مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- باورهایی برای “ساختن استقلال مالی”؛
- مسیر تکاملی رشد؛
- خواسته ها چگونه شکل می گیرند و چه عاملی آنها را محقق می کند؟
- فقط بر “برداشتن قدم پیش رو”، تمرکز کن؛
- توانایی تشخیص اصل از فرع و تمرکز مطلق بر اصل؛
- باور چیست و چطور باید آن را تغییر داد؛
- “تأیید نتایج کوچک” و قدرت سازنده ی این نگرش؛
- “نگران نبودن درباره مسائل احتمالی پیش رو”، پای حرکت شما به جلو است؛
- فقط به آنچه فکر کن که: دوست داری اتفاق بیفتد؛
- تمرکز بر پیشگیری از مسائل احتمالی، شما را از حرکت، منصرف می کند؛
- درباره شناخت موارد مرتبط با کسب و کار خود “کنجکاو” باش و “آگاهی” کسب کن؛
- جوانب کسب کار خود را بهتر بشناس و دست از این یادگیری بر ندار؛
- تکامل به معنی پر شدن یک زمان خاص نیست بلکه فرایندی است از: اجرای ایده ها، به شناخت رسیدن، درس گرفتن و بهتر شدن در این روند؛
- معجزه ی تکرار ورودی های قدرتمندکننده؛
- قدرت تمرکز بر نکات مثبت؛
منابع بیشتر
جلسات 7،8،9،10 از دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها
مفهوم فرکانس و چگونگی تنظیم آن
برای دیدن سایر قسمت های «گفتگوی استاد عباس منش با دوستان» کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- دانلود با کیفیت HD659MB85 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 66 | عوامل تحقق خواسته ها69MB85 دقیقه
🌸 به نام ِ خداوند ِ بخشنده ی مهربان 🌸
🌸 به نام ِ خداوند ِ بخشنده ی مهربان 🌸
حمد ، سپاس و ستایش مخصوص ِ توست خدای من که فرمانروای کلّ ِ کیهانی…
بخشنده ی مهربانی…
صاحب ِ روز ِ جزا و تمام ِ پاداش هایی…
تنها تورا میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم…
ما را به مدار و راه ِ راست هدایت کن…
مدار و راه ِ کسانیکه به آنها نعمت داده ای…
نعمت ِ آزادی ِ مالی ، آزادی ِ مکانی و آزادی ِ زمانی
نعمت ِ ایمان،توحید و یکتاپرستی، نعمت ِ سلامتی ، نعمت ِ عشق و مودّت، نعمت ِ آرامش و آسایش و سعادت و خوشبختی.
آمین 🙏
الهی شرح ِ صدرم عطا فرما…
عقده و قفل ِ زبانم را بگشا …
تا مردم به نیکوئی سخنم را بپذیرند…
استاد ِ عزیزم ، سلام.
مریم جان ِ شایسته ام ، سلام.
عرشیای عزیز ، دوست ِ قدرتمند و خالقم ، سلام.
و یک سلام ِ ویژه به تک تک ِ همکلاسی های عزیزم.
استاد ِ عزیز. از صبح ساعت ِ مثلا 6 و نیم که هدایت شدم به دیدن ِ این فایل ِ ارزشمند که حدود ِ 1 ساعت و نیم ، ضبط شده و من تا الآن که ساعت 9 و 15 دقیقه س ، چند ساعته که گیر کردم توو دقیقه ی 24 اُم.
و فقط دارم درکم رو اون هم فعلا از یکی دو تا جمله ی ارزشمندی که از شما و عرشیای عزیز شنیدم رو مینویسم ، با خودم توو اتاق ، راه میرم ، مرور میکنم.
استاد جان ماه هاست و هفته هاست که
من هر روز توی درخواست هام در بخش ِ ستاره ی قطبی ، از خدا میخوام که خدایا
نگاه ِ استاد عبّاس منش و وَلَع ِ مریم جان ِ شایسته برای یادگیری
درک ِ استاد عبّاس منش و ذوق ِ مریم جان ِ شایسته برای فهمیدن
عملکرد ِ استاد عبّاس منش و تشنگی ِ مریم جان ِ شایسته برای درک ِ بهتر درباره ی قوانین ِ بدون ِ تغییرت رو به من عطا کن.
چون اگر من این رو درک کنم ، دیگه تمومه.همه چیز همینه.
استاد جان.
قضیه برمیگرده به حدود ِ 2 هفته ی پیش ، شب که داشتم توی خیابون راه میرفتم و یه ایده به ذهنم رسید. یه آقایی رو دیدم توی خیابون و ازش درخواست کردم. نشانه بازی ، هدایت بازی کردم. گفتم خدایا از زبان ِ این آقا ، من رو هدایت کن که کدوم فایل ِ دوره ی بینظیر ِ روانشناسی ِ ثروت ِ 1 رو گوش بدم .به اون آقا گفتم جناب لطفا از بین ِ 1 تا 32 ، یه عدد به من بگین.
و بعد از چندثانیه مکث و فکر کردن ، گفت 5 .
و من رسیدم خونه ، با دقّت تا دو روز ، فففقط این فایل رو گوش کردم. من بارها قبلا گوشش داده بودن امّا این بار فرق داشت.جنس ِ درک ِ من فرق داشت. توی فایل درباره ی این مفهوم که ما باید سعی کنیم مثل ِ خدا که یک ِ مطلقه ، فکر کنیم. و بعد با خودم گفتم ، آرزو ، چطور فکر ِ خدا رو بخونیم ؟ بعد یهو یه حرّقه توی ذهنم زده شد که ، وای خدا، اصلا استاد یه جُزوه داده به ما توو سایت با همین اسم
کتاب ِ بینظیر ِ فوق العاده ی چگونه فکر ِ خدا را بخوانیم ؟
من حدودا 1 سال ِ پیش از سایت ، این کتاب رو خریدم ، و 2 بار خوندم و همونجور موند توو طاقچه ی پروفایلم ، خاک خوردن.
حدود ِ 2 ماه ِ پیش ، اون کتاب رو چاپ کردم ، چون دوست دارم که کتاب بصورت ِ کاغذی داشته باشم و بخونم.احساس ِ بهتری بهم میده. و باز توو قفسه ی کتابخونه ی اتاقم ، داشت خاک میخورد.
امّا بعد از این هدایت که از زبان ِ اون آقا ، برم سراغ ِ فایل ِ پنج ِ ثروت و تا 2 روز فقط گوش میدادم و نمیتونستم ازش رد شم و با هر جمله ش میگفتم خدا من دارم چی میشنوم و بعد هدایت بشم به کتاب ِ چگونه فکر ِ خدا را بخوانیم و بحث ِ درک و شناخت ِ خدا بصورت ِ سیستم و این فایل ِ امروز که اشاره کردین که توی دوره ی راهنمای عملی ، درباره ی سیستمی بودن ِ خدا صحبت کردین و این جمله ی عرشیا ، که مغزم رو دگرگون کرد ، اصلا نمیتونم توصیفش کنم حالم رو.
همه چیز دست به دست ِ هم داره میده که بگه خداوند ، هیچ تصمیمی برای ما نمیگیره. خداوند صلاح و غیر ِ صلاح در نظر نمیگیره. خداوند کلّا نُمِده.
سیستم ، قوانین ِ خودش رو داره که فقط به درخواست های من ، به فرکانس های من پاسخ میده.
بدون ِ قضاوت (( که به صلاحمه یا نه ))
بدون ِ حتّی کوچکترین تغییری ، مثل ِ آینه همونی رو که بهش نشون میدم رو بهم نشون میده. درک ِ بهتر از این جمله ی شما که
جهان مثل ِ آینه عمل میکنه اصلا یعنی چی…
الله اکبر…
خداوند ، انرژی ِ پاسخ دهنده س که روی بُرد ِ کائناتش، یک دکمه بیشتر نیست و اون هم دکمه ی پذیرفتن ، بله ، باشه ، داده شد ، فیکون
هست.
کلّ ِ مفهوم ِ فایل ِ مصاحبه ی استاد عبّاس منش با مهندس شعبانعلی…
عرشیا ، این نکته ی طلائی رو چقدر عالی گفت :
این غلطه که بگیم که (( حالا من تلاشم رو کردم ، من رفتم ، بشه یا نشه دست ِ من نیست…))
و غلط بودنش رو ثابت کرد ، وقتی استناد میکنم به کتاب ِ چگونه فکر ِ خدا را بخوانیم ، من این کتاب رو چاپ کرده بودم و شده 72 صفحه ، که من یک هفته س استاد ، فقط تونستم تا صفحه ی 30 بیام، در عرض ِ یک هرهفته من تازه صفحه ی 30 هستم انقدر که آگاهی داره ، آنقدر که درک ِ عالی تر از دیروز ِ خودم دارم از قانون میگیرم. که تا اینجا فقط دارین این اصل رو تکرار و تاکید میکنین که :
تمام ِ سعی ِ من باید این باشه که درک و شناخت ِ صحیح از خدا و سیستم داشته باشم. هر چقدر بهتر بتونم نحوه ی کارکرد ِ سیستم خدا رو بفهمم ، سیستمی که
1- قانونی دارد که ثابت است و تغییر نمیکند برای هههیچکس حتّی ابراهیم ِ پیامبر
2- این سیستم ، قدرت دارد .
حالا ، هر چقدر من بتونم درک ِ بهتری ازش داشته باشم و خودم رو با قوانین ِ این سیستم هماهنگ کنم ، بهتر ، راحت تر ، میتونم با خواسته هام ملاقات کنم.
قانونی که توی همه ی فایل های دانلودی ِ ارزشمند ِ میلیاردی ، توی همه ی جلسات ِ دوره ها ، توی جلسات ِ دوره ی پر از درس ِ سفر به دور ِ آمریکا، جلسات ِ دوره ی زندگی در بهشت ، دوره ی مقاله ها ، دارین فریادش میزنین که
احساس ِ خوب = اتّفاقات ِ خوب
احساس ِ بَد = اتّفاقات ِ بَد
استاد ، راست میگین ، همه چیز باوره. همه چیز باوره. همه چیز باوره. به اندازه ای که باورش کنم نتیجه میگیرم. نتیجه جدا از باورهای من نیست.
استاد ،
پذیرفتن ، فهمیدن ، شنیدن ِ یک خبر ، با باور کردنش ، تفاوت داره. تفاوت از زمین تا آسمونه.
من روزی از شما شنیدم که توی دوربین به چشم های من نگاه کردین گ گفتین :
تو هستی که خالق ِ زندگیت هستی .
شنیدن ِ این خبر ِ دردناک و خوشحال کننده ، یک طرف
باورش یک طرف.
دردناک بخاطر ِ اینکه به زندگیم نگاه کردم و دیدم یا خود ِ خود ِ خدا ، من چه کردم با زندگیم
و
خوشحال کننده بخاطر ِ اینکه یا خود ِ خود ِ خدا ، من میتونم درستش کنم.اونجور که میخوام.
اما شنیدن ، پذیرفتن ، قبول کردن با اینکه باورش کنم خیلی فرق داشت.
باور نشانه داره ، باور ، باید نتیجه بیاره. باور ، پشت بندش ولی و امّا و اگر نداره.
شنیدم گفتین :
آرزو ! عوامل ِ بیرونی تاثیری نداره.
من فقط شنیدم و گفتم بله قبول دارم عوامل ِ بیرونی تاثیر نداره امّا اگر فلان میشد ….
باور ، یعنی یقین که عوامل ِ بیرونی نمیتونه مانع ِ رسیدن ِ تو به خواسته ت باشه.
خواسته ی مادر ِ موسی چی بود ؟
بچّه ش.
بهش گفته شد بزارم روی تخته روی آب اگر ایمان و باور داری.
قطعا ترس داشت امّا باورش به خداوند ، به قانون که قانون گفته احساست رو بَد نکن وگرنه قید ِ ملاقات با موسی (( خواسته ی تو )) رو باید بزنی. قانونشه که در فرکانس ِ مناسب ِ احساسی قرار بگیری ، دیگه بچّه رو گذاشت روی آب. نگفت بله من باور دارم ولی …
باور ، امّا نداره … ولی بر نمیداره آرزو …
باور ، فراتر از این حرف هاست…
باور منجر میشه به اقدام…
باور منجر میشود به نشانی از وجود ِ اون باور…
باور منجر میشود به نشانه ای از اون درک…
باور منجر میشود به نتیجه…
و
نتیجه، باورهام رو تقویت میکنن…
ایمان ِ محکم به قلبم میدهد ایمانی که با هر بادی نلرزه. سست نشه.
من اگر بتونم این مفهوم رو باور کنم که هر آنچه بخوام و توی ذهنم بسازم، صد در صد اتّفاق میفته ، بدون ِ دخالت ِ حتّی خدا.یعنی حتّی خدا هم مانع نیست و جلوش رو نمیگیره. نه که ناتوان باشه. نه، خداوند تنها و تنها قدرت ِ مطلق ِ کیهانه که با کسی حتّی قابل ِ قیاس نیست توانایی و قدرتش و پسوند ِ (( تر )) جایی کنار ِ صفات ِ خدا نداره که بگم خدا بزرگتر است . از کی؟ در مقایسه با چی خدا بزرگتره ؟
قویتره؟ از کی ؟ خداوند ، یگانه و یکتا قدرت ِ مطلق ِ کیهانه.
پس منظورم از مانع نبودن و دخالت نکردنش ، ناتوانی ِ خدا نیست بلکه منظورم اینه که خدا تصمیمی نمیگیره ، صلاح و غیر ِ صلاح ، توی سیستم ِ خدا ، مفهومی نداره. با قانونش در تضادّه. بحث ، بحث ِ قانونه.عوامل ِ بیرونی ، نمیتونه مانع بشه . جُز خود ِ من ، هیچ چیز و هیچکس نمیتونه مانع ِ رسیدن ِ من به خواسته هام بشه .
حتّی خدا. مگر اینکه من باور داشته باشم که خدا برای من نمیخواهد. و جهان به من ثابت میکنه که درست فکر میکنم.
خدا ، فقط کارش یه چیزه. اینکه
با عشق ، حمایت کردن از من در راستای خواسته ی من (( خوشایند یا ناخوشایند از نظر ِ من ))
اینجا مفهوم ِ پدر بودن ِ خدا باز شد برام استاد. که ففقط و فقط روی خدا حساب کنم. از همون اوّل برم سراغ ِ منبع ، چه کاریه که دورهام رو بزنم.
میدونین چی میخوام بگم ؟
مثلا فرض کنیم من یه بچّه ای هستم که کفشم بالای کُمُده و دستم نمیرسه بردارمش.
خواسته ی من مشخّصه، خواسته ی من ، اون کفشه س.
راهش به من ربط نداره. یعنی چی ؟
یه حالت اینه که روی خودم حساب کنم.من نهایت رو ی عقلم حساب کنم و برم به زور صندلی بیارم و برم بالاش و دستم نرسه و بیام پایین برم چندتا متکّا بیارم و بالشت بزارم روی هم روی صندلی باز برم بالاش و باز دستم نرسه و بهترین حالتش آینه که نیفتم …
یه حالت هم هست که از همون اوّل ، در رفتارم نشون بدم که من ناتوانم در برابر ِ یک اَبَر قدرت (( که خداست )) توی این مثال نسبت به من ، یک قدرتی برتر از من مثل ِ پدرم که قدّش از من بلندتره و برم پدرم رو صدا کنم ، خواسته م رو بهش بگم و راه بهش نشون ندم. بزارم خودش از راهی که خودش میدونه ، برام کار انجام بده.
حالا اون مثلا خودش دستش رو میندازه و کفش رو از بالای کُمُد میزاره جلوی پای من یا من رو بلند میکنه میزاره روی شونه هاش تا خودم دستم برسه بردارمش. که اعتماد به نفس و عزّت ِ نفسی هم بگیرم که مثلا مممن بودما که اونو برداشتم…
استاد مغزم داره سوت میکشه. اصلا نمیدونم چیا نوشتم. درست … غلط … اشتباه… دیگه به اونش فکر نکردم و هر چی درک کردم رو نوشتم. امیدوارم درست باشه.
اینکه من بعنوان ِ انسان ، فرکانس تولید میکنم . اون فرکانس ، زبان ِ درخواست ِ منه درباره ی هرموضوعی ، هر چی ، دلخواه یا نادلخواه ، جهان به اونش کاری نداره . من فقط میتونم بخوام ، سازه ی من همینه . به قول ِ شما بای دیفالت اینجوری خلق شدم. و جهان هم فقط قبول میکنه ، نمیگه نه .
رابطه ی من و خدا = میخواهم … میشود…
اینم نیست که بگم دارم تلاشم رو میکنم و مسیرم رو میرم ، یا موفق میشم… یا موفّق نمیشم…
نه ، باز این دیدگاه یعنی قانون رو درست درک نکردم و هنوز ته ِ دلم و باورهام ، این هست که قانون ِ خدا تصمیم نمیگیره ، این یعنی همون که شما فرمودین که توی همه ی َشغل ها به یک اندازه ، فرصت ِ ثروت سازی هست…
مثل ِ اینه که من بگم ،من چای میخوام ، من میرم ، کتری رو پُر از آب میکنم ، گاز رو روشن میکنم ، حالا من تلاشم رو کردم ، نمیدونم دیگه کتری بجوشه یا نه…اونش رو نمیدونم…
نه اینجوری نیست نتیجه ی فرکانس ها مشخّصه. نتیجه ی فرکانس ِ شِرک مشخّصه نتیجه ی فرکانس ِ ایمان هم مشخّصه…
نمیدونم که تونستم برسونم اصل ِ چیزی که میخواستم بگم
البته که کلمات ناتوان تر از اون هستن که بتونن چیزی که توو دلم هست و درک کردم رو بگن.
استاد . من عاشقتونم. استاد نمیدونم چجوری باید تشکّر کنم از شما . کاش بتونم مثل ِ شما بشم
البته مادامیکه توو مسیر باشم و روی خودم کار کنم ، این آرزو ، دور و دراز و ناممکن نیست. امیدوارم در این مداری که هستم ، اینقدر که فهمیدم ، درست فهمیده باشم. ساعت شد 10 و نیم. و من هنوز دارم مینویسم. الهی شکرت. چه جایی بهتر از اینجا. این ساعت هایی که توی سایت هستم و دارم مینویسم ، جزء ِ عمرم حساب نمیشه. آخه اینجا مثل ِ بهشته . من توش پیر نمیشم.
اینها کلّش یعنی
اَلا بذکر ِ الله تطمئن ّ القلوب
یعنی
خدا مارا به شدّت کافیست
اگر اگر قوانینش رو عالی درک کنیم و هر بار بهتر و بهتر و هماهنگ تر بشین با اون قوانین.
استاد از خدا براتون بهترین هارو میخوام.
من رو دیوانه کردین. بخدا…
هر جا هستین در پناه ِ الله
شاد
سالم
ثروتمند
سعادتمند
باشین
آرزومند ِ آرزوهاتون آرزو…
من با افتخار ، یک عبّاس منشی ِ شایسته ام.