فقط روی خدا حساب باز کن - صفحه 106
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-19.gif
800
1020
پشتیبانی سایت
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
پشتیبانی سایت2015-07-06 00:00:002020-10-19 00:15:46فقط روی خدا حساب باز کنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نامه خدای که رب و فرمانروای عالمیان و صاحب اختیار جهان هستی کسی که بهم قدرت و شجاعت داد تا وارد ناشناخته ها شوم و مسیر موفقیت ثروت رو بهم آموخت..
سسسسلام استاد بزرگوارم
سسسسلام بانو مهربان
روز هفدهم تحول زندگیم
…………………………………..
سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولا
«منزه است پروردگار ما که وعدههایش انجام شدنى است.»
همه چی از توحید آدم شروع میشه چقد من مشرک بودم چقد افراد رو من بزرگ کرده بودم فک میکردم اونها میتونند برام کاری کند چقد بهم گفتند و شنیدم برو پیش فلانی برات کاری کنه پارتی داره ولی ای دله غافل چقد ضربه دیدم از این دست آدم ها خداوند با سیلی های محکم منو بیدار کرد وقتی قوانین رو فهمیدم دیدم چقد بی محل بودم به رب العالمین…
خدایا شکرت منو از هدایت شدگان قرار دادی…….
سلام میکنم به رب نوح ، ابراهیم خلیل،موسی کلیم ،عیسی، محمد رسول الله، چقد دورنی شگفت انگیزی داشتند هر یکی از یه مسیری به رب العالمین رسیدند چقد ایمان و استقامت کردند تا وحی ،الهام خداوند رو با تمامه وجودن لمس کردند در لحظات که همه بر علیه شون بودند هیچ گاه از توحیدشون دست نکشیدند و خداوند پاداش های عظیمی بهشون عطا کردند از فرزندان صالح که در مدار خداوند بودند،مال ثروت ،افراد که هدایت شدند ،قدرت ،اخلاق نکو، این خدای بخشنده بی منت …..
برسیم به پیامبر زمانه خودمون استاد بزرگوارم که ندای توحید را بدون ترس در جهان برای افرادی که در پی پرودگار حقیقی کسی که ما رو خلق کرد ولی خبری ازش نبود چون برام یه خدای بی رحم با کوچکترین کار بد مرا میبر به جهنم چقد از خدا میترسیم که خیلی گناه میکردم توی فکرم این بود تهش جهنم و آتش هست دگه….
ولی زمانی که استاد خدای واقعی رب العالمین صاحب و اختیار این عالم رو با زبان شیوا بدونه ریا با تمامه وجودش در این فایل میگفت قلبم که الان سکونتگاه خدای درونم شده تایید میکرد این پروردگار اصلی هست این همون پرودگار که قرن هاست ازمون پنهان کرده بودند
ازش سالها دور بودم ولی الان این خدا بهترین دوسته همیشه کنارمه باهاش صحبت میکنم باهم میریم جلو صداشو تو اعماق وجودم حس میکنم بهم میگه چکار کنم تنهایی یامو پر کرده درونم پر شده از لذت وجودش
اومد دنبال ثروت و خوشبختی، ولی خداوند رو پیدا کردم از طریقه استاد
از کتابش به دور بودم و الان شده راهنمایی مسیر زندگیم
اومد بودم از دله تاریکی با کلی حسرت نداشته هایم امیدی که کمی داشتم وارد این وادی مقدس سایت شدم دنیام به طور شگفت آوری در حال تغییره …..
اومد بودم گفتم خدایا چکار کنم هدایتی فرما قلبم آرام بش راهنمایی شدم به صدای دلنشین که میگفت من سید حسین عباس منش هستم گفت این بنده که منو با خودت آشنا میکنه آری بشنو و عمل کن به آنچه که گفته میشد……
تسلیم امره پرودگار شدم من شدم یکی از اعضای این خانواده واقعی هم فرکانس هم اومدیم برای یه کلمه توحید رو در خودمون شعله ور کنیم
این مسیر یگانه پرستی برای آنانی که ایمان آوردند و در این راه استقامت کردند و لذت بردند از این مسیر پر شکوه و خداوند دور میفرسته اینها رستگار دو عالم هستند هر آنچه که بخوان به آنها داده میشود….
و در آخر پایان این کامنت فوقالعاده آیه از کتاب خدا
الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ،
همان کسانى که ایمان آورده اند و دلهایشان به یاد خدا آرام میگیرد آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مییابد»
آری با یاد خداوند قلبها به شدتت آرام و آرامش شگفت انگیزی رو تجربه میکنند
میلاد پسری از نور
20 December
2022
سلام به استاد عزیزمممممم و مریم جونممممممممممم 😘
راستش یه مدتیه که یه درخواستی از مریم جون داشتم ولی هر بار یه اتفاق درونی میفته ومن بیخیالش میشم،تا رسیدم به این فایل.
حالا دیگه مطمئنم باید درخواستم رو مطرح کنم.بارها وبارها ،توی فایل های مختلف،از همه ی قسمتهای زندگی استاد عزیزم ،از اول تا الان،که چطوری شروع شد و چطوری به الان رسیدن، شنیدم.ولی
خیلی خیلی مشتاقم ،که به عنوان یک خانم بدونم مریم جون که الان همفرکانس و دوست وهمسر استاد هستن ،چطوری شروع کردن واز چه مسیری حرکت کردن؟چه باورهایی خیلی انرژی برد ؟چه باورهایی، شاید بیشتر ما خانمها درگیرشیم و…..سوالات این طوری.
میدونم شاید براتون مشکل باشه ولی ازتون درخواست میکنم یه فایل هم اختصاص بدین به این موضوع.احساس میکنم بهش نیاز دارم.نمی دونم کامنتم و میخونید یانه؟ولی خوشحالم بالاخره تونستم درخواستم رو مطرح کنم.
از این خانواده دوست داشتنی و استاد عزیزمممممم و مریم جونممممممممممم سپاسگزارم خیلی خیلی حالم خوبه.هرروزدریچه ای از آگاهی های جدیدی رو در قلبم پیدا میکنم و تا آخر عمر به همین روش زندگی خواهم کردشاید حرکتم خیلی سریع نباشه اما دوسش دارم انگار مدتهاست دنبالش بودم و الان ….فقط شکر گزارم.خدای دوست داشتنی ام بابت تمام نعمت،ثروت،فراوانی،برکت،اگاهی،ارامشی که هر روز وارد تجربه زندگی ام میکنی،سپاسگزارم🙏
به نام خداوندی که برای بندگانش کافیست
سلام
چقدر این نگاه رو دوست دارم.
استاد هر نگاه و باوری دارید چقدر قدرتمند کننده و بزرگه.
چقدر این باور و نگاه فوق العاده ست.
این که چشم امیدم فقط به خدا باشه. فقط اونو قادر مطلق بدونم و قدرت رو به هیچ بنی بشری ندم، فوق العاده دل آدم رو آروم میکنه.
چقدر به آدم ها چشم دوختیم و چقدر ناامیدمون کردند تا برگردیم پیش خودش. تازه اگر کسی ام کاری میکنه چون دست خداست. چون از لطف خدا بوده.
چقدر این جمله قشنگه که: عزت و ذلت دست خداست.
واقعا همه چی دست اونه.
چقدر این جمله خوب بود که گفتید اگر کسی تورو تهدیدی میکنه و تو میترسی و باورش میکنی، به این معنیه که تو قدرت رو دادی دست اون آدم نه خدا.
این فایل های روزشمار انقدر برای من همزمانی و نشونه دارند که هر کدام انگار فایل هدایتی همون روز من هستند. خدارو بی نهایت شاکرم برای این هدایت های بی شمار و پشت سر هم. خدارو بی نهایت شاکرم برای قرار گرفتن در زمره ی انسان هایی که به این مسیر هدایتشون کرد.
کامنتم رو با این جمله تموم میکنم:
“وقتی خداوند اراده کند، کیست که بتواند جلوی خداوند را بگیرد.”
سفرنامه روز هفدهم:
همیشه فکر میکردم منی که نماز میخونم روزه میگیرم قرآن میخونم حجابمو رعایت میکنم غیبت نمیکنم کسیو قضاوت نمیکنم حق کسی رو ضایع نمیکنم دیگه با ایمان ترین آدم روی زمینم ولی از وقتی با شما آشنا و فایلاتون آشنا شدم دیدم وااای چی فکر میکردم و چی شد .دیدم وای اتفاقا من از قافله عقب ترم انگار و خدارو شکر میکنم که به موقع منو به این آگاهیا رسوند و چقد این توحیدی که ازش حرف زدین تو کلام من موقع نماز بارها تکرار میشه که خدا تنها فرمانروا جهانیان نیست ولی چقد به معنای واقعی توی ذهنم و باورهام کمرنگه همون موقع که وقتی یه مشکلی برامپیش میاد نگران میشم و استرس دارم همون موقع که دست به دامان بقیه میشم همون موقع که خودمو انقد کوچیک میبینم که لایق اینکه دستمو بزارم روی قلبم بگم خدایا تو هستی تو از طریق دستان بی نهایتت میتونی منو به همه چیز برسونی و خیلی مواقع دیگه که وجودم میشه شرک به خدا. کلمه ای که حتی گفتنش رعشه به وجودم میندازه ولی در واقع توی فکرم پررنگه و خودم ازش خبر نداشتم و این فایل یه باور به شدت مهم رو بهم فهموند باور به ربوبیت الله همیشه و هرجا. نه فقط به کلام بلکه به صورت ذهنی و قلبی و باوری.امیدوارم که خدا هدایتم کنه که بسیار راحت و لذت بخش این باور توی وجودم به شدت به شدتتتت تقویت شه
واقعا تو این سفر من دارم ساخته میشم دارم خیلی از بتای تو ذهنم و اطرافیانمو میشکونم میدونم که علاوه بر اینکه از مسیر این سفر لذت میبرم پایانشم خیلی خوشه و از من یه مهناز دیگه ساخته میشه خدا داره وجودمو صیقل میده و همونطوری که خودش میخواد میسازه و من فقط تسلیمشم و دستامو میزارم تو دستاش و قلبم آرومه و پشتمگرم دیگه به هیچکس و هیچ چیز قدرت نمیدم و تمام قدرتو میدم به دستان قدرتمند خدا و دستشو باز میزارم تا منو به بهترین راهها هدایت کنه هر چقد خداروشکر کنم برای وجودتون کمه استاد عزیز و خانوم شایسته مهربان برای اشتراک این آگاهیا عاشقتووووونم
به نام خدای مهربون
سلام به استاد عزیزم و مریم خانم گلم و دوستان عزیز تر از جان
روز هفدهم
چندین بار این فایل رو گوش کردم ولی انگار هر چقدر که گوش میکنم بازم کمه
فقط روی خدا حساب کن
همین یه جمله رو اگر من بهش عمل کنم ودرکش کنم کافیه
هر جلسه رو که گوش میکنم بیشتر این شرک های مخفی رو توی وجودم پیدا میکنم
اینکه همیشه به زبون میگفتیم خدا قدرت برتره ولی عملمون یه چیز دیگه میگفت من به خودم قول میدم که بعد از این تمام سعی ام رو بکنم که حرف و عملم یکی باشه خیلی جاها فراموش میکنم ولی تا به خودم میام سعی میکنم درستش کنم و از خدا میخام خودش هدایتم کنه به راه راست
تنها منبع ثروت و روزی خداست ،تنها منبع خوشبختی خداست ،هرگز ارتباط گرفتن با آدم های موفق برای اینکه یه روز دست ما رو بگیرن درست نیس این طرز فکر هم در این دنیا هم در آخرت عذاب داره این وعده ی الهی این قانون الهی
خدا رو شکر که این آگاهی رو امروز دریافت کردم هر چند تو خیلی از فایل ها شنیدم ولی همینجور که میرم جلوتر درکم بهتر میشه بیشتر سعی میکنم تو عمل هم نشون بدم
چقدر آدما رو بزرگ کردیم تو زندگی چقدر اتفاقاتی که تو زندگیمون افتاد رو گردن اینو و اون انداختیم و قدرت رو بهشون دادیم و اونجا که استاد میگید کسی که با خدا یکی بشه اگر تمام مردم جهان بخوان بهش آسیبی بزنن نمیتونن این کار رو بکنن ،واقعا خدایی که روزی اون مورچه زیر خاک رو میده دادن روزی ما که براش کاری نداره
خدا هزاران دست داره وار راه هاییی که حتی به ذهن ما هم نمیرسه میتونه کمک کنه و هدایت کنه به شرطی که ما باورش کنیم .
وقتی به این فک میکنم که خدا فقط گفته تن زندگیتو کن من به عرش میرسونمت واقعا استاد اگه یه آدم بگه فلان جا 10 تومن به هر کی میدن ما باور میکنیم ولی خدا اینهمه وعده ی پیروزی و پاداش بهمون داده اونم در برابر چی در برابر بندگی خودش ولی من چه بنده باور نکردم ،ولی همون خدای مهربونم توبه پذیر و من ازش طلب مغفرت میکنم و از این به بعد زندگیمو بهش میسپارم وقتی میشینم و فکر میکنم و روزایی که خواسته هام بهم داده شد از جاهایی که فکرش رو نمیکردم هی به خودم میگم دیدی اونجا چقدر راحت داد بهت خواسته رو پس بقیه اش رو هم میده بهش ایمان بیار باورش کن وایییی خدا چقدر حس خوبیه که آنقدر بهم نزدیکی بین من و خودت واسطه ای نیس خدایا شکرتتتتت بخاطر هدایتی به این مسیر زیبا
هر روز اینو به خودم میگم که
تنها منبع قدرت و روزی خداوند و هیچچچچچ منبع دیگه ای وجود ندارد
انشا الله که خدای مهربونم همممون روبه راه راست هدایت کنه راه کسانی که به آنها نعمت داده
سلام آقای عباسمنش و دوستان عزیز
چقدر این حرفها زیباست.چقدر راحت و با آرامش صحبت میکنید استاد
دوستتون دارم که به قول یکی از دوستان اومدم میلیونر بشم قرآن رو تو دستام دیدم توحیدی شدم و به خداشناسی و خودسازی روی آوردم الانم که دارم این دیدگاه رو مینویسم فقط برای مقابله با نجواهای شیطان اومدم البته که این فایل بسیار زیبا و شنیدنی و فوق العاده آموزنده بود و امیدوارم به من و همه کسانی که به این فایل گوش میدن کمک کنه و هدایت و راهنمایی از سمت خداوند باشه تا بفهمیم و به یقین برسیم که جز رب و معبودم خدای یکتا و یگانه هیچ کس و هیچ چیز نمیتواند به ما کمک کند
خدایا فقط تو را میپرستم و فقط از تو یاری میخواهم در تمام لحظات زندگی
خدایا شکر و سپاس و ستایش مخصوص تو است که صاحب اختیار و فرمانروای جهانیان هستی
استاد از شما هم که دستی شده ای از دستان خدا و به ما یادآوری میکنی پیامهای خداوند متعال را از شما سپاسگزارم و از خداوند یاری میخواهم تا بتوانم عملی کنم این نشانه های خداوند را
دوستان عزیز سالم و تندرست و شاد و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
با یاد و نام خدای مهربانم سلام استاد عزیزم و دوستان عزیزم
روز هفدهم از سفرنامه
ایاک نعبدو و ایاک نستعین
تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم
شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه در دل تاریکی شب بر سنگ سیاه است
قدرت را از انسانها می گیرم و فقط به خدا می دهم
هر کس هر لطف و کمکی که به من میکند دستی از دستان خداوند است من از او سپاسگزارم ولی در دلم از خداوند بیشتر سپاسگزاری می کنم
وقتی که ایمان دارم کسی به غیر از خدا قدرت این را دارد که بتواند کاری برای من انجام دهد یک انسان مشرک هستم
شرک در وجود ه مومنانی که نماز می خوانند وخیلی ادعای مومنی هم دارند وجود دارد
توحیدی بودن با مومن بودن متفاوت است
من به غیر از خدا از هیچکس حساب نمی برم در مقابل کسانی که قدرتمند و ثروتمند هستند احساس ضعف ندارم چون وجودم پر از عشق خداست و خدا برای من کافیست حسبن الاه و نعم الوکیل
17 روزه که قدم بر تغیر برداشتم و 2 ماه بیشتر نیست که عضو سایت شدم ولی چنان وجودم پر از عشق خدا شده که در 40 سال عمری که داشتم هیچوقت معنی شرک و توحیدی بودن رو درک نکرده بودم
خدایا برای روز 17 تغیرم از ت سپاسگزارم
استاد عزیزم سپاسگزارم
دوستان عزیزم از شما هم سپاسگزارم
فردا صبح قدمی دگر در جاده ی عشقی که به سمت قله ی توحید در حرکت هستم بر میدارم
شاد و سربلند باشید
به نام خدا
سلام
امروز داشتم خواب استاد عباس منش رو می دیدم و خیلی خوشحال بودم همین طور استاد داشتن صحبت می کردن و راه می رفتن و یه لحظه ایستادن و من خودم رو یه انسان کوچک دیدم و تا کمر استاد بودم
وقتی بیدار شدم خیلی خوشحال بودم اومدم توی سایت و نشانه رو زدم بعد این فایل اومد تا استاد شروع کرد دیدم چقدر من با اینکه دارم خیلی روی خودم کار میکنم اما استاد عباس منش را برای خودم بزرگ کرده بودم و می خواستم استاد عباس منش یه کاری یه حرفی یه صحبتی بکنه که منو متحول کنه و این شرک خفی حساب میشه استاد داره قانون رو میگه که من یا تو بریم و اقدام کنیم
خدا شاهده من اونقدر از ته دلم استاد رو دوستشون دارم که حد نداره اما باید شرک رو از خودم و ذهنم حذف کنم برای همیشه و تا ابد
البته قبل از اینکه خواب رو ببینم از خداوند خواستم که چرا به من خونه نمیده ؟؟ بعد یاد استاد افتادم که میگن سوال درست بپرس تا به جواب و جواب های درست برسی بعد تجسم کردم که داخل خونه ی خودمون هستیم و مادرم و خانواده ام اومدن و دارن تبریک میگن و مادرم میگه این خونه ی خودتونه البته با تعجب و خوشحالی و من گفتم آره این خونه ماله خودمونه با خوشحالی و خنده و بعد این خواب عالی رو دیدم
خدا را شکر میکنم
همین الان خدا شاهده من امروز چندمین باره در سایت برای صفحات مختلف کامنت نوشتم ولی هیچ کدومش نه سیو شد نه تایید شد و همین الان هم که کامنت رو نوشتم خودم رو رها کردم و گفتم خدایا خودت درست کن و کامنت منو منتشر کن همون آنی دیدم بالای صفحه اومد که تایید شد و رفت روی تایمر خدایا شکرت
به نام خدایی که هر چه داریم از اوست
پروردگار جهانیان هست
سلام استاد من سلام بزرگوار
چقدر مطلب در مورد شرک یاد گرفتم خدا بهتون از هر چیزی که دوست داری بیشتر و بیشتر عنایت کنه
چقدر تو درسهای مدرسه در خصوص شرک خوندم ولی نفهمیدم یعنی چی ، همش فکر میکردم یعنی مثل بت پرستان به بت رو به عنوان خدا قبول کنی یا خورشید و ماه و آتش رو به عنوان خدا بپرستی یعنی شرک،
خدای من چقدر دیدم با بیان شرینتون با صحبتهای که ذهن آدم رو تلنگر میزنه نه، بلکه با سنگ ذهن پوسیده رو میشکونه باز شد به اینکه شرک چیه .
تازه متوجه این حرف پیامبر شدم ،؛ شرک مثل حرکت مورچه سیاه روی سنگ سیاه در دل تاریکی شبه؛
خدای من منو ببخش که به خودم ستم کردم تو پاک و منزهی و من ستمکار به خودم
خدای من ، من چقدر چقدر در زندگیم شرک داشتم چقدر رو آدمهات رو مخلوقات حساب میکردم، و همیشه هیچ جا هیچ زمانی ندیدمت
همش نگران و ناراحت نداشتن پارتی ارتباطات بودم
خدایا منو ببخش که به خودم ستم کردم.
ایتادخدا حفظت کنه که دستی از دستان خدا شدی برا هدایت ذهنم در مسیر الله
بهترینها رو از خدا برای شما میخوام که لایق بهترینها هستید،
خدا به امید تو که تنها تو را دارم
سلام
میخوام از غلبه کردن به یکی از ترسای بزرگم که سالها باهام بود بنویسم اینجا بنویسم
ترسم این بود که تنهایی بیرون نمیرفتم
من جدیدا دوره ارزشمند اصول کسب و کار شخصی رو گرفتم و جلسه 1 هستم
تو این جلسه استاد از تکامل میگن و من هم برای غلبه بر این ترسم تکامل رو رعایت کردم
من 20 سالم هست و خب این ترس نباید تو این سن بطور معمول در آدم وجود داشته باشه!
و این ترس اینطوری بود که من هرجایی بیرون میرفتم باید با یکی از اطرافیانم میرفتم
و من شروع کردم که بر این ترسم غلبه کنم
و آروم آروم اول مغازه سر کوچه رو تنهایی رفتم
بعدش تنهایی برای یک مصاحبه در یک مسیر 15 دقیقه ای رفتم
که واقعا لذت بخش بود و کمی هم تو پارک اون نزدیکی ها نشستم و خیلی خوب بود که دیگه افکار و صحبت های اطرافیان نبود و خودم و فکرام تنها بودیم.
و بعدش تصمیم گرفتم از خونمون( در دورشهر،قم) برای اولین بار،به سمت حرم حضرت معصومه برم اما اومدنی مادرم بیاد دنبالم و تو مسیر از خداوند خواستم اتفاقات مثبت و لذت بخش برام رقم بزنه و سپاسگزاری کردم در زمان حال( که یعنی گفتم مثلا خدایا شکرت که کلی اتفاق خوب برام “افتاد”)
و تو راه شیطنت هایی را نیز انجام دادم یا بهتره بگم شجاعت هایی رو ههه
مثل تمرین درخواست غذای رایگان که البته استاد گفته بود یه چیز سفارش بدین بعد بگین فلان چیز هم رایگان بده،ولی من یه راست به دوتا ذرت مکزیکی فروشی رفتم و گفتم:
سلام اقا یه ذرت مکزیکی رایگان بدینlol(که البته با یه برخورد مناسب گفتن نمیتونیم یا نداریم رایگان ببخشید!{ولی باید میدادن عهxD}). و خب بار اولیش نمیدونم ناخودآگاه چرا با لحن یک فرد گدا درخواست کردم پس این حساب نبود! ولی بار دوم حساب بود.
بعدش رفتم حرم و نماز جماعت وقتش شد رفتم اون جلو نشستم تو شبستان گفتم بزار از انرژی امام جماعت استفاده کنم ،داشتن دعای قبل از نماز میخوندن(دعا بهش میگن دیگه؟ نمیدونم!)و یه آخوندی کنارم بود پرسیدم: امام جماعت کیه؟ گفت:نمیدونم یه فردی میاد معمولا قبل از شروع نماز جماعت و بعد از تموم شدن این دعا اسمشو میگه.
بعد یه عطر داشت میزد به خودش به منم داد که بزنم ،منم همون اول ناخودآگاه تشکر کردم و گرفتم ازش، حالا نمیدونم تعارف کرد یا واقعا میخواست بده خخخ امان از اعتماد به نفس(انصافا هر چی تو این مسیر جلوتر میرم خنده دار تر میشه اتفاقات فارغ از نتایج شگفت انگیز دیگش،که شاید بخاطر این شاد بودن و نگاه شوخی آلود منه!)
عطر خوشبویی هم بود دمش گرم
نماز جماعت تموم شد و تشکر کردم ازش بابت عطر و آرزوی موفقیت براش و رفتم. که اینجا اتفاق جادویی افتاد که نمیدونم باورتون میشه یا نه واقعا!
رفتم سمت مردانه دیدم یه آخوندی نشسته رو صندلی یه میز هم جلوش یه جوونی هم جلوش یه تابلو مانند هم روی میز بود نوشته بود: صمیمانه
پاسخ به سوالات نوجوانان
بعد کنارشون هم یه اخوند دیگه ای بود چندتا نوجوون دورش بعد من که خیلی آگاهی رو دوست دارم تو هر ضمینه ای میخواستم برم یکم ترس برم داشت که اینا بچن من حداقل 4-5 سال از اینا بزرگترم ولی یاد تو دل ترس هات برو و قانون درخواست افتادم
((منبع: دوره با ارزش،قانون آفرینش))
به آخونده(دوست دارم با احترام بیشتری خطابشون کنم ولی نمیدونم چی باید گفت، آخوندن دیگه xD) گفتم: منم میتونم تو جمعتون باشم؟ گفت: نمیدونم! (و از بچه ها پرسید)بچه ها شما دوست دارین بیاد؟. بعد بچه ها یه کم فکر کردن گفتن بیاد!
بعد صحبت کرد و سوال های احکام دینی هم میکردو اینا خلاصه تموم شد معلوم شد جایزه داشته اینکه بیای تو جمعشون!
خب جایزه چی بود بنظرتون؟ حدس بزنید همچین مجلسی جایزش باید چی باشه؟ کتاب دینی؟ فلان چیز دینی؟ هر چیزی که ربط داشته باشه به دین دیگه نه؟
اشتباهههه!
جایزش عینک VR بود!( برای اینکه بیشتر درک کنید که چطور من به این تجربه هدایت شدم برای بار دوم=کامنتم راجب سفر به تهران در{سفر به دور آمریکا قسمت 1} رو بخونید)
البته که ندادن ببری خونت عینک vr رو اما! برای چند دقیقه میزاشتن بزنی چشمت و هدفون هم میزاشتن گوشت و چیزی که پخش میکرد البته دینی بود جنگ امام علی نمیدونم با کی بود!
و با این تجربه من به خونه برگشتم و این تجربه ماله کی بود؟ دیروز :جمعه – 11 آذر 1401 .
و من امروز میخوام برم حرم تکی و تکی هم برگردم!
یعنی تکاملی استاد تا فلوریدا دارم میام خخخخ
فعلاااا