گفتگو با دوستان 53 | تشخیص الهام از نجوا

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • “نشانه” تشخیص الهامات خداوند از نجواهای ذهن؛
  • “قدرتِ” تسلیم شدن در برابر خدا؛
  • شما چه زمانی دست از ادامه ی مقاومت بر می داری؛
  • قدرت احساس خوب؛
  • کدامیک را برای پیروی انتخاب کرده ای؟ “ذهن” یا “قلب”؟!
  • راهکار مسائل، همواره گفته می شود اما فقط وقتی آماده شوی، جواب را می شنوی؛
  • قدم اول برای آماده شدن: بپذیر ایراد از خودت بوده و بهبود آن ایراد را شروع کنی؛
  • قدم دوم، تسلیم بودن در برابر هدایت های خداوند و بی چون و چرا عمل به آنها؛

منابع بیشتر:

دوره قانون آفرینش | بخش هفتم


برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    769MB
    49 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 53 | تشخیص الهام از نجوا
    45MB
    49 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

310 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «زمین» در این صفحه: 2
  1. -
    زمین گفته:
    مدت عضویت: 2684 روز

    به نام خدایی که مرا به سادگی و با عزت به اهدافم می‌رساند.

    میدونید استاد این فایل نشانه امروز من بود،

    من امروز یه سوالی از خدا پرسیدم و گفتم خدایا من میخوام فلان کار رو انجام بدم، ازت یه هدایت میخوام، یه نشونه در این مورد بهم بده، بعد با حس خوب سپاسگزاری کردم و در طول روز همش منتظر نشونه خدا بودم.

    یهو به دلم افتاد بیام توی سایت و روی نشانه امروز من بزنم، که این فایل برام اومد، با خودم گفتم من قبلا این فایل رو گوش کردم ولی یادم نمیاد که در مورد این سوال من هم استاد صحبتی کرده باشه (ذهنم داشت گمراهم میکرد)، با این حال پلی کردم و چند دقیقه گوش کردم اما به دلیل اینکه خونه خیلی شلوغ بود و من باید یک سری کار رو برای اعضای خانوادم انجام میدادم نتونستم ادامه‌ش رو گوش کنم، شب که همه رفتن خوابیدن، خونه ساکت و آروم شد، ذهنم گفت دیدی خدا جوابتو نداد اصلا انگار نه انگار هیچ هدایتی برات نفرستاد، اصلا بهت اهمیت نداد (ندای شیطان)

    گفتم نه حتما خدا منو هدایت کرده من متوجه نشدم، یا قراره هدایتم کنه هنوز که امروز تموم نشده (آگاهانه سعی کردم یکم احساسمو بهتر کنم، نذارم احساسم بد بشه)

    یهو ساعت رو نگاه کردم دیدم ۱۲:۰۴ هست، ذهنم گفت بیااا دیدی گفتم امروز هم تموم شد، دیدی؟(ندای شیطان)

    یهو یادم اومد که ااا من فیلم نشانمو ندیدم گفتم حتما هدایتم توی اون فایل بوده اومدم زود توی سایت اومدم که پلی کنم، گفتم بذا اول کامنت ها رو بخونم. رسیدم به کامنت یکی از بچه ها به نام آقای رضا زمانی، توی کامنتشون یه جمله بود.

    این جمله جواب سوال من بود که خدا امروز بهم گفته بود من وقت نکرده بودم بخونم:

    مسئله ای از مردم حل کن تو همین حوزه کاری خودت و ثروت کسب کن ، حالا میخواد ایجاد زیبایی باشه یا آسان شدن کار ها

    یعنی نمیتونم بگم که چقدر این جمله با جزئیات سوال من رو جواب داده.

    کاری که من میخواستم انجام بدم در جهت آسان تر کردن کارها بود‌ و کار دیگه ای هم بود اونم در جهت آسان تر کردن کارها ولی در حوزه کاری من نیست، اما من میتونم از پسش بربیام ولی مسیرش کاملا جداست.

    ولی بین یک چند راهی مونده بودم.

    و این اصلا خود جواب بود.

    _ یعنی اول یکم احساسمو بهتر کردم، بعد خدا از طریق شما و کامنت یک نفر باهام صحبت کرد و جواب سوالمو داد احساسم عاااالی شد.

    و عمل کردم، بلند شدم و به اون کار عمل کردم، یک فایلی رو در زمینه کاری خودم که عاشقش هستم آماده کردم و توی پیجم گذاشتم با اینکه ساعت ۱ شب شده بود یعنی وقتی اومدم آپلودش کنم ساعت رو دیدم که ۱:۱۱ بود. ذهنم دوباره گفت الان کسی نمی‌بینه گفتم قلبم میگه بذار، حالا نبینه من بازم یکی دیگه میذارم ، من عاشق این کارم هستم با اینکه بهترین نمرات رو در درس های مرتبط با رشته خودم میگرفتم و همیشه همه اساتید از من تعریف میکردن نمیتونستم این کارو کنم و هی کارای متفرقه میکردم و همه چیز از اون روزی شروع شد که فایل حاضری چه چیزی رو برای هدفت قربانی کنی؟ رو روی سایت گذاشتید و بعد امروز صبح با فایل مصاحبه با خانم آزاده ادامه پیدا کرد و با این فایل به نتیجه رسید و عمل کردم ، می‌ترسیدم، از نظرات دیگران، از اینکه اشتباه کنم، از … ولی انجام دادم، گفتم آقا من چند ساله میخوام این کارو کنم تو میگی نه اشتباه می‌کنی، من الان هیچ پیشرفتی نکردم حداقل اگر اشتباه میکردم یه پیشرفتی میکردم چون میومدم اون اشتباهم رو اصلاح کنم پس پیشرفت میکردم،

    در حین انجام دادن اون کار ذوق و شوق داشتم و نه به گشنگی نه به تشنگی اهمیت میدادم و میگفتم باید اول فایلو ضبط کنم بعد میرم از اتاقم بیرون.

    نشونه حرف های شیطان چیه؟ ترس!

    اسلحه شیطان ترسه

    نشونه حرف‌های خدا چیه؟ آرامش!

    ذهن میگه کارتو از دست دادی؟ حالا درآمدت چی میشه؟

    خدا میگه نگران نباش، من برات کار درست میکنم.

    نگران نباش من بهت روزی میدم، آروم باش و به من توکل کن و به الهاماتت عمل کن، نترس، نگران نباش، من کنارتم، هواتو دارم.

    من ارزشمندم چون من تکه ای از پازل خدا هستم، من جزئی از خدا هستم، من همونم که اگر بگم موجود شو، میشه! اما چجوری ؟ وقتی که من هماهنگ با خداوند (قوانین) بشم، که اگر نشم با خدای (قوانین) قهار، جبار روبرو میشم!

    وچقدر برای من سخت بود، از سال ۹۶ تا همین چندماه پیش طول کشید تا من بپذیرم که خدا احساسات انسانی نداره! فکر میکردم وقتی اینو میگم یعنی خدا کامپیوتره و بعد بدم میومد چون دلم میخواست خدا مهربون باشه، دلش برام بسوزه.

    ولی بعد میدیدم نه اصلا انگار صدامو نمیشنوه، میگم خدایا کجایی؟ اصلا منو میبینی؟ چرا انقدر زجرم میدی؟

    بعد نگو که من خودم بودم که داشتم خودم رو زجر میدادم و ۶ سال طول کشید تا بفهمم تا بپذیرم! فهمیدم که اگر از قوانین پیروی کنم با خدای غفور با

    خدای رحیم با خدای وهاب با خدای رزاق روبرو میشم، یعنی با این خدا هماهنگ میشم، و اگر سرکشی کنم، با قوانین جبار با قوانین قهار با قوانین مکار با قوانین منتقم روبرو میشم

    و خدا نکرد این کارو، من کردم.

    این انتهای عدالته. سال ۹۶ قبل از اینکه با شما آشنا بشم همه چیز از یک سوال شروع شد. گفتم چرا خدا کنترل زندگی منو گذاشته دست دیگران؟ چرا دیگران میتونن جادو و جمبل کنن برای زندگی من که اصلا ندیدمشون، چرا میتونن چشم بزنن؟ این چه عدالتیه خدا داره؟ آدمهای فوق مذهبی بهم میگفتن برای مشکلات زندگیم دلیلش اینه که جادو شدم!! میگفتم آخه اینه خدایی که عادله؟ یادمه گفتم اگر این عدالته خداست، من دیگه هیچ اعتراضی ندارم! چه فایده ای داره اعتراضم!

    کمی بعدش با اولین فایل شما چشم زخم آشنا شدم، که انقدر با درونم موافق بود که دائم میگفتم میدونستم من میدونستم این طوری نیست، من میدونستم من میدونستم اینی که از بچگی بهم گفتن نیست، خیلی جالبه استاد!!

    چی شد؟ چرا بعد از اینکه من این فایل رو دیدم دیگه هیچ احدی نتونست برای من کاری بکنه؟ هرکاری کردن بلا سر خودشون اومد، اصلا تموم شد اثری از این چرت و پرت ها دیگه توی زندگی من نیست، چون من با اینکه از بچگی چیز دیگه ای بهم گفته بودن ولی من ۱۰۰ درصد باهاش مشکل داشتم و یه چیزی درون من نمی‌پذیرفت.

    برگردم به آگاهایی‌های این فایل

    اگر میخوای رشد کنی توی فضایی ادامه بده که بهش عشق داری، اگه هنوز ازش نتیجه نگرفتی نه اینکه اون فضا بد باشه یا سخت باشه، یعنی تو باورات مشکل داره، یا قربانی نکردی، بهاشو ندادی ..

    حس خوب یعنی شنیدن پاسخ خدا.

    یعنی وقتی که به غیب ایمان میاری، میگی نمی‌بینم ولی اعتماد دارم. اطلاع ندارم ولی اعتماد دارم. خدا میگه: به دست بسته‌ی من اعتماد داری؟

    امام علی: ایمان انسان کامل نمیشه تا زمانی که به چیزی که در دست خداست و نمی‌بینیش بیشتر از چیزی که نزد خودته و می‌بینیش اعتماد داشته باشی.

    ۰۴:۴۰ صبحه و من خستگی نمی فهمم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    زمین گفته:
    مدت عضویت: 2684 روز

    سلام آقا رضا عزیز

    میدونستید شما دست خدا شدید تا من جواب سوالی که امروز از خدا پرسیدم رو بگیرم؟ ازتون ممنونم که این کامنت رو نوشتید.

    این جمله:

    مسئله ای از مردم حل کن تو همین حوزه کاری خودت و ثروت کسب کن ، حالا میخواد ایجاد زیبایی باشه یا آسان شدن کار ها

    دقیقااااا جواب سوالی بود که من امروز صبح از خدا پرسیده بودم و منتظر جواب بودم.

    داستانش رو توی قسمت کامنت‌های همین فایل استاد توضیح دادم اگر دوست داشتید بخونیدش چون ساعت الان ۵ صبح شده و دیگه نمیخوام این پاسخ هم طولانی بشه دوباره ننوشتمش.

    خلاصه که از خدای عزیز و قدرتمندم ممنونم که من رو هدایت کرد، استاد و دوستان خوبی مثل شما رو بهم داد.

    در پناه خدا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: