مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- “مشیت”، قانون کلی و بدون تغییر جهان است؛
- دامی خطرناک به نام “فقط حرفهای قشنگ زدن”؛
- “انشاالله”، به معنی اگر خدا بخواهد نیست بلکه به معنی: اگر با مشیت(قوانین) خداوند هماهنگ باشد؛
- خداوند برای شما هیچ تصمیمی نمی گیرد بلکه باورهای شما برای شما تصمیم می گیرند؛
- ” ابلاغ پیام” مهم است نه فهماندن آن به دیگران. افرادی که آماده شنیدن باشند، پیام را می شنوند و جدّی می گیرند؛
- قدم اول برای هدایت این است که: عجز خود را در برابر خداوند و نیاز به هدایت او، بپذیری؛
- اصل اساسی آموزش: اول از همه خودت به آنچه آموزش می دهی عمل کن؛
منابع:
دوره قانون آفرینش، بخش دهم | تفاوت «اراده» و «مشیت» خداوند در قرآن
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- دانلود با کیفیت HD412MB26 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 41 | اراده و مشیت (قوانین) خداوند24MB26 دقیقه
سلام به نفیسه جانم.
پیرو همین کامنتت دیروز همینطوری که نوشتی عمل کردم…
داستان از این قرار بود که سر موضوعی با همسرم صحبت میکردیم و چون متوجه شدم باگم توضیح دادن، اثبات کردن و قانع کردنه، و به خودم قول دادم سعی کنم بهبودش بدم، اولش وارد بحث روی اون مبحث نشدم و اروم گذشتم ولی بعدش ادامه پیدا کرد و وارد تله ی خودم شدم…
و دوباره قانع کردن که نظر من درسته.
که اثبات کنم طرز فکر همسرم سوتفاهم داره.
که …..
بعدش میفهمم دوباره وارد تله شدم…
و بدتر اینکه واسم عوارض داره.
چه عوارضی؟
کلافه میشم.
سردرد هم میشم…
اما همون دیشب به قول شما به خودم گفتم اشکال نداره، سمانه رو دعوا و سرزنش نکن، از دستش در رفت، سعی میکنه دقت کنه.
قشنگیش این بود که به خودم گفتم:
سمانه رو دعوا و سرزنش نکن.
انقدر حالم خوب شد که خودم به خودم مهربونی کردم.
باعثِ احساس گناه کردن نشدم…
قشنگ نوشتی.
همینکه یادم میاد و متوجه میشم رفتارم اشکال داره یا گاهی موفق میشم همون لحظه قطعش کنم، این خودش پیروزیه، بهبود گراییه.
دقیقا مسیر موفقیت از بهبودگرایی میگذره ولاغیر.
کمال گرایی مستقیم میرسه به حسِ بد، ناتوانی، شکست، یاس، بیهودگی، بی ارزشی و …
مرسی که انقدر ساده و قشنگ از درکت نسبت به قانون نوشتی.
امروز که سردرد شدم هم از فشار ذهنم بود، خودم میدونم دیگه.
هم از خستگی.
از افکاری که در مورد بچه داری و خستگیهام میاد.
از تکرارِ گفتنِ سختی های بچه داری به همسرم، مادرم…
هی به خودم میگم نگو، تکرار کردنش باعث جذبش میشه، اما زور خستگیم بالاست.
امروز کشف کردم کلِ ظرفِ وجودم رو خرج کردم که انقدر ناتوان میشم.
هنوز گاهی بلد نیستم الویت بندی کنم.
هنور گاهی کنترل ذهنم سختمه.
اما امروز خدا بهم بزرگیشو دوباره نشون داد.
به دلیلی میخواستم از مامانم درخواست کمک کنم، یهو تو دلم صدای بلندی گفت سمانه تو فکر میکنی مامانت میتونه کمکت کنه خدا نمیتونه؟
و یهو به خودم اومدم گفتم چرا از خدا نمیخوای؟
نفیسه، به ثانیه نرسید، مامانم همون لحظه همونی که من تو دلم ازش میخواستم رو بهم گفت…
گفتم خدایا تا متوجه شدم باید از تو بخوام، سریع اجابتم کردی اونم با دست مامانم.
خیلی خیلی سپاس گزارم.
از خدا
از دست های مهربون خدا، مامانم، همسرم و …
از خدا میخوام راهِ ساده و اسانِ فکر کردن رو بهم یاد بده، راهِ ساده گرفتنِ هر چیزی…
از خدا میخوام تو بچه داری، آسانم کنه بر آسانی ها.
از خدا میخوام تو خانه داری آسانم کنه بر آسانی ها.
از خدا میخوام پر انرژی، پر نشاط و سلامتم کنه برای خودم، خانواده ام و زندگیم.
الهی آمین.
ماچ به نفیسه جانم از طرف سمانه جان و حافظ جانِ جانانم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا من به خودم ظلم میکنم، تو منو نجات بده.
مرسی که هستی.
سلام به نفیسه جانِ دلم.
دوستِ نزدیک به قلبم.
ممنونم برای پاسخت و تحسین هات.
از طلا نوشتی، دست گذاشتی رو مسئله ی من…
من هر وقت دچار تنگنا میشیم ذهنم اولین راهکار میگه نگران نباش طلا هست.
بارها شده که دچار تردید شدم ایا کارم درسته یا نه؟
من ترجیح میدم طلامو بفروشم تا از دیگران قرض بگیرم.
شنیدم از استاد که پول باید خلق بشه که خرید انجام شه، اما مدار فعلی من به این درجه نرسیده…
دروغ چرا؟
من میدونم تو مدار ثروت و پول ضعیف ترم، حرکتم کندتر جلو میره برای اینکه خلق کنم و بیشتر خرج میکنم.
این سالها (بعد از ازدواج) بارها از ذخایر طلامون استفاده کردیم و مسایلمون رو حل کردیم.
استفاده های بسیار خوبی هم کردیم.
پیامت رو که خوندم انگار بهم تلنگر خورد.
دقیقا شبیهِ همون تلنگری که تو کامنت قبلی خودم نوشتم…
یعنی مامانت میتونه کمکت کنه، خدا نمیتونه؟
پس
از خدا میخوام.
و دنباله اش امروز یه عالمه سوال جواب دیگه با خودم نوشتم.
طلا میتونه مسایلت رو حل کنه، خدا نمیتونه؟
پس
از خدا میخوام.
دیگران میتونن بهت پیام بدن، صحبت کن باهات، خدا نمیتونه؟
پس
از خدا میخوام.
دیگران میتونن بچه تو بخوابونن، خدا نمیتونه؟
پس
از خدا میخوام.
دکتر میتونه مریضیتو خوب کنه، خدا نمیتونه؟
پس
از خدا میخوام.
دیگران میتونن بهت محبت کنن، بهت هدیه بدن، خوشحالت کنن، خدا نمیتونه؟
پس
از خدا میخوام.
دیگران میتونن برات خوراکی بیارن، خدا نمیتونه؟
پس
از خدا میخوام.
دیگران میتونن رفیقت باشن، خدا نمیتونه؟
پس
از خدا میخوام.
کارفرما میتونه بیمه کنه، مزایا بده، خدا نمیتونه؟
پس
از خدا میخوام.
سمانه به اندازه ای که اعتماد داری به خدا، نتبجه میگیری.
وقتی از خدا بخوای، خدا راهشو نشونت میده.
نفیسه جانم، به قولِ سعیده جان، به امید یه پیام دیگه ازت.
بنویس برام
که خوب مینویسی.
قشنگ یاداوری میکنی برام.
ماچ بهت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام شیما جانم.
یهو چشمم خورد به اسمت و دلم گفت بنویس.
مدتهاست میخوام بهت بگم:
پروفایلت با پسر نازنینت خیلی قشنگه.
حس خوب میده به آدم.
خدا حافظِ خودت و عزیزانت باشه.
مدت عضویتت این لحظه شده 3266 که 66 اش سال تولد منه.
چه قشنگه همین نشونه های ریز و شادی بخش.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت