مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- رفاقت با خداوند؛
- راهکار هر مسئله با آن مسئله می آید؛
- کلید رشد مالی پایدار؛
- آدمی که از درون “خود ساخته” است، در هر شرایطی راهش را پیدا می کند؛
- معجزه ی اعراض از ناخواسته ها؛
- قانون برانگیختگی در روابط؛
- تلاش برای تمرکز بر نکات مثبت، برایت فرصت های جدیدی می سازد؛
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- دانلود با کیفیت HD1072MB67 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 61 | توانایی خلق ارزش64MB67 دقیقه
به نام الله
سلام به هم خانواده های عزیزم
و سلام به سید عزیز و ارزوی نازنین
اول از همه خدارو بابت همه نعمت هایی که بهم داده شاکر و سپاسگذارم
خدایا شکرت که این نعمت یادگیری و این نعمت درس گرفتن و مطالعه زندگی دیگران رو بهم عطا کردی
کلی سوال خوب برام پیش اومد و بررسی کردم نکاتی مثل دیدن اون فیلم زیبا و زندگی علی جهانی
بررسی سفر سید حسین عباسمنش و ازاده خانم و تلاطم این سفر ها
و یه نکته اینجا داشت که شبیه سفر سید حسین عباسمنش از قم به بندرعباس و اون تعهدی که باعث شد که حاظر به فروش جوراب باشه نه بر گشتن به قم
و ازاده عزیز که نداشتن درامد و تنهایی و … باعث نشد که برگرده و بگه برمیگردم به شرایط خوب گذشته بلکه درها بسته شده و باید مسیر رو ادامه بده
شاید تا بحال من فکر میکردم مثلا اگه از این شهر به شهری دیگه مهاجرت کنم دیگه خداوند اونجا وایساده و یکی یکی درها رو برام باز میکنه و میگه دمت گرم که مهاجرت کردی و بقیه ادم ها رو دور من جمع میکنه من میشم انسان شایسته که البته این ذهنیت هم چندان بد نیست
ولی ازاده این مساله رو کامل باز کرد که با یپرواز ی ادم جدیدی میشی که باید خلق کنی و اینجا بود که بیشتر درک کردم اون صحبت استاد رو که میگه روی هیچکس حسابی نکن
نه روی اعتبار پدر نه روی شغلی که داری نه روی ادم های که اطرافت هستند و بیشتر روی خودت متکی باش که با ی پرواز همه اینها صفر میشه و به قول ازاده میشی ی بچه پنج شیش ساله
الان من میبینم اون سختگیری که استاد به خودش داشته و بیشتر متمرکز روی کار خودش بوده تا به قول خودش مثل ی پادشاه وارد امریکا بشه
و خیلی هم برام پیش اومده که فکر کنم به این موضوع که اگه اینجا نتیجه بگیرم جاهای دیگه گرفتن نتیجه با تمام شرایط خاص برام اسون میشه یا حداقل منو مصمم به ادامه مسیر میکنه
خوب علی توی فیلم ی جونیه که وارد امریکا میشه مادر بیماری و هدفش جور کردن هزینه درمان مادر هستش و اتفاقات همینجور پشت سر هم در کمال شرایط به ظاهر نا خوب برای اون میوفته جای که علی توی کالج کشتی میگره و ی مشت میزنه به یکی و رفیقش میفهمه مبارز خوبیه و میره مبارزه و پول هزینه درمان مادرش رو درمیاره
یا ازاده مدرس زبان هستش میره اونجا میبینه اصلا به دردش نمیخوره این مدرس زبان بودن و میگرده تحقیق میکنه ببینه چه چیزی رو خوب میفهمه دوست داره و توش پول هست چون شرایط اون موقعش به بی پولی خورده و میره کلاس زیبایی و باز در اوج شرایط به ظاهر ناخوب مدرکش رو میگیره و ادامه ماجرا
ی سوالی اول شنیدن داستان ازاده برام مطرح شد
چطور میتونم شرایط الان و یا گذشته خودم رو با داستان ازاده بررسی کنم و ازش درس بگیرم و چه شباهتایی میتونه وجود داشته باشه و چه درس های برام داره ؟
خوب من هم از این موضوع فارق نبودم که پدرم از لحاظ جایگاهی که توی فامیل و منطقه داره از شرایط خوبی از لحاظ مالی برخورداره
اما من همیشه میخواستم مستقل باشم ی احساس بدی داشتم وقتی پیش پدرم بودم و کار میکردم و در اضاش پول دریافت میکردم و اینو بد میدونستم
خوب من ی زمانی درگیر اعتیاد بودم و ی سری شرایط رو گذروندم و لطف خداوند شامل حال من شد و چندین ساله بدون کوچکترین دارویی پاک هستم و تشکیل خانواده دادم و بچه دارم و ی بیزینس کوچک رو دارم تبدیل به ی بیزینس بزرگ و در خور خودم میکنم
حالا میخوام اینو بگم من خواستم مستقل باشم و این کار رو جوری انجام دادم که اصلا اطلاعاتی از این کارم نداشتم و اون موقع جایی که ما بیزینس رو شروع کردیم میگفتن چند نفر قدیمی هستن و اومدی بین دوتا گرگ و داری کسب و کار میکنی و ی مقدار خنده های تحقیر امیز شاید بعضی وقت ها اما مهم من بودم فراز و نشیب زیادی داشت و ادامه دادم شاید الان که دارم این رو مینویسم خیلی از کسب و کار های اطرافم یا همون گرگ ها نگاه من میکنن که من چکار میکنم اون ها همون کار رو انجام بدن
اما من که میدونم دلیل تغییرات من دلیل درامد من دلیل سلامتی من اعتبار مال باوریه که نصبت به خداوند دارم و به خودم میگم بارها که ببین این پیشرفتی که توی این دوسال داشتی با سید حسین عباسمنش مال انجام دادن کار خاصی نیست بلکه مال ساختن باور های قوی که داشتی حالا اگه بخوام ریز بازش کنم خیلی طولانی شاد بشه و شاید زیاد نخوام وارد بشم سختم باشه
اما ازاده اینجا ی درس بهم داد هر وقت از تلخیا یا مساله های گذشتش حرف میزنه با ی خنده شیرین اونو میگه که من میگم بابا این مصیبت بوده این داره میخنده اونجای که گفت بین خوردن ساندویچ و بنزین بنزین رو انتخاب میکردم و خندید شاید درد داشت برای من ولی خیلی قشنگ رسوندش به اتفاقات خوب رقصیدن با معلم سختگیر و اشک معلم رو دراوندن و چقدر خوب دستان خداوند رو بررسی کرد که کجا بهش بی احترامی شده ولی دستان خداوند با اون طرف برخورد کردن و خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم و الان میخوام برم بقیه مصاحبه شیرین تو رو گوش کنم
برات هر کجا هستی ارزوی سلامتی ثروت و بهترین ها رو دارم ازاده عزیز لایق هستی و بیشتر از این ها حقته و خواهی رسید
امیدوارم ی روز بتونم امریکا با شما ملاقات کنم