فقط روی خدا حساب باز کن - صفحه 54
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-19.gif
800
1020
پشتیبانی سایت
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
پشتیبانی سایت2015-07-06 00:00:002020-10-19 00:15:46فقط روی خدا حساب باز کنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
در مدار هفدهم سفرنامه
رد پا !
امروز یک بار دیگه فایل ارزشمند فقط روی خدا حساب کن رو شنیدم و منم این بار هم مثه بقیه دوستان چیزای جدیدی میشنیدم که قبلا متوجش نشده بودم.
خب خدایا به تو توکل و توجه میکنم لطفا هدایتم کن .
این جلمه رو ظهر امروز گفتم ، وقتی که چند تضاد ذهنمو مشغول کرده بود
گفتم خدایا کمکم کن ، بگو ، راهنماییم کن ،این مسائل چطور حل میشه ؟
گفت نگران نباش و به فضل الله و رحمته برو تفریح کن و شاد باش
و هدایتم کرد به سمت همون جایی که یک لحظه لوکیشنش به ذهنم رسید ، تو ماشین ، در مسیر مجدد یک بار دیگه همین فایلو پلی کردم
وقتی رسیدم گفت نه اونجایی که فکر میکنی قراره اتفاقی که منتظرشی بیوفته ، برو جایی دور که حتی فکرتم نمیرسه کسی ازونجا عبور کنه .
همون دره زیبایی که دیروز هم توفیق حاصل شد توش حضور داشتم –
نمیدونم چی شد ، من هیچ وقت معمولا تو اون مسیر تند یا تو حالت دویدن حرکت نمیکنم ، این بار انگار پاهام دست خودم نبود و این توی فکرم میچرخید که چه انرژی میتونه شاد و مسرور شدن از حجم فضل و رحمت خدا به بدنم وارد کنه !
لبخند بزرگی رو لبم و میدوییدم انگار مثه بچگیام بدون هدف فقط میرفتم اینورو اونور و اصلا به فکر مقصد و نهایت کار نبودم ، الان که با دید ناظر به اون لحظم نگاه میکنم حسم گفت خیلی رها بودم ، از هر چیزی …
رسیدم به یه اختلاف ارتفاعی که دوتا ابشار مانند با فاصله از هم از بالا میریخت ، خود به خود زیراندازم پهن شد و زیر یه درخت بزرگ چنار که ارتفاعش خیلی زیاد بود و بر اثر رفت و امد بیش از حد اب ریشه هاش تقریبا دراومده و به سمت دیواره دره متمایل شده بود دراز کشیدم ، دور تا دورم ، تا جایی که میشد دید و رفت پر درخت …
خلوت ، تنها و هیچ کسی ازونجا عبور نمیکرد ، چون خیلی پرت و دور افتاده و یه جورایی چون مسیر دسترسی بهش سخته کسی اونورا نمیاد .
قبلنم گفتم دلم میخاد یک بار دیگه هم بگم که گوش کردن فایل های استاد یه محتوا داره کامنت ها و برداشت های دوستان عالمی دیگه ایه !
مثل همیشه یه کامنت بی نظیر از خود بی خودم کرد ، چند باری خوندمش ، تو صفحات لایک شده هدایت شدم بهش
میخاستم ازش بنویسم نمیدونم چرا حس گفت نه – پیش ازین داشتم در مورد عبارت ” رب ” تو عقل کل جستار میکردم – میخواستم اونا رو هم بیارم تو این نوشته اونا هم محو شدن !!
الان چقدر ملموس ظرف وجودیم و جایگاه مداری رو حس میکنم .
من هر موقع با اطلاعاتی بیش از فهمم روبه رو میشم یه جورایی حسم بد میشه ، سرم انگار میچرخه یا انگار هوا رفته تو مخم !
چند صفحه مختلف باز کردمو چندین دیدگاه خوندم ، رسیدم به جایی که محتوی خیلی سنگین شد ! دوستان در ترجمه و برداشت عبارت ” رب ” دیدگاه هایی رو نوشته بودم که واقعا پیچیده بود – البته بنا به فهم و مدار فعلی من .
گم شدم ، گفتم نه خدای من خدای راحتی و ارامش و سادگی هست
هرچیزی که سخت میخاد بدست بیاد ینی خارج از فضل خداست و دستیابی بهش هیچ سودی واسم نداره الا همین حس بد لحظه ای !
بگذریم ، همین جا از رب العالمین سپاسگذارم که توسط بی نهایت دستانش منو به فهم و شعوری زیبا بهره مند کرده .
واقعا نتوان وصف تو گفتن ، که تو در فهم نگنجی
چی میتونم بگم جز چیزی که تو بهم یاددادی و گفتی بگو : الحمدلله رب العالمین
با هیچ فلسفه و منطق و استدلالی نمیشه هیچ یک از سیلاب های ” الحمد” لله ” رب ” العالمین ” رو تشریح کرد.
صبی که فایلو باز کردم عنوانش مثه یه سوال به چشمم اومد.
فقط روی خدا حساب کن – گفتم کدوم خدا ؟
این سوال زیبا منو هدایت کرد به جوشن کبیر !
خدااااااااااااااااااااااااااااااا الله الله که چه زیبا نوشته شده اون مدح
یا نور النور
یا منور النور
یا خالق النور
یا مدبر النور
یا مقدر النور
یا نور کل نور
یا نور قبل کل نور
یا نور بعد کل نور
یا نور فوق کل نور
یا نور لیس کمثله نور
کنار اون ابشار بعد گوش دادن و خوندن بخشی از کامنت ها – شروع کردم به خوندم معنی این مدح زیبا که توی مفاتیح اومده
تازه بعد خوندن حدود 50 پارت ازون توصیفات که در مورد خدا گفته شد فهمیدم ماجرا چیه …
به خودم اومدم ، دیدم هوا تاریک شده ، تنها بودمو یک جای ناشناخته…
یادم اومد از نوشته های استاد تو فصل پنجم کتاب رویاها !
خدا میدونه ترسیدم – تا به خودم اومدم که صحنه رو ترک کنمو برم تو نقطه امن انصافا گیر افتادم ! بماند که ندایی در درونم منو بیشتر مشغول مطالعه این مدح زیبا و توصیف صفات زیبای رب العالمین میکرد . اما حقیقتا ترس بود تو دلم – تاریک بود
تا حالا اینجوری شو تجربه نکرده بودم – تا سرمو میاوردم پایین احساس میکردم یک سایه هایی دور و برم داره جابه جا میشه .
الانم که گفتم بدنم مور شد که البته این مور شدنو جور دیگه ای شرطی کردم واسه خودم به لطف خدا
گفتم برم ازینجا دیگه شب شده دیگه دیر وقته ( به بهانه ) گفت فقط روی خدا حساب کن ! گفتم اوکی میرم پس یه جایی که یکم نور باشه اینجا حسم بده ، میترسم !
گفت پس ایمان نداری !!!!!
خدااااااااااااااااا الان کل موهای تنم سیخ شد.
دقیقا همون حالتی که استاد تو اون باغ درندشت کنار قبرستون داشت واسم تداعی شد
همش احساسم میگفت انگار یه نفر پشت سرمه و از طرفی بحدی صدای برخورد اب با سنگ ها زیاد بود که واقعا هم اگه رفت و امدی میشد نمیفهمیدم چون همجا تااااااااااااااااریک ، اولین بار بود بعد چن وقت
من همیشه از تاریکی میترسیدم ، از بچگی یه سری باور های اشتباه که نیروهایی ماورایی وجود داره که در جاهای پرت هست و به انسان اسیب میرسونه
انقد این باور ریشه دووونده بود تو افکارم شکل بدشو که بنا به کج فهمی خودم ایجاد کرده بودم تو قران هم دیده بودم و باور کرده بودم قدرت دارن …
الجن !!!
یک باور بزرگ و قوی توی افکارم بود که توی تاریکی ، توی شکاف های تنگ کوه ها و دره ها ، جایی که انسان ها رفت و امد نمیکنن ، نیرو های پلیدی وجود داره که قدرت اینو دارن به انسان ضربه بزنن و الی ماشاا… دکون دستگاهایی که در حوزه تسخیر یا احضارش در حال فعالیتن …
یک سکانس برگردم عقب …
پیش از غروب خورشید من جوری از خوندن صفات رب العالمین که در جوشن کبیر نوشته شده بود به وجد اومده بودم که ناخوداگاه با صدای بلند مشغول صحبت و حمد گویی الله ، جل و جلاله بودم . انقد این انرژی رو ملموس احساس میکردم و غرق …
هوا که تاریک شد ، ورق برگشت
مهدی اقا توکه تا همین نیم ساعت پیش میگفتی هو قادر و مقتدر
توکه بارها دم زده بودی برگی به اذن اون حتی از درخت هم جدا نمیشه
توکه همش تکرار میکردی ، خدا همراه منه ، خدا عاشق منه ، خدا حامی منه…
این جهان بر مبنای خوبی و خیر بنا شده – خوبی نیرو هست و بدی قدرتی نداره
نور انرژی هست و تاریکی در خلائش به وجود میاد
چی شد پس ؟؟؟ همش حرف ؟ قبول کن ایمان نداری
اینجا اومدی که چکار ؟؟؟؟ اومدی عباسمنش گوش کنی ؟ قبول کن که توام مثه همون اشخاصی که به پیامبر نگاه میکردن درحالی که نمیدیدن ، گوش میکردن درحالی که نمیشنیدن یا در یک کلام قبول کن که توام مشرکی و صم بکم عمی فهم لایتکلمون شامل حال تو هم میشه .
خیلی واسم سنگین بود – مثلا خودم 100 روزه دارم توحیدی عمل میکنم
گفتم نه من ایمان دارم – گفت پس برو سمت تاریکی که حس میکنی سایه هایی رد شدن . چند قدم جلوترم بود ، هر لحظه دیالوگ های مختلفی با صدای استاد تو گوشم میومد و همش همین ماهیتو داشت : فقط خدا رو باور کن !!
چند قدمی رفتم باز گفت اگه ایمان داری برو جلو تر پشت درخت رو هم بببین که چیزی نیست و فقط منم که اینجام و همراه توئه ام
کمکم کرد ، تشویقم کرد ، همراهم بود
من تنها بودم ، واقعا ترسیده بودم ، واقعا خودمو ناتوان میدیدم
درسته یک چاقوی کوچولو همراهم بود اما ته دلم گفتم اگه اون غولی که فکر میکنم پیداش بشه این چاقو که سهله ، یه گاو کش هم حریفش نیست !!
پس خدایا من فقط روی تو حساب میکنم –
و هر بار میرفتم جلو تر – به خودم اومدم رسیده بودم یه جایی که واقعا تاریک بودو شاخ و برگا زیاد شدن و نور ستاره ها و ماه جلوپامو یکمم روشن نمیکرد.
مجدد یادم اومد از همون حالت استاد – خواستم نورصحفه گوشیمو بندازم رو زمین که راهو ببینم – گفت نه – از خدا بخواه هدایتت کنه
واقعا ترس داشتم – گفتم باشه تو عمل انجام شده فقط روی تو حساب کردم
رفتم جلو – همه جا تاریک بود فقط جاهایی ظلمات بیشتر میشد – دقیقا همونجا که تاریکی بیشتر بود میگفت برو اونجا – و اون تصاویر و باور های محدود کننده در پس فکرم پلی میشدو به لطف خدا محو میشد ، کم کم تسلیمش شدم
کم کم یقین پیدا کردم حتی اگه جلو پامو نبینم اون قادر مقتدر ، رب العالمین کنترل سیستم عصبی من دستشه ، خودش جوری برنامه ریزی میکنه که جایی گیر نکنم یا نخورم زمین و …
به مسیر ادامه دادم
کم کم اون عرق سرد از پیشونیم خشک شد
گفت روی خدا حساب کردن ینی این…
رسیدم یه جایی که ظلمات نبود و نشانه هایی از حیات حس میشد – پشت سرمو نگاه کردمو گفتم درسته ، خداست که یخرج من الظلمات الی النور …
نور و روشنایی رو که دیدم دلم گرم شد – یک شرک خفی مجدد اومد سراغم – انگار که نه انگار همین چند دقیقه پیش صحبتش بود که فقط روی خدا حساب کن !!!
خداااااااا شرک واقعا همچون راه رفتن مورچه روی سنگ سیاه در تاریکی شب در دل مومن هست
مقایسه تاریکی و روشنایی رو که انجام دادم ، گفت نه مهدی اقا
قبول نیست – برگرد به تاریکی
گفتم من که همین الان ازونجا اومدم ، گفت اگه ایمان داری برگرد
اعتراف میکنم با اکراه حرکت کردم اما بعد چن لحظه ارامشی نشست به دلم –
لحظاتی تو همون تاریکی ، همون جایی که از همه جا ظلمانی تر بود
مکالمه ای زیبا رد و بدل شد ، ضعیف بود اما شبیه لحظه ی استاد که روی سنگ قبرا راه میرفتو شعر میخوندو شاد بود !
خلاصه تو اون دره زیبا و تاریک در حال قدم زدن بودم ، لوکیشن جدیدی وجودم دریافت کرد ، گفت ازون راه برو بالا و روی یال کوه مسیر رو ادامه بده و در نهایت رسیدم به ماشین و سالم رسیدم خونه //
شرح توضیحات و وقایع به وجه تشابه اندازه قطره و دریا بود که بخش زیادیش گفته نشد – فک میکنم برای پای بند بودن به تعهد سفرناممو ردپا کافی باشه . زیاد نوشتنم نمیاد نمیدونم چرا ؟؟!!؟ امروز علاوه بر محتوی این فایل مجدد باور ” خدابرای من به شدت کافیست ”
باور های ” خداوند از جایی که حتی فکرشو نکنی بهت محبت میکنه ”
و یقین پیدا کردم اگه من در مدار درست باشم خوبی ها ” خود به خود ” وارد زندگیم میشه و چندین باور سازنده و توحیدی تو وجودم شکل گرفت که در حال حاضر به خاطر دسترسی های این مدارم ، قادر به تشریحش نیستم!
این بود بخشی از رویداد هایی که طی یک نیم روز در مدار 17 ام این سفرنامه باهاش روبه رو شدم
ساعت از 1و نیم ، نیمه شب گذشته و دلم میخاد از آرامش شب و خوابیدن بهره ببرم.
به امید فضل و رحمت خدا ، حضور در مدار 18 ام !
پایان /
اراتمند
مهدی وثوق
سلام
آقااااای وثوق آفررررین به این حال توحیدی به این عمل کردن که هزاران پله به جلو میبره سپاس خدارو که دیدم و خواندم
الحق که برای همه کافیست
اصلا تاریکی وجود نداره در نبود نور تاریکی حس میشه
وقتی نور و پیدا کردی دیگه تاریکی تمومه بخواد هم نمیتونه باشه
شکر الله مهربان که هزاران بار اشتباه کنیم و شرک خفی داشته باشیم هدایت میکنه
خدایا شکرت که آگاه ترم میکنی شکر هرلحظه هستی و نور مطلقی شکر
آرزوی نورو هدایت بیشترو بیشتر دارم براتون
سلام به رهروان راه حقیقت
🌹🌹سفرنامه روز هفدهم🌹🌹
یک هفته بیشتره توی این فایل قفل کردم و از طرفی خیلی وقته این فایل رو هرروز گوش میدم اما بازم نمیتونستم چیزی بنویسم توی نظرات و بگذرم ولی دیدم خیلی عقب میفتم از سفرنامه پس تصمیم گرفتم به اسم الله شروع کنم
قدرت دادن به ادمها تنها کاری بوده که در تمام زندگیم کردم و شاید ریشه ش در باورهایه که پدرو مادرم داشتن و از همون دوران کودکی مدام برامون تکرار میکردن و من نمینویسمشون تا نکته منفی نباشه .
و اما من در زندگی خیلی اشتباه کردم که ریشه ی همه شون در قدرت دادن بودن و اگه خیلی از روابطم جدا از دوستی همه داغون میشدن فقط بخاطر قدرتی بود که به طرف میدادم و طبق قانون الهی با همونهام پشتم زمین میخورد …
اما از وقتی عباس منشی شدم از وقتی شروع کردم به گوش دادن به فایلهای استاد با تمرکز کامل مخصوصا این فایل کم کم قدرت گرفتم اعتماد به نفسم بالا رفت و قدرت ادمها در نظرم کوچکتر و کوچکتر شد …
یادمه دخترم شش ماهه بود از روی تخت افتاد توی خواب صبح که رفتم هال مادرشوهرم گفت امشب چرا دخترت اینحوری جیغ زد از روی تخت افتاد منم از ترس گفتم نه و اومدم اتاقم کلی به شوهرم التماس کردم نگه افتاده و الان که یادم میاد تاسف میخورم خدایا این چه شرکی بود در وجودم بود چرا انقد از خانواده ی همسرم حساب میبردم که کوچک و بزرگ بهم توهین میکردن و تحقیرم میکردن و من نمیدونستم جریان چیه که در مقابل اون همه فرمانبرداری من اونها اینجورین ولی الان شکر خدا به مرور و کاملا تکاملی قدرت رو از همه گرفتم الحمدلله
و واقعا این قدرت گرفتن از اطرافیان باعث قدرتمند شدن من در مقابل اونها شده ادمهایی که قبلا اذیتم می کردن الان کاملا باهام قطع رابطه کردن و تنها اذیتی که میشم دیدنشونه که مطمئنم بازم با طی کردن تکاملم از زندگیمم حذف میشن که حتی دیگه نبینمشون
ولی شکر خدا با شنیدن مداوم این فایل واقعا وارد ضمیر ناخودآگاهم شده که قدرت فقط از ان خداست
پارسال مادرشوهرم بهم قول داد پاییز منو جدا کنه و من چقد بهش ایمان داشتم ولی پاییز که شد خیلی راحت زیر قولش زد و حتی مسخره مم کرد و امسالم بعد از یه بحث خانوادگی بهم گفت امسال پاییز حتما جدات میکنم و من بهش خندیدم و پارسال رو یادش انداختم و حرفهاشو در کمال ارامش بهش یاداوری کردم طوری که فقط میگفت نه بخدا امسال فرق میکنه و کلی از این حرفها ولی من اصلا برام مهمم نبود چون پیش من هیچ قدرتی نداره و تنها کسیکه من بهش امید دارم تا منو به خواسته هام برسونه فقط خداست و از این بابت خیلی خودموتحسین میکنم که هیچ امیدی به هیچکسی ندارم گرچه در گذشته خیلی اشتباه کردم ولی مهم الانه مهم فرکانس الانمه.
و شکرخدا استاد عزیزم واقعا بالارفتن مدارمو میفهمم الان خیلی خیلی بهتر مطالب شما رو درک میکنم. الان که سفر به دور امریکا رو دارم از نو نگاه میکنم به طور صددرصدی تفاوتمو با پارسال درک میکنم . مقاله های مریم جان اول فایلها رو خیلی بهتر درک میکنم خیلی زیبا بین تر و شکرگذارتر شدم و مدام تلاش میکنم که کنترل ذهن داشته باشم و واقعا هم موفقم و مثل شما برای کوچکترین اتفاقی آنقدر شکرگذاری میکنم که حالمو بشدت خوب کنه تا دوباره تکرار بشه
اینها همه از لطف الله ست که وقتی قدرت رو فقط به خودش میدی قشنگ راهو برات باز میکنه چشمتوبینا میکنه و گوشتو شنوا میکنه الحمدلله
سپاسگذارم استاد که خدا رو پیدا کردی و به ماهم معرفی کردی و این خدا عجیب زیباست…
از اتاقم تا فلوریدا راهی نیست
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
من برای اولین باره که بعد از 888 روز عضویت در این خانواده دارم متنی مینویسم و اولین باره که احساسی قلبی بهم میگه
تجربه ام رو به اشتراک بگذارم
دقیقا سال قبل در اواخر تیرماه با این فایل استاد برخورد کردم و فهمیدم خدای ساختگی ذهن دیگران رو سالها پرستیدم و ازش انتظار جواب داشتم . از خدای اشتباهی با روشهای اشتباهی که بهم آموزش داده شده بود درخواست های اشتباه میکردم و تازه دلخور و ناامید هم میشدم و باهاش قهر میکردم . خلاصه هیچ چیز سر جای خودش نبود . نه خدا نه من و نه زندگی من.
همون شبی که این فایل و شنیدم شب قدر من بود : لیله القدر خیر من الف شهر تنزل الملائکه و الروح فیها باذن ربهم من کل امر
صحبتها مال استاد نبود انگار از زبان فرستاده حق جاری میشد . تصمیم گرفتم همون لحظه و از خدا خواستم کمکم کنه توحیدی بشم
فردا صبح رفتم سر کار .شغلم اون موقع بازرسی آسانسور بود و سر ساختمانهای شهر میرفتم روزانه 5 تا ساختمان رو کنترل و بازرسی میکردم و مسئولیت جان انسانها رو به عهده داشتم و کارم سخت و دقیق و پر از مسئولیت و درگیری بود.
همون صبح فردا سر اولین ساختمان با مدیر شرکت نصاب آسانسور درگیری لفظی پیش اومد به خاطر سختگیری معمول کار من و چون عادت داشتم خیلی جدی نگرفتم و از ساختمان رفتم اما این دفعه اوضاع فرق میکرد . رئیسم ازم خواست از اون نفر شکایت کنم به کلانتری به علت فحاشی که به من کرده بود اما قبول نکردم . تا عصر مشخص شد اون نفر از من به چند ارگان مرتبط با شغلم شکایت کرده بود اون هم بر اساس داستان ساختگی خودش و تا سه روز بعد مشخص شد که حتی به تهران رفته بود و به ارگانهای مرکزی هم شکایت کرده بود و گروه تلگرامی بر ضد من درست کرده بود و از میان صنف آسانسور و نصابها یارگیری و استشهاد جمع کرده بود و خلاصه جنگ تمام عیاری بر ضد من و شرکتی که عضوش بودم راه انداخته بود. همه جا گفته بود تا فلانی رو اخراجش نکنم و بدبختش نکنم دست بردار نیستم .
من همون صبح فهمیدم و یاد آیه قرآن افتادم که : همین که گفتید ایمان آوردیم فکر کردید شما را رها میکنیم شما را امتحان می کنیم همچنان که امتهای قبل شما را امتحان کردیم
با خودم گفتم خدایا خودم گفتم میخوام توحیدی بشم حالا هم پاش وایسادم .جملات استاد تو گوشم بود :
اگر همه مردم جهان با هم متعهد بشن که تو رو نابود کنند اگر تو با رب باشی نمیتونند کوچکترین ضرری بهت برسونند.
همش فایل استاد رو گوش میدادم و سر کار میرفتم هر شب و روز گوش میدادم تا بهم قدرت بده و ترس و غم بر من پیروز نشه بعد از چند روز اوضاع بدتر و بدتر میشد . انقدر فشار بر رئیسم از همه طرف وارد شده بود که مدام بهم زنگ میزددر طول روز و با داد و فریاد اخبار بد میداد و کلا از عصبانیت و فشار کنترلی روی خودش نداشت ولی من آرام بودم و مدام میگفتم کاری نمیتونند بکنند.
حدود 10 روز بعد وارد ساختمان دیگری در شهر شدم برای بازرسی آسانسور و بعد از دوساعت که کارم تمام شد بیرون اومدم و دیدم که ماشینم را دزد برده (پراید مدل 74) در جا زدم زیر خنده گفتم خدایا مطمئن شدم کار خودت میخوای امتحان کنی ایمانم را اول اون تهدید و شکایت حالا هم ماشینم تنها داراییم و وسیله کسب درآمدم . من بهت باور دارم که هیچکس نمیتونه هیچ ضرری بهم برسونه وهیچ برگی بدون اذن تو زمین نمیافته . به همسرم زنگ زدم با خنده گفتم نگران نشیا ولی ماشین دزد برده .حالم خیلی خوب بود احساس اینکه خدا که جوابم نمیداد حالا داره نگاهم میکنه و امتحانم میکنه عالی بود میخواستم خودمو بهش اثبات کنم. تا دو سه روز درگیر کلانتری و دادسرا بودم و همه بهم میگفتن دیگه رنگ ماشینت نمیبینی بازش میکنن و میفروشن اما من نگران نبودم حتی نمیذاشتم زنم نگران بشه و غصه بخوره مدام میگفتم همه چی دست رب هست و همه چی درست میشه دو سه روز بعد دزدی که پیاده میرفتم سر ساختمانها در نقاط مختلف شهر و شهرستانهای اطراف ولی تمام مدت این فایل را گوش میدادم اومدم خونه و دکمه نشانه امروز من رو زدم و در کمال ناباوری فایل دزدیده شدن پیکان دنده آرژانتینی استاد برای اولین بار اومد . نمیتونید احساس اون موقع منو همسرم را تصور کنید . اشک شادی و حیرت از هدایت مخوف خداوند و سید حسین عباسمنش نامی که دست خدا بود.
خدای من خدای من خدای من اشک امان نمیده
انگار خدا در حین گرفتن امتحان تا دید بندش داره کم میاره و کمک میخواد آرام در گوشش گفت داری راه درست میری ادامه بده طاقت بیار ببین این بندمم قبلا امتحان کردم حالا چقدر حالش خوبه , عزیزم شده , انتخابش کردم دستم بشه . ببین سید حسین تونست تو هم میتونی
ادامه دادم با حال خوب هر روز پیاده تو گرما کلی راه میرفتم به این معجزه گوش میدادم توی خونه با زن و بچه میخندیدیم و شاد بودیم و امیدوار
از اون طرف شکایتها داشت پیگیری میشد و یک هیئت شامل روسای سندیکا و اداره استاندارد استان و حراست و غیره برای صدور رای نهایی سر ساختمان رفتن تا مقصر شناخته بشه و مجازات بشه و همه هم منو مقصر میدونستند چون شاهدی نداشتم و اون طرف کلی دروغ گفته بود. روز محاکمه منو که سر ساختمان دیگری مشغول به بازرسی بودم خواستند که سریع خودمو برسونم و از خودم دفاع کنم و من وقتی رسیدم با توکل به رب شروع به تعریف ماجرا کردم و محکم و قاطع واقعیت را گفتم و شواهد حضورم رو بیان کردم در این بین پدر اون فردی که بهم فحاشی و ازم شکایت کرده بود منو کنار کشید و در گوشم گفت پسر من از اینکه شما و رئیست قانونی وارد عمل بشید و مجوز کار ما رو باطل کنید ترسیده و دست پیش گرفته که پس نیافته و ما میدونیم شما کاری نکردی حالا هم اگر یه جوری قضیه رو شما کش ندید ما هم شکایتی نداریم خلاصه که در کمال ناباوری مسئول اداره استاندارد که ظاهرا در جریان همه چیز بود گفت من قول میدم این قضیه همین جا تمام بشه و شما هم بنویسید ما شکایتی نداریم و اونها نوشتند و همه شاهدان امضا کردند و اومدند روبوسی و معذرت خواهی کردند و جنگ بدون هیچ ضرری به من به پایان رسید . خوشحالی و سپاسگذاری من بینهایت بود
ماشینم چند روز بعد توی یک خیابان بدون باطری و بنزین رها شده پیدا شد و کل این امتحان حدود یک ماه طول کشید و بعد همه چیز برگشته بود به قبل انگار هیچ اتفاقی توی زندگیم نیافتاده بود اما من دیگه اون آدم قبل نبودم
من احساس ایمان به رب داشتم و زندگیم در مسیر جدیدی قرار گرفت هنوز توی این راه کلی زیبایی برای تجربه وجود داره و من هنوز دارم مدارها رو طی میکنم . میخواستم مثل استاد که اول خودش توی زندگیش بدست میاره و بعد به دیگران راه رو نشون میده اول ننویسم اول بدست بیارم و تجربه کنم بعد بنویسم و الان که دارم مینویسم چند ماهی میشه که رب جواب اون امتحانم رو داده و یه ماشین نو به طرز معجزه آسایی وارد زندگیم شده بدون اینکه کوچکترین تلاشی براش بکنم و من اینو مدیون ایمانم به رب میدونم .
میخواستم همه کسانی که وارد این راه میشن بدونن که رب امتحان میکنه و هدایت میکنه و پاسخ میده فقط باید صبر داشت و ایمان داشت و با حال خوب ادامه داد اگرچه ما عجولیم و همه چیز رو زود میخوایم ولی زمان برای رب معنایی نداره و وقتی که چرخه تکمیل بشه ما به خواستمون میرسیم فقط باید صبر کنیم و معنی صبر رو استاد بارها گفته
از این فایل هیچ وقت نگذرید و مدام بهش گوش بدید چون همیشه به سمت شرک از مسیر خارج میشیم و من این فایل استاد رو با گوشت و پوست تجربه کردم و هنوز دارم تجربه میکنم
رب به دلم انداخت که تا 3:30 شب بشینم با موس و کیبورد ویندوز این تجربه ام را بنویسم (کیبورد لپتابم خرابه) فکر کنم میخواد هدایتم کنه به مدار بالاتر
خداوند استاد و همسفرش رو برای ما حفظ کنه
به امید هدایت همه دوستان توسط رب
همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
سلام🙏
مممنوووون که به ندای قلبتون گوش دادیت.
و این کامنت زیبا و تجربه
توحید عملیتون نوشتید.
بسیار تاثیر گذار و زیبا بود کامنتون👌👌
با آرزوی بهترینها🌼
دمت گرم به خاطر این کامنت فوق العاده ای که نوشتی فرشاد عزیزم.
گفتی خدا امتحان میکنه هدایت میکنه و فقط کافیه ما ایمان داشته باشیم و حال خوب.. پسر دمت گرم. هیچ کسی نمیتونه به من ضربه ای بزنه و قدرت دست رب هست و رب من رو یاری میکنه و هدایت میکنه. رب مالک و فرمانروای دنیاست.. اوست که من رو خلق کرده و مغزم رو با تمام پیچیدگیش خلق کرده و اون به درون و بیرون من آگاهانه و اون من رو به مسیرهای صحیح هدایت میکنه. آفرین.
اون قسمتی که گفتی این آزمون گذشت اما من دیگه آدم قبل نبودم … عمق جانم شاد شد.. آفرین به این تغییر .. آفرین به این توکل . آفرین به این خداشناسی و ایمان.. امیدوارم همینطوری ادامه پیدا کنه
تبریک بهت میگم بابت خرید ماشین جدید داستان اون رو هم برامون شرح بده چون خیلی زیبا مینویسی دوست فوق العاده ام
هر روز به سمت زیبایی های بیشتر هدایت بشی و خداوند ره گشای مسیرت باشه.
در پناه رب.
من بعد از خوندن سوره یاسین یک دفعه اتفاقى واود سایت شدم و این مطلب رو گوش کردم خیلى هیجان زده شدم
سلام
– محبتها را ارج می نهیم و برایمان قابل احترام است ولی این را از خداوند خود میدانیم، یعنی سپاسگزاری اصلی مخصوص خداست.
– وقتی داریم درخواست میکنیم توکلمان به خداست یا برای آن آدم خاص است.
– خداوند براحتی درها را برای ما باز می کند واین توانایی دراوست.
– موقعیتها و رزق را به راحتی وارد سفره ما می کند و اوست که تواناست و قادراست
– خداست که می تواند ما را از عرش به فرش بیاورد وقتی که آنرا باور کنیم.
– نگاه توحیدی داریم، یعنی فقط به خدا توکل داریم و غیر از این باشد یعنی شرک داریم یعنی توکلمان به دیگری است.
– وقتی به رب متوسل هستی یعنی به هم نمی ریزی و میدانی که همیشه راهی هست خدا یار ویاور توست
– خداقلبهایی را برایت نرم میکند و پیروزیهایی را برایت بوجود می آورد که هیچ کس نمی تواند آن را انجام دهد.
– توکلت فقط به خدا باشد غیر از خدا باشد ضربه میخوری
– خدا را باور کن و روی مردم حساب نکن
– هر چی قدرت خدا را بیشتر باور کنی، بیشتر می گیری و بیشتر از او بهره مند می شوی
– طعم خوشبختی وآرامش در زندگی در گرو توکل به خداست.
– توکلت که به غیر باشد از خدا بیشتر و بیشتر دور میشوی
– پایه و اساس و زندگی و شخصیتت را روی خدا قرار بده و باتوکل به او باشد.
– سبک زندگی شخصی خودت را داشته باش دراین صورت با توکل به خدا ؛ کارهایت راحتتر انجام میشود.
– مسئولیت کامل تصمیماتت را به عهده بگیر.
– کاری که تصمیمش را میگیری و انجام میدهی بشه یانشه خودت آن را به عهده بگیر
– تردید و شک و دودلی بدترین چیزیست که تو را از راه درست دور می کند
– تا وقتی صد در صد مطمئن نباشی به آن نمی رسی. اینجاست که توکل به خدا معنی پیدا میکند.
– برای موفق شدن نیاز به کار کردن روی باورهایمان را داریم و نیازی به شکست خوردن نیست ؛ روی باورهایت که کار کنی حالت خوب میشود.
⭐در پناه فرمانروای کل کیهان⭐
به نام خداوند بخشنده ی بخشایشگر
🌹هفدهمین روز سفر🌹
سلام به همه ی هم فرکانسی های عزیز استاد گلم و خانم شایسته ی نازنین
یه موضوعی که اول میخوام بگم شاید خیلیا باور نکنن اینکه از وقتی این سفر زیبا رو شروع کردم هر سوالی که تو ذهنم پیش میاد هر تضادی که بهش بر میخورم و دنبال جوابش هستم وقتی میام قسمت جدید سفرنامه رو باز میکنم میبینم فایلش جواب اون موضوع اون روز زندگی من هستش مثلا دیروز تو فکر این بودم که دوستمو و یکی از اعضای خانواده ام واسم برای شروع کاری کمک کنن بعد که این فایل رو گوش دادم یه لحظه یادم افتاد که درسته اینا دارن به من کمک میکنن ولی من نباید رو اینا حساب کنم یا بگم که اینا دارن این کارو واسم انجام میدن و اگه کسی برام کاری انجام میده دستی از دستان خداونده وخیلی اتفاقای دیگه که درطول روز بهشون بر میخورم میام میبینم موضوع فایل اون روزسفر نامه داره به من تو اون مورد کمک میکنه
فایل فقط روی خدا حساب کن داره حرف دل منو میزنه منم یادم میاد خیلی زمان ها رو بقیه در خیلی موارد حساب کردم خدارو از یادم بردم گفتم فقط اون شخص خاص میتونه به من کمک یا انتظارم از دوستام و بقیه زیاد بود و جهان دیرم که چه سیلی هایی بهم زد تا بیدار بشم
خیلی حس خوبی داره وقتی آدم تمام کار هاشو دست خدا میسپار فقط از خدا انتظار داره فقط روی خدا حساب میکنه و به این ایمان داره که خداوند از بی نهایت روش به اشکال بی نهایت مختلف با استفاده از بی نهایت دستی که داره کارارو برا ما انجام میده پس باید حال درست نیست ما جلوی بنده ی خدا خم و راست بشیم درست نیست که نوکر ملت باشیم درست نیست از حرف مردم یااز دست دادن اعتبارمون پیش مردم بترسیم چون فقط خداست که به ما ثروت میده شهرت میده عذت میده هیچ کسی نمیتونه واسه ما کاری انجام بده فقط خدا خدایی که بشدت کافیست😍🙏
از استاد عزیزم که بهترین دست خداوند رو زمین روی من هستند بی نهایت سپاسگذارم که درس زندگی رو به ما یاد میده درس هایی که تو هیچ مدرسه ای نمیشه آموخت هیچ کسی نمیتونه اینقدر قشنگ قوانین رو توضیح بده و ما اینجور نتیجه بگیریم عاشقتم استاد😍🌷 وهمچنین ممنون از خانم شایسته هزیز که این سفر زیبا رو برای ما درست کردم که ما بیشتر رو خودمون کار کنیم و بهتر نتیجه بگیرم🌹🌷
آروزوی موفقیت ثروت زیاد سلامتی خوشبختی برای همه ی دوستان عزیزم دارم.
به نام خداوند بخشنده مهربان
🍃امروز هفدهمین روز سفرنامه و من هدایت شدم به فایلی که مدتهاست به این نتیجه رسیدم که فقط خداست ک هوای مارو داره و من فقط فقط روی خدا حساب باز کردم🍃
.
.
ناملایمات روزگار این درس رو ب من داد که فقط امیدم،نگاهم،درخواستم،توجهم به خدا باشه
.
.
بی معرفتیه اطرافیانم به من درس بزرگی داد که فقط خدایی که تو رو خلق کرده میتونه همیشه یا رو یا ورت باشه.
من نا آگاهانه انتظار داشتم از دیگران
.
.
خوشحالم که این درس بزرگ رو توی این سن سال گرفتم که بفهمم فقط منمو خدای خودم .
.
.
خدای بزرگ و مهربونم از روزی که منو در رحم مادرم مراقبت کردی و روزی ک به دنیا اومدم مراقبم بودی ،در شرایطی سخت زندگی کردم ولی بازم مراقبم بودی که راه درست رو همیشه انتخاب کنم،روزهایی ک باید انتخاب میکردم هدایتم کردی به انتخاب درست،روزهایی که باید تحمل میکردم غمهای بزرگ رو دستان روی شانه های من بود،وحالم و خوب کردی،
خدا مهربونم روزهایی که صدای خنده هام گوش فلک و کر میکرد در کنارم بودی و با من خندیدی…
و الان….
الان در این مسیر توحیدی در کنار من پا ب پای من هستی تا از راه درست خارج نشم…
.
.
خدای من شکرت بابت تمام داشته هام
شکرت بخاطر عزیزانم
بخاطر دختر قشنگم توتیا جانم
بخاطر سلامتی و احساس خوب که همیشه دارم
شکرت میکنم بخاطر پدر و مادرم
صدهزار مرتبه شکرت برای قلب پاک و مهربونم مادرم
بخاطر خواهر دلسوزم
خدای من آنقدر دارایی دارم که اگر بخوام بنویسم کاغذ و قلم کم میاد در برابر اینهمه نعمت که در اختیار من گذاشتی
.
.
مگر میشه من ب غیر تو امید ببندم
مگر میشه اینهمه محبتت رو فراموش کنم بی معرفتی کنم
خونه اول و آخرم تویی خدا جووونم
انقدررررر خوبی که در ذهن نمیگنجه
.
.من به افراد موفق در زندگی نگاه میکنم برای اینکه یاد بگیرم تجربه کنم و الگوی من باشند مثل استاد عزیزم🌹
.
.خدایا تویی ک من نعمت میدی
عززززت میدی….
حال خوب میدی…
.
.
خدایا تو با دستان پر مهرت به من کمک میکنی تو افراد مناسب سرراه من قرار میدی
تو هستی که. افراد و موقعیت های مناسب را سرراه من قرار میدی اینها همه از طرف اوست
اینها دستان تو هستن.
در وجود خودم باور دارم که خدای من از طریق فردی ب من کمک میکنه.
من قدرت میدم ب خداوند خودم ک میدانم همیشه کمک کنه در همه حال،در همه جا به کمک من میاد.
🌱🌱🌱من ب ربوبیت تو اعتقاد دارم پروردگارا🌱🌱🌱
🍃 پروردگارا به هدایت تو ایمان دارم🍃
🍃در وجود من تو قدرت داری مهربان پروردگارم🍃
🍃قرآن توحید است🍃
🍃توحید یعنی اعتقاد ب رب🍃
🍃توحید یعنی یگانگی خداوند🍃
🍃یعنی ربوبیت خداوند🍃
.
.
خدای باور دارم….
ایمان دارم…
اعتقاد دارم….
به من میدی خواسته هامو.
چون وعده دادی.
یاد گرفتم امروز قدرتمند باشم در برابر همه
سرم بالا باشه…
اگر از نظر مالی ضعیف تر باشم
ولی….
من ایمان ب خدایی دارم که به من وعده داده که ب من میده….
💞پس قدرتمند باش که ب تو داده بشه.💞
🍃یاد گرفتم که فقط به خدا تکیه کنم
خداااا محکمترین تکیه گاه بندگانش هست🍃
🔥روی انسانها حساب نکنم🔥
⭐اگر کارم به انسانی افتاد مثلا در اداره ای بگم خدایا خودت کمک کن خودت هستی که این مسئله رو میتونی حل کنی⭐
توکل به خداوند باشه…
امیدم ب خدا باشد…
برای اینکه من ب جایی برسم احتیاج نیست پیش کسی سر خم کنم،فقط فقط ایمان ب خدا داشته باشم.
🌠خدایا مارو هدایت کن
به راه بندگانی که به آنها نعمت دادی
نه کسانی که ب آنها غضب نموندی
و نه گمراهان🌠
دست خدا ب همراهتان
ممنون از گروه پر قدرت عباسمنش
افتخارم اینه که عضو سایت هستم
خدا صدهزار مرتبه شکر
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سلااااامم و درود به خانوم مقدم عزیز
خداقوت میگم بابت این همه انرژی خدایتون
واقعا من از اول کامنتتون تا آخرش فقط ایمان و توکل و امیدتون رو به خدای متعال تحسین کردم
چقدر عالی نوشتین که فقط روی خدا حساب باز میکنید
واقعا همه چی خداست و همیشه یار و یاور ماست تا ما به راحتی به تمام خواسته هامون برسیم
من بهتون تبریک میگم که آنقدر رابطه عالی با خدای خودتون خلق کردین و من ایمان دارم که بهترین هارو براتون رقم میزنه
شما بندگی کنید او بنده نوازی میکنه
من از خدا خود خدا رو براتون میخواهم چون خدا رو داشته باشید همه چی رو دارید
وجود نازنینتونو دوست دارم دوست خوشگلم.
سلام آقای سلیمی عزیز
ممنونم از شما منو مورد لطف خودتون قرار دادید
خداروشکر بابت همه چیز
خداروشکر که کامنتم مورد توجه دوستان قرار میگیره.
این پیام شما توی اول صبح انرژی منو چند برابر کرد برای ادامه،خیلی خیلی ممنونم
سلام.
چند ماه پیش(اسفند)یه پکیج آموزش زبان رو از یه سایت پیدا کردم و میخواستم بخرم.
قیمتش۹۹هزارتومن بود.
از خدا هم پرسیدم که بخرمش؟؟مناسب نباشه که گیر کنم ادامه ندمش.
گفت نه بخر.
خب منم با یه حس شوق و ذوق فراوااااان
و اینکه میتونم با یه برنامه ریزی زبان روو شروع کنم کلا خیلی حالم خوب بود.
وقتی فایل رو خریدم دیدم که….
خالیست! شوکه شدم اولش..
شاید باورتون نشه
ولی من هنوزم حسم خوب بود آخه خدا خودش بهم گفت بخر! هر اتفاقی هم که بیوفته خیره و به نفع منه.شاید کل نجواها کمتر از پنج مین از بین رفتن!😎
گذشت و گذشت تا همین چند روز پیش!
هدایت خدا رو توی چند مورد خیلی عاللللی حس کردم. و واضححح دیدم
و به خدا گفتم هدایتم کن که دوباره بشینم خوووب زبانمو بخونم از هر روشی که خودت میدونی.خب من اینو گفتم و رفتم به زندگیم رسیدم😂(یادم رفته بوداصن)
تاااا اینکه فردای اون روز (دقیق فردا هاااااا،tomorrow) صبح که بیدار شدم گوشیم رو برداشتم دیدم یه پیام اومده واسم. از طرف همون سایت !نوشته بود که سایتمون مشکلی داشت و کلا ازش غافل شدیم
و بهم گفت تو تلگرام ازش بگیرم فایل های زبان رو.
آقا من مردم:)بعد از پنج ماههههه
قشنگ فردای اون روز باید پیام بدن؟؟؟؟؟خدایا چی بگممممم از بزرگیتتتت خدایاسپاسگزارم.💓💓💓💓
ولی خداییش این جمله
«هراتفاقی که بیوفته به نفع منه،چه هاااا که نمیکنه»
من نتیجه های که از ایمان،از قانون میگیرم رو توی دفترم مینویسم و تکرارشون میکنم و برای خودم تایید میکنم.
این قسمت از سایت هم بنظرم مناسب بود با کامنت من و هم تکرار دوباره شد واسم :)
عاشقتونم💜
🎀🎀🦋به نامِ خداوندِ بخشنده ی مهربان🦋🎀🎀
سلامی به درخششِ خورشیدِ پَرِدایس که از لابلای شاخ و برگِ درختانِ بلندش دلبری میکنه مثلِ یک پِرِژکتور☀️
سلامی به زیباییِ دریاچه ی پرِدایس که مثلِ آینه ایه برای خودنمایی و طنّازیِ آسمون با اون اَبرهای خوشششگلش😍😍😍
سلام به استادِ عزیزم🌷تقدیم باعشق
سلام به مریم جانِ شایسته ام🌻تقدیم باعشق
سلام به همکلاسیهای عزیییزم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹تقدیم با عششق
در روزِ هفدهمِ سفرنامه ی صمیمی به یک فایلی هدایت میشیم که در دلش:
یک پیامِ صمیمانه🤗برای کسی که بخواهد
((برای آرزو اگر بشنود و بخواهد))
یک پیامِ مممحکم💪🤛🤜برای کسی که بخواهد
((برای من اگر بخواهم…))
یک پیامِ ققققدرتمند🤛🤜برای کسی که بخواهد
((برای آرزو اگر بخواهد که بشنود))
یک اتمامِ حجّت از طرفِ خدا برای کسی که بخواهد…
پیامی صَریییییح برای کسی که بخواهد…
جمله ای پپپپر از روحیه برای کسی که بخواهد…
نورِ امّید برای کسی که ببیند…
👌فقط روی خدا حساب کن…👌
یعنی خخخخیلی حرف ها…
برای من اگر باااور کنم…
این جمله چقدر معنی داره.این جمله یعنی فففقط خدا.ففقط به خدا اعتماد کن.فقط روی کمکِ خدا روی قدرتِ خدا حساب باز کن…
یادآوری میکنه به منِ آرزو که آرزو! تو تنها به دنیا اومدی و ففقط خدا باتو بود از اَزَل با تو بود…تا اَبَد با تو خواهد بود…
آرزو!
روی خدایی حساب باز کن که قبل از به دنیا اومدنت خدا بوووده و داشته در قالبِ پدر و مادرت برای تو لباسِ بچّه گانه…رختِ خواب…پَتو…که بندازی روت و دَمای بدنت رو تنظیم کنی…اسباب بازی هات آماده بوده قبل از اومدنت…شیرِ مادر که خداوند برات آماده کرده بود…
اوووووه…..آره.فففقط روی خدا حساب کن یعنی به ارتباطاتت نَناااااز….و همه شون رو از خدا بدون.
خدا هزار دستانه و از دستانِ مختلفش به تو یاری میرسونه…
خدا رو تتتنها انرژیِ منبع بدون…
اغرار کن آرزو:
بگو خدایا!
تتتنها انرژیِ منبع تو هستی ،منبعی که همه چیز رو در اختیار داره…🌺
همه ی قدرت از آنِ توست…🌺
قدرتمند تویی…عزّتمند تویی…دولتمند تویی…ثروتمند تویی..🌺.
تمااامِ زندگیِ من و تمااامِ عالَم به دستانِ تو گره خورده که ربِّ منی…🌺
تمااامِ خوبی ها در دستانِ قدرتمند و مممهربانِ توعه🌺
وقتی تو رو داشته باشم از هیچ چیز نمیهراسم…اگر تو رو داشته باشم…🌺
اگر تو رو داشته باشم از حرفِ مردم نمیترسم…از قضاوتِ مردم نمیترسم…و دیگا پیشِ هههیچ انسانی دستِ نیاز دراز نمیکنم…آه اگر تو رو داشته باشم به هههرچی میخوام میرسم🌺
اگر باور کنم و تو خدارو منبعِ قدرت و ثروت بدونم دیگه هههیچ انسانی هههرچقدر قدرتمند و ثروتمند قدرت و ثروتش در ذهنم ناچیز دیده میشه🌺
میخوام فقط روی تو حساب کنم…🌺
خدایا دارم براش تلاش میکنم…
تلاش برای اینکه هههر روز کمی بهتر بشم🌺
کمی آرام تر🌺
کمی مهربونتر🌺
کمی با ایمانتر🌺
کمی خلاق تر🌺
کمی قدرتمند تر🌺
میخواهم قدرت رو از همه بردارم…و فففقط به تو قدرت بدم…
این مممنم که حتی قدرت رو از تو میگیرم و یا به تو قدرت میدم..با ذهنم🌺من…ممن…فففقط من…
این منم که ظرفم رو به سمتِ تو میگیرم یا به سمتِ غیرِ تو…
این منم که ثروت رو از تو میخوام یا از غیرِ تو…
این منم که چشم به تو میدوزم…یا به غیرِ تو…
من باید باااور کنم که
تو خدایی…تو هستی که من رو خلق کردی!
تو خدایی هستی که به من جون دادی…
به من اعتبار دادی…به من علم دادی…
به من از رووووحِ پاکِ خودت دَمیدی…
تویی که برام مادر میشی…
تویی که برام پدر میشی…
تویی که لم یلد و لم یولد هستی…
تویی که از فضلِ خودت به من عطا میکنی…
تویی که قول میدی..وعده میدی و هههیچوقت زیرِ قولت نمیزنی….
تویی که حححرف نمیزنی و فففقط عمل میکنی…
تویی که از من محافظت میکنی…
تویی که دلسوزی مثلِ یک مادر…و سسخت گیر مثلِ یک پدر…تا من رو بزرگ کنی…من رو رشد بدی….
تویی که برام عشق میشی و دستِ نوازشگرِ یک عاشق…
تویی که برام پول میشی…
تویی که برام راه میشی…
تویی که برام لباسِ زیبا میشی…تویی که برام نووور و روشنایی میشی در دلِ تاریکی…
تویی که برام همسری مممهربان و وفادار میشی…
تویی که برام کودک و فرزند میشی…
تویی که برام عصا میشی…
تویی که برام بارون میشی….
تویی که برام چراغِ خونه میشی…
تویی که با یکی از دستانت یخچالم میشی..
با یک دستت فرش میشی…در قالبِ بافنده
با یک دستت سقف میشی…در قالبِ بنّا
با یک دستت خانه و ماشین میشی..
تویی که برام توو اوجِ گرما،یک لیوان آبِ خنک میشی..آخخخیش…
تویی که جیگرِ خنکم میشی…
فقط روی خدا حساب کن…
چون پیدا نننمیکنم کسی رو که بتونه مثلِ خدا کمکم کنه…
چون همه ی خوبی ها دستِ خداست…
چون ففقط خداست که وقتی ازش چیزی میخوام اَخماش نمیره توو هم…
اتفاقا که مممنتظره تا من فففقط بخواااام…
آخ اگر من بخواااام….اگر بخوام….
و تو خدای من…
تو از من چی میخوای…
ایمان…
اعتماد..
اعتماد کردن چچچچقدر مشکل است….
تو از من چی میخوای خدای من…
که فففقط به تو خیره بشم…به دستای تو…به بارانِ رحمتِ تو…
و جز تو رو بزارم کنار و تنها از تو یاری بخوام…
از من میخوای که سراااسر ایاکَ نَعبُدُ و ایاکَ نستعین بشم…
از من میخوای سراااپاااااا هذا مِن فضلِ ربّی بشم…
از من میخوای لا شریکَ لَه بشم….
از من میخوای صدَّقَ بالحسنی بشم تا دنیااااارو بریزی به پام….
فففقط به شرطِ باور…
باور به بودنِ همچین خدایی در کنارم…
باور به بودن ِ چچچنین خدای قدرتمندی…
و تکرارِ پناه میبرم به خداوند از شرِّ شیطانِ رانده شده…
الله اکبر…
خدایاششششکررررررت که من دارم تلاش میکنم تو رو بُلد کنم….
خدایاشششکررررت که تو رو ممممیخوام….اگر هنوز وجودم پپپر نشده از این همه باورِ رویایی که توو این دیدگاهم نوشتم و روحم پرواز کرد…اما
مهم اینه که من مممیییخوااااااام که اینها رو در وجودم پرورش بدم و فففقط باید توو مسیر بمونم.
خداایاااششششکررررت….
بالشِ نننرمِ زیرِ سَرَم تو رو ششششکر میگم…
دستااانِ پپپر مهرِ مادرم تو رو شششکر میگم….
پدرِ مممهربونم که من رو بغل کردی و گذاشتی روی شونه هات و از اون بالا دنیاااا زیرِ پام بود تو رو ششششکر میگم…
نگاهِ مممهربونِ خواهرم، ششششکررررت…
رگِ غیرتِ برادرانه ام ،ششششکرررررت….
سوووی چشماااای من، ششششکررررررت…
توانِ راه رفتنم ،شششکررررت….
سااایه ی درختِ کنارِ رودخونه،ششششکرررررت
چی دیگه بگم…
خدایاششششکررررت….
خدای قشنگِ من!
کسی که تو رو داره چچییی نداره…
کسی که تو رو نداره ،چچچی داره…
الهی!
ما را به راهِ راست هدایت کن…
به راهِ کسانی که به آنها نعمت داده ای((چه نعمتی بالاتر از خدا))
نه کسانی که بر آنها غضب نموده ای((چه غضبی بدتر از این که چون منی تو رو گم کنه ))
و نه گمراهان((چه گمراهی ای وووحشتناک تر از اینکه راهی که به تو ختم میشه رو گم کنه))
آمین…
من یک عباسمنشی ام💪🤗😍
این هم مدالِ افتخارم🎖🥇🏅
آرزومندِ آرزوهاتون آرزو…🌹🌹🌹
در پناهِ الله که باید فففقط روی اون حساب کرد👋
سلام آرزو جانم
چقدر زیبا نوشتی عزیز دلم
واقعاً خدا برایم همه چیز می شود اگر فقط و فقط از او بخواهم و بخواهم.
کامنتت را چندین بار خوندم و باز بعد از نوشتن این تشکر ، بازم قراره بخونم.
میخواهم قدرت رو از همه بردارم…و فففقط به تو قدرت بدم…
این مممنم که حتی قدرت رو از تو میگیرم و یا به تو قدرت میدم..با ذهنم🌺من…ممن…فففقط من…
این منم که ظرفم رو به سمتِ تو میگیرم یا به سمتِ غیرِ تو…
این منم که ثروت رو از تو میخوام یا از غیرِ تو…
این منم که چشم به تو میدوزم…یا به غیرِ تو…
ممنونم عزیزززززززم
برایت بهترینها را از تنها فرمانروای جهانیان خواستارم 😘😘😘
آرزوی قشنگم
دوست من
همکلاسی من
هم قدم من در راه
چقدر زیبا خدای خودت رو توصیف کردی
چقدر زیبا قدرت بخشیدی به کلامت
خیلی قشنگ احساست رو در قالب کلمات بیان کردی
آنقدر صاف و صادق صحبت میکنی به دل میشینه مهربونم
آرزوی قشنگم از خدا بهترین هارو میخوام برات
روزی باشه بیای برای ما دوستان هم فرکانسیت یکی یکی تعریف کنی ک به همه خواسته هات رسیدی دوست خوبم راهنمای من
هدیه خدا هستی برای من
به دستان پر مهر خدا میسپرمت عزیز دلم🌹
سلام ارزوی عزیز
خیلی خیلی زیبا نوشتین خیلی قشنگ بود خیلی احساساتی شدم ممنونم که این متن زیبا رو تولید کردین خداروشکر
درپناه تنها فرمان روای جهان خدایی که همه چیز میشکد شااااااد شاااااد باشی.
بانام خدای مهربان وباسلام خدمت شمادوست عزیزوهم فرکانسی
دلنوشتتون عالیییییی بود ولذرت بردم خداراصدهزارمرتبه شکر که منو دوست داشت وبه این مسیرزیبا وپرخیربرکت تقییر هدایت کرد تادراین جمع وخانواده صمیمی باشم
همیشه درپناه الله یکتاشاد وپیروز باشید🌻🌻🌻⚘⚘⚘🌷🌷🌷🌹🌹🌹
🎀🎀🦋به نامِ خداوندِ بخشنده ی مهربان🦋🎀🎀
سلامی به درخششِ خورشیدِ پَرِدایس که از لابلای شاخ و برگِ درختانِ بلندش دلبری میکنه مثلِ یک پِرِژکتور☀️
سلامی به زیباییِ دریاچه ی پرِدایس که مثلِ آینه ایه برای خودنمایی و طنّازیِ آسمون با اون اَبرهای خوشششگلش😍😍😍
سلام به استادِ عزیزم🌷تقدیم باعشق
سلام به مریم جانِ شایسته ام🌻تقدیم باعشق
سلام به همکلاسیهای عزیییزم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹تقدیم با عششق
در روزِ هفدهمِ سفرنامه ی صمیمی به یک فایلی هدایت میشیم که در دلش:
یک پیامِ صمیمانه🤗برای کسی که بخواهد
((برای آرزو اگر بشنود و بخواهد))
یک پیامِ مممحکم💪🤛🤜برای کسی که بخواهد
((برای من اگر بخواهم…))
یک پیامِ ققققدرتمند🤛🤜برای کسی که بخواهد
((برای آرزو اگر بخواهد که بشنود))
یک اتمامِ حجّت از طرفِ خدا برای کسی که بخواهد…
پیامی صَریییییح برای کسی که بخواهد…
جمله ای پپپپر از روحیه برای کسی که بخواهد…
نورِ امّید برای کسی که ببیند…
👌فقط روی خدا حساب کن…👌
یعنی خخخخیلی حرف ها…
برای من اگر باااور کنم…
این جمله چقدر معنی داره.این جمله یعنی فففقط خدا.ففقط به خدا اعتماد کن.فقط روی کمکِ خدا روی قدرتِ خدا حساب باز کن…
یادآوری میکنه به منِ آرزو که آرزو! تو تنها به دنیا اومدی و ففقط خدا باتو بود از اَزَل با تو بود…تا اَبَد با تو خواهد بود…
آرزو!
روی خدایی حساب باز کن که قبل از به دنیا اومدنت خدا بوووده و داشته در قالبِ پدر و مادرت برای تو لباسِ بچّه گانه…رختِ خواب…پَتو…که بندازی روت و دَمای بدنت رو تنظیم کنی…اسباب بازی هات آماده بوده قبل از اومدنت…شیرِ مادر که خداوند برات آماده کرده بود…
اوووووه…..آره.فففقط روی خدا حساب کن یعنی به ارتباطاتت نَناااااز….و همه شون رو از خدا بدون.
خدا هزار دستانه و از دستانِ مختلفش به تو یاری میرسونه…
خدا رو تتتنها انرژیِ منبع بدون…
اغرار کن آرزو:
بگو خدایا!
تتتنها انرژیِ منبع تو هستی ،منبعی که همه چیز رو در اختیار داره…🌺
همه ی قدرت از آنِ توست…🌺
قدرتمند تویی…عزّتمند تویی…دولتمند تویی…ثروتمند تویی..🌺.
تمااامِ زندگیِ من و تمااامِ عالَم به دستانِ تو گره خورده که ربِّ منی…🌺
تمااامِ خوبی ها در دستانِ قدرتمند و مممهربانِ توعه🌺
وقتی تو رو داشته باشم از هیچ چیز نمیهراسم…اگر تو رو داشته باشم…🌺
اگر تو رو داشته باشم از حرفِ مردم نمیترسم…از قضاوتِ مردم نمیترسم…و دیگا پیشِ هههیچ انسانی دستِ نیاز دراز نمیکنم…آه اگر تو رو داشته باشم به هههرچی میخوام میرسم🌺
اگر باور کنم و تو خدارو منبعِ قدرت و ثروت بدونم دیگه هههیچ انسانی هههرچقدر قدرتمند و ثروتمند قدرت و ثروتش در ذهنم ناچیز دیده میشه🌺
میخوام فقط روی تو حساب کنم…🌺
خدایا دارم براش تلاش میکنم…
تلاش برای اینکه هههر روز کمی بهتر بشم🌺
کمی آرام تر🌺
کمی مهربونتر🌺
کمی با ایمانتر🌺
کمی خلاق تر🌺
کمی قدرتمند تر🌺
میخواهم قدرت رو از همه بردارم…و فففقط به تو قدرت بدم…
این مممنم که حتی قدرت رو از تو میگیرم و یا به تو قدرت میدم..با ذهنم🌺من…ممن…فففقط من…
این منم که ظرفم رو به سمتِ تو میگیرم یا به سمتِ غیرِ تو…
این منم که ثروت رو از تو میخوام یا از غیرِ تو…
این منم که چشم به تو میدوزم…یا به غیرِ تو…
من باید باااور کنم که
تو خدایی…تو هستی که من رو خلق کردی!
تو خدایی هستی که به من جون دادی…
به من اعتبار دادی…به من علم دادی…
به من از رووووحِ پاکِ خودت دَمیدی…
تویی که برام مادر میشی…
تویی که برام پدر میشی…
تویی که لم یلد و لم یولد هستی…
تویی که از فضلِ خودت به من عطا میکنی…
تویی که قول میدی..وعده میدی و هههیچوقت زیرِ قولت نمیزنی….
تویی که حححرف نمیزنی و فففقط عمل میکنی…
تویی که از من محافظت میکنی…
تویی که دلسوزی مثلِ یک مادر…و سسخت گیر مثلِ یک پدر…تا من رو بزرگ کنی…من رو رشد بدی….
تویی که برام عشق میشی و دستِ نوازشگرِ یک عاشق…
تویی که برام پول میشی…
تویی که برام راه میشی…
تویی که برام لباسِ زیبا میشی…تویی که برام نووور و روشنایی میشی در دلِ تاریکی…
تویی که برام همسری مممهربان و وفادار میشی…
تویی که برام کودک و فرزند میشی…
تویی که برام عصا میشی…
تویی که برام بارون میشی….
تویی که برام چراغِ خونه میشی…
تویی که با یکی از دستانت یخچالم میشی..
با یک دستت فرش میشی…در قالبِ بافنده
با یک دستت سقف میشی…در قالبِ بنّا
با یک دستت خانه و ماشین میشی..
تویی که برام توو اوجِ گرما،یک لیوان آبِ خنک میشی..آخخخیش…
تویی که جیگرِ خنکم میشی…
فقط روی خدا حساب کن…
چون پیدا نننمیکنم کسی رو که بتونه مثلِ خدا کمکم کنه…
چون همه ی خوبی ها دستِ خداست…
چون ففقط خداست که وقتی ازش چیزی میخوام اَخماش نمیره توو هم…
اتفاقا که مممنتظره تا من فففقط بخواااام…
آخ اگر من بخواااام….اگر بخوام….
و تو خدای من…
تو از من چی میخوای…
ایمان…
اعتماد..
اعتماد کردن چچچچقدر مشکل است….
تو از من چی میخوای خدای من…
که فففقط به تو خیره بشم…به دستای تو…به بارانِ رحمتِ تو…
و جز تو رو بزارم کنار و تنها از تو یاری بخوام…
از من میخوای که سراااسر ایاکَ نَعبُدُ و ایاکَ نستعین بشم…
از من میخوای سراااپاااااا هذا مِن فضلِ ربّی بشم…
از من میخوای لا شریکَ لَه بشم….
از من میخوای صدَّقَ بالحسنی بشم تا دنیااااارو بریزی به پام….
فففقط به شرطِ باور…
باور به بودنِ همچین خدایی در کنارم…
باور به بودن ِ چچچنین خدای قدرتمندی…
و تکرارِ پناه میبرم به خداوند از شرِّ شیطانِ رانده شده…
الله اکبر…
خدایاششششکررررررت که من دارم تلاش میکنم تو رو بُلد کنم….
خدایاشششکررررت که تو رو ممممیخوام….اگر هنوز وجودم پپپر نشده از این همه باورِ رویایی که توو این دیدگاهم نوشتم و روحم پرواز کرد…اما
مهم اینه که من مممیییخوااااااام که اینها رو در وجودم پرورش بدم و فففقط باید توو مسیر بمونم.
خداایاااششششکررررت….
بالشِ نننرمِ زیرِ سَرَم تو رو ششششکر میگم…
دستااانِ پپپر مهرِ مادرم تو رو شششکر میگم….
پدرِ مممهربونم که من رو بغل کردی و گذاشتی روی شونه هات و از اون بالا دنیاااا زیرِ پام بود تو رو ششششکر میگم…
نگاهِ مممهربونِ خواهرم، ششششکررررت…
رگِ غیرتِ برادرانه ام ،ششششکرررررت….
سوووی چشماااای من، ششششکررررررت…
توانِ راه رفتنم ،شششکررررت….
سااایه ی درختِ کنارِ رودخونه،ششششکرررررت
چی دیگه بگم…
خدایاششششکررررت….
خدای قشنگِ من!
کسی که تو رو داره چچییی نداره…
کسی که تو رو نداره ،چچچی داره…
الهی!
ما را به راهِ راست هدایت کن…
به راهِ کسانی که به آنها نعمت داده ای((چه نعمتی بالاتر از خدا))
نه کسانی که بر آنها غضب نموده ای((چه غضبی بدتر از این که چون منی تو رو گم کنه ))
و نه گمراهان((چه گمراهی ای وووحشتناک تر از اینکه راهی که به تو ختم میشه رو گم کنه))
آمین…
من یک عباسمنشی ام💪🤗😍
این هم مدالِ افتخارم🎖🥇🏅
آرزومندِ آرزوهاتون آرزو…🌹🌹🌹
در پناهِ الله که باید فففقط روی اون حساب کرد👋