فقط روی خدا حساب باز کن - صفحه 3
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-19.gif
800
1020
پشتیبانی سایت
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
پشتیبانی سایت2015-07-06 00:00:002020-10-19 00:15:46فقط روی خدا حساب باز کنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا
هفدهمین روز سفر پربرکت
“فقط روی خدا حساب باز کن”
…
می نویسم تا به یاد خودم بماند چه بودم و اکنون در چه مسیری هستم.
باشد تا شکرگزار باشم.
…
دقیقا در همین فایل و در همین منزل از سفر پربرکت بود که من متوقف شدم؛ هفده روز پشت سرهم روزهای سفر دل انگیز و پرشوری را پشت سر گذاشته بودم که تمام زندگی ام و لحظه هایم را تغییر داده بود. سر از پا نمی شناختم زمانی که در سایت به سر می بردم و فقط مطالعه می کردم؛ نوشته های عزیزانم را، نوشته های مریم جان را، نوشته های مقدمه وار فایل ها را و…
پر از شوق و شعفی بودم که ناشی از رسیدن م به چشمه ای بود که می توانست عطش روح مرا در تمام زمینه ها سیراب کند…
احساس می کردم روح م داشت نفس راحتی می کشید از اینکه یک عمر به دنبال من و ذهن من دویده بود و از نفس افتاده بود…
منی که هرآنچه که باید را تجربه کرده بودم اما گمشده ی رویایی وجودم را نه!
…
کودکی هایم با آشفتگی، در به دری های ناشی از قهر و آشتی والدین م و تفاوت از زمین تا آسمان شان سپری شده بود و فقط برایم کابوس، ترس، دلهره و آشفتگی های روحی و عاطفی رقم زده بود… هیچ آغوش مهربان و وجود شفاف و زلالی را نیافته بودم که بتواند روح م را نوازش کند و آرامش را دوباره به او هدیه نماید…
آنقدر خلأ و جای خالی ها در وجودم زیاد شده بود که در نوجوانی به سمت مذهب کشیده شدم، مذهبی که با مذهب تمام تمام جامعه ی آن روزهایم تفاوت داشت و این تفاوت بخاطر اختلاف مذهب مادر و پدرم بود بسیار بسیار تو دار شدم و با تمام عطش در کتاب های دینی از جمله قرآن در جستجوی حقیقت ها بودم و می خواستم سوالات ذهنی م را پاسخ بگویم تا شاید آرام شوم…
آن مذهب و آن نوع نگاه به دین نه تنها نتوانست برایم آرامش به ارمغان آورد، بلکه گرفتارتر م کرد… تمام وجودم را پر کرد از ترس از خداوند، حس گناه بخاطر حجاب و انجام واجبات دینی و نیاز جنسی و عاطفی، حس گناه بخاطر ناراضی کردن والدین، باور جنسیت و تفاوت های بین من و مردها و برتری ای که از طرف آن نگاه ِجهت دار از قرآن به من منتقل شده بود… و بیشتر و بیشتر پر شدم از سؤال و تناقض و دوگانگی و ناآرامی …
هم تمام درون م بودن با خداوند را می خواست و می گفت با او و در کنار او آرام می شود و مرا به کنج خلوت و عبادت می کشاند؛
و هم باز تمام درونم شادی و عشق و لذت و آسایش را فریاد می زد در حالی که همان خدا اجازه نمی داد تا لذت و شادی و خوشبختی و آسایش را در این دنیا تجربه کنم!!! و حتا اجازه نداده بود در پوشش و حتا در نوع عبادت ش هم راحت و آزاد باشم…
…
اینکه چقدر کتاب خواندم،
چقدر سراغ درک عربی رفتم،
چقدر در کلاس های تفسیر و توضیح آیات قرآن شرکت کردم،
چقدر از عرفان به سمت فقه، از فقه به ادبیات، از ادبیات به سمت منطق و… رفتم و رفتم و رفتم و چه زمان هایی را از کمترین سنین شروع کردم به جستجوی حقیقت مجالی بلند می خواهد برای شرح…
اما فقط این را خوب می دانم که درونم آرام نبود…
حس م خوب نبود…
ایمان داشتم یک جای کار ایراد دارد.
مطمئن بودم یک چیزی باید باشد اما نیست.
…
و…
من نیافتم ش آنچه باید در دین و مذهب و معنویت و عرفان می یافتم و چه شد؟!
…
سالها گذشت تا من(به واسطه ی سایت و انجمنی) بفهمم به جز دنیای کوچکی که من در آن بودم و به جز آدم های محدود و ناتوان و شکست خورده و غمگین و بیمار پیرامون من ، دنیای دیگری هم هست و می شود جور دیگری زندگی کرد و وقتی متوجه شدم که می شود جور دیگری هم بود و نه تنها عذابی از آسمان بر سرم فرود نمی آید و گرزی آتشین بدنم را به دونیم تبدیل نمی کند… آن راه را پذیرفتم و انتخاب کردم.
انتخاب کردم که مثل هیچ کدام از آدم های تمام عمرم نباشم.
می خواستم آزادی را تجربه کنم.
می خواستم رها باشم.
می خواستم باور کنم که نه حقیقتی هست و نه قانون و نه آخرت و نه هیچ چیزی که بشود با آن زندگی را معنادار تجربه نمود. و فقط باید شاد بود و لذت برد( البته معنای شادی هم برایم سطحی بود)
از انسانی بسیار بسیار مذهبی تبدیل شدم به یک “خداناباور“…
ترجیح داده بودم بپذیرم که خدایی که من به دنبالش هستم اصلا وجود ندارد تا اینکه این همه دروغ و کذب محضی که به خدا وصل کرده بودند را باور و زندگی کنم و یک عمر در خفقان ناشی از این باورها بمانم…
این دوره دوره ای بود که من هرآنچه از خدا و مذهب و دین در ذهنم ساخته بودند را دور ریختم و به تمام آنچه می دیدم با نگاه شک می نگریستم…در رفتار آدم ها دقیق شده بودم، در شیوه ی زندگی ها، در تعاریف خوشبختی و…
و باز سالها گذشت و من در تنهایی ِِ بی خدای خود سرگردان و گم کرده راه، قدم برمی داشتم و حیران و سرگردان هر کوی و برزنی بودم…
باز هم نه تنها آرامش را نیافته بودم، بلکه با تجربه ی لذت های کوتاه و زودگذر و آزادی های پرحاشیه، انگار غمگین تر شده بودم و تاریک تر…
آن روز ها آن قدر زندگی بی معنایی را تجربه کرده بودم که دیگر انگیزه ای برای زنده بودن نداشتم، فقط می خواستم همه چیز زودتر تمام شود…
نه داشته هایم را می دیدم و نه از آنچه در زندگی ام رخ داده بود لذتی می بردم؛
تا اینکه(به واسطه ی کتابی)، وارد مرحله ی دیگری از زندگی ام شدم.
تصور من این بود که از جستجوی حقیقت دست برداشته ام و فقط در حال گذران زندگی ام، آن هم به اجبار، اما روح م همچنان در پی آن بود و تمام این مسیر هم مسیری بود که باید طی می شد تا مرا به آنجایی که باید برساند.
در این مرحله از زندگی ام من امیدواری را تجربه کردم.
با معرفی و آشنا شدن با یک تجارت نوپا که نگاه متفاوتی به من و رویاها و خواسته هایم داشت اتفاقات درونی و بیرونی ارزشمندی را تجربه کردم…
به خودم و توانایی های م امیدوار تر شد.
متوجه شدم که شادی و خوشبختی و آرامش، نقطه ی تاثیر بودن و تغییر ایجاد کردن که خواسته های دیرینه ی من بوده اند گمشده هایی جاویدان در زندگی بشری نیستند بلکه افراد بسیاری در دنیا در حال تجربه ی آن ند و ناشدنی های باوری من شدنی هستند … کتاب هایی خواندم،
“فیلم راز ” به من معرفی شد و با مفهوم “قانون جذب” آشنا شدم البته نه به این وضوحی که الان آن را می شناسم…
… بهتر است در نوع آشنایی م با قوانین مثال ادراک کودکی را بزنم سه یا چهارساله که فقط وقتی مادرش برای ش کتاب قصه ی رنگی و تصویر داری را می خواند و نشان ش می دهد، از حروف و نوشته هایی ک دارد، او فقط خطوط ناخوانا و رازآلودی را می بیند که اشتیاق ش را برای بزرگ شدن و سواد آموزی تحریک می کند.همین!
و این حالت من بود در زمان مطالعه و بررسی قوانین جذب و تکنیک های موفقیت…
خدا را شکر 🙏
چرا که تمام آن روزها دریچه ای به ذهن و وجودم گشوده شد تا آنچه روح م می دانست و باور داشت کمی به من هم نمایانده شود…
باز هم بعد از گذشت چند سال و تجربه های مختلف از فراز و فرودهای درونی و بیرونی زیاد،(فک می کنم همه ی ما آن قدر هیجان شرح تغییرات و تحولات بعد از آشنایی با استاد را داریم که از شرح بسیاری از ماجراها فاکتور می گیریم تا به اصل مطلب، به اصل تمام زندگی، به پررنگ ترین و شفاف ترین روزهای زندگی مان برسیم)
برای اولین بار در همان روزها فایل های تصویری یکی از آموزش دهنده های موفقیت را که مدتها قبل دوستم برایم در فلش ریخته بود و من اصلا سراغ ش هم نرفته بودم دیدم و به واسطه ی این فایل های تصویری باز وارد مرحله ی جدیدی شدم… کمی بیشتر قوانین را درک کردم…
و با همان مقدار کم هم، تغییرات نسبی ای در زندگی ام شروع شد :
شهر زندگی ام تغییر کرد، سختی های رفت و آمد و محل کارم کمتر شد، انسان های کمی بهتری وارد زندگی و تجربه ام شدند و از یک رابطه ی صددرصد اشتباه خارج شدم، روح و درون آشفته و ناآرام م کمی فقط کمی بهبود یافت…
تا اینکه بعد از تجربه ی غم مرگ عزیزی که بسیار بسیار برایم دوست داشتنی بود باز هم با سوالات پنهان شده در گوشه و کنار ذهنم رو به رو شدم و باز هم زوایایی تاریکی از زندگی به من نمایانده شد، باز تلخی و غم و… حتا خودم تجربه ای نزدیک به مرگ داشتم اما زنده ماندم…
اتفاقات، همه، جوری رقم خورد تا من در لحظه ای که باید، همسفر فردی که باید بشوم و از نظر خودم کاملا اتفاقی، صدایی به گوش م برسد که آن روزها به عظمت اهمیت ش پی نبرده اما باز تمام تمام وجودم توجه ش جلب شود… و من به واسطه ی وویس های استاد وارد مرحله ی جدیدی شدم…
برایم بسیار بسیار جذاب و کشنده بود.
سوال بزرگی در ذهنم شکل گرفت که چطور من که این همه اهل مطالعه و فایل و کتاب های موفقیت هستم این اسم برایم آشنا نیست!؟؟
تمام فایل ها را از دوستم دریافت کردم (آن روزها درکی از رایگان و غیررایگان بودن هم نداشتم…) اما اکثرا فایل های رایگان بودند به جز چندتایی…
بعد از گوش دادن دقیق که جزئی از ویژگی های من است؛ شروع به انجام تمرینات کردم اما برایم عجیب بود که من با این همه دقت و ریزبینی فقط توانستم تعداد کمی از تمرینات را انجام دهم(و الان به درک قانون مدار و فرکانس و تکامل و… رسیده ام، البته باز هم به نسبت مداری که در آن هستم)…
اما با همان تمرینات کم، تغییرات بزرگی در زندگی ام شروع به رقم خوردن کرد…
انسان هایی از تجربیات زندگی ام بیرون رفتند و جای خود را با انسان های ارزشمند تری دادند…
خانه ام تغییر کرد، و فرد بسیار دوست داشتنی تری صاحب خانه م شد، با گروهی آشنا شدم که مدتها بود در همان شهری که از نظر من نمی شد در آن تفریحاتی چون کوهنوردی و طبیعت گردی را که جزو خواسته هایم بود، تجربه کرد تشکیل شده بود تا مرا با این لذت های تازه آشنا و همراه کند و من هم عضو آن گروه شدم.
تغییرات کوتاه اما خوبی را از نظر درآمدی و مالی تجربه کردم، هدیه گرفتم، اعتماد به نفس و عزت نفس م رشد کرد و… و به صورت کاملا معجزه وار همسر و شریک نازنین زندگی م وارد ارتباطات م شد… اما هنوز نه مصمم بودم و نه خیلی آگاه به آنچه در حال رخ دادن بود…
من مسیر بلندی را طی کردم و تجربیات زیادی پشت سر گذاشتم تا اینکه پی ببرم که قوانینی هست که اگر به آن ها عمل کنی مطلقا نتیجه ی مشخصی که می خواهی رقم می خورد و آن مرحله نقطه ی عطفی برای من شد تا بخواهم و بنویسم و متعهد شوم…
اینکه چه مرحله هایی پشت سر گذاشته شد تا من وارد فضای این سرزمین شگفتی شوم و تاثیرات فایل ها و روند استفاده ام از آگاهی های ناب و نتایج ش را قطعا در داستان هدایت م کامل می کنم ،
اما قصد م این بود که بگویم و خود بدانم که :👇
آن کودکی ترسان
آن نوجوانی سرگردان
آن جوانی حیران
الان مرا به این نقطه از زندگی رسانید تا راهی را بیابم که مرا از سرگردانی ها و ترس های تمام عمر م به آرامش و امنیت برساند و به این باور نزدیک شوم که هدایت گری قدرتمند، آگاه، مهربان، سخاوتمند هرلحظه همراه من بوده و هست و من با عبارت عظیییم و گرانبهای “توحید” آشنا شدم…
توحید،
همان کوه الماسی که کسی قبل از من مرغوب ترین جواهرات ش را شناسایی کرده، نقشه و حتا ابزار استخراج این همه الماس را هم لحظه به لحظه در اختیارم می گذارد و مفتخر که شاگرد مکتب او شدم و یکی از اعضای خانواده ش و…
و الان روح م شاد است.
از ته قلب خرسند و راضی است.
چرا که مرا از بهترین مسیر گذر داد و به این نقطه رسانید…
و در این لحظه از زندگی ام مرحله ای را در حال تجربه کردنم که به یک سفر می ماند..
در سفری الهی همراه و همسفر شدم که هر لحظه در حال تجربه ی همانی هستم که عمری گشته بودم اما نیافته بودم ش :👇
آرامش
هماهنگی
صلح درونی 💙
خدا را شکر می کنم 🙏
…
آری من اولین بار زمانی که در این سفر پربرکت به این روز و این فایل رسیدم متوقف شدم.
…
نتوانستم جلوتر بروم.
(چیزی در درونم که من الان نامی برازنده برایش یافته ام) 💙خدای درونم💙 مرا به شروع و تجربه ای دوباره فراخواند، عمیق تر، هوشیارانه تر، آگاهانه تر…
انگار می خواست چیزی را بیابم که اگر ادامه می دادم شاید هنوز وجودم آماده ی دیدن و دریافت کردن ش نبود…
از من خواست دقیق تر شوم، بهتر زبان نشانه ها و علامت ها را بفهمم، در یک کلام باید بزرگ تر می شدم تا ظرفم آماده ی دریافت این حجم از آگاهی ناب باشد :👇
و آن آگاهی ناب چیزی نبود جز این عبارت :👇
“اگر خداوند برایت کافی نیست، باید آن را از نو بشناسی و توحید و شرک را دوباره معنا کنی.”
من باید از نو می شناختم.
باید پی می بردم به عمق معنای توحید و شرک…
باید درک م عمیق تر می شد، نه کامل تر، چرا که کامل تر یعنی ابراهیم، یعنی استاد و من هنوز راه دارم تا به آنجا برسم…
و این عبارت چه غوغایی در وجودم برپا نمود!
این عبارات :👇
” این نیرو را به هر شکلی در ذهنت بسازی، به همان شکل وارد زندگیات میشود.
به همان اندازه که روی این نیرو حساب میکنی، به همان اندازه نیز برایت شادی، آرامش، سلامتی، ثروت و عشق میشود”
به قول دوست مان که کامنت ش در کامنت های لایک شده ی همین صفحه هست و بارها خواندم ش :👇
” این توحیدی ترین باوری بود که از زبان استاد شنیده ام که تا این لحظه انگار اصلا نشنیده بودم ش که می گوید :👇
” خداوند یک انرژی است “”
…
شنیده بودم، اما اکنون بهتر می فهمم ش
…
” خداوند یک انرژی است
و به شکل هر آنچه در زندگی ات ظاهر می شود که بتوانی در ذهنت بسازی.”
…
انگار پرده ای از مقابل آگاهی ها کنار زده شد و من شفاف تر دیدم که :👇
“خداوند یک انرژی است و به شکل هر آنچه در زندگی ات ظاهر می شود که بتوانی در ذهنت بسازی”
…
و حالا من استادی را یافته ام،
انسان نازنین و ارزشمند و دوست داشتنی و ثروتمند و سعادتمندی را یافته ام که در آموزش های ش :👇
“چگونگی ساختن باورهایی را درباره خداوند آموزش داده ام تا بتوانی این انرژی را به شکل خواسته هایت در ذهنت بسازی”
…
این همان استخراج الماس ها و تراشیدن شان به زیباترین شکل ها ست!
…
خدای من!
چه حس نابی دارم!
انگار در آسمان در حال پرواز کردن م!
چقدر خوشحالم که این آگاهی ها روزیِ این لحظه هایم شده!
خدایا شکرت 🙏
شکرت که اینچنین زیبا خودت را به من می شناسانی!
شکرت که غبار تمام سالها باورهای نادرست ِ در مورد خودت را از آینه ی ذهنم می زدایی تا تصویر حقیقی و زیبای خود را شفاف و واضح به من بنمایانی!
باید جشن بگیرم.
باید این روزها و این لحظه ها را در تمام زندگی ام ثبت کنم!
باید به خاطر بسپارم!
باید هزاران بار برای خود بگویم که می توانم یاد بگیرم که :👇
باورهایی در ذهنم بسازم که خداوند، که این انرژی را، به شکل خواسته هایم در ذهنم بسازم و آن وقت متحیر بمانم از اینکه «خود به خود » آن خواسته ها وارد زندگی ام می شوند!!!!
همان «خود به خودی» که استادم عاشق گفتن و تکرار کردن ش است!
خدایا شکرت 🙏
خدایا شکرت 🙏
…
خدای نازنین و مهربان و بخشنده و هدایت گر و اجابت کننده ی من!
از تو سپاسگزارم که اینقدر سریع پاسخ م را دادی و مرا به سمت خواسته هایم هدایت نمودی.🙏❤️🌼🌸🌺
از تو سپاسگزارم برای تمام لحظات نابی که مرا به خلوت با خود و خودم دعوت نمودی. 🙏🌼🌸🌺❤️
از تو سپاسگزارم که خودت را اینقدر زیبا و عالی و توانمند و بی همتا به من شناساندی. 🙏🌼🌸🌺❤️
از تو سپاسگزارم که مرا اینچنین شیفته و عاشق خودت نمودی و وجودم را سرشار از محبت خودت کردی. 🙏🌼🌸🌺❤️
از تو سپاسگزارم که مرا به درک عمیق تری از خودت و توحید رساندی. 🙏🌼🌸🌺❤️
از تو سپاسگزارم که چنین جهان و چنین قوانین بی نظیری طراحی نمودی که پر از لذت و ثبات و نظم و هوشمندی ست و تمام و کمال. 🙏🌼🌸🌺❤️
از تو سپاسگزارم که اینقدر نگاه م را عمیق تر و شفاف تر کردی و پرده ها را از جلوی چشمانم کنار زدی تا زیباتر به تماشای تو ،تمام قد، بایستم. 🙏🌼🌸🌺❤️
از تو سپاسگزارم که استاد را واسطه ای کردی تا به سوالات تمام عمر من و سرگردانی هایم پایان بخشد. 🙏🌼🌸🌺❤️
از تو سپاسگزارم که خودم و خودت یکی هستیم و من با یافتن خودم و ساختن باورهای درست در مورد تو می توانم به اوج موفقیت و ثروت و عشق و آرامش و آگاهی و رشد و بهبود و خوشبختی و «تو» برسم. 🙏🌼🌸🌺❤️
از تو سپاسگزارم که همان تنها گناهی که از آن نمی گذری هم فقط بخاطر خوشبختی من بوده تا مرا وادار به جستجوی حقیقت و توحید نمایی و به سمت خوشبخت شدن هُل دهی. 🙏🌼🌸🌺❤️
از تو سپاسگزارم که تو اینقدر عاشق منی که می خواهی تمام و کمال در خدمت من باشی تا با قدرت بی انتهای خود، تمام نشدن ها را برایم شدن کنی و تمام ناممکن ها را برایم ممکن نمایی. 🙏🌼🌸🌺❤️
از تو سپاسگزارم که از من فقط لذت و عشق و شادی و آرامش را می خواهی. 🙏🌼🌸🌺❤️
از تو سپاسگزارم که هر لحظه به من می گویی : 👇
❣️” نگران نباش، من هستم!
خداوند برای بنده ش کافی است” ❣️
❣️”نترس، من هستم!
خداوند بهترین یار و نگهبان است.” ❣️
❣️” ناامید نشو، من هستم!
خداوند صبرکننده گان را دوست دارد.”
❣️”حسادت نکن، من هستم!
خداوند خزائن زمین و آسمان ها را دراختیار دارد.” ❣️
❣️” جلب توجه نکن، من هستم!
خداوند به یاد هرکسی است که به یاد او باشد “❣️
❣️” ناراحت نشو، من هستم!
خداوند یار و همراه ایمان آورده گان است ”
❣️” احساس تنهایی نکن، من هستم!
از رگ گردن به تو نزدیک تر “❣️
❣️” تقوا کن، من هستم
خداوند از جایی که گمان نمی کنی روزی ت را می رساند. ”
❣️”سپاسگزار باش ، من هستم!
خداوند بر تو می افزاید.”
❣️” از من بخواه، من هستم!
خداوند اجابت می کند درخواست اجابت کننده گان را”
❣️” متوکل باش، من هستم!
خداوند بهترین وکیل و برعهده گیرنده است ”
❣️” ایمان بیاور، من هستم!
خداوند بهترین هدایت گر و حمایت گر است. ”
❣️” سوال بپرس، من هستم!
خداوند سریع الجواب است” ❣️
❣️” توحیدی باش ،فقط من هستم!
فقط خداوند قلبت را مطمئن و آرام می کند “❣️
…
چه دارم بگویم جز اینکه بگویم :👇
خدای نازنین من!
قلبم را محکم کن و گام هایم را ثابت و استوار در راه راست و درستی که هدایتم کردی 🙏
اجازه نده هیچ گاه از یاد تو غافل شوم و هرروز خودت را به جلوه گری در مقابل م به تصویر بکش، آن قدر که تصویر تو پررنگ ترین تصویر ذهن م باشد. 🙏
و هیچ گاه تا ابد محو نشود.
دوستت دارم عشق یگانه ی من! ❤️
…
عزیزان جانم
دوستتان دارم ❤️
خداوند عاشق ماست ❤️
سلام بر خواهر نازنین عباس منشی ام 🌸
نگار سلیمانی عزیزم 🌼
وااااای! که چقدر لذت بردم ☺️
کیف کردم از خوندن سطر سطر داستان تحول نگار!
هرچقدر جلو می اومدم تحسین ت می کردم 😊 👏
خیلی خیلی عالی بود دوست نازنینم 👌
سپاسگزارم که با گذشت هزار روز از بودن ت در این سرزمین شگفتی ایییین همه اتفاق خوب رو برای خودت رقم زدی تا باعث بشی تا همه ی ما قوی تر و با ایمان تر در مسیر توحید و اجرای توحید در زندگی مون قدم برداریم و پیش بریم. 🌼
خدا رو شکر می کنم 🙏 برای تمام موفقیت هات و تحسین ت می کنم 👏
می دونم که با خداوند بهترین ها برات رقم می خوره و تمام خواستنی هایی که شاید الان در ذهن ما هم نتونه بگنجه برات تدارک دیده شده! پس از همین حالا برات خوشحالم 😊 🙏
ازت می خوام که متن عالی و داستان شرح موفقیت هات رو در کتاب مرجع الگوی موفق هم به اشتراک بذاری نگار م! تا بقیه ی عزیزان م هم با خوندن داستان ت کلی ایمان شون قوی تر بشه و باور هاشون قدرتمند تر. 🙏😊🌼
سپاسگزارم 🌼 🌸 🌺 🙏
دوستت دارم ❤️
خداوند عاشق توست ❤️
سلام بر برادر نازنین عباس منشی ام 🌸
حمید شهسواری عزیزم 🌼
سپاسگزارم برای کامنت کوتاه اما ارزشمند ت 🌼
برای یادآوری آگاهی ناب و عالی ای که با داشتن محصولات ارزشمند استاد به دست آوردی و با ما شریک شدی :👇
“خدای من یه انرژی هستش که این قدرت را به من داده که به هر شکلی که میخواهم درش بیاورم:
به شکل ثروت
سلامتی
روابط و
به گفته ملا صدرا :👇
به هرآنچه تو بخواهی وباورش کنی در میاد
به اندازه باورت
میخواهی برات چی بشه؟؟ همون میشه”
خیلی خیلی عالی بود 👌
از تو سپاسگزارم دوست نازنین و آگاه من 🌼🌸
دوستتان دارم ❤️
خداوند عاشق شماست ❤️
سلام بر برادر نازنین عباس منشی ام 🌸
حمیدرضا محمودی عزیزم 🌼
اینقدر خداوند مهربان و هدایت گری داریم که
همه ی ما وقتی در مدار درست باشیم در بهترین زمان هدایت میشیم…
خدا رو شکر که شما هم در زمان مناسب هدایت خداوند رو دریافت کردید و آگاهی های ناب رو شنیدید 🙏🌸
“که فقط و فقط روی خدا حساب باز کنم.
به ربوبیت خدا ایمان داشته باشم
روزق و روزیه من فقط دست خداست و نه دست هیچکس دیگه ای.
همه ی آدم ها دست خدا هستن برای من…”
خیلی عالی بود 👌
خدا رو شکر می کنم 🙏
دوستتان دارم ❤️
خداوند عاشق شماست ❤️
سلام بر برادر نازنین عباس منشی ام 🌸
علی عزیزم 🌼
سپاسگزارم برای نوشته ت که خواستی از تغییرات و نتایجی که در این مسیر درست وخدایی گرفتی ردپایی برجا بذاری و با این کار ایمان و باور من رو هم قوی تر کردی 🌼🙏
خدا رو شکر می کنم برای نتایجی که گرفتی 🙏🌸
و تحسین ت می کنم که اینقدر خوب و عالی به آگاهی های ناب آموزه های استاد عمل کردی 👏🌼
… “نکته مهم برای کارکردن روی باورها و تغییر کردن عمل به قوانینه اینجا دیگه باید با خودمون صادق باشیم؛ هرچی بکاریم همونو درو میکنیم.”…
… “مهم ترین رابطه من رابطه با خودم و خدامه…”
من وقتی خودم خودمو باور کردم ارزشمند شدم وکارایی میکنم که ارزشمندن.
بهم گفتی تو فقط به این دلیل که بنده خدا هستی ارزشمندی و این برا من قابل پذیرش بود.”…
خیلی عالی و ارزشمند بود نتایج وآگاهی هات 👌👏
سپاسگزارم 🌼
دوستتان دارم ❤️
خداوند عاشق شماست ❤️
سلام بر خواهر نازنین عباس منشی ام 🌸
سعیده مرتضوی عزیزم 🌼
سپاسگزارم برای نوشته ی ارزشمند ت و واگویه های قوانین و باورهای قدرتمند کننده و اشتراک ش با ما 🌸🌼🙏
خیلی خوب بود.
خیلی دوست داشتم این قسمت رو :👇
“من باور دارم که خداوند تنها منبع پول، سلامتی، آرامش، شادی، شغل خوب، فرزند سالم، همسر عالی و…. هست و برای بدست آوردن همچین خواسته هایی فقط باید روی خدا حساب باز کنم.”…
“اول این که منو خیلی دوست داره
و دوم این که خیلی خیلی قدرتمنده
پس چون که منو دوست داره و از دستش همه کاری برمیاد پس هرچیزی رو که می خوام رو بهم میده ”
عالی بود 👌
تحسین ت می کنم 👏
برای آگاهی ها و تصمیم ها و عهدهای خودت با خداوند.
دوستت دارم ❤️
خداوند عاشق توست ❤️
سلام خواهر نازنین عباس منشی ام 🌸
محبوبه زینلی عزیزم 🌼
سپاسگزارم که اینقدر خوب آگاهی و تجربه ی خودت از مصاحبه با یه انسان موفق رو با ما هم شریک شدی 🌼
سپاسگزارم 🌼
“یهوخانم نقیب زاده گفت: خودمو مثل یه بچه دادم دست خدا…”
…
خیلی خوب بود 😊
تحسین ت می کنم 👏 برای اعتماد به نفس بالات و مصاحبه با افراد موفق…
عالیه 👌👏
از خداوند طلب می کنم تا به من هم توانایی درک و فهم آگاهی های عمیق و ناب و عمل به قوانین رو عطا کنه. 🙏❤️
…
سپاسگزارم 🌼
دوستت دارم ❤️
خداوند عاشق توست ❤️
سلام بر خواهر نازنین عباس منشی ام 🌸
لیلای عزیزم 🌼
خدا رو شکر می کنم که مسیری که می خواستی را پیدا کردی 🙏
قطعا خداوند همیشه اجابت کننده ی درخواست های ماست و ما را به مسیرهای عالی و درست رشد و تعالی هدایت می کنه.
تحسین ت می کنم برای این شروع و بودن در این مسیر 👏
تحسین ت می کنم برای تفاوت اندیشه ت و تلاش ت برای دیدن از نگاه دریچه ی روح. 👏
از خداوند می خوام تا ما را به مدار درک آگاهی های بیشتر و عمل بهتر به این آگاهی های ناب هدایت کنه 🙏 🌸
…
دوستت دارم ❤️
خداوند عاشق توست ❤️
سلام بر خواهر نازنین عباس منشی ام 🌸
عسل ارجمند عزیزم 🌼
سپاسگزارم برای نوشته ی ارزشمند ت 🌼
امشب من هم بخشی از نوشته م برای این روز از سفر رو نوشتم و مقداری از اون شبیه به نوشته ی خودت بود؛ با خودم گفتم خدای من! چقدر مسیری که من و خیلی از عزیزانم در این خانواده پشت سر گذاشتیم چقدر بهم شباهت داره و این نشان دهنده ی تایید قانون هست.
خدا رو شکر می کنم 🙏
تحسین ت می کنم نازنینم 👏
سپاسگزارم برای شرح نتایج و حس و حال زیبا و رابطه ی سرشار از عشق ت با خداوند 🌼
خدا رو شکر می کنم 🙏
حتمن مشتاق خوندن نتایج ت هستم 😊
خوشا به حال ت که اینقدر به خداوند نزدیک شدی و شکرگزار هستی 👏🌼
خدا رو شکر 🙏
دوستت دارم ❤️
خداوند عاشق توست ❤️
سلام بر خواهر نازنین عباس منشی ام 🌸
نگار سلیمانی عزیزم 🌼
خواهش میکنم مهربانم 🌼
خدا رو شکر می کنم که نوشته ام نشانه ای شد برات تا مصمم تر در مسیرت قدم برداری و یادت بیاد که چه موفقیت هایی کسب کردی. 🌼
خدا رو شکر 🙏
تحسین ت می کنم برای شروع کار جدید و دعوت خودت به چالش تازه. 👏
قطعا خداوند برای بنده اش کافی است ❤️
دوستت دارم ❤️
خداوند عاشق توست ❤️