گفتگو با دوستان 63 | مسیر می تواند همواره روان باشد

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • اعتماد به نشانه های خداوند؛
  • “نگاه توحیدی”، سرمنشا امیدواری در هر شرایطی است؛
  • شرکی مخفی به نام “وام”؛
  • “وام” یعنی حساب کردن روی چیزی که آن را نداری؛
  • قرار نیست برای موفق شدن، شکست بخوری و دوباره بلند شوی و…
  • دلیل موفقیت افرادی که بارها شکست خورده اند اما در نهایت موفق شده اند، آن شکست ها نیست بلکه درسی که بالاخره از آن شکست ها گرفتند؛
  • از مسیر روان و هموار هم می توان درس های سازنده را آموخت؛

منابع بیشتر

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

146 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «زهرا» در این صفحه: 1
  1. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 675 روز

    به نام رب العالمین – به نام تنها قدرت حاکم بر جهانیان

    نشانه‌ ام در این لحظه

    از خدا خواستم هدایتم کنه به صفحه مناسب تا به الهامم عمل کنم و بنویسم

    ،،،،،،،،،

    اوه مای گاد متن فایلو داشته باش!

    خدای من !!! داری مستقیم باهام حرف میزنی:

    اعتماد به نشانه های خداوند؛

    “نگاه توحیدی”، سرمنشا امیدواری در هر شرایطی است؛

    شرکی مخفی به نام “وام”؛

    “وام” یعنی حساب کردن روی چیزی که آن را نداری؛

    قرار نیست برای موفق شدن، شکست بخوری و دوباره بلند شوی و…

    دلیل موفقیت افرادی که بارها شکست خورده اند اما در نهایت موفق شده اند، آن شکست ها نیست بلکه درسی که بالاخره از آن شکست ها گرفتند؛

    از مسیر روان و هموار هم می توان درس های سازنده را آموخت؛

    ،،،،،،،،،،،،،،،،

    امروز اولین روز ( از 6 روزیه که…) دعوتم کردی و قول دادی تغیرات و معجزاتی ببینم که به قول سعیده به عقل جن هم نمیرسه!

    چه معجزه‌ای! :) برای منی که زورم به خوابم نمیرسه اینکه امروز صبح صدام زدی ساعت 5 بیدارم کردی!! من که نمیتونم ! من که هیچی نمیدونم! چی شد؟! چیکار کردی با من؟؟

    قربونت برممم من دلبرجان

    از روزی که احساس کردم تسلیمت شدم : « یکم شهریور ماه 1403 پنجشنبه، زیر دوش :) این تسلیم شدنه جنسش فرق داشت..خالص تر از دفعه های قبل بود!! «

    آنوشا رو در مسیرم قرار دادی!

    این 6 روزی که قراره بیام سر سفره‌ی کرم و فضل ات بشینم!

    بهم گفتی اول برم سراغ تمرین بخشش!

    بعدم تمرکز روی ثروت!

    عزت نفس!

    عقل کل !

    برداشتن قدم هایی که بهم گفتی!

    انگار زندگیم شبیه فیلما شده!

    انگار صدات داره رمزگشایی میکنه برام!

    چهههه خبرررره؟؟!!!!

    ته این داستان چی میشه؟ کی میدونه؟

    نمیدونم

    نمیتونم

    هیچم

    هیییییچ

    ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ!

    فقط میدونم الان در گوشم گفتی اینو تکرار کن:

    کارساز ما به فکر کار ماست

    فکر ما در کار ما آزار ماست

    فکرو بیخیال

    ذهنو بیخیااااال

    کلید دست فکر و ذهن نیست توی سرت دنبالش نگرد

    کلید دست نیروی برتره

    قبولی داداش محمد و دیدن پیامی که ندیده بودیم کلی درس داشت برام!

    آها امشب اهرم رنج و لذت تغییر رو نوشتم با وجود دست و پا زدنای چاخان خان! این همه روزی که هر روزش بهم میگفتی برو بنویس اما حریف ذهنم نشدم! الان این معجزه‌س چون نیرویی بزرگتر از خودم رو حس میکنم که داره آسونم میکنه برای آسونی ها

    و از مسیر روان و هموار هم می توان درس های سازنده را آموخت

    و من اعتماد می کنم همچون نوزادی که در رحم مادر اعتماد می کند

    آرام باش زهرا جان خدا هست

    خدا هست

    خدا هست

    قلبم مرا می تپد، نفسم مرا می کِشَد…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: