گفتگو با دوستان 38 | آرامش ذهنی و ایده های کارا - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)

191 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نجمه رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1914 روز

    به نام الله یکتای بیهمتا….

    سلامممم به همه دوستان گلم…

    شنیدن نتایج دوستان و مداومتشون در اجرای قانون و در مسیر درست بودن خیلی خیلی کمک کننده است برای من و همه کسانیکه در این مسیر هستیم.

    لذت بردم از شنیدن و خداروشکر کردم برای دوست عزیزم که رشد مالی زیادی داشتن و نتیجه تلاششون بوده،نوش جونتون این موفقیت و این لذت…

    وقتی وحید عزیز توضیح دادن که سه تا از چکهاشون امضا نداشته و این کار خدابوده تا به این شکل شخصی رو که میخاستن پیدا کنن

    واقعا اشک ریختم و خدای مهربان رو حس کردم تو این داستان

    چه هماهنگی زیبا و دقیقی خدای من

    یاد داستان استاد افتادم که گفتند فردی را ملاقات کردم برای تحقیقات قرانی ،که اگر قرار بود خودم دنبالش بگردم مثل پیداکردن سوزن در انبار کاه بود ولی این فرد خودشون به استاد مراجعه کردن و…..

    ….

    خدای من شنیدن این مثالها نور ایمان و هدایت الهی رو در قلبم پررنگتر میکنه

    خدایاشکرت که نشانه ای برایم فرستادی از ایمان و امید

    امیدوارم به موفقیتهای بینهایت برسی آقا وحید گرامی

    ممنونم از شما استاد عزیزم.خدارو شاکرم که استادی مثل شما در زندگیم دارم

    دیگه چی میخام من

    کسی هست که راهنمای کل زندگیمه ….و با صداقت تجربه های زندگیشو در اختیارم میذاره….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    حسین دانش خواه گفته:
    مدت عضویت: 747 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم

    پس میشود من الان هدایت شدم به این فایل پس میشود بارها من گفتم به موسیقی و رقص علاقه دارم رقص سبک مونواک و در حال حاضر دارم فقط روی باور هام کار میکنم

    کنترل ذهن میکنم در طول روز

    سپاس گذاری میکنم

    سعی میکنم به هرچیزی جوری بنگرم که بهم احساس خوبی بده

    غر نمی زنم

    ورودی هامو کنترل میکنم

    از هدایت ها سعی میکنم پیروی کنم به امید خدا

    سعی میکنم در هر لحظه احساسم رو خوب نگه دارم

    و سعی میکنم در لحظه زندگی کنم و در لحظه حال بهترین خودم باشم خودم از خودم راضی باشم

    در حال حاضر نمیدونم از کجا شروع کنم ولی دارم به شدت روی

    باور هام کار میکنم و ایمان دارم که اگر :

    گفتگو های ذهنیم تغییر کند و نگرشم و نگاهم تغییر کند و توی این سیگل درست بمانم هدایت میشوم به افرادی یا راه کار هایی که میتوانم وارد عرصه عشق و علاقم بشم :

    و مطمئن هستم معجون کار مورد علاقم همراه با باور های توحیدی و ثروت آفرین این دو باهم غوغا میکند و من رو به خاسته هام البته به صورت تکاملی می رساند :

    و ثروت مادی و شادی و آرامش و عشق سلامتی و آزادی مکانی زمانی مالی همه و همه نتیجه همواره بودن در مسیر درست است

    خیلی حرفای وحید بهم انگیزه داد که با قدرت بیشتری عمل کنم به آموزها به کنترل ذهن در هر لحظه به شکلی که در هر لحظه احساس آرامش و خوبی داشته باشم و قطعا نتیجه این سیگل همواره مثبت

    میشود ثروت در تمامی موارد

    برای وحید آرزوی بهترین هارو دارم واقعا تحسین بر انگیزه خدارو صد هزار مرتبه شکر سپاس گذارم ازتون اقا وحید

    و خیلی موضوع خوبی رو استاد عزیزم شما بیان کردین که عجله نکنیم بزاریم یکم زمان بیشتر ببره ولی آرامش داشته باشیم و لذت ببریم استرس نداشته باشیم چون وام و بدهکاری کلا استرس هست و عجول نباشیم البته من توی همچین شرایطی نبودم یه وام 100 میلیاردی و نمیدونم واکنش خودم رو ولی اگر تو همچین شرایطی قرار بگیرم امیدوارم بتونم عجله نکنم و صبور تر باشم و نخام زودتر برسم به یه نتیجه بزرگتر و بفهمم که لذت بردن و آرامش داشتن مهم ترین کار من در این دنیاست

    واقعا بی نهایت بار سپاس گذارم استاد عزیز و خانم شایسته

    سپاس گذارم از خداوند متعال

    سپاس گذارم از خداوند یکتا

    در پناه خدا شاد و موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    فرهاد گفته:
    مدت عضویت: 2495 روز

    سلام استاد عزیزم،چقدر نتیجه وحید عزیز و رزای عزیز دل نشین و آگاهی دهنده و امیدوار کننده بود،امید به خدایی که به و جود آوردن هیچ چیزی و تحقق هیچ کاری براش در حد اپسیلونی زحمت نداره و او میخواد و به وجود میاد،امید به خداوندی که اگه سر سوزنی ازت حرکت ببینه سیلی از نعمت و فراوانی به زندگیت جاری میکنه،امیدوارم هممون قدرت حرکت رو بفهمیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    سمیه اسفندیاری گفته:
    مدت عضویت: 1874 روز

    به خدای وهاب و هدایتگر

    سلام،واقعا لذت بخشه شنیدن هدایت های دوستان،به قول استاد قلبمون باز شد،برای خدا برآورده کردن آرزوهای ما که کاری نداره در برابر این همه عظمت و بزرگی و ثروت،در برابر دریاها و کوهها دشتها و خاک حاصلخیز،در برابر بزرگی آسمان و ستارها،در برابر کهکشان‌ها، که نا نقطه هستیم در زمین،در برابر این همه نظم و مدیریت الله بزرگ و ثروتمند،چیزی نیست خواسته های ما برای خدای بزرگ بزرگ وبزرگ…

    اما این ذهن ما و محدویت ما و ظرفمون که اجازه نمیده برای پیشرفت،این ترس های ماست که ترمز شده،وگرنه خداوند حامیه برای ثروتمند شدنمون،خداوند منتظره ما بخوایم و درخواست کنیم و بهمون ببخشه و با ثروته که اولن به خدا نزدیک میشیم و بعد از ثروت عبور میکنیم

    خدایا سپاسگزارم برای این همه ثروت و فراوانی و نعمت،سپاسگزارم برای فرصت های که پیش روی ماست برای قلبی که باز میشه و پذیرای حضور خداونده،سپاسگزارم برای استاد عزیزم و همه کسانی که عضو گروه تحقیقاتی عباسمنش هستند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    وحید ربانی گفته:
    مدت عضویت: 1469 روز

    سلام استاد عزیز تو فوق العادهدای عزیزم من حرفهای وحید عزیز را کامل شنیدم و صحبت های شما را هم دقیق گوش دادم آفرین به شما دروود خدا بر شما چقدر زیبا جواب دادید دروود بر شما دقیقا منم مثل وحید دارم پیش میریم ولی بدون وام سرعتم کمه ولی هیلی لذت میبرم هر روز ورزش لذت میبرم با پسرم و خدا را صد هزار مرتبه شکر بینهایت شاکر خدا هستم که فکرم دقیقا صحبت های پایانی شما بود دقیقا افکار خودم را از زیان شما شنیدم

    بینهایت از شما ممنونم و سپاسگزارم

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  6. -
    الهه رشیدی گفته:
    مدت عضویت: 2216 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی بینظیرم

    و سلام به دوستای عزیز و همفرکالنسی م

    خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که بهم جانی دوباره ؛ نفسی دوباره و تولدی دوباره رو هدیه دادی تا بتونم زندگی بهشتی م رو همراه خودت ادامه بدم.

    خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که دارم با احساس عالی و با شوق و ذوقم و با لذت و با عشق این کامنت ارزشمندم رو مینویسم.

    خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که ما رو خالق زندگی مون قرار دادی تا بتونیم هر انچه رو که دوست داریم وارد زندگی مون کنیم.

    خدای مهربانم تو در جان منی من غم ندارم

    تو ایمان منی من کم ندارم

    اگر درمان تویی دردم فزون باد

    و گر معشوقه ای سهمم جنون باد

    تویی تنها تویی تو علت من

    تو بخشاینده ی بی منت من

    صدایم کن صدای تو ترانه است

    کلامت آیه های عاشقانه است

    تو را من سجده سجده می پرستم

    که سر بر خاک بر زانو نشستم

    خدای مهربونم چقدر زیبا توی خونه ی دلم جاش خوش کردی

    چقدر زیبا قلبم رو پر از عشق و نور خودت کردی

    چقدر زیبا منو دلبسته و وابسته ی خودت کردی

    و این دلبستگی و وابستگی برایم زیباترین و شیرین ترین حس و حال دنیاست

    خدای عزیزم من عاشقتم ؛ من دیوانه تم

    تو عشق منی ؛تو قلب منی ؛تو زندگی منی ؛تو عطر نفس های منی خدای مهربونم

    استاد عزیزم با تمام وجودم ازتون ممنونم که این قدر زیبا با اگاهی های الهی تون منو دیوانه و سر مست خدا کردین

    خدایی که هر لحظه داره ما رو به زیباترین زمان ها و مکان ها هدایت میکنه

    خدایی که اگه تمام دنیا ما رو تنها بزارن ولی ما رو تنها نمیزاره

    خدایی که عشقش بی حسابه

    خدایی که برامون همه چیز و همه کس شده

    خدای مهربونم در به در اینم که توی دریای عشقت غرق بشم و هیچ چیزی ازم نمونه جز عطر و بوی تو

    استاد عزیزم به خدا این قدر حس و حالم الهی و بهشتیه که روحم پرواز کرده

    و اشک هایم همین طور جاریه

    و اینقدر غرق در عشق بازی با خدا شدم که نمیدونم اطرافم چی میگذره

    استاد عزیزم دوست دارم بارها و بارها ازتون تشکر کنم به خاطر مسیری الهی که انتخاب کردین و دارین رسالت زیباتون رو توی این دنیای زیبا به زیباترین شکل ممکن انجام میدین و چقدر زیبا ما رو هم با این مسیر الهی اشنا کردین و حالا داریم زندگی مون رو هر روز زیباتر از روز قبل میسازیم

    و خدا رو به خاطر وجود ارزشمندتون توی زندگی مون هزاران بار شکر میکنم و به خدا برای خلقت بینظیرتون فتبارک الله احسن الخالقین میگم

    خدایا شکرت که منو به این فایل زیبا و بهشتی هدایت کردی

    فایلی که برام پر از درس و اگاهی داشت و کلی احساس عالی و الهی رو بهم هدیه داد

    خدایا شکرت که دارم صورت ماه و پر از ارامش و لبخند زیبای استاد عزیزم رو میبینم و این صحنه ی رویایی بهشت زیبامون که منو دیوونه کرد

    خدایا شکرت که دارم این دریاچه ی زیبا و همیشه در جریان مون رو این درختای سرسبز و سر به فلک کشیده رو میبینم و کلی حس و حالمو عالی تر میکنه و دیدن دوباره شون برام تازگی داره

    خدایا شکرت که دارم این اسمان ابی و این ابرهای زیباش رو میبینم که مثل یه پوستر میمونه

    استاد من عاشق این گفت و گوی زیباتون با دوستای عزیزمون هستم

    اینقدر که بهم حس و حال خوب رو هدیه میده و برام پر از درس و اگاهیه

    و چقدر صحبت های دوست عزیزمون اقا وحید پر از ارامش و پر از توحید و پر از احساس خوب بود

    چقدر زیبا داشت برامون از تکاملش توی زمینه ی کسب و کارش برامون توضیح میداد

    چقدر زیبا داشت برامون از کار کردن روی خودش و باورهاش و نتایج فوق العاده ی مالی شون و موفقیت هاشون توی زمینه ی کسب و کارش برامون توضیح میداد

    دوست عزیزم وحید جان صحبت های زیباتون اشک هامون رو جاری کرد

    و دوست دارم بارها و باره این ایمان و این امید و توکل تون رو این اعتمادتون به خدا رو با تمام وجودم تحسین کنم

    چقدر زیبا داشتین برامون از توحید میگفتین که توی کسب و کارتون هیچ وقت ناامید نشدین

    و فقط روی خدا حساب باز میکنید و فقط به خودش تکیه میکنید و چه تکیه گاهی محکم تر از خالق بی همتامون

    و دوست دارم این حرکت کردن تون رو در مسیر عشق و علاقه تون رو تحسین کنم

    تحسین کنم این وجود الهی و توحیدی تون رو

    و چقدر این صحبت های زیباتون داشت برامون از ایمانی که عمل میاورد میگفت

    دوست الهی م چقدر زیبا داشتین از این امید از اون ایمان تون برامون صحبت میکردین که نزاشتین رویاهاتون براتون یه رویا بمونه بلکه به سمتش حرکت کردین و قدم برداشتین و خدا هم به این قدم برداشتن هاتون به این عمل کردن و حرکت کردن تون جواب داد و از یه درامد خیلی کم و با یه ماشین وانتی که داشتین تونستین کم کم اون تکامل تون رو طی کنید و حالا به این جایگاهی که دوست داشتین برسید و با هر پیشرفتی که داشتین دوباره هدفی بزرگتر از قبل رو برای خودتون انتخاب میکردین و دوباره برای رسیدن به اون هدف تلاش میکردین و حالا به یکی از بزرگترین تولیدی ها تبدیل شدین که دارید محصولات تون رو صادر میکنید و ۱۵۰ نیرو دارن براتون کار میکنن و چقدر زیبا دارید توی مسیر عشق و علاقه تون علاوه بر اینکه دارید ثروت سازی میکنید دنیا رو به جای بهترین برای زندگی کردن تبدیل میکنید

    و چقدر عالی روی باورهای توحیدی تون و روی باورهای ثروت تون دارید کار میکنید و چقدر عالی دارید به قانون عمل میکنید و دارید و حالا جهان هم داره با عمل کردن به قانون زیباترین نتایج رو وارد زندگی تون میکنه

    و چقدر زیبا از هدایت تون برامون توضیح دادین از اون تماس خانمی که باهاتون داشتن و برای تولیدی که از زیر زمین خونه شون شروع به کار کردن و همین برای شما یه انگیز ه شده که اگه ایشون تونسته پس منم میتونم و چقدر تک تک جملاتو صحبت های زیباتون برامون درس داشت و خدا رو شکر میکنم که خدا هم منو به این فایل زیبا هدایت کرد که اینقدر تمام وجودم رو پر از انگیزه کرده که منم مسیر عش قو علاقه م رو با قدرت بیشتر ادامه بدم

    و چقدر عالی دوست عزیزم با سرمایه ی خیلی کم کسب و کار شخصی برای خودتون شروع کردین و با تمام وجودم تحسین تون میکنم که با ایمان و توکل به خدا تونستین با سرمایه ی کمی که داشتین کسب و کار شخصی تون رو شروع کردین

    و این جمله ی زیباتون تمام وجودم رو دگرگون کرد و چشمامو پر از اشک کرد” خدا خدایا خود بهم گفتی بیا تو بازار من هواتو دارم ” و این جمله ی زیباتون داره از این توکل و ایمان و از این اعتمادتون به خدا میگه از اینکه فقط روی خدا حساب باز میکنید و قدرت رو فقط به خودش میدین

    استاد من عاشق این خنده هاتم؛ عاشق این خوشحالی و شوق و ذوق تونم که وقتی دوستان دارن از موفقیت هاشون صحبت میکنن اون حس و حال عالی تون رو هم به ما هدیه میدید.

    و چقدر صحبت های دوست عزیزمون داشت برامون از این وجود الهی و توحیدی شون میگفت ؛که وقتی کارها رو به خدا بسپاری خدا خودش همه چیز رو برامون درست میکنه و همه ی کارها رو برامون راحت میکنه و خودش دستاش رو برات میفرسته

    خدای من چقدر من با صحبت های زیبای شما دوست عزیزم اشک ریختم و بیشتر خدا رو توی وجودم پیدا کردم بیشتر خدا رو توی وجودم حس میکردم

    خدای من وقتی داشتن از چک های امضا نشده برامون میگفت به خدا میگفتم خدای جونم چقدر زیبا داری ما ررو هدایت میکنی و فقط کافیه که ما ایمان مون به خودت بیشتر بشه کافیه فقط به خودت توکل داشته باشیم و برامون کن فیکون میکنه

    دوست عزیزم چقدر زیبا داشتین خدارو سپاس گزاری میکردین چقدر این ایمان تون رو تحسین میکنم.

    استاد عزیزم چقدر زیبا بهمون یاد دادین که :

    وقتی که نگاه قدم برداشتن و حرکت کردن و امید داشتن رو داشته باشیم انسان رو به همه چیز میرسونه

    و وقتی ادم قدم برمیداره و حرکت میکنه خدا هم بهش پاداش میده از جاهایی که فکرشم نمکینه و درها رو برامون باز میکنه و وقتی مسیر درست و مسیر پاکی رو بریم و تکامل مون درست طی میشه خدا هم درها رو برامون باز میکنه

    استاد چقدر مثال عالی رو برامون از شرکت ایکیا زدین که این عظمت رو داره و هر روز داره پیشرفت میکنه

    و چقدر این نگاه زیباتون رو دوست دارم استاد بینظیرم که یه زندگی سرشار از ارامش به همراه پیشرفت داشته باشیم و زندگی یه تجربه هست و چقدر خوبه که ازش لذت ببریم .

    و ایده های پولساز زمانی میاد که ارامش داشته باشیم

    من عاشقتم استاد عزیزم که اینقدر زیبا دارید بهمون این همه درس و اگاهی های الهی رو بهمون یاد میدید و اینقدر زیبا برا شاگردهاتون دعای خیر میکنید و تحسین میکنید.

    خدایا شکرت که تونستم با عشق این فایل زیبا رو ببینم و کلی درس و اگاهی رو یاد بگیرم.

    دستای بینظیر خدا با تمام وجودم ازتون تشکر میکنم به خاطر اینکه دارید هر روز با قلب پر از عشق و مهربونی تون این گنج های ارزشمند رو بهمون هدیه میدید و زندگی مون رو به بهشت تبدیل میکنید.

    خدایا شکرت؛ ادامه میدیم این مسیر الهی رو مصمم تر و قوی تر و با قدرت بیشتر و با اراده ی پولادین مون همراه با الله یکتا

    خدایا تنها و تنها خودت برامون کافی هستی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      وحید گفته:
      مدت عضویت: 1931 روز

      سلام خانم رشیدی، دوست عزیز و هم فرکانسی من. بسیار بسیار از کامنتتون لذت بردم. چقدر بوی خداوند رو میداد جملاتتون چقدر حس نزدیک تری به خدای مهربونم میکردم با خوندم این کامنت و جملات بی نظیرتون.

      واقعا اگه ما تمام ورودی ها رو به روی خودمون ببندیم، خصوصا ورودی هایی که اکثریت جامعه دارن روزانه به خورد همدیگه و خودشون میدن و فقط ورودی های خوب و الهی رو به ذهنمون راه بدیم، اون چیزایی که واقعا احساس خوب رو در ما ایجاد میکنه، اون موقع هست که الهامات خدا رو دریافت میکنیم و صدای خداوند رو بهتر و واضح تر میشنویم.

      بسیار لذت بردم، امیدوارم همیشه شادو سلامت و پیروز باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        الهه رشیدی گفته:
        مدت عضویت: 2216 روز

        به نام خدایی که نام و یادش ارامش بخش قلب هاست

        سلام دوست عزیزم

        اومدم سایت بهشتی مون رو باز کردم دیدم اون نقطه ی ابی و زیبا کنار عکس م هست

        به خودم‌ گفتم کی برام پیام گذاشته

        اومدم باز کردم

        کامنت زیباتون رو‌ خوندم

        اشک توی چشمام جمع شد

        گفتم برم کامنت م رو بخونم

        با خوندن هر کدوم از جملات م اشکام جاری میشد

        ازت ممنونم وحید جان که این پیام زیبا رو بهم هدیه دادی

        دقیقا همینه وقتی که هر چیزی رو به ذهن مون ندیم و ورودی هامون رو از فیلتر رد کنیم

        اون وقت هست که ارامش مون بیشتر میشه

        اون وقت هست وجودمون پاک میشه از هر نازیبایی

        و وجودمون الهی تر و توحیدی تر میشه

        خدایا شکرت

        بازم ازتون سپاس گزارم به خاطر این پیام زیباتون و‌ من به موقع دریافت کردم

        عاشقتم دوست الهی م

        خدایا شکرت ادامه میدیم این مسیر الهی رو مصمم تر و با اراده ی پولادین مون همراه با الله یکتا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    نجمه باغبانی ترشیزی گفته:
    مدت عضویت: 1116 روز

    وای وای وای………..

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان مهربان

    سلام به تمام دوستان این خانواده ی بزرگ….

    خدایا هزاران بار از تو سپاسگزارم که امروز منو به این بخش هدایت کردی….

    به جناب حسینی صمیمانه تبریک عرض میکنم بابت پیشرفت عالی و پایبندی ایشان به تمرینات و اموزه های استاد ….

    استاد عزیزم من دیروز فایل توحید عملی قسمت 11 رو شنیدم و از خدا هدایت خواستم برای کاری که تازه دارم شروع میکنم و چیزی که برداشت کردم اینکه هر کاریو میخوام انجام بدم با یاد خدا باشه و نه از روی جهل (خودم بلدم ِ ) خودم …

    و اینکه کاری که من دارم انجام میدم شروع کار تولید لباس هست

    ..

    من دوسال پیش با دست خالی شروع بکار کردم و تونستم بعد چند ماه اموزشگاه خیاطی بزنم خداروشکر تلاش کردم و به تجهیزاتم اضافه کردم با درامدی که از خود خیاطی و اموزشگاه داشتم تا اینکه 2 ماه پیش تصمیم گرفتم شروع به تولید لباس کنم خیلی گشتم و فکر کردم تا به نتیجه تولید لباس کودک رسیدم پارچه خریدم و شروع کردم دوروز به عید من تونستم 200 دست لباس بچه گانه برش زده و به چرخکار بدم برای دوخت اما هی در روند کار و دوخت وقفه میافتاد و هنوز کار من به بازار نرفته هیچکدوم از شاگردام و کسانی که پیشم کار میکردن این ماه به دلایلی نیومدن سر کار و من تنها با کلی ایده و هدف خودم شروع به اتو کاری چسبوندن عکس روی لباسا و بسته بندیشون ادامه دادم امروز که سایتو باز کردم داشتم همین 200 دست لباسو سلفن و بسته بندی میکردم گفتم: خدایا من این لباسارو کجا بفروشم هیچ ایده ای ندارم- من چی تولید کنم که راحت فروش بره هیچ ایده ای ندارم- خدایا از کجا باید شروع کنم و چطور هیچ ایده ای ندارم- تو منو هدایت کن به نشانه هایم و کسی که بتونه منو در مسیرم راهنمایی کنه وقتی فایل باز شد و این قسمت مصاحبه اومد شماره 38 خیلی برای من اشنا بود چون بارها این فایل به چشمم خورده ولی بازش نکردم و ازش گذشتم این دفه فایلو پلی کردم و وقتی جناب حسینی شروع به صحبت کردن، من خشکم زد و برای چند ثانیه به گوشی خیره شدم نمیدونستم جیغ بکشم گریه کنم بخندم واقعا چه اتفاقی داره میفته چرا همه چیز اینقدر درست و قشنگ کنار هم قرار میگیره ؟؟؟

    واقعا چرا درک این همه فرمول ساده برای رسیدن به ارامشو ثروت برای ما سخت بوده ؟؟

    خدایا از تو بسیار سپاسگزارم

    پروردگارا استاد عزیزم رو زیر سایه لطف خودت سالمو سلامت حفظ کن

    وقتی صحبت های جناب حسینی شروع شد انگار تمام درهای الهی به روی باز شد تمام حرف های ایشونو من با تمام وجودم لمس کردم چون در همچین شرایطی قرار گرفتم دستانی که از سمت خداوند مامور حمایت تو میشوند….

    من با تمام وجود به اقای حسینی تبریک میگم و برای ایشون خوشحالم و امیدوارم که روز بروز در سلامتی کامل پله های ترقی و پیش رفت و به راحتی طی کنند…

    واز طرفی خودم امیدوار شدم که میشه و میتونم کاریو که شروع کردم و به نتیجه دلخواهم برسونم…

    منم مثل ایشون هنوز شروع نکردم به فکر صادرات تولیداتم به کشورهای مجاور هستم و امیدوارم که امکانش هست و من میتونم و خدا در تمام لحظات پشتیبان و هدایتگر من است …

    منم برای هدفم و کارم ایده های بزرگی دارم ولی نمیدونستم چطور و چگونه اما الان بزرگترین نیروی هدایت کننده رو پیدا کردم فهمیدم که تمرینایی که دارم انجام میدم بلاخره جواب میده و توکل به پروردگار و هدایت خواستن از خودش بزرگترین نیروی لازم برای تحقق خواسته هامه

    منم دفتر های زیادی پر کردم منم مشق های زیادی نوشتم منم به نوشتن ایمان دارم و بیشتر از ده تا دفتر 200 برگ و خط چفت پر کردم از سپاسگزاری و از نوشتن خواسته هام و ارزوهام …

    امروز امیدم به خدا بیشتر شد ..

    استاد عزیزم از شما بسیار سپاسگزارم…

    جناب حسینی برای شما بسیار خوشحالم و ارزوی بهترین هارو دارم ..و خوشحال میشم اگر پیام منو خوندید از راهنمایی یا پیشنهادهای شما در مورد کار استفاده کنم..

    من پارچمو از مشهد تهیه میکنم چون هنوز اونقدر سرمایه ندارم که بتونم بیام تهران برا خرید پارچه ولی امیدوارم که بتونم روزی منم برند خودمو داشته باشم و پارچه خودمو ، خودم تولید کنم …

    چقدر زیباست که این قانون ادم های شبیه به هم رو در یک مسیر قرار میده…

    هزاران بار سپاسگزار خداوندم….

    لطفا دوستانی که در این مسیر فعالیت میکنن اگر راهنمایی لازمه برای ادامه کار من برای من بفرستن من خوشحال میشم از تجربیات دوستان استفاده کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  8. -
    کتیبا گفته:
    مدت عضویت: 2334 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و مریم بانوی مهربان

    خدایا شکرت 🙏

    آقا وحید عزیز تبریک میگم و دستاوردهای ارزشمندتون رو تحسین میکنم🌹🌹🌹

    خدایا شکرت که شما نه تنها کارآفرینی و اشتغال زایی کردید و دست خداوند برای آوردن رزق و روزی در زندگی ۱۵۰ نفر شدید… اعتماد به نفس و عزت نفس را هم برای تولید پوشاک ایرانی ایجاد کردید

    خدایا شکرت تولیدات ایرانی هم می توانند آنقدر باکیفیت و ارزشمند باشند که به کشورهای مختلف از جمله ترکیه که خودش یکی مهمترین قطب های صادارات لباس به ایران هست هم صادر شود

    در ایران هر بوتیک که برای خرید برویم برای تبلیغ می گوید شلوارهای ماترک هستند شما این باور و ایمان رو پایه گذاری کردید یه جورایی بت شکنی کردید و اونقدر به کار و محصولتون و هدفتون ایمان داشتید روند معادلات و باورهای مرسوم بازار پوشاک رو تغییر دادید…

    خدایا شکرت ❤ 🙏 ❤

    شما برای من الگوی بسیار ارزشمندی برای ساختن باور احساس لیاقت و باور 《من می توانم 》 هستید… از شما برای اشتراک گزاری تجربیات بسیار ارزشمندتون بینهایت سپاسگزارم🙏❤

    من رشته طراحی و دوخت لباس خوندم و در همین زمینه کار می کنم وقتی تجربیات موفقیت آمیز دوستان دیگر در رشته های دیگر را در کلاپ هوس می شنیدم کلی ذوق زده می شدم و بالا و پایین می پریدم و سجده شکر برای موفقیت های دوستان به جا می آوردم

    اگرچه شنیدن موفقیت های آقا وحید برایم بسیار تحسین برانگیز بود

    ولی این بار بجای ذوق زده شدن و از خوشحالی بابا و پایین پریدن… انگار ترس و غم وجودم رو گرفت

    من هم فکر کنم سال ۹۶ با استاد عباسمنش آشنا شدم

    نجواها: چرا من نتونستم موفق بشم …

    مدتیه الگوهای موفق رشته خودم رو برای باورسازی سرچ میکنم

    بیژن : معروف ترین و لوکس ترین برند لباس مردانه جهان که اتفاقا ایرانی هم بوده و مشتریانش فقط پادشاهان و روسای معرف جهان هستند

    کوکو شانل: دختری از نوانخانه که بخاطر شجاعت و جسارتش سبک لباس های قدیمی که چندین لایه دامن های پرچین و سنگین و لباسهای اشرافی پر زرق و برق و ملزومات زیاد بودند را با لباس های امروزی کت دامن پیراهن های زنانه و لباس های ساده و راحت تغییر داد کلا مسیر مد و لباس جهان رو متحول کرد

    و یه سری دیگر از طراحان جوان معاصر امروزی مثل فرهاد ری که در ایتالیاست مشتریانش از ایوانا ترامپ تا صف طولانی هنرمندان هستند

    این الگوها برایم افسانه ای و دور و تا حدی دست نیافتنی بودند… اگر به موفقیت‌های اونا هم دست پیدا نمی کردم دست ذهنم هم برای اینکه اونا رو توی سرم بکوبه کوتاه بود…

    من یه منطقه امن از موفقیت های کوچولوی گذشته و لذت هایی که قبلا از اونا محروم بودم برای خودم درست کردم و توی منطقه کوچولوی امن خودم با دستاوردهای کوچولو برای خودم دژ درست کرده بودم اینجا جا خوش کرده بودم دیگه بابا و مامان هم بچه همسایه رو تو سر من نمی کوبیدند…

    همه طراحان لباس ایرانی که الگوی خودم قرار داده بودم تحصیل کرده دانشگاه های فرانسه و ایتالیا بودند الهام بخش و جذاب ولی کمکی به حرکت من نمی کردند منم فقط به تحسین کردن این الگوهای موفق دل خوش کرده بودم

    تا اینکه هفته گذشته با ۲ تادختر جوان طراح لباس که ایران تحصیل کرده بودند یکی آمریکا رفت و موسس برند النگو شد و کارهای طراحان ایرانی رو معرفی می کنه و می فروشه و یکی دیگه ایتالیا کارهای فوق العاده و تحسین برانگیزی ارائه داده… خدایا شکرت این ۲ تا الگو رو که آشنا شدم چون به من نزدیک بودند چون مثل من از همین دانشگاه فارق االتحصیل شدند با دیدن شون حالم بد شد دردم گرفت اونا تونسته بودند تو آمریکا و ایتالیا که یکی از پایتخت های مد و لباس دنیاست با الهام از المان های ایرانی اسم خودشون طراحی ها و نقوش ایرانی رو به دنیا معرفی کنند اونا تونستند تو کشور غریب موفق بشوند بدرخشند ولی من توی کشور خودم که هیچ تو استانمون هم هیچ حتی توی شهر کوچیکمون هم دستاورد قابل توجهی کسب نکردم…. دوباره ذهنم با صندروم بچه همسایه به من حمله کرد و خاکیرز و دژ دفاعی ام رو خراب کرد

    ذهن بعضی آدمها با دیدن موفقیت دیگران احساس حسادت می کنه

    ولی ذهن من دچار صندروم مزمن بچه های مردمه

    با دیدن موفقیت دیگران در هر زمینه ای سریع به عزت نفس من حمله می کنه و احساس حقارت و بی ارزشی به من تزریق می کنه

    بعد از این ماجرا نشستم و یه دژ تقریبا محکم برای عزت نفسم ساختم تا دیگه با دیدن موفقیت دیگران تو سر من نزنه ..

    نشستم همه کارهای موفقیت آمیزی که از کودکی تا الان انجام داده بودم رو لیست کردم…. یه هفته ای مثل کاوشگری درون خودم رفتم و همه موفقیت هامو بیرون کشیدم

    یه زره محکم برای خودم ساختم من واقعا دختری فوق العاده هدفمند و پر تلاش بودم ذهنم تسلیم شد و دست از تحقیرم برداشت من با خیال راحت توی دایره راحت خودم لم دادم و خوش بودم

    تا امروز که صحبت های آقا وحید عزیز رو شنیدم احساس حقارت قبلی و صندروم بچه بچه مردم دیگه واقعا انگار ریشه کن شده خدای عزیزم شکرت

    اما چرا غم و ترس سراغم آمده

    دست یه پاشنه آشیل بزرگ دیگه در کاره….

    آقا وحید هم مثل من از صفر شروع کرده پشتوانه مالی یا ارتباطات خاصی نداشته

    آقاوحید هم فقط ۵ ساله با استاد آشنا شده ولی خداروشکر این همه دستاوردهای بزرگ داشته

    ولی من با وجود کارکردن روی خودم و ارتقا دانش و مهارت در زمینه کاری موفقیت یا دستاورد خاصی نداشتم…

    چرا من نه؟؟؟

    چه نشتی های انرژی دارم ؟

    چه باورهای غلطی من رو از رویاها و اهدافم دور کرده؟

    چه ترس هایی جلوی حرکت منو گرفته؟

    چرا به درآمد دلخواهم نرسیدم؟؟؟

    جواب: وقتی صحبت های آقا وحید رو شنیدم غم و ترس وجودم رو گرفت

    چون من قبلا تراکتوری زندگی می کردم فقط می دویدم فقط میخواستم موفق بشم فقط حرص جلو زدن و حرص رسیدن داشتم از زندگی و نعمتها استفاده نمی کردم لذت نمی بردم فقط میخام به دست بیارم هیچوقت از خودم و حتی خدا و زندگی و هیچی راضی نبودم دچار مرض بدو الان تموم میشه بودم …. احساس ارزشمندی ام را به کسب موفقیت گره زده بودم وقتی هم به موفقیت و قله ای می رسیدم بجای لذت بردن، آفرین گفتن به خودم و جشن گرفتن برای فتح یک قله جدید، تمام قله های فتح نشده رو توی سرخودم می کوبیدم…

    چرا امروز دچار غم و ترس شدم ؟؟؟

    چون دلم از یک طرف میخاد قبل از مردنم توی همین دنیا به رویاهاش برسه ثروت رو تجربه کن ولی از طرفی فکر میکنه باید لذتهای زندگی شادمانه و بودن کنار عزیزانم را فدای رسیدن به هدف کنه

    ذهنم میگه ببین آقا وحید چقدر سخت تلاش کرده و شبانه روزی کار کرده مدیریت این همه نیرو و حجم کاری که انجام میده، این همه مسوولیت منو ترسوند

    ذهنم میگه من نمی تونم، از پس این همه کار بر نمیام…. اگه بخوام منم مثل آقا وحید موفق بشم باید همه زمانم رو برای کار بذارم ….

    ولی دیگه دلم نمیخاد مثل گذشته فقط برای رسیدن به موفقیت بدوم…

    من دلم میخاد از مسیر لذت ببرم دلم میخاد در روز ساعتی برای خانواده ام وقت بگذارم با برادر زاده ام بازی کنم، من عاشق این محیط ساکت و آرام و دور از هیاهویی که برای خودم ساختم هستم من عاشق تنهایی و سکوت و آرامش محیط زندگی و کارم هستم….

    این شاید اصلی ترین ترمزی هست که مانع رسیدنم به موفقیت شده….

    خب الان ترمز اصلی عدم موفقیت مالی در زمینه کار و دلیل ترس و غم پیدا شد….

    من باید الان باورهایی در وجودم بسازم که همزمان هم می تونم از زندگی لذت ببرم و هم از تنهایی و سکوت و بودن با عزیزانم و سفر لذت ببرم هم اهداف مالی و کاری ام رو دنبال کنم… باید باورهایی قدرتمند در زمینه مدیریت و رهبری و ارتباطات در خودم ایجاد کنم باید باورسازی همان طور برای عزت نفس انجام دادم در زمینه مدیریت و راه‌اندازی و راهبری ایجاد کنم …

    خدایا شکرت

    سپاسگزارم از استاد عزیزم و آقا وحید عزیز امیدوارم شاهد موفقیت های روزافزون شما و همه عزیزان و خودم هم باشم🌹❤ آمین یا رب العالمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      کتیبا گفته:
      مدت عضویت: 2334 روز

      ❤خدا:

      هرچقدر غصه و دلتنگی داری هرچی تنهاییو تشویشو ولش

      ترس لحظه های شطرنجی عمره غصه مات و غم کیشو ولش

      وقتیکه حسه میون منو تو بهترین خاطره بودن ماست

      دیگه هیچ میلی نمونده به سفر مقصده قصه همین خاطره هاست

      ترس فردا رو ولش کن همه دنیا رو ولش کن

      غیر حرف عاشقونه همه حرفا رو ولش کن

      شبای سرد و ولش کن مزه دردو ولش کن

      یه چهار فصله تو چشات برگای زرد و ولش کن غم دنیارو ولش کن

      بیا دست هامو بگیر از ته دل بامن این عاشقیو زندگی کن

      تویه این بازی دنیای که هست پاشو بچگونه دیوونگی کن

      اگه خوشبختی طلسمه وقتشه این طلسمو یهو باطلش کنیم

      وقتشه بجز مسیر عاشقی هر مسیری رو دیگه ولش کنیم

      ترس فردارو ولش کن همه دنیا رو ولش کن

      غیر حرف عاشقونه همه حرفا رو ولش کن

      شب های سرد و ولش کن مزه دردو ولش کن

      یه چهار فصله تو چشم هات برگهای زردو ولش کن غم دنیارو ولش کن

      ❤❤❤

      من: یادبود هفتمین سالگرد آسمانی شدن داداش ابراهیم 🌾🦋

      یادم باشد امروز زندگی را کمی بیشتر زندگی کنم

      نان های پخت مادر را با لذت و ولع بخورم

      همراه پدرم یک استکان چای بنوشم

      چند دور بیشتر با یاسی قایم باشک بازی کنم

      طاها را بیشتر بغل کنم

      پرنیان را ببوسم

      خواهرم را دوست بدارم

      به سر به سر گذاشتن های داداشی با صدای بلند بخندم

      خودم را در آینه بغل کنم دوست بدارم

      کمی بیشتر عاشق حواسم به خودم و نعمت حضور عزیزانم باشد…..

      آمین یا رب العالمین

      خدایا شکرت ❤ 🙏

      خدای عزیزم دوستت دارم❤️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مینو گفته:
      مدت عضویت: 1944 روز

      سلام دوست خوبم یکی از مقالات خانم شایسته گفتن شما دستاورد بقیه رو میبینید اما از ذهن اونا و باوراشون خبر ندارید شما فقط به ذهن و باور خودتون احاطه دارید پس بقیه رو رها کنید و بخودتون بپردازید باور کن همون سکوت و ارامش و لذت در کنار کسب و کار ، عالیه و اما حتی خودت را با استاد هم قیاس نکن درون هر انسانی و مدار هر انسانی فرق داره افرین خیلی خوب نجواها رو شناسایی کردی جواب دادی این شیوه شناسایی نجواها خیلی خوب ادمو موفق به ساخت باور درست میکنه ممنونم عزیزدلم 🌲🌱🌷

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      کتیبا گفته:
      مدت عضویت: 2334 روز

      از هیچ بودن نترس

      کاری را که دوست داری انجام بده

      هر انسان موفقی در مقاطعی از کارش با ناامیدی و دلسردی و تردید روبرو می شود….

      روزی روزگاری در جایی که میتوانست هر جا باشد و در زمانی که میتوانست هر زمان باشد باغ زیبایی بود که درختان سیب و پرتقال و گل سرخ زیبایی داشت و همه ی گیاهان در آن باغ شاد و راضی بودند. همه در باغ شادمان بودند به جز یک درخت که خیلی غمگین بود. درخت بیچاره مشکلی داشت: نمیدانست که چه کسی میباشد!

      درخت سیب به او گفت “تو به اندازه ی کافی بر روی هیچ کاری تمرکز نداری. اگر واقعاً سعی میکردی میتوانستی سیبهای خوشمزه ای به بار بیاوری. ببین چقدر ساده است.”

      گل سرخ فریاد زد که “به حرفش گوش نده. آوردن گل سرخ راحتر است ببین ما چقدر زیبا هستیم!”

      درخت بیچاره هم به تمامی توصیه ها عمل نمود. ولی از آنجایی که نمیتوانست مثل بقیه باشد هر بار بیش از پیش ناامید میگشت

      یک روز جغد، که عاقلترین پرندگان بود، به باغ آمد و وقتی ناامیدی درخت را دید گفت:

      “نگران نباش. مشکلت آن قدرها هم جدی نیست. تو هم مثل بسیاری از انسان هایی هستی که بر روی کره ی زمین زندگی میکنند!

      راه حل مشکل را نشانت میدهم: آن طور که دیگران از تو میخواهند زندگی نکن. خودت باش. خودت را بشناس و برای این کار به ندای درونی ات گوش بده.”

      جغد این را گفت و بعد از آنجا رفت.

      درخت بیچاره از خودش پرسید:

      “ندای درونی ام؟ خودم باشم؟ خودم را بشناسم؟”

      و بعد به ناگهان مطلب را دریافت. گوشهایش را بست، قلبش را گشود و سرانجام ندای درونی اش را شنید که میگفت:

      “هرگز سیب به بار نخواهی آورد چون درخت سیب نیستی و هرگز گل نخواهی کرد چون بوته ی گل سرخ نیستی.

      تو سرخدار هستی و ماموریتت این است که بلند و غول آسا شوی. به اینجا آمده ای تا برای پرندگان آشیانه، برای مسافران سایه و برای کشور زیبایی فراهم آوری! در زندگی ماموریتی داری! همان را انجام بده!”

      و درخت احساس قدرت نمود و به خودش مطمئن شد و تصمیم گرفت همان که باید بشود. بدین ترتیب خیلی زود به آسمان سر کشید و موجب تحسین و احترام همگان گردید. فقط در آن هنگام بود که باغ هم به کمال خود رسید.

      وقتی به دور و برم می نگرم از خودم میپرسم:

      “چند نفر سرخدار هستند و به خودشان اجازه ی رشد نمیدهند؟ چند نفر هم گل سرخ هایی هستند که از ترس فقط خار می آورند؟

      چند درخت پرتقال داریم که نمیدانند چگونه شکوفه کنند؟”

      هر یک از ما در زندگی مقصدی داریم که باید به آن برسیم و جایی هست که باید پر کنیم. بیایید نگذاریم هیچ چیزی یا هیچ

      کسی مانع آگاهی ما از عصاره ی بی همتای وجود ما و استفاده گردد…..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        کتیبا گفته:
        مدت عضویت: 2334 روز

        پلن های خداوند بسیار ساده و زیبا و قشنگ و راحت و در دسترس تو و قابل اجرا برای تو بسیارلذت بخش و مطابق شرایط جسمی و روحی و مالی و استعداد و علایق تو هستن

        مثل توپ بازی و قایم باشک بازی با یاسی و طاها سرسره بازی و بازی توی استخر توپ، و به خوشمزگی خوردن یه چیپس ساده و بستنی چوبی با یاسی ، اندازه و مناسب فیت تن و استایل تو و مناسب جیب تو هستن….

        فقط تو اینقد محکم قلم مو و خودکار و اصول طراحی لباس و الگو سازی و برش و دوخت و خیاطی رو نچسب نچسب بذار بازم خدا استاد راهنمات بشه دوباره از نو بازی سنگ کاغذ قیچی رو یاد بگیر

        با قلم و کاغذ و قیچی بازی کن با پارچه ها قبل از برش یه دنس زیبای 2 نفره(تو وخدا) اجرا کن بعد فقط بشین و با لذت نتیجه رو تماشا کن و لذت ببر

        بله کبری جون این شرایط قرارداد کاری بستن با خداست

        خدا مشتش مشتش پر از راههای جدید رسیدن به استقلال و آزادی زمانی و مکانی مالی و ووووو….. است

        خدا کلی مشتری های ثروتمند و زیبا و مثبت و دست به نقد عاشق خرید لباس های طراحی و دوخت تو داره

        فقط بیا دوباره بهش اعتماد کن

        یه قرارداد قانونی و محکم و اصولی باش ببند

        بهش اعتماد کن مسیری که اون هدایتت می کنه زیباترین و سریع ترین و راحت ترین و لذت بخش ترین راه از مسیر شناخت و اجرای قوانین ثابت الهی در ساختن زندگی و کسب و کارته…

        اینبار وقتی رفتی و رسیدی به باغ سرسبز و بهشتی که نهرها از زیر پایت جاری بود با القائات ذهن نجواکننده ترس و کمبود و فقر و کمبود وقت و زمان و مکان وووو….. با احساس بد دوباره از مسیر خارج نشو.

        بهش اعتماد کن یادته اون جواب پیچیده ترین سوال استاد آزمایشگاه پارچه رو که هیچکس حتی خودتم بلد نبودی داشت و هنوزم داره پس اینبار وقتی شنیدی باورش کن ازصدای خنده و تمسخر هم گروهی ات نترس با اعتماد به نفس و صدای بلند به استاد جواب سوال رو بگو

        یادته کبری جون اوون کسی بود که سر جلسه آزمون کامپیوتر بین همه پسرا هواتو داشت

        خدا با عشق و التماس می گوید کبری عزیزم از هیچی نترس من قدرتمندترین هوادار توأم

        یادته کبری جون اون چ کیس های فوق‌العاده جذاب و ثروتمند و عاشق پیشه ای دنبالت میفرستاد تا از شر القاعات ذهنی احساس بی ارزشی و کمبود زیبایی رها بشی و احساس ارزشمندی و لیاقت کردی و شایسته دریافت عشق کامل و بی قید و شرط الهی شدی.

        آره کبری جون بیا دوباره تو خط ما

        ما جای بدی تو رو نمی بریم

        راه ما راه راسته راه کسانی که به آنها لذت چشیدن تمام نعمت ها و زیبایی ها و عشق کامل و بی قید و شرط الهی رو داده ایم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      کتیبا گفته:
      مدت عضویت: 2334 روز

      جواب نجواهای ذهنی ام🤛:

      آدم فروش🍅🤛

      دست تو رو شده برام

      قصه هاتو بلد شدم

      من آدم خوبی بودم

      بخاطر تو بد شدم

      آدم فروش

      عاشق سر براهتو کشیدی دنبال خودت

      هرچی که بوده بین ما

      بردار برو مال خودت

      وقتی دیدی که سوختی

      رفتی و مارو فروختی

      هرچی که بوده بین ما

      بردار برو مال خودت

      نشون زدی برگ منو

      بدون که دست آخره

      اگه برنده هم بشی

      به باخت من سر به سره

      ♨️🚫♨️

      خدایا شکرت بازم دست یکی از باورهای مخرب که موزیانه و مخفی در وجودم جا خوش کرده بود برام رو کردی

      خدایا شکرت

      ترمزی که فکر می کردم ازش رها شدم ولی مثل مورچه سیاه در دل تاریکی شب مخفیانه پایه های عزت نفسم را از درون ویران می کرد

      خدایا شکرت❤ 🙏 ❤

      مدتی بود من و ذهنم از فرنگ برگشته بودیم روستامون🕵🏼‍♂️ ذهنم یه کت شلوار شیک با کروات پوشیده بود خیلی سربه زیر و متین و مثل جنتلمن ها رفتار می کرد😅

      خیلی با احترام با من رفتار میکرد وقتی جایی وارد می شدیم در رو برام باز می کرد می گفت اول شما بفرمایید منو بهترین جا می نشوند

      توی جمع زن های روستامون از من تعریف می کرد همیشه به من احترام میذاشت. ….

      منم دیگه یادم رفته بود ذهنم یه چشم چرون بی چشم و رو توی شهر فرنگ بود🤨

      من ساده!فکر می کردم ذهنم عوض شده 😒

      می گفتم عجب ذهن جنتلمن و آقایی ساختم😇

      …………..

      تا اینکه سفر بعدی دوباره چشمش به یه زن مو بلوند افتاد …..

      باز دوباره رفت سر خونه اول

      شروع کرد به داد و بیداد و کتک کاری و آزار من😕

      من از خودم حتی دفاع نکردم حتی برای تخریب خودم با ذهنم همراه شدم چون فکر می کردم حق با ذهنمه 😔

      حتما موهای بلوند را از موهای مشکی من زیباتر است 👩‍🎤

      من برای تایید شدن در ذهن چشم چرانم موهایم را به رنگ دلخواهش تغییر دادم👰‍♀

      به شهر دیگری رسیدیم که الهه شهرشان بخاطر موهای مشکی اش ستایش می شد ….

      حالا من ماندم و ذهن مقایسه گر و موهای رنگ شده …

      خدای عزیزم شکرت برای نعمت آگاهی ❤️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        کتیبا گفته:
        مدت عضویت: 2334 روز

        نهایتا تو هم یه شب مثل همه جا میزنی

        نهایتا میشکنه بغضت حرفمو هرجا بزنی

        نـهایتا یه شب دو شب دلم برات تنگ بشه

        نهایتا یه روز دو روز نباشی دل سنگ میشه

        دله دیگه تنگ میشه نباشی از سنگ میشه

        دور کسی بگرد که دور کسی نگرده

        واسه کسی بخند که با دگرون نخنده

        عشق کسی نشو که عشقو دوره کرده

        دور کسی بگرد که دور کسی نگرده

        -کتیبا

        5 سال پیش

        سلام دوست عزیز 108

        آفرین چه راه حل خلاقانه ای

        آفرین چه خوب خودت و خدای خودتو رو شناختی

        چه خوب یاد گرفتی تا وقتی اندازه خدا نشدی پا تو کفش خدا نکنی ???

        بسم الله الرحمن الرحیم

        خدایا شکرت

        چه مهربان هدایتگری ما داریم

        خدایا شکرت

        خدای مهربون من اون بچه کوچک بی تاب و گرسنه و شیطون و عجول و گاهی لجباز که هنوز یاد نگرفتم خودم با قاشق غذا بخورم

        وقتی تو باظرف غذا به سمتم می آیی با جیق و داد و گریه میخام قاشق رو از دستت در بیارم و خودم غذا بخورم ولی هنوز یاد نگرفتم تو هم قاشق و به دستم دادی تا آروم بشم من هر قاشق غذایی که برمی دارم همش رو روی خودم می ریزم فقط لباسم رو کثیف می کنم ولی تو مهربانانه با اون قاشقی که تو دستت قایم کردی منو سیر می کنی و منم خوشحال می شم که خودم تونستم غذا بخورم حالا که سیر شدم.

        حالا خوشحال و بااعتماد به نفس بالا میخام با قاشقم به تو غذا هم غذا بدهم و قاشقم رو با زور در دهان تو می گزارم تا به تو هم غذا بدم ولی فقط روی خودم می ریزم و همه جا رو کثیف می کنم.

        تو خیلی ذوق هم می کنی که میخام به تو غذا بدم…

        من به خودمو و لباسم گند زدم ولی از خوشحالی من تو هم خوشحالی و لبخند می زنی

        اینقد مهربونی که با عشق منو بغل می کنی و لباسم رو عوض می کنی من و پاک می کنی لباسم را می شویی و یه لباس زیباتر به تنم می کنی و مرا عاشقانه می بوسی و آنقدر ادامه می دهی تا من یاد بگیرم خودم به تنهایی قاشق به دست بگیرم و غذایم را کامل بخورم

        خدایا شکرت

        خدای مهربون هر وقت میخای منو یه مهمونی قشنگ ببری

        من اون بچه کوچیکه ام که سریع می دوه و کفش بابا رو به پا می کنه و میخاد با اون راه بره بابای مهربونم می ذاره چند قدم تجربه کنم ولی قبل از اینکه زمین بخورم منو بغل می کنه و کفشای کوچولو ولی قشنگ خودم پام می کنه

        خدایا شکرت که تورو دارم

        خدایا شکرت من زیر سایه تو بزرگ می شم قوی می شوم عاقل می شم مهربون میشم شبیه تو می شم

        خدایا شکرت که منم کم کم بزرگ میشم

        اونقد که هم بتونم غذام کامل بخورم و هم به داداش و آجی کوچیکه غذا بدم

        خدایا ولی من فراموش کردم وقتی خودم کوچیک بودم چه جوری موقع غذا خوردن همه چی رو به گند می کشیدم و تو بازهم عاشقانه مرا پاک می کردی و می بوسیدی… خدایا هدایت و حمایتم کن مثل تو با عزیزانم و بندگانت مهربان و عاشق و بخشنده باشم…

        آمین یا رب العالمین

        -کتیبا

        5 سال پیش

        خدایا شکرت چه خوب معلمی با خود دارم

        چه خوب سریع غلطهایم را پیدا می کنی

        چه خوب جوابها رو بهم می روسونی

        خدایا شکرت

        چه خوب و سریع بعد از نوشتن کامنتم باور اشتباه رو بیرون کشیدی و جوابو بهم رسوندی

        خدایا شکرت

        خدایا من هنوز عظمت بی نهایت تو را درک نکرده ام

        من هنوز عظمت آفرینش بینهایت تو را درک نکرده ام

        من هنوز قدرت تو را درک نکرده ام

        فقط گوشه ای از جلوه عشق تو را در وجود پدر و مادرم دیدم

        من هنوز کودکم

        من هنوز پا از خانه بیرون نگذاشته ام

        من هنوز جهان بیرون از خانه مان را ندیده ام

        هنوز هم فکر میکنم بیرون از خانه ما سارقین مسلح قدرتمند برای غارت داشته های ما در کمین مردم نشسته اند… که خدایم پدر و مادرم ناگاه از بودن آنها و ناتوان از دفاع از ما هستند

        من فقط پدر و مادرم را زیبا دیده ام

        خدا زیباست

        فکر می کردم آنها خدا هستند

        من فقط پدر و مادرم را کمی می شناسم

        مهربان هستند

        ولی همیشه نمی توانستند از همه ما فرزندان مراقبت کنند

        گاهی اوقات دستشان بند است

        گاهی اوقات درکنار ما نیستند

        گاهی اوقات صدای ما را نمی شنوند

        گاهی اوقات توانایی برآورده کردن خواسته های ما و مراقب از همه ما را ندارند…

        نمی توانند همزمان به همه فرزندان و همه خواسته هایمان پاسخ دهند…

        من خدایم را شبیه آنها ساخته بودم

        و بدتر از آن، آنها را خدا می دانستم.

        روزی از پنجره خانه مان کودکی موحد ثروتمند دیدم

        به خدای خودم پدر و مادرمهربانم به دیده تحقیر نگریستم آنها را خدایی ناتوان و فقیر دیدم

        اینبار با غروری نا آگاهانه مصمم شدم خودم کفش خدا را به پا کنم

        می خواستم در هیبت خدا حواسم به همه چیز باشد خودم در گمراهی بودم و با غرور لجوجانه میخاستم زندگی اطرافیان را خودم رهبری و هدایت کنم

        قاشق خالی ام را به زور بر دهان عزیزانم و دیگران فشار می دادم

        همه از من گریخته اند

        این کفش ها برای پای من خیلی بزرگ هستند

        هرقدمی که بر می دارم به زمین می خورم…

        خدایا کفش هایت را بگیر

        با کفش های تو من زمینگیر شدم

        با کفش های تو نمی توانم شادی کنم نمی توانم بدوم پرواز کنم زندگی کنم

        خدایا شکرت برای نعمت هدایت و آگاهی ات که بر همه ما عطا کردی

        خدایا خودم و همه عزیزانم را به تو میسپارم

        آمین با رب العالمین ?

        -کتیبا

        5 سال پیش

        الان 4:8 صبح است

        حدود نیم ساعت قبل با کابوسی وحشتناک از خواب برخواستم

        چند دقیقه فقط از ترس می لرزیدم

        بعدش فقط چندین بار با خودم گفتم از سایت بیا بیرون از سایت بیا بیرون …

        در چند کامنت آخری افکار پریشانی را با الهامات الهی اشتباه گرفته بودم و شیطان

        و ترس هایم را مرکز توجه قرار داده بودم…

        و بدتر از همه، اینجا هم افکار پریشانم را ثبت کرده بودم ….

        خدایا این افکار پریشان و ترس را از من بگیر و آنها را با ایمان به خودت و آرامش جایگزین کن

        خدایا دفتر افکار و اعمالم را پاک کن

        و از نو برایم شعری زیبا بنویس

        آمین یا رب العالمین

        abasmanesh.com

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      کتیبا گفته:
      مدت عضویت: 2334 روز

      خدای عزیزم سلام❤🌹

      من نتوانستم خانه دلم را سرزمین وجودم را پاک و خالی و مطهر شایسته جلوس تو کنم.

      لطفا با لشکر نورت بر تاریکی های وجودم بتاز روشن کن خانه قلبم را به نور حضورت

      خودت حکومت مقتدر توحید و امید و توکل به خودت را در وجودم برقرار کن

      خدای عزیز هربار گوشه ای از سرزمین قلبم دست نیاز و گدایی به سوی بیگانگان دراز می کند و راه نفوذ ترس و ذلت را برای شیطان و شرک باز می کند

      هربار تمام نیروی من برای دفع حمله های شرک، ترس و امید به غیر تو صرف می شود

      حتی با وجود دیوارهای امنیتی 《من ساز》 از حمله های انتحاری نفسم در امان نیستم

      خدای عزیزم بهشت موعودی را که وعده اش را دادی خودت برقرار و حفاظت کن

      حتی اگر صلاح می دانی با لشکر محمد خان قاجار به سرزمین وجودم حمله کن

      هر قسمت از وجودم که امیدش به غیرتوست را تار و مار کن

      هر قسمت از وجودم که چشمش به دست غیر توست کور کن

      کوه بساز از چشم های هرزه گرد وجودم که به جستجوی غیر توست

      هیزم بیاور نفت بریز آتش بزن آن قسمت از کشتزار وجودم را که بذر نیاز به غیر تو را در خود کاشت

      طوفان نوح بیاور غرق کن هر قسمت از وجودم که به دنبال غیرتوست

      ابراهیم شو بشکن بتهای بتکده درونم را

      بیا در وجودم در قلبم کعبه ای نو بساز

      آمین یا رب العالمین ❤ 🙏 ❤

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      کتیبا گفته:
      مدت عضویت: 2334 روز

      ❤به نام عشق❤

      یادش بخیر بچگیام، شیطنت و دل خوشیام

      مشق و کتاب ومدرسه ، جدول ضرب و هندسه

      تصمیم کبری و انار، ترانه های ماندگار

      به یاد اون خاطره ها، چه زود گذشت بچگیام….

      باز باران با ترانه با گهرهای فراوان می خورد بر بام خانه

      یادم آرد روز باران، گردش یک روز دیرین خوب و شیرین

      توی جنگل های گیلان شاد و خوشحال و غزل خوان

      کودکی 10 ساله بودم، شاد و خرم زیر باران

      یادش بخیر شاد و خرم زیر باران

      ❤❤❤

      امروز دلتنگ لحظه هایی هستم که روزی باسرعت می خواستم از آنها عبور کنم……..

      من کلاس اول دبیرستان بودم ، داداش ابراهیم 2 راهنمایی، داداش اسماعیل چهارم دبستان🧍🏻‍♀️🧍🧍🏻‍♂️

      دبستان داداش اسماعیل 2 مسیر برای رفتن داشت یکی مسیر نزدیک و دیگری دورتر…….

      هر روز داداشی مسیر دورتر رو انتخاب می کرد تا قسمتی از مسیرش که با من مشترک رو همراه من بیاد…

      مدرسه داداشی نزدیک به خونه بود ، زودتر تعطیل میشد و خونه میرفت….موقع برگشت منم با دوستام برمیگشتم….

      زنگ آخر آزمایشگاه فیزیک داشتیم. … یکی از بچه ها به شیشه آزمایش من زد و اونو انداخت …. من مقصر نبودم ولی معلم با من دعوا کرد وتو آزمایشگاه به من توهین کرد….

      وقتی داداش اسی خونه رسید بارون گرفت… یادش آمد من صبح باهام چتر نبود… وقتی مدرسه تعطیل شد دیدم داداش اسی با چتر در مدرسه ایستاده .. راه مدرسه ما از خونه دور بود ولی داداش کوچولو سریع چتر رو برداشت و آمد دنبال من که خیس نشم…. بخاطر اتفاق آزمایشگاه بغض تو گلوم بود وقتی رسیدم خونه داداش ابی داستان رو فهمید … داداش کوچولوا با کله کچلشون گفتن ناراحت نباش👩‍👦‍👦 بیا معلمت رو به مانشون بده. روز بعد مدرسه با دوچرخه تو راه با گوجه گندیده و تخم مرغ می زنیمش و فرار می کنیم🏃🏻‍♂️🏃🏻‍♂️ هرچی داداشا اصرار کردن من ترسیدم باهاشون همکاری نکردم😅

      الان باید خودم سوار دوچرخه داداش ابی بشم و هر فکر و فردی که به عزت نفس من حمله می کنه رو با گوجه گندیده فراری بدم 🍅🍅🍅

      با شادی و عشق مسیر رسیدن به رویاهامو دنبال کنم و از بازی قایم باشک با یاسی لذت ببرم🥰💃

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    فایزه دولتشاهی گفته:
    مدت عضویت: 2822 روز

    سلام

    خدمت استاد گرامی

    این اولین نوشته من داخل سایت

    من همیشه پیام می خوندم

    من خیاطی میکنم

    امروز با گوش کردن این فایل وحرف های وحید

    واقعا امیدوار شدم من یک زن خانه دارم وهمیشه دنبال کار . درست ارزوهای من بود که وحید انجام داده بود خیلی امیدوار شدم

    و خیلی مشتاق امیدوارم ومطمئن چون من هم میتونم به امید خدا .دارم پس انداز میکنم به تونم دوره دوازده قدم بخرم .والان دارم فایلهای رایگان استفاده میکنم

    ممنونم استاد از این فایل ها وهمچنین

    ممنونم از وحید که با تلاش خودش من وخیلی های دیگه رو امیدوار کرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  10. -
    مرجان دوست الهی گفته:
    مدت عضویت: 1476 روز

    سلام استاد نازنینم و مریم جانم🥰🥰👫👭

    همیشه فایل های شما که تازه به روی سایت قرار می‌دهید!برای من هدایتی بوده و جواب مثبتی از جانب خداوند🌹🌹🌹🌹😍🤩🤩🤩

    استاد جانم از اونجایی که من خیلی دوست دارم باورهایی ایجاد کنم و توکل و ایمانی به خرج بدهم که خودم پول بسازم و به آزادی مالی و…برسم هر دفعه از خداوند میخواستم تا هدایتم کنه تا کاری آسان و پولساز انجام بدهم که خودم هم بهش علاقه و عشق داشته باشم😂

    یه روز رفتم قسمت عقل کل و سوالی پرسیدم و سرچ کردم و کلی جواب های خوب که دوستان قرار داده بودند رو خوندم یکی اش برام خیلی جالب اومد و به خودم گفتم مرجان شاید این نشانه ای از جانب خداوند برای تو باشه🤔

    اما از اونجایی که سررشته و علمی درموردش نداشتم و البته به خودم گفتم تو نمیتونی بلد نیستی و ترسیدم انجامش ندادم🤗

    تا اینکه من یک روز رفتم منزل پدرشوهرم که البته همه ی هدایت های من وقتی میرم منزل ایشون بهم میشه چون دیگه هیچ جا نمیرم خانواده ی خودم هم شیراز هستند!!!

    خلاصه یه شب که رفته بودم اونجا دیدم بحث همون چیزیه که من در عقل کل خوندم و ترسیدم که انجامش بدم دیگههههه خیلی خوشحال شدم گفتم مرجاااااااااان این هدایتی از جانب خداوند برای تو هر طور شده باید حتی از کم انجامش بدی😊

    منم اینو که دیدم تسلیم شدم و گفتم چشم حتما تو میدونی که من میتونم که بهم پیشنهاد دادی پس باید تلاشم رو با عشق بکنم🤩

    دیگه دیروز رفتم بازار و چیزای مورد نیازش رو از کم گرفتم تا امتحانی درست کنم😂

    خیلی هم خوشحال شدم که اینکار رو انجام دادم و برای قدم اول برای خودم شیرینی خریدم گفتم اینم جایزت😁😅

    دیگه استادان من و بچه ها امروز با ترس و لرز کارم رو شروع کردم(با اینکه هیچ گونه سررشته ای در موردش ندارم)…

    فقط همش در حین کار جمله های استاد در گوشم و ذهنم و قلبم زنگ میزد….

    که حضرت محمد وقتی خداوند از او خواست قرآن را مکتوب کند به پروردگار گفت من سوادی ندارم و خداوند فرمود نیازی نیست من میگم و تو مینویسی

    🌹

    استاد اکثر فایل هایی چه بصورت دانلودی یا دوره ای روی سایت که قرار می‌دهند عرض می‌کنند که باور کنید من هیچی نداشتم که بگم همه ی اینا وقتی دوربین رو روشن کردم خودش اومد و که دیدیم چقدر هم به موقع و خوب بوده

    🌹

    با اینکه در رور اول هستم اما احساس میکنم همش دارم تکاملم رو طی میکنم در برش زدن و حتی دوختش…خدا رو شکر آخه خودم هم خیلی به خلق کردن علاقه دارم 🥳

    و ….. دیگه بخوام بگم خیلی طولانی میشه خودتون هم میدونید👭👫

    و آقااااااااااااااا من این جملات رو که به خودم یادآوری میکردم و با خدا حرف میزدم دیدم من دارم انجامش میدم و چه زیبا داره پیش میره و کلی انرژی گرفتم برای ادامه ی مسیر که انشاالله امیدم زیاد باشه و موفقیت های خوبی کسب کنم❤

    بعد یک حرف دیگه ی استاد هم به یادم اومد که عرض می‌کردند که هرکاری شما انجام می‌دهید باید یک مسئله ای رو در جهان حل کنه و به گسترش اش کمک کنه بعد من به خودم گفتم خب این چیزی که من دارم درست میکنم خیلی میتونه به خانم ها و آقایونی که آشپزی میکنن کمک کنه و البته با جنس مرغوب و با ظاهری زیبا هم درست بشه دیگه بیشتر خوشحال شدم🤩🕊

    ساعت چهار که دیگه گفتم استراحت کنم اومدم داخل سایت و دیدم استاد این فایل را قرار دادند چون خودم توی ذهنم به گسترش این کاری که دارم میکنم فکر میکردم همش کاری مربوط به خیاطی و آشپزخانه هست

    خلااااااااصه من این فایل رو که دیدم انگار روح ام آرامش گرفت و صدپله انگیزم برای ادامه ی مسیر بیشتر شد

    با آرزوی بهترین برای همه ی شما عزیزانم

    خیلی دوستتون دارم

    به امید دیدار همگی🌹👭❤

    آقا سید وحید حسینی عزیزم خیلی دوستت دارم ممنونم که اومدی و تجربه های خوبت رو با ما به اشتراک گذاشتی انشاالله بیشتر از این موفق و سربلند و در آرامش الهی باشید👏👏👏👏👏👏

    مدیر فنی عزیز و خانوم فرهادی عزیز و استاد و مریم جانم سپاسگزارم بابت تمام تلاش هایی که باعشق میکنید ❤👭🌹🌹👫👏👏👏👏👏🤩

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای: