پیشرفت کنیم و لحظه مردن و رفتن از دنیا بگی من راضیم و هیچ کار نکرده ای نداشته باشی برای سفر آخرت.
قبلش اینو بگم که من در حال حاضر کسب و کارم معمولیه و اصلا قصد اشکال گرفتن و گوشزد کردن نکته خاصی رو ندارم ولی دوتا اتفاق و ماجرا برام پیش اومد که گفتنش رو بی ربط ندیدم و خیلی دوست دارم نظر شما رو هم در موردش بدونم.
خب بریم سراغ اون دو تا داستان
این ماجرا برمی گرده به حدود دو سال پیش که بصورت کاملا ناگهانی و بطور غیر منتظره ای خبر فوت پدر دوستم رو دادن که همه از شنیدنش شوکه شدن. این حاج آقا که فوت شدن کی بودن؟ صاحب بزرگترین و پر فروشترین هایپر یا فروشگاه شهرمون که کارش رو از روستا و صفر مطلق شروع کرده و در عرض چند سال اینقدر کارش به لطف خدا رشد کرده که اگه فروش تمام فروشگاه های زنجیره ای شهرمون مث دیلی مارکت و افق کوروش و… رو با هم جمع کنیم اصلا به فروش این فروشگاه نمیرسه. بیشتر از صد نفر نیرو داره و وقتی فروشگاه جدیدشون که همینی هست که الان داره کار میکنه رو افتتاح کردن همین چند سال پیش دقیقا حاشیه شهر بود و یه جای پرت ولی افق دیدشون طوری بود که الان بخاطر این فروشگاه و رفت و آمد بسیار زیاد مردم ،کل اون منطقه رونق گرفته!
این حاج آقا یه جورایی شده بود الگوی خیلی از کسب و کارای شهر چون سن خیلی بالایی هم نداشت (حالا من میگم حاج آقا) یه روز احساس دل درد میکنن ومیرن بیمارستان و روز بعد در اثر لخته خون در روده فوت میکنن، به همین سادگی.
من وقتی خبر فوت شون روشنیدم و رفتم مراسم شون یه چیزی خیلی توی ذهنم مرور می شد و چند وقتی حسابی منو درگیر خودش کرده بود اونم اینکه اگه این حاج آقا پسرش نمی بود یا بچه نداشت یا اصلا پسرش در حد اداره فروشگاه یا … نبود زن و بچش باید چی کار میکردن با این کسب و کار و چک ها و وام های احتمالا میلیاردی؟ درسته که خودش آدمی بسیار قوی بوده و در مدار ثروت و کسب و کار بزرگی ساخته ولی به هیچ وجه آماده مرگ نبوده و فکرشو نمی کرده که قراره از این دنیا بره وگرنه شاید خیلی از تصمیماتش رو جور دیگه ای می گرفته ! این افکار رو چند وقتی با خودم مرور می کردم ولی از طرفی هم خودمو توجیه می کردم که بالاخره الان پسرش هست و کسب و کارشون هیچ آسیبی ندیده و خدا بزرگه و ….. از این حرفا.
با همه این درگیری ها و توجیهات ذهنی، خودم یه تلنگری خورده بودم ولی صد درصد مطمئن نبودم و با خودم عهد نکرده بودم که مثلا دیگه نباید وام بگیرم یا چکی خرید کنم و….
بریم سراغ داستان دوم که ادامه همین داستانه….
یه مدت گذشت و من کسب و کارم خوب بود و البته کلی قسط و بدهی داشتم ولی خدا روشکر اوضاع کارم خوب بود و فروش ها خوب بود و خرج و دخل و قسطا با هم میخوند ولی کلا به خاطر همون ماجرای حاج آقا و پرداخت قسطا ذهنم درگیر بود.
چند ماهی بود که تصمیم داشتم برم باشگاه بدنسازی و یه ورزش رو شروع کنم .
اواسط شهریور بود و من فک کنم دو جلسه تازه رفته بودم باشگاه و مربی بهم یه برنامه غذایی داده بود که توش تخم مرغ آبپز برای وعده صبحانه داشت و من به شدت از تخم مرغ آبپز بدم میاد و شاید تو عمرم یکی دوبار خوردم اونم تو بچگی و اصلا بوش حالم رو بد میکرد ولی با خودم گفتم باید این برنامه رو اجرا کنم و این حرفا رو بذارم کنار . اینم بگم که تو همون زمان خانمم تازه زایمان کرده بود و مادر خانمم هم چند روزی خونه ی ما بود.
یه روز صبح زود از خواب پاشدم و رفتم پیاده روی، حالم عالی و انرژیم فوق العاده بالا بود و اومدم خونه طبق برنامه غذایی اولین روزی بود که میخواستم تخم مرغ آبپز بخورم ، برای خودم درست کردم و با اکراه شدید یه کم خوردم و بعدش احساس کردم که حالم بد شد و دیگه نخوردم و یه لحظه دیدم اتاق داره دور سرم میچرخه همون جا دراز کشیدم و گفتم چند دقیقه دراز بکشم خوب میشم شاید ده دقیقه بعدش پا شدم دیدم حالم بدتر شده و کل خونه دور سرم میچرخید و خواستم برم یه آبی به صورتم بزنم اصلا نمی تونستم راه برم ، از دیوار دست میگرفتم که زمین نخورم خلاصه …. حالم خیلی بد شد و تو اتاق افتادم و مادر خانمم اومد و گفت چی شده ؟ چرا اینقدر رنگت پریده و خانم از سر و صداها اومد بالاسرم و دست به بدنم میزدن میگفتن بدنش یخ کرده و…. خلاصه دو نفری بالا سرم گریه میکردن و این چیزا رو من خیلی با هوشیاری پایین و محو میدیدم ومی شنیدم.
دوستان نمیخوام انرژی منفی بدم یا خدایی نکرده حالتونو بد کنم همه اینا رو گفتم که برسم به اینجا …..
من تو اون حالت احساس میکردم دارم میمیرم و تنها فکری که میکردم این بود که اگه من بمیرم کی میخاد این قسط و قرضای منو بده و زن و بچم باید چی کار کنن؟ تو اون حالت تا اورژانس اومد بالاسرم و یه آمپول بهم زدن و …. نمیدونم قرص دادن یا چی؟ چندین بار این فکر از ذهنم میگذشت که زن و بچم با قسطای من باید چی کار کنن؟ من کلی وام گرفتم که وسایل برای کارگاه گرفتم یا مواد اولیه و…. اینا به چه درد اونا میخوره و کی میخاد جواب مردم رو بده؟ یعنی خودم رو در حال مرگ می دیدم و تنها چیزی که تو اون لحظات بهش فکر میکردم قسط و قرضام بود و نه هیچ چیز دیگه ای !
خداروشکر اون روز تموم شد و منم حالم خوب شد ولی یه تغییر اساسی کرده بودم کائنات حسابی از خجالتم دراومده بودو من تصمیم گرفتم در بعضی موارد حسابی تجدیدنظر کنم و کلا با وام خداحافظی کردم و تا پول دستم میومد یکی از وام ها رو تسویه میکردم تا کلا بدون قسط باشم و بعدش دسته چکم رو هم پاره کردم و دیگه چک ندادم.
من کلا ارتباطم با دوستام به شکلی بود که همه کارافرین و آدمای موفقی بودن ولی اهل وام یا چک و… منظورم اینه که اصلا جمع دوستام آدمای منفی نبودن ولی از وام گرفتن و رشدی که با وام براشون اتفاق افتاده خیلی حرف میزدیم.
یه جایی تو همین فایل های گفتگو با دوستان استاد به آقا ابراهیم مدیر سایت شون گفتن که وقتی تو جمعی هستی که همه از گرفتن وام صحبت میکنن و اینکه چقدر باعث رشد کارشون شده آدم فولاد هم باشه آب میشه و بالاخره این حرفا تاثیر خودشو میذاره و آدم میره سراغ وام.
من حتی دوستان و جمع بسیار خوبی که همیشه حرفامون در مورد پیشرفت و رشد کار بود رو کنار گذاشتم تا دوباره وسوسه نشم و سراغ وام نرم. و این روند خداروشکر تا الان ادامه پیدا کرده و از این بابت و آرامشی که دارم خیلی راضیم.
یه حسی بهم میگفت که این ماجرا رو براتون تعریف کنم.
از استاد عزیز خیلی خیلی ممنونم و همچنین وحید عزیز
بهدنام خدایی که هر چه دارم همه از آن اوست خدایا شکرت سپاسگزارتم
سلام به استاد عزیزم و سلام به مریم جانم
برای شروع هر کسب و کاری قدم اول رو با همون امکاناتی که داری بردار و با ایمان حرکت کن و خداوند در طی مسیر هدایتت میکند
و هر بار که رشد میکنیم یه قدم بالا میریم و تکامل طی میشود
و به قول استاد عزیزمون
آرام باش عجله نکن لذت ببر
و هر بار با دیدن نتابج خودمون رو تحسین کنیم
و از خداوند سپاسگزاری کنیم
و نتایج کوچیک رو بنویسین و ردپا از خودمون بجا بذاریم
در پناه خداوند باشین
بنام الله مهربان
بسیار لذت بردم از پیشرفت های چشمگیر دوس عزیزمون و خداروشکر میکنم بخاطر دیدن و شنیدن نشانه ها و نمونه هایی موفق که همیشا برای ذهن و قلبمون اینو میسازه که میشه..
و البته در تمام طول تعریف های دوست عزیزمون ،منتظر جواب استاد بودم و دقیقا میدونستم چی قراره استاد جواب بدن.
استاد یعنی با توجه به شناختی که ازتون داشتم و دارم ،حرفهاتون رو دقیق پیش بینی میکردم و همچنان منتظر بودم بشنومشون.
چون خودم هیچوقت دنبال وام و قرض نرفته بودم و از وقتی هم که با شما و قوانین آشنا شدم ،بیشتر مطمعن شدم که کار درستی کردم و همیشه هر ایده ای هم برای کاری داشتم که توش قرض و وام بود ،یاد حرف شما میفتادم که این مسیرش نیست و انجامش نمیدادم.
حتی بخاطر این طرز فکر ،سالهاست دسته چک هم نگرفتم و فکر میکنم خدا اگه بخواد بده،به خودم میده نه اینکه به کسی دیگه بده و من برم ازون قرض بگیرم.
و البته جمله ی زیبای دیگتون که میگین ایده های درست،اون چیزیه که با شرایط کنونیتون قابل اجرا باشه و من اینم آویزه گوشم کردم.
توی شرایط استرس زا هم ایده ها یی که میاد فقط کارو بدتر میکنه مثلا توی بدهکاری فقط ایده میاد از این بگیری بدی به اون و از اونیکی قرض کنی بدی به اونیکی ،،،چون ذهن درست کار نمیکنه و ایداهای خوب فقط در زمانی که آرامش داری میاد
و نکته طلایی دیگه ای که توی این فایل هم بهش اشاره کردین،،،
هدف از زندگی و مسیر لذتبخش بود همراه با ارامش.
آرامشی که تموم دویدنهای آدمای دنیا بخاطر همین آرامشه و اکثرا فراموش میکنیم و گاهی کلی فشار و استرس برای خودمون ایجاد میکنی،،،،،،
تا برسیم به همون آرامش قبلی.
توی یک شرایط با آرامش،،میریم یه بدهی برای خودمون میتراشیم،و چندسال میدویم تا بتونیم بدهی هارو بدیم،،و برسیم به همون آرامش بدون بدهی.
ممکنم هست پیشرفتی توش باشه ولی صحب و حرف همیشگی استاد همیشه پیشرفت در همه ی ابعاد زندگی بوده و این همون چیزیه که منو به استاد جذب کرد.
چون کلاسها و اساتید زیادی دیده و شنیده بودم که روی یک مساله کار میکردن فقط .حالا یکی روی ثروت،یکی روی روابط و …..
حالا بگذریم از اساتیدی که از روی دروسی که کار میکردند،،،خودشون هم حتی نتیجه رضایت بخشی نداشتن.
ولی شما استاد ،برای اولینبار توی زندگیم بهم گفتین میشه همه چی رو باهم داشت.
بله میشه.
و من اینو ندیده بودم.
الگوهای اطراف من، از ثروت ،سلامتی،روابط خوب،آرامش وغیره،،،،،
هرکدوم فقط یکی یا دوتاشو داشتن.
اونم کامل نبود،بی نقص نبود و کلی باورهای مخرب رو هم برام داشت که مثلا اگه فلانی ثروتمنده،،،یک عمر دویده و حرص خورده و حالا به ثروت رسیده با کلی بیماری و اعصاب خود و شرایطی که حتی زمانی برای یک مسافرت یکهفته ای نداشت.
وقتی صحبت از الگو میکنین،من واقعا الگویی بهتر از شما سراغ ندارم.
در همه جنبه ها که حتی با ثروتمندای دنیا هم متفاوتین و من همینو میخوام.
آزادی و آرامش ،روابط عالی،ثروت در همه ی جنبه ها و ….
وقتی شمارو میبینم بیشتر از هرچیزی بع این فکر میکنم که شما واقعا لایق این همه نعمت هستین و خداروشکر که شما دستی از دستای خداوند شدین برای من و صمیمانه از شما سپاسگذارم
سلام خدمت دوستان این فایل قانون انتشار را یادم آورد که هر چیزی قدرت داشته باشه انرژی و قدرت خودش را بیشتر منتشر میکند و جهان هم از همان انرژی و همجنس آن انرژی را به طرف آن منتقل میکند واین فایل منو به این سمت کشاند که قانون جهان را در مسیر زندگی بازگو کنم که میشود شادی های بیشتری را در زندگی تولید کرد که یک شهر دور هم جمع شدند و با هم خوشحالی میکنند سالم هستند و سلولهای بدنشان قوی میشود آرامش بیشتری تولید میکنند و فراوانی را در تمام جهات تجربه میکنند مرسی از استاد عزیزم
به نام خدایی که هرچه دارم ازتوست؛
سلام خدمت استاد عزیزومریم جونم
امروز فقط دارم فایلهای توحیدی را گوش میدم وچقدر همشون جذابن؛وبعد رسیدم به این فایل بسیار زیبا ;وچقدر لذت بردم از صحبتهای این برادر عزیزم؛ومن تحسین کردم این دوست عزیزمو؛من هم میخوام کاری براخودم ودست وپا کنم ؛واستاد عزیزم همیشه میگن باید تکاملتون را طی کنید ؛ومن میخوام از توی خونم این شغلماو شروع کنم ؛وبا حرفهای دوست عزیزم؛خیلی لذت بردم وگفتم اون تونسته من همگیتون؛وفقط امید به خداس ونمیدونم که کمکم کنه ؛خیلی خوشحالم که دراین خانواده هستم وبه خودم افتخار میکنم که همچین استاد ودوستان توحیدی دارم
بنام خداوندی ک هرلحظه حاضر وناظر بر زندگی ماست
سلام بر استاد بزرگوار اقای عباسمنش وهمسرگرامیشون
من مدت خیلی کوتاهی هست که با شما وسایت شما آشنا شدم..تقریبا تو این مدت 4.5 ماهی ک فایلهای دانلودی شما رو گوش میدم اصلا حیرانم..دچار یک سردرگمی لذت بخش شدم..البته بگم ک این مدت من و خواهرهام همگی باهم با شما وسایت شما اشنا شدیم اینقدر برامون لذت بخش امیدوار کننده بود ک همون ماههای اول دوتا از محصولات شما رو خریداری کردیم..
امروزم که داشتم به این فایل گوش میکردم.شماره 37 و38 رو..اصلا اشکم قطع نمیشه.. چقدر تغییر دیدگاه و باورهامون میتونه تاثیر شگرفی توی زندگیامون داشته باشه.. من توی این مسیر تازه کارم ولی خداوند میخام منو استوارتر بکنه تا بتونم از آموزه های شما یادبگیرم و راه درست زندگیمو پیدا کنم
از خداوند این انرژی بزرگ و توانمند هستی سپاسگزارم که منو با شماوصحبتهای شما آشنا کرد.
نهایتااینکه با تمام وجودم خوشحالم هرچند افکارم گیجو پراکنده هست ولی سرشاراز امید هستم
به نام خدای مهربان که هرلحظه مراهدایت وحمایت میکند ..
سلام به استادعزیزم ومریم نازنینم ..
امروز داشتم به باورتنهاقدرت جهان هستی خداونده که خلق زندگی هرکس وبه خودش داده فکرمیکردم وتکراروباورسازی میکردم ..
وطبق تصمیمی که توذهنم بود به خودم گفتم چی داری میگی عزیزم ؟؟
جواب دادم :میگم که همه چیزخداست اول آخر ظاهروباطن واون خیلی قدرتمنده که اصلا درذهن وباورمن نمیگنجه امابه اندازه ی باورمن کوچک میشود
وبرهرکاری تواناست وغیرممکنی براش وجودنداره ؛وامابقیه ی باور :این ویژگی هاکه گفتم قدرت خلق زندگی ودست خودمون داده ؟؟بله دست خودت داده یعنی این انرژی صفرتاصدش وبه خودت داده ؛همه چیزدست خودته وخداوند فقط یاری میکند وهدایت چه راه مستقیم بری چه غیرمستقیم .
پس اگه من انقدرقدرتمندم چه کاری میتونم واسه این تصمیمی که میخام انجام بدم ؟؟
تصمیمم این بود که بعدازتعطیلات عیدبایه وردست شروع کنم کارم و یانه ؟؟چون جام خیلی کوچیکه و وسیله های خونمم چیدم همونجا یاصبرکنم تاخونم بعدازچندماه بزرگتربشه بعداشروع کنم ؟؟سخت بود تصمیمش:
گفتم ازخدامیپرسم خودش حتمامنوهدایت میکنه .
رفتم بزنم قسمت نشانه ی امروزم دیدم یه فایل حالابه صورت اتفاقی هست روی صفحه که شاید چندساعت قبل خودم یالچهاانگشتشون خورده و این فایل اومده روصفحه نمیدونم دقیقا میخاستم بزنم یکی دیگه بیادقسمت نشانه ها ولی دلم گفت همینه نشانت گفتم این وکه نن خودم انتخاب نکردم نمیشه که گفت گوش بده حالااگه هم فرکانس حال الانت بود حتما همون نشانه واضحه هست که دنبالشی ولی اگع نبود میفهمی مطمن باش …
وقتی دوست عزیزمون حرف زد گفتم الله اکبرچه قدر دقیق ایشون خیاطه که منم هستم اول باتحسین واردکارشده که کس دیگری تونسته پس منم میتونم ودچار احساس بدوحسد نشدن وباتحسین ایشونم همونجورعمل کردن ‘دوم هم اینکه باپس اندازکمی مثل خودم شروع کردن (خودم وتحسین میکنم )
سوم چه قدر متعهدبودن ماشالله که عاشق نوشتن بودن وتجسم میکردن وتمرین ستاره قطبی انجام میدادن وخیلی نتیجه هاهم گرفتن .
4 :ایشون کارشون وباجسارت وشجاعت ازیه 20 متری شروع کردن ونظردیگران هم براشون مهم نبوده که مسخره شون میکردن ؛جایی که من االان هستم وتردید دارم هرچند قبلاچندبارانجام دادم ولی هنوزخیلی به ثبات نرسیده وبایدتکامل خودش وطی کنه .
اینجابه خودم گفتم منتظرنبلش چندماه دیگه شروع کنی هرچندالان یه کم سختته ولی نتایجش خیلی میتونه عالی باشه ودوست عزیزمون اینهمه نتیجه ی فوق العاده گرفتن به به تحسین شون میکنم ..نشستم مزایاومعایب این تصمیمم روروی برگه ی کاغذنوشتم باوجوداین که من آدم خوشبینی هستم مزایابرنده شد وخداروشکر بایاری خداشروع خواهم کرد هرچندهنوزنجواهایی توذهنمه که بچه ی کوچیک داری اذیت میکنن توهم هنوز جات کمه شایدازپسش برنیای نظردیگران و…
ولی من توجه میکنم به کلام الله چون فرمودندکه نبوده که ماوحی کنیم به پبامبرها وشیطان نبوره باشه قاطی این حرف هابانجوایش .
دچاروام وقسط نکنیم خودمون ونتیجه لذت بردن اززندگی وپوله بااحساس خوب بدون فشار ذهنی ::ایده های پول ساز زمانی به ذهن مامیادکه ماآرامش داشته باشیم ..
وقای تیتر همون نوشته های شمااستادعزیزو درباره لین فایل خوندم مطمن شدم که این فایل برای منه ..
خداوند برکت های خودرا دردل قانون تکامل قرارداده است ..
باهمان امکاناتی که دارم شروع کنم وسپس هربارکمی انرا گسترش بدم .
این هم بماندبه یادگارتایه روزی بیام وبه خودم افتخارکنم انشالله ..
ایاک نعبد وایاک نستعین …