مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- مفهومی فراتر از درآمد ساختن؛
- تواناییِ ابراز قدردانی؛
- بهبود = شناسایی مسائل موجود و حل آنها؛
- مسیر تکاملی ساختن عزت نفس واقعی؛
- کلید: با قدم برداشتن، موقعیت ها خلق می شود؛
- “فرصت”، یافتنی نیست، بلکه خلق کردنی است؛
- خودباوری چگونه ساخته می شود؟
- چگونه برای خودم درآمد بسازم؟
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- دانلود با کیفیت HD540MB34 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 60 | ایمانی که عمل می آورد35MB34 دقیقه
به نام الله مهربان
سلام خدمت استاد گرامی عباس منش و بانو شایسته و دوستان حاضر در سایت
اول از هر سخن خداوند را شاکرم که استاد را در جلو راه من قرار داد تا راه را از بیراهه تشخیص دهم
و سپس از استاد گرامی بابت به اشتراک گذاشتن فایلهای ارزشمند خود بصورت رایگان
به جرات می توان گفت
«به قول شاعر فاش می گویم و از گفته خود دلشادم»
مبلغی را بابت این همه آگاهی نمی توان تعیین نمود
مگر عمر آدمی قیمت دارد که استاد با این روش کارکرد و تولید محتوا ما را از هزاران زمان که می تواند از دست رود محفوظ نگاه می دارد
یاد دارم که استاد در یکی از فایلهای خود می گفتند اینکه افراد مصاحبه انجام می دهند و سوالات بی ربط یا کم ارزش می پرسند و من اگر یک روز بخواهم یک مصاحبه داشته باشم به اصل می پردازم و از حاشیه رفتن و چرت و پرت پرسیدن و دنبال خنده مخاطب بودن پرهیز می کنم افتادم
دقیقا همین کار را که گفته بودند انجام دادند و اصل موضوع را شکافته و راه را نشان دادند
در خصوص آزاده خانم هم تا اینجای توضیحاتی که دادند بسیار آموزنده بود و من با زندگی خودم از گذشته تا حال که مقایسه می کنم می بینم هر جا مثل ایشان با ایمان و پشتکار دنبال کاری بودم روشها آشکار می شد و راه باز می شد و هر گاه ایمان نداشتم به انجام کار آن کار انجام نشد یا اگر انجام می شد با کیفیت پایین
یاد یک خاطره از دوران کودکی خودم افتادم برای دوستان می گویم
تقریبا حدود ۱۰ساله بودم با پسر خاله ام که او ۶ماه از من کوچکتر بود رفته بودیم خانه خاله بزرگتر
اکثر جمعه ها همه خاله و دایی با بچه ها منزل خاله بزرگتر می رفتند و تا شب اونجا بودند
دایی کوچکتر من بنا بود و هنوز سربازی نرفته بود
پسر خاله من با وجود اینکه از من کوچکتر بود به دلیل اینکه پدرش کاسب بود فکر کاسبی داشت که البته امروز هم در کار خودش موفق هست و نمایندگی فروش چند برند نوشیدنی و کیک و …در منطقه وسیعی را در اختیار دارد
به من گفت بیا برویم بستنی آبی بخریم و بفروشیم
از خاله ۱۰تومن قرض کردیم وسایل دایی را از یک کارتن خالی کردیم و کارتن را برداشته و رفتیم ۲۰تا بستنی خریدیم هرکدام دانه ای ۵ریال دانه ای ۱تومن فروختیم پول خاله را پس دادیم رفتیم باز هم بستنی خریدیم و فروختیم حالا دیگر ۲۰ تومن داشتیم برای مرتبه سوم رفتیم و ۴۰ تا بستنی خریدیم دیگر ساعت حدود ۳شده بود ۲۰ تا بستنی را فروخته بودیم و ۲۰ تا بستنی داشتیم آمدیم منزل و بستی را به همه دادیم و هر کدام ۱۰ تومن هم داشتیم
البته یک کتک حسابی هم از دایی خوردیم
چونکه آب بستنی ها کارتن را خراب کرده بود و دایی دیگر کارتنی برای نگهداری وسایلش نداشت🤣🤣🤣🤣
در پناه حق باشید