مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- تعریف شهود: خداوند قطعاً طبق وعده اش، هدایت هایش را به سمت من ارسال می کند؛
- زمانی هدایت های خداوند را دریافت می کنی که با کنترل ذهن و تغییر زاویه دید، خود را به احساس خوب می رسانی؛
- وقتی در فرکانس “توجه به ناخواسته” و “احساس بد” هستی، “الهامات درونی” خود را غیر فعال می کنی؛
- معجزه تفکر الخیر فی ما وقع؛
منابع بیشتر:
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD209MB13 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 51 | شرایط دریافت هدایت خدا12MB13 دقیقه
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام
چند روز پیش بهمراه غزل دخترم و چند نفر دیگه ب ی مسافرت رفتیم
من اوایل امسال از خدا خواستم
که امسالم پر از مسافرت کنه
و بحمدالله تا الان دو تا مسافرت بی نظیر نصیبم کرده و در تدارک مسافرت سوم هستم
از اونجا که مداوم در حال یاد گیری و گره زدن آموزشهای جدید با تجربه هاییکه ، در مسیر تاریکی ب سمت نور بدست آوردم ،هستم
میبینم چقدر راحتتر میتونم کنترل افکارم بدست بگیرم که این همون هو من عندالاهیه که حضرت مریم ب زکریا میگفت
و چقدر مسیر زیباتر شده
استاد هر چیزی که طبق قوانین درخواست میدم اجابت میشه
دیروز ب غزل میگفتم:« غزل چقدر مدارمون بالا رفته ,چقدر ادمهای اطرافمان تغییر کردن ،چقدر حالمون عالیتر شده»
خیلی وقت بود که با آدمهای منفی دمخور نشده بودم امروز داشتم جلو درمون تمیز میکردم یهو خانم همسایه مون دیدم بعد از سلام احوالپرسی گفت دخترم بهم گفت بیا باهم بریم پیاده روی ولی با ترس رفتم همش فکر میکردم از پشت یکی دنباله:)
گفتم چرا ؟÷|
گفت ی چیزایی میشنومااا
گفتم خب نشنو
و بعدش یادم اومد که من خودم برای اینکه ب ترسهام غلبه کنم ساعت 12 شب ب قبرستون رفتم و ساعت پنج صبح تک و تنها زدم ب خیابون
و در طول مسیر همش با معبودم راز و نیاز میکردم
و میدونستم که اون بصیره و کاملا به فالله خیرالحافظین اعتقادکامل داشتم
دیدم چقدر آرامشم بیشتر شده
استاد من پنجاه و چهار سالمه و بحمدالله هیچ مشکل جسمی ندارم ی کوچولو مشکل پوستی دارم که اونم از فضل خدا کاملا کنترل شده و میدونم که بزودی حل میشه
ی داستان تعریف کنم
چند وقت پیش داشتم ی کار هنری درست میکردم که ب پر نیاز داشت ته دلم گفتم اگر پر طاووس میشد خیلی قشنگتر میشد
بعدش گفتم کاش میرفتم باغ وحش و ی طاووس میدیدم
این گذشت
تا اینکه طی مسافرتی که دو هفته قبل ب خونه مادرم داشتم برادرم منو ب خونه شون دعوت کرد
برادرم دو تا خونه دارن یکی تو شهریار و ی دونه ام تو اطراف شهریار تو این خونشون ی عالم مرغ و خروس و بوقلمون و سگ و … دارن و ازونجا که من عاشق حیواناتم خیلی دوست داشتم همون جا بمونیم
ولی ازونجا که فرموندزندگی ب خدا سپردم رفتیم خونه شوند تو شهریار
وقتی رسیدیم شب شده بود صبح روز بعد خانم برادرم گفت همسایه مون طاووس آورده بیا و ببین
منم مشتاقانه رفتم از بالا به طاووسی که داشت تو حیاط همسایه میچرخید نگاه کردم
باهاش صحبت کردم و گفتم سلام طاووس خوشگله
من خیلی دوست دارم
چقدر خوب شد که هستی و من با تو میتونم حرف بزنم
بعد میومدم داخل خونه
و طاووس با صدای بلند منو صدا میکرد
یعنی سه بار این اتفاق افتاد
انگار یه رابطه عاشقانه دو طرفه بود
دفعه چهارم بهش گفتم
طاووسی به من ی دونه پر میدی من خیلی خوشحال میشم که ی پر از پرهای قشنگ تو داشته باشم
بعد یکساعت پسر همسایه ی دونه پر آورد که گفت طاووس دیر ب دیر پر میندازه و امروز ی دونه انداخت و مادرم صداتون شنیده بود بخاطر همین گفت اینپر بیارم برای شما
یعنی فقط با چشمان حلقه شده مونده بودم
و بسرعت یادم اومد که خیلی وقته که این اتفاقات برام میفته
استاد هفته قبل هم ب یه باغ وحش حیوانات دریایی و پرندگان هدایت شدم تازه ب رایگان و با کلی احترام و عزت
خیلی وقته که وقتی چیزی درخواست میدم اجابت میشه
هر چیزی که بهش نچسبم و اونو بخاطر خدا رها کنم
خیلی وقته که رابطه م با خدای درونم عاشقانه تر شدم
خیلی وقته که جز زیبایی چیزی نمیبینم
خیلی وقته که از زشتیها اعراض کردم
خیلی وقته که ادمهای منفی اطرافم حذف کردم و خودم ارتقا دادم
استاد مدارم آروم آروم رفت بالا
بخاطر اینکه الان 6 ساله که با تمرکز زیاد روی دارم کار میکنم
زندگیم شده قانون
عمرم داره با قوانین میگذره
جز صدای استادم هیچ صدایی همواره تو خونه م طنین انداز نیست
خب دارم زحمت میکشم کاری که خیلیا تو وسط راه خسته شدن
و همین منو از دیگران متمایز میکنه
من ارزشمندند
من جانشین فرمانروای این جهانم
من لایق هم نشینی با پادشاه هستی هستم و یک جانشین باید همواره شاد بودن رو تجربه کنه
من لایقم و همواره این باور لیاقت در خودم پرورش میدم
درخت باور خود ارزشمندیم تبدیل به یک درخت جوان و شاداب شده
هر روز بهش میرسم و علفهای هرزش میکَنم
هر روز دارم برای رشدش تلاش میکنم و این تلاش خیلی شیرین و دلانگیزه
من مفتخرم که در این مسیر هستم
من مفتخرم که خداوند تنها مالک این جهان در قاب من جا داره و قلبم بعنوان خونه خودش ب خودش دادم و گفتم خدایا این قلب من که تنها جای توست
خودت تمیزش کن از هر گونه شرک
هر گلی زدی ب سر خودت زدی
من سر قفلی و ته قفلی این خونه رو فقط ب تو میدم و تمام
حالا خودت می دونی که چیکارش کنی
و من میدونم که قلبم ب می سپردم
میشناسمش! خوب خونه داری میکنه تو این مدت دیگه شناختمش
خیلی لذت بردم از این وقتی که تو سایت گذروندم شنیدم نوشتم آرامش گرفتم
سلام
آقای سابقی نژاد من خیلی از کامنت های شمارو خوندم
واقعا لذت بردم الان که اسمتون دیدم خوشحال تر شدم
امروز با خواندن کامنت خاتم شهریاری هدایت شدم که تلگرام و واتس اپ و … حذف نصب کنم و اینکار براحتی انجام دادم
کلی از کارهای عقب افتادم انجام دادم
مدتها بود به سایت سر نزده بودم ولی از کار کردن روی خودم دست برنداشته بودم
بشدت داشتم روی توحید کار میکردم
با استاد مقدم آشنا شدم و داشتم روی چله جوشن ایشون کار میکردم
امروز ب خودم گفتم خدایا میخوای دفعه بعد منو کجا هدایت کنی
و امروز دوباره به سایت برگشتم خدا دوباره استاد عباس منش گذاشت سر راهم
اما استاد مقدم که خیلی توی توحید بهم کمک کرد چند روز پیش بیشتر محصولاتش رایگان کرد راستش بخوانید درخواست داده بودم و اجابت شد
ولی اینو فهمیدم که خدا منو داره راه میبره خودش درخواست رایگان شدن اونها رو گذاشت تو نهادم و شد و امروز که کل تلگرام و … حذف کردم سایت استادیدم رو دارم
بگذریم
آقای سابقی نژاد اینکه اینهمه رشد کردید تحسینتون میکنم
منم دلم میخواد کسب و کارم رشد کنه
خدا منو ببره ب مسیر درست
لطفاً در مورد تمریناتتون توضیح بدید
در پناه خدای منان پر بشید از خدای عظیم