گفتگو با دوستان 45 | رابطه "تمرکز" و "عشق و علاقه" - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/11/abasmanesh-10.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-11-15 08:02:142024-04-27 08:02:18گفتگو با دوستان 45 | رابطه “تمرکز” و “عشق و علاقه”شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستى
سلام به همه عزیزانم
خدارو شاکرم که اینقدر بچه ها دارن خوب روى قوانین کار میکنن و ایینقدر خوب نتیجه میگیرن و واااقعا تحسین میکنمتون
تحسین میکنم سحر عزیز رو که رویاهاى من رو خلق کرد و بهم نشون داد که میییشه
استاد نمیدونم چرا ولى الان احساس کردم باید منم بهتون گزارش کار بدم
البته همییییشه بعد از هر اقدام عملى مثه این بچه ها که هرکار میکنن میان میگن دلم میخواد بیام برات بنویسم ولى نمیدونم چرا مقاومت دارم
منم دوست دارم مثه همکاراتون هر روز براتون گزارش کار بنویسم ولى نمیدونم ساید از عزت نفس پایینم باشه که نمینویسم یا کمالگراییم باشه
ولى امروز میخوام براتون یه گزارش کار بنویسم از اقدامات عملیم از یه سرى از تغییرات شخصیتیم
وقتى ایده اومد که شروع کنم به نوشتن کتاب آموزش خیاطى شروع کردم و نوشتمش
یادم میاد گفته بودید ایده میاد باید اجرا بشه ایده هایى که با شرایطتون هماهنگه شاید یه ایده اى باشه که فقط خدا میخواد ببینه تو اونو انجامش میدى با اینکه خیلى به آموزش تمایل نداشتم نشستم و نوشتم
تو این بین خیلى تجربه کسب کردم خیلى باورهاى توحیدیم قوى تر شد
منى که با خودم منعهد شده بودم روى اعتبار و پارتى هاى همسرم حساب نکنم و وقتى خواستم برم انتشارات فنى حرفه اى و همسرم گفت منم باید بیام من قبول نکردم
من از خدا خواسته بودم که شرایط چاپ کتاب برام به صورت حق تألیف انجام بشه و بقیه انتشارات هایی که تل زده بودم فقط در صورت مطرح بودن نویسنده این کار رو انجام میدادن
و من همش میگفتم خدایا این ایده رو تو بهم گفتى و منم عمل کردم خودت هم منو به همچین شرایطى هذایت کن و اصلا براى همین هم نمیخواستم با همسرم برم چون میخواستم اینکار بدون پارتى بازى برام انجام بشه و خدا کارم رو انجام بده
و من چون میییدونستم به خاطر روابط و جایگاه اجتماعى که ایشون دارن اونا قطعا میخواستن کارم رو انجام بدن و من میخواستم رو خودم و خداى خودم حساب کنم دیگه نمیخواستم زیر چتر هییییچ پارتى باشم نمیخواستم احساس کنم اگر دارم احترام و عزتى دریافت میکنم به خاطر اینه که همسر فلانى هستم میخواستم این شرک ها رو از وجودم پاک کنم
میخواستم خودمو پیدا کنم چون این نجوا و این باور شرک آلود باعث شده بود من ضعیف بشم باعث شده بود عزت نفسم بیاد پایین
وقتى ایشون این شرط رو گذاشتن من قبول نکردم و نرفتم و اونجا خیلییی کنترل ذهن برام سخت بود
ولى خدا هدایتم کرد بهم گفت قراره بهتر و راحت تر انجام بشه تو به من توکل کردى میخواى از زیر این پارتى بازى ها و همه کارها رو با روابط و پول انجام دادن ها بیایى بیرون من کمکت میکنم فقط صبر کن
میدونى تو اون شرایط خیلییییى کنترل ذهن سخته و فقط خدا کمکم کرد و من با آرامش تسلیم شدم و گفتم قراره زمان بهترى برم خدا گفته با این فرد نرو
من نرفتم و ایده اومد الان که اصلا همه اینترنتى و تلفنى کار انجام میدن بیا تل بزن
خلاصه رفتم سرچ کردن و هدایت شدم به شماره انتشارات فنى حرفه اى تل زدم و با مسئولشون صحبت کردم و گفتن فایل کتاب رو برامون بفرستید تا کارشناسامون بررسى کنن
و من بردم دادم کتابم رو بهترین جا اسکن کردن و اون فایل رو براشون فرستادم
و البته اینم بگم من با همه وجودم این کتاب رو نوشته بودم عکسهاش رو با دست مرتب با رنگهاى مختلف کشیده بودم و خلاصه خیلى تمیز و مرتب و تمام اصولى که یاد گرفته بودم که باعث شده بود همه کارام رو تحسین کنن رو نوشته بودم اون قلق ها و ریزه کارى هایی که تو هیچ کتابى نیست و خود من براى یادگیریشون میلیون ها تومن هزینه کرده بودم همه رو نوشته بودم
خلاصه فایل فرستاده شد و خدارو شکر کتاب من تأیید شد و من چققققدر خوشششحال و شاد از این که خدا به وعده اش عمل کرد و بدون پارتى بازى و با اینکه اولین کتابم هست به صورت حق تألیف نشرش انجام میشه و من چقققدر باورهاى توحیدیم بیشتر شد چقدر ایمانم قوى تر شد چققققدر عزت نفسم بیشتر شد که فقققط خدا براى من کافیه
چقدر وعده صدق خدا رو تصدیق کردم که تو اون شرایط بهم داد و گفت قراره راحت تر انجام بشه کارت
میدونی آخه کار من با تلفن انجام شد در صورتى که من میخواستم پاشم برم اونجا که خیلى هم از خونه ما دور بود و خلاصه داستان ولى تو خونه خودم با یک تلفن و واتس آپ و عکس قرارداد رد و بدل شد
توى این پروسه و خدا پارتى من شد
وقتى رفتم جلو و بیشتر رو دوره عزت نفس کار کردم مخصوصا از اینکه گفتین مسئولیت همه کسب و کارتون رو برعهده بگیرین و دنبال شریک نباشید
چقدر تو همین پروسه من باور محدود کننده و ترمز پیدا کردم
اینکه چرا دنبال حق تألیف بودم آیا به خاطر این نبود که من باور محدود کننده داشتم که میخواستم یکى دیگه رو محصول من سرمایه گذارى کنه یا خودم انقدر محصولم رو قبول ندارم که نمیخوام روش سرمایه گذارى کنم
خیلى با خودم صحبت کردم گفتم نفیس تو توى چند تا شرکت سرمایه گذارى کردى یعنى محصول تو بى ارزش هست و محصول اونا ارزشمند پس هیچوقت انتظار نداشته باش که محصولت فروش خوبى داشته باشه تو اینهمه براى محصول بقیه با عشق پول میدى براى محصول خودت زورت میاد سرمایه گذارى کنى و با خودم متعهد شدم هررررگز نخوام کسى براى محصول من سرمایه گذارى کنه و هرررررگز دنبال شریک نباشم و این یکى از بزرگترین درسهاى من تو این پروسه بود
خلاصه وقتى رو این باورهام کار کردم با اینکه اصلا یکى از خواسته هام همون حق تألیف بود و اجابت شده بود تل زدم و با شجاعت و بهشون گفتم من خودم میخوام هرینه چاپ کتاب رو بدم
وقتى رفتم جلو دیدم همش توى کارم استاپ میشه تایپیست مریض میشه و یه سرى تضاد در مورد افرادى که فقط اومده بود که باز هم درک بهتری از توحید پیدا کنم ترمز هاى بیشترى در خودم کشف کنم و بزرگتر بشم شجاعتر بشم
میدونى استاد گفتم تو برخورد با بقییه باید قوى تر بشم محکم تر بشم
این تضادها بود اینا رو بهم فهموند من میترسیدم که با مسئول انتشارات محکم صحبت کنم که نکنه مجبور بشم کارم رو ببرم جاى دیگه چون فکر میکردم اون انتشارات چون معتبر هست میتونه روى فروش و اعتبار کناب من تأثیر داشته باشه
چون وقتى میشنیدم بقیه میگفتن آفرین چه جاى خوبى دادى کتابت رو انتشارات فنى حرفه اى باعث میشه کتابت شناخته بشه ته دلم قلقلک میداد سعى میکردم که بگم نه جلوه دهنده و اعتبار دهنده خداس ولى در عمل اینو نشون نمیدادم و همش داشتم تحمل میکردم یه سرى تضادها رو که کتابم اونجا چاپ بشه
وقتى اینو فهمیذم که میگفتم خدایا نبااااید اینکار اینقدر طول بکشه نباید اینجورى گیرو گور بیوفته یه بار تایپیست مویض بشه اون یکى بگه نه من اینکار رو نمیتونم خلاصه هى پاس کارى بشه کار من و جوابم رو ندن بهم بگو چه ایمانى در خودم ایجاد کنم چه باورى
خلاصه ایده اومد که نفیس نشر دهنده کتاب تو خداست تل بزن و محکم بگو اگه انقدر ویراستارى این کتاب براتون سخته من کارم رو بدم انتشاراتى دیگه
من این رو گفتم و قلبم هم آروم بود دیگه فکر نمیکردم این تنها انتشارات خوب هست و اگه این نشه چى میشه که بخوام سکوت کنم
جالب بود تا این تحکم رو نشون دادم چقققدر عذرخواهى کردن و گفتن حتمااا تا دوشنهب سه شنبه کارتون رو انجام میدیم
اینم بگم از خرداد من کارم رو بهشون تحویل داده بودم و فقط ویراستاریش که اصصصصلا کار پیچیده اى نبود و همه چیزش واضح بود این قدر طول کشیده بود
و مورد بعدى که خودم هم اصصصلا شرایط اینکار رو نداشتم که خودم ویراستاریش رو انجام بدم
وقتى امروز این فایل رو گوش کردم استاد وقتى گفتى همه چیز عشقه همه چیز تمرکزه باید عاااشق محصولت باشى یکى عاشق خلق یه محصول هنریه
وقتى گفتى من محصول تولید کردم ولى استاپ کردم
تااااازه دوزاریم افتاد
تااازه یادم افتاد چرا اینقدر ذهنم درگیر شد که توى سفر به دور آمریکا توى قسمت ٨١ گفتى من به پسرم هم رانندگى آموزش ندادم چون خیلى توش مهارت ندارم
من توى خیاطى مهارت دارم ولى توى آموزشش نه اصلا علاقه ندارم من فقققط دوست دارم پارچه ها رو با هم ترکیب کنم و لباس خلق کنم
من فقط منتظر بودم این کتاب چاپ بشه و بگم منم یه کارى کردم و خود اون انتشارات برام بفروشه من لباس خلق کنم و دنبال فرصت بودم مهارتم رو توى طراحى لباس بیشتر کنم
من تو این مدت دوتا فرصت آموزش آنلاین داشتم ولى اصصصلا قلبم دوست نداشت اینکار رو
من عاااشق آموزش خیاطى نییییییستم من عااااشق خلق لباسم
ولى داشتم تققققلا میکردم زوووور میزدم و چشمم رو نشونه ها بسته بودم و هى میگفتم این تأخیر الهیه که کتابم توى معنبرترین انتشارات نشر پیدا کنه تا به بقیه خودم رو نشون بدم و اییییینهمه نشونه رو نمیدیدم و داشتم تحححمل میکردم
من همش دنبال باورسازى براى خیاطى بودم و این بین میگفتم خدا خودش کتابم رو نشر میده من میخوام لباس خلق کنم
وقتى شنیدم اینارو با وجود اینکه نجوا همش تمسخر بقیه رو به روم میورد که هى گفتى دارم کتاب مینویسم و داره انجام میشه تل زدم به مسئول انتشارات و گفتم فعلا از چاپ کتابم منصرف شدم
جالب اینجا بود که قلللبم خیلى آروم بود
میدونى من مثه اون شکارچى شده بودم که دنبال دوتا خرگوش بود و همین باعث شده بود من نتونم براى کار خیاطى و طراحى لباس هم نتیجه دلخواهم رو بگیرم
امروز این شجاعت رو کردم و فعلا متوقفش کردم ببینم هدایت الهى چى میگه ببینم نشونه ها چى میگه
استاد سپاسگزارم بهم یاد دادى وقتى دیدى دارى زور میزنى تقلا میکنى بدون دارى از مسیر دور میشى
میدونى من تماام فرکانسهام رو بررسى کردم حتى کامل آخرین بار کتابم رو چک کردم و دو سه تا آموزش که من از نت یاد گرفته بودم و بابتش بها پرداخت نکرده بودم رو از کتابم حذف کردم با اینکه غیر منطقى بود ولى گفتم من بابت یادگیرى این چند مورد بهایى پرداخت نکردم پس تو کتابم نمیارمش
میخوام تمرکزم رو فعلا بذارم روى باورسازى براى خیاطى و طراحى لباس کارى که عاشششقشم و دلم براش تننننگ میشه و تک تک لحظه هایی که کتاب مینوشتم فقققط میخواستم تموم بشه زودتر برم لباس خلق کنم برم بشینم پاى چرخ برم پارچه فروشى
استاد سپااااسگزارم براى این آموزش هاتون این آگاهى هاى الهى که بهم میدین و با هرکدومش منو به اقدام وادار میکنید حتى اگه اون اقدام از نظر بقیه غیر منطقى احمقانه باشه و باعث بشه مهجور خوانده بشم
خیلییییى دوست داشتم روش هاى تنبیهى مخصوصتون رو میدونستم
اینم گزارش کار من عااااشقتونم 💖💖💖
سلام عشششقم
عاااااشقتم حوری نازنینم
وااااقعا از خدا سپاسگزارم که این پیغام های پر عشق و مهر و تأییدات الهیشو از دستای فرشته ای چون تو بهترین برام میفرسته
چقققدر خوشحالم که هر لحظه هوامو داره
سپاسگزارم که اییینقد عاشقانه و خالصانه برام همیشه مینویسی
که من عشق و تحسین خدا رو میبینم تو متنهات
خدارو شاکرم برای داشتن همچین در و گوهر هایی تو زندگیم
خودش گفته من از ورای حجاب یا فرستاده هام باهاتون صحبت میکنم اگه تو اون فرستاده نیستی که امروز خدا فرستاد و باهام صحبت کرد که زور پچ پچ نجواها کم بشه پس کی هستی ؟
ایمان دارم خدا هدایتم میکنه اصصلا تصمیم آسونی نبود خیلی وقته بهم گفته شده ولی میدونی دلم نمیومد اون همه انرژی که گذاشتم رو نیمه کاره رها کنم
من حتی عکس روی جلد کتاب رو هم انتخاب کرده بودم
ولی نشونه ها میگف باید استاپش کنم
نمیدونم چرا ولی قطعاً خیری درش هست و من ففققط باید ایمانم رو به خدا نشون میدادم قطعا خدا برنامه های بهتری برام داره
و خووووشحالم که قلللبم آرومه احساس میکنم سبک شدم
احساس میکنم از یه نشتی انرژی آزاد شدم
میخوام امروز بشینم فقققط سفر به دور آمریکا ببینم و شاد باشم
تو رو به تنها راهگشای عالم میسپارم❤️❤️❤️
سلام بهار نازنینم
سپاسگزارم از خدا که وقتی یه قدم برداشتم تو همون روز اییینهمه نشونه و عشق و محبت قشنگ برام از دستای الهی شماها فرستاد
بهار دیدی نوشته بودم ببینم هدایت الهی چی میگه ببینم نشونه ها چی میگه این عشق و مهربونی همه نشونه الهی بود
سپاسگزارم از این همه عشق و مهر و محبتت
منم از تو سپاسگزارم که با عملکردت با ایمانت با توحیدت این روزها یکی از بهترین الگوهایی شدی که هرررربار نجوا میاد
بهم یادآوری میشه برای بهار تو پرقو شده برای تو هم میشه
به تنها خیرالحافظین عالم میسپارمت نازنینم💝💝💝
سلام امین عزیز
بسیار سپاسگزارم از این پاسخ زیبا و تحسین میکنم درکتون از قوانین رو
اول از همه میخوام منم سپااااسگزاری کنم برای تک تک کامنت های ارزشمند و پر از آگاهی و تجربیات ارزشمندی که با دستای الهیتون نشر دادین و من همیییشه لذت بردم
شما یکی از اون افرادی هستید که وقتی میبینم اسمتون رو با اشتیاق بیشتری میخونم کامننتون رو
مخصوصا اون تسلطتون به اشعار و بسط دادنش به قوانین و اون فایل واااااقعا برام تحسین برانگیزه
اون عشقتون به درک قوانین کاااملا از نوشته هاتون هویداست
دوست دارم هر لحظه به خودم بگم ما هیییچوقت اشتباه نمیکنیم ما فقققط تجربه کسب میکنیم
میدونید من تو این پروسه یکسال که مشغول این کار بودم
درسهایی رو در عمل گرفتم و اجرا کردم که اگر اون ایده اجرا نمیشد معلوم نبود من کی میخواستم این درک رو در عمل پیدا کنم
من خیلییی رشد کردم خیلییی در عمل قانون رو درک کردم خیلییی عزت نفسم رشد کرد
من معنی آیا خدا برای بنده اش کافی نیست رو خیلییی بهتر درک کردم
میدونید ما مثه اون دانشویانی هستیم که تا وارد بازار کار نشیم نمیتونیم مهارت کسب کنیم
ما فقط اگاهی هامون رو تو میدون عمل خوب درک میکنیم
میدونید دیشب یاد حضرت ابراهیم افتادم خدا بهش گفت برو بت ها رو بشکون این خطططرناک ترین و اشتباه ترین کار بود به ظاهر ولی خدا میخواست درک بردا و سلاما رو به ابراهیم بده
و ابراهیم تا اون ایده رو اجرا نمیکرد هیییییچوقت نمیتونست بفهمه خدا مییییتونه براش بردا و سلاما کنه
و با این الهامات خییییلی دلم آرومتر شد
الان کمتر از اشتباه کردن میترسم چون میدونم تو همون پروسه هم قراره کلییی رشد کنم و تجربه کسب کنم قراره کلی بیشتر خدا رو درک کنم
حتی قراره شجاعتر بشم برای برگشتن از مسیرهایی که براش کلییی انرژی و بها پرداخت کردم و نشونه ها میگه بااااید برگردی و بیشتر ادامه ندی
براتون از الله وهاب هدایت و رشد روزافزون خواستارم
سلام محمد حسین عزیز
سپاسگزارم از این کامنت پر از مهر و زیبایی و احساس خوبی که با دستای ارزشمند و الهیتون برام نوشتین
من وااااقعا این تمیزیتون در نوشتن و این گل و بلبل کاریتون رو تحسین میکنم و لذت میبرم و این کارتون خیلیییی ارزشمنده
واااقعا خوندن کامنت هایی که اییینقد قشنگ فاصله گزاری قشششنگ و مرتب رعایت شده این استیکرهای زیبا واااقعا از یک درون زیبا و پاک میاد و خیلی احساس خوبی رو به خواننده انتقال میده
یه جور احساس ارزشمندی
و همیشه کیییف میکنم کامنتهاتون رو میخونم این انرژی که برای نوشتن میذارید واااقعا قابل تحسینه و بسسسیار سپاسگزارم
سپاسگزارم برای راهنمایی های خالصانه و پر از عشقتون
برای من بیشتر از آموزش ، درک قوانین لذت بخشه و یکی از دلایل مهم که من با خیاطی ارتباط برقرار میکنم اینه که میتونم در کنارش فایلها رو گوش بدم
و تک تک لحظه هایی که منتظر بودم کار نوشتن کتابم تموم بشه میخواستم برم پای چرخ که هم لباس خلق کرده باشم هم راحت بتونم فایلهام رو هم گوش بدم و بیشتر قانون رو درک و عمل کنم
میدونید درک قوانین و خیاطی چیزی هست که انگار باید برای من با هم در کنار هم باشه یه جور موازی کاری
و وقتی خیلی بهش فکر کردم دیدم برای همین من میخواستم زود برم پای چرخ که بتونم فایل گوش بدم چون وقتی کتاب مینوشتم باید حواسم کامل به اون آموزشه بود
من حتی حاضر نشدم خودم کار تایپ کتابم رو انجام بدم در صورتی که ساعتها میشینم اینجا تایپ میکنم و از قوانین مینویسم و از بچه ها تشکر میکنم و تحسینشوت میکنم ولی اصصصصلا نپذیرفتم برای تایپ کتاب خیاطی وقت بزارم
هزینه کردم برای تایپ اون کتاب ولی اومدم اینجا با عشششششق تایپ کردم با عشششق نوشتم
من حتی ساعت ها و روزها و ماه ها نشستم قرآن رو مطالعه کردم و قوانین رو کشیدم ار توش بیرون و نوشتمباشم و تایپ کردم بااااعشق برای خودم بدون اینکه فعلاً قصد نشرش رو داشته باشم
ولی حاضر نشدم خودم تایپ کنم اون کتاب رو
احساس میکنم منم مثه استاد که یه حس عشق با نجاری و درک قوانین داره برای منم همین مورد در مورد خیاطی و درک قوانین هست
براتون از الله وهاب بهترین ها رو آرزومندم
سلام محمد عزیز
سپاسگزارم از خدای مهربون که تو این جمع الهی هستم
خدارو شاکرم برای حضور شما عزیزان توی زندگیم
و سپاسگزارم از این پاسخ پر از عشق و مهر و تحسین و محبتی که از یه وجود پاک و مقدس و الهی میاد
منم میخوام تحسینت کنم شجاعتت رو که ایمانت برات عمل آورد و رفتی تو دل ترست رفتی خدمت
و چققققققدر احساس میکنم رشد کردی چققققدر از کامنتهات میییفهمم بزرگتر شدی درکت از قوانین بیشتر شده
اصلا فرکانس و جنس کامنتهات عوض شده و نشون دهنده یه رشد مداری خوب هست
منم سپاسگزارم از تو که اینقدر پاکی و همیشه رابطه پاک و الهی که با عزیز دلت داری برام قابل تحسینه اون شادیت اون عزت نفست اون احساس ارزشمندی که داری واااقعا برام قابل تحسینه
عشق بی قید و شرط ورزیدنت خیلییی پاکه
شجاعتت توی ایران گردی کمپ زدن خیلییی برام قابل تحسینی
رشد کن رشد کن رشد کن و رویاهات رو خلق کن که تو لااااایق تک تک آرزوهایی هستی که داری
عااااشقتم حوری نازنینم
من اون مهر انگشتان الهیت رو تحسین میکنم
و دقییییقا منم یکی از لذتبخش ترین کارها دوختن لباس برای مادرم و دخترای خواهرم هست و این یکی از لذت بخش ترین کارهاست برام
وقتی اون شادی رو تو چشمشون میبینی اون ذوق رو وااااقعا دیدن شادی مامانم تو اون لحظه و ذوق آلا بالاترین دستمزد هست برام
اون لحظه که مامانم با عششق از ته قلبش میگه دستت طلا انگار خدا کل طلاهای عالم رو تو دستام قرار داده و من اون لحظه یکی از راضیترین لحظه های زندگیم رو دارم
منم اول برای خودم رفتم یاد گرفتم ولی ایتقدر کارم منحصر بفرد بود و علاقه مند شدم و تشویق های مربی و اطرافیان هم مزید بر علت که تصمیم گرفتم از این توانایی و هنر و استعده خلاقانه ای که خدا بهم داده از این سکه ای که به دستام داده به بهترین شکل استفاده کنم
میدونم باورهام در مورد این کار خیلییی ایراد داره و باید خیلی روش کار کنم تا بتونم نتایج عالی بگیرم
سپاسگزارم از این پاسخ پر از مهر و عشقت
برای تو مهربانو بهترین هارو آرزو میکنم💖💖💖
عاااشقتم آسیه عزیزم
سپاسگزارم از اینهمه عشق و مهر و محبتت مهربونم
چقققدر تو این مکتب عشق ورزیدن بی قید و شرط رو خوب یاد گرفتی
چقققدر تحسین کردن رو خوب یاد گرفتی و داری عمل میکنی
آفففرین بهت که اییینقدر پر از احساس عشق خالصی
آفرین بهت که اینقدر پر از احساس های پاک و الهی هستی
من خدارو سپاسگزارم برای داشتن همچین دوستهای ارزشمندی
میدونی خدا برای یک قدم من غوقا کرد و اینهمه عشق و مهر خالص رو برای نشانه و هدایت با دستای الهی شما فرستاد
چقققدر بهتر درک میکنم معنی وعده کسی که از هدایت تبعیت کند لا خوف و لا هم یحزنونش رو
تک تک پیغام ها و عشق هایی که دریافت کردم منو لاخوف و لا یحزنون تر کرد
برای وجود ارزشمندت بهترین ها رو آرزومندم 💖💖💖
سلام سحر نازنینم
چقققدر لذت بردم از اینکه اینقدر قشنگ از نتایجت صحبت کردی
واااقعا برام الگوی بییینظیری شدی
خیلی قابل تحسینی
خدارو سپاسگزارم که اییینقدر قشنگ برای اجابت خواسته هام الگوهای قشنگ رو میذاره سر راهم که ببینم بابا میشه
شده واسه سحر شد پس برای منم مییییشه
سپاسگزارم که خودت با درک و عمل به قوانین خوب زندگی کردی و الگویی شدی که کمک میکنه جهان خانمها برای زایمان و بچه داری به جای بهتری تبدیل بشه
برای تو و خانواده عزیزت بهترین ها رو آرزومندم
سلام و عرض ادب و احترام
آخه من چقققدر باید خدارو سپاسگزار باشم که دلم راضی بشه
ازتون بسیار سپاسگزارم که امروز هدایت الهی رو با دستای ارزشمندتون برام جاری کردین
میدونید انقدر حالت فریز شدگی دارم نمیدونم چی بگم از این خدای سریع الجواب
میخوام از حال امروزم بگم
امروز یه جورایی رد دادم یه جاهایی اشک ریختم و مستأصل شدم و در نهایت تسسسسلیم
میدونید آخه همییییشه وقتی تسلیم شدم خدا خودش رو بهم نشون میده و ایییینقدر واضح باهام از طریق فرستاده هاش صحبت میکنه
وقتی بهش میگم من هییییچی نمیدونم تو بگو تو منو هدایت کن به عمل صالحی که رضای تو در اون باشه اینجوری سریع جوابم رو میده
این دو روز خییییلی فکر کردم تمام ایده هام رو بررسی کردم تمام فرکانس ها و در آخر امروز سجده کردم و گفتم من تسلیمم تو این عشق رو گذاشتی تو قلبم تو به دستام سکه دادی که همههه میگن کاران از بهتری برندها با سکه تره تو بهترین ابزار خیاطی موجود تو ایران رو بهم دادی
آخه من اصلاً رشته ام معماری بود ودادو به خاطر کلاس کاریش دوست داشتم تو اون زمینه پیشرفت کنم
ولی اقشششنگ خدا منو هدایت کرد به خیاطی و استعدادم رو بهم نشون داد و بهم فهموند من تو این زمینه مهارت و استعداد دارم
من با عقل ناقصم زورام رو زدم ایده هام رو اجرا کردم
وایسادم جلوی مردی که گفته بود من نمیپذیرم زنم وایسه اندازه های کسی رو بگیره و نمیتونی تو این خونه مشتری بیاری
گفتی زمین من پهناور فققط بندگی منو بکن
من گوش کردم و گفتم من همییییینم هر کس منو میخواد من وای میسم با عشششق اندازه آدم ها رو میگیرم و براشون لباس میدوزم هرکس کسر شأنشه کار من بره از زندگی من بره بییییرون من همه اینا رو انجام دادم
من راهش رو نمیدونم بهم خیلیییی واضح بگو چیکار کنم
باورتون میشه دیگه از این واضح تر چطور میخواست بگه شما به واضحترین شکل ممکن پیغام الهی رو برام فرستادین
حتی گفتم خدایا اگه این گیر و گورا محدودیت ها نشونه اس که من باید فعلاً کلا خیاطی رو حتی استاپ کنم بگو من تسسسسلیمم هرکار بگی میکنم منو هداااایت کن
ولی واضح بگو
یعنی میخوام بگم تا این حد تسلیم شدم
ولی بهش گفتم من تو اینکار محدویت رو نمیپذیرم گیر و گورها رو نمیپذیرم باید اگه قرار من دست تو باشم لباس خلق کنم بااااید منو هدایت کنی به جایی که آزادانه ایده هام رو اجرا کنم
بهش گفتم تو به داود گفتی زره درست کنه ولی آهن رو براش نرم کردی همه شرایط رو براش فراهم کردی
داوود برای درست کردن اون زره ها هیییچ محدودیتی نداشت من نمییییپذیرم که تو این کار محدودیت داشته باشم
و خدا اینقدر عاشقانه اینقدر واضح از کلام شما بهم راه ها رو گفت بهم گفت مو به مو
واقعیتش ایده اومده بود سایت طراحی کنم ولی من پشت گوش مینداختم حتی تحقیق هم کرده بودم ولی امروز خدا به واااضحترین شکل ممکن بهم گفت
آخه من اینستاگرام رو خط قرمز کردم و از استاد یاد گرفتم نرم جایی که همه هستن
میدونید اصلا چرا من کتاب نوشتم
چون همش قلبم میگفت آدم رو خدا خلق کرد و بهش علم اسما رو یاد داد و به خاطر آموزش علم اسما و اینکه به فرشتگان یادش داد فرشتگان رو مسجودش کرد
تو هم این علم رو یاد گرفتی بیا نشرش بده و رسالتت رو انجام بده
و الان فهمیدم این ایده رو که من باید این کتاب رو رایگان نشر بدم و خدا چند برابرش رو بهم بر میگردونه اینا پیغام الهی بود هرچند که نجوا و بخلش داره زورش رو میزنه
ان شاءالله با یاری خدا اجراش میکنم
به قول استاد ایده میاد باااااید اجراش کنید تا قدم های بعدی بهتون گفته بشه
ایده هایی که با شرایطتون هماهنگه
و این ایده دقییییقا با شرایط من هماهنگه
حتی اونجا که نوشتین مشتری از ترکیه داشته باشید
باورتون میشه من یکی از اهدافم ان شاءالله مهاجرت به ترکیه اس و این چه نشونه قشنگی بود که دقیقا شما اولینن و تنها اسم کشوری که نوشته بودین ترکیه بود
دوست داشتم این حال امروزم رو بنویسم که یک رد پا باشه واسم
یه شعر افتاده بود تو دهنم همش میخوندم
این بود
ای خدا حرفی بزن اگه گوشت با منه
و خدا حرف زد چون اون همییییشه سمیع العلیم
تا یادم بمونه وقتی تسلیم باشم هدایتش میاد قدم ها گفته میشه چقققدر خوبه تسلیم بودن
ازتون بیییینهایت سپاسگزارم که انقدر عاشقانه و خالصانه نوشتید باید بارها بخونم این پاسخ الهیتون رو
براتون تسسسلیم الهی شدن رو خواستارم که تسلیم شدن همهههه چیزه