فقط روی خدا حساب باز کن - صفحه 97
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-19.gif
800
1020
پشتیبانی سایت
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
پشتیبانی سایت2015-07-06 00:00:002020-10-19 00:15:46فقط روی خدا حساب باز کنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خدایی که حامی منه در مسیر تغییر باورها و افکارم
با سلام خدمت استاد عزیزم
خدا رو شکر که باز ه فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و از اونها برخوردار
نکات این فایل برای من :
1.باید توی زندگیم از افراد موفق الگو بگیرم و با اونها رابطه داشته باشم اما نباید اونها رو توی ذهنم بولد کنم نباید روی اونها حساب کنم
2. اگر توی ذهنم قدرت رو میدم به آدم ها یعنی شرک خفی در وجودم هست و همین شرک من رو از نعمت و ثروت خوشبختی دور میکنه
3. خداوند تنها منبع رزق و نعمت و سلامتی و خوشبختیه
4. اگر خدا رو ببینم فقط و فقط به ثروت های به غیر الحساب میرسم
5. اگر فقط خدا رو ببینم به حایی میرسم که تمام جهان برای من کار میکنن و برای من پول می سازن
6. کلمه ی ربّ ار ریشه ی رب ب به معنای فرمانروا و صاحب اختیاره نه از ریشه ی ر ب و که به معنی پروراننده اس
7. هر کس و هر چیزی در ذهنم بزرگ بشه من رو از خداوند دور میکنه
8. اون کسی که میتونه برای من هر کاری رو انجام بده فقط خداونده
9. اگر من توحیدی بشم با خدا یکی بشم هیچ کس نمیتونه ذره ای به من آسیب برسونه
10. خداوند ی انرژیه که به شکل ظرف من درمیاد
11. خداوند رو به هر شکلی در ذهنم بسازم به همون شکل وارد زندگیم میشه
12. خداوند رئیس منه
13. خداوند همترین فرد در زندگی منه
14. اگر به خدا وابسته بشم نه ترسی دارم و نه غمی
15. توحید عملی یعنی هماهنگی آنچه که در مورد خداوند بر زبانم جاری میسازم با آنچه که در رفتارم نشان می دهم
16. تمام افراد موفق و تاثیر گزار جهان افرادی بودن که به ربوبیت خداوند اعتقاد داشتن فارغ از هر دین و مذهبی
17. اگر کسی من رو تهدید میکنه به واسطه قدرت و اعتبارش ومن میترسم ازش یعنی به قدرت خداوند اعتقاد ندارم
18. مشکل ما مسلمانان اینه که به ربوبیت خداوند باور ندارم
19. یک مومن واقعی از هیچ کس انتظاری نداره
20. هر چی انتظارم از بنده های خدا کمتر و از خداوند بیشتر باشه ثروت بیشتری رو دریافت میکنم
21. خداوند همه چیز به من میده اگر باورش کنم
22. باید آدم ها رو از لحاظ قدرتی که دارن توی ذهنم کوچیکشون کنم البته با احترامی که براشون قائلم
23. اگر بندگی خداوند رو بکنم اونم اربابی خودش رو به بهترین شکل انجام میده و همیشه به یادم هست .
استاد عزیزم خودشناسی این فایل برای من مهمترین دستاورد این فایله من فهمیدم که :
در گذشته ی ای نه چندان دور تمام وجودم رو شرک فراگرفته بود چون هم آدم ها توی ذهنم بزرگ بودن و هم قدرت خداوند توی ذهنم کم و نتیجش هم جز خواری و ذلت چیزی نبود .به هر کسی که بها دادم هیچ کاری برام نکرد .
اما از وقتی که قدرت خداوند رو توی ذهنم ی کم بردم بالا همه کار داره برام میکنه
از وقتی که انتظارم رو از بنده های خداوند آوردم پایین و انتظارم رو از خداوند بردم بالا خودش داره حسابم رو پر میکنه
از قتی که از بنده های خدا فاصله گرفتم و بیشتر به خدا نزدیک شدم داره بیشتر بهم میده
از وقتی که سعی کردم فقط زبان نباشم و رفتارم رو هماهنگ کنم با گفتارم همه چیز داره بهتر میشه
سپاسگزارم استاد که برای اولین بار مفهوم توحید و شرک رو برام واضح کردین و فهمیدم کجای این قضیه قرار دارم و دارم تلاش میکنم که از میزان شرکم کمتر کنم و به همون نسبت کفه ی توحیدم داره میره بالاتر
به نام الله یکتا
تجربه شخصی من از توحید و شرک
چند وقت پیش درخواستی رو داشتم
که به یکی از اعضای خانواده میگفتم
و جوابی نمیگرفتم و این من رو بیشتر
عصبانی میکرد و احساس قربانی شدن
بیشتری میکردم (نتیجه شرک)
و بعد از گذشت چند روز
به خودم گفتم من
از الله خدای خودم
درخواست کردم یا از دیگران؟
و همون لحظه از خدای خودم
درخواست کردم و ایده هایی
در همون زمینه الهام شد
که خیلی راحت تر به خواسته
خودم برسم ( نیتجه توحید)
سلام واقعا با تمام وجودم میتونم بگم استاد عزیز از شما ممنونم من دیروز این فایل گوش دادم و برای روزی خودم چشمم از جیب اطرافیانم برداشتم و چشم به منبع روزی رسانی خودش دوختم یه روزه که همش راه میرم میگم پول خوبه خدا بده کار خوبه خدا درست کنه باور کنید تو این یه روز کنارش این باور هم تمرین کردم که من میتونم به چیزی که دلخواهم برسم معجزه شد برام همش دارم میگم خدایا شکر همش داره برام پول میاد و از این بابت خوشحالم این متن نوشتم تا به این فایل ایمان بیارید بچه ها باور و ایمان معجزه میکنه من که بدستش آوردم شما هم میتونید
سلام به استاد عباس منش بزرگوار وخانم شاییته عزیز و تمام دوستان سایت
توحید توحید توحید
چقدر این فایل من رو یاد روزهایی میندازه که به خاطر یکم اضافه حقوق بیشتر و یا به خاطر ارتقاع شغلی و یا توجه مدیرانی که در سازمانشون کار میکردم جلوشون خم و راست میشدم که همیشه هم تو دلم این بود چی میشه این مدیر یا این مدیر کل فلان ارتقاع یا فلان وام رو برام درست کنه که جالب این بود که همیشه برعکس میشد به مشکل برخورد میکردم حتی تا جاهای خوبی هم پیش میرفت ولی لحظه آخر همه چیز خراب میشد و جالب اینه زمانی که فقط به خدا ایمان پیدا کردم و فقط از خداوند خواستم اتفاقات بزرگ رخ داد من از اون سازمان آمدم بیرون و حتی درآمدم هم از اون مدیران بیشتر شد .
ممنون استاد به خاطر یکی از بزرگترین پاشنه های آشیلم که بهم یاد آوری کردین که فکر کنم دقیقا الان زمانش بود.
موفق وپیروز و ثروتمند باشید
💎به نام خدایی که فرمانروای تمام جهانیان است💎
خیلی این فایل رو دوست دارم ، خدارو شکر میکنم که میتونم این حرفا رو بشنوم ، خدارو شکر میکنم که تو این مسیر هستم و تشکر میکنم از استاد عزیز برای این فایل فوقالعاده که با هر بار شنیدنش جهانو جور دیگه میبینم.
💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎
میخوام به یاد بیارم جاهایی که شرک ورزیدم چه ضربه هایی خوردم و جاهایی که قدرت رو از عوامل بیرونی گرفتم ، چطور خدا دست منو گرفت🥲
یادمه یه دوستی داشتم که خیلی هم بهش علاقه داشتم و میخواستم که یه جورایی رابطمون ادامه پیدا کنه ، به حدی من سعی میکردم که این آدمو از خودم راضی نگه دارم و باب میل اون رفتار کنم که اصلا خودمو کلا فراموش کردم و تو ذهنم خیلی بزرگش کرده بودم ، جالب اینجاس که این بنده خدا اوایل وقتی منو میدید هول میشد و خیلی در مقابل من احساس کمبود اعتماد به نفس داشت ولی اواخر همین آدم جوری با من رفتار کرد که به قول استاد صدای خورد شدن استخونامو شنیدم.
خودم بزرگش کردم تو ذهنم ، خودم تو ذهنم قدرت دادم بهش ، خودم هم عاقبشو دیدم.
و خدا دوسم داشت که گذاشت این بلا سرم بیاد ، چون بعدش خودشو پیدا کردم.
بعدش با استاد آشنا شدم و دگرگون شدم اصلا و به قولی دیوانه وار سر به کوه و بیابون گذاشتم .
ولی خب همیشه یه قسمتی از شرک و یه قسمتی از توحید تو وجودمون هست و به قول پیامبر آنچنان مخفیه که نمیشه به راحتی پیداش کرد.
🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺
با یه بنده خدایی همکاری میکردم ، رو باور های ثروت آفرین هم کار میکردم ، این بنده خدا هم پیشنهاد های خوبی به من داد و من رو این آدم حساب کردم و تو ذهنم این بود که اینا نتیجه ی کار کردن رو باورامه .
نمیدونم شایدم بود ولی من آنچنان روی این آدم حساب کرده بودم که اصلا دیگه همه چیو فراموش کرده بودم و حتی کمتر هم رو باور هام کار میکردم و میگفتم خب الان دیگه همه چی اوکیه دیگه و این آدم همونیه که همه کاره ست و …
چنان ضربه ای من از این آدم خوردم که اصلا تا مدت ها اسمش میومد حالم بد میشد ولی به لطف خدا و پیگیری فایل های استاد تونستم ذهنمو کنترل کنم و یه مدار حسابی بیام بالا ، یه مدار درست حسابی اومدم بالا و الآن همون آدم مبهوت مونده که من چطور دووم آوردم و از این و اون گاهی پیگیره کار های منه ، یه بارم دیدم دور و بر محل کار من میچرخید ، ولی شکر خدا باور های توحیدیمو تقویت کردم و خیلی آسوده خاطر تو دلم گفتم هیچکس نمیتونه اون چیزی که من تو زندگیم خلق کردم رو از دستم بکشه بیرون.
🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂
دیگه کم کم بهتر شدم تو مبحث اجرای توحید در عمل ولی خب واقعا مخفیه دیگه ، نمیشه بگم من کاملا توحیدی ام.
با یه نفر همکاری میکردم و آدم خوبی هم بود ، بعدش هر کار دیگه ای بهم میگفتن انجام نمیدادم و میگفتم نمیرسم چون میخوام فقط با فلانی همکاری کنم.
یه مدت که گذشت واکنش جهانو دیدم و دیگه یه خورده بهتر میتونستم فکر خدا رو بخونم.
چند تا بدقولی از این آدم دیدم و گفتم خب من باید الآن درسمو بگیرم.
گفتم ازین به بعد هر کسی برای کار بهم بگه ، کارشو انجام میدم ، مهم نیس طرف کیه .
آقا من اینو مکتوب کردم رو کاغذ و یه جورایی اون یه ذره قدرت رو که تو ذهنم به اون آدم داده بوده بودم رو ازش گرفتم و دادم به خدای خودم.
آقا از فردا این آدم اصلا عجیب شده بود ، محبت های عجیب ازش میدیدم ، با همه یه جور دیگه رفتار میکرد بامن یه جوری دیگه ،جوری که انگار من رفیق جون جونیشم رفتار میکرد.
اینجا ها زمان هایی بود که من بهتر فهمیدم که تاثیر شرک چیه و توحیدی بودن چه کار میکنه با آدم ها.
به قول استاد وقتی به توحید میرسی انگار مردم فرشته هایی از جانب خداوندن که فقط میخوان بهت خدمت کنند.
☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️
حالا میخوام در مورد چند تا نمونه از جاهایی که توکل کردم رو بنویسم تا یه جورایی برای خودم یادآوری بشه.
یادمه به جا کار میکردم ، اون کسی که اونجا مسئول بود شرایطی برای اجرای کار گذاشت که اصلا برای من به صرفه نبود ، یعنی با شرایط اون من فقط میتونستم به اندازه ی حقوق یک روز کارمندم و هزینه غذای اون کار کنم و خودم انگار رایگان کار کردم.
من اعتراض کردم و گفتم ببین اینجوری به صرفه نیست و من اینکارو انجام نمیدم.
اون آقای مسئول یه خنده ای به من زد و گفت همینه که هست ، یه جورایی هم با زبون بی زبونی گفت الآن اینجا کار نکنی ، باید بیکار بمونی .
منم واقعا به غیر از اون کار ، کار دیگه ای نداشتم تو دست و بالم ولی هیچی نگفتم فقط گفتم اینجوری به صرفه نیست و رفتم ناهارمو بخورم.
موقع خوردن ناهار تو دلم داشتم میگفتم خدایا خودت اوکی کن برام که این بنده هات با من اینجوری حرف نزنن .
خدا شاهده من هنوز ناهارمو تموم نکردم گوشیم زنگ زد ، یه دستی از بی نهایت دستان خدا بود ، گفت میرسی بیای یه کار رو انجام بدی ، گفتم آره میام.
👑کار خوبه خدا درست کنه👑
👑💎👑💎👑💎👑💎👑💎👑💎👑💎👑
باز یادمه یه بار تو مسائل کاری همچین مسئله ای پیش اومد و من اعتراض کردم ، با من تهدید آمیز حرف زدن و یه چیزایی گفتن که با روحیات من سازگار نبود .
من هیچی نگفتم ولی تو ذهنم اون آدم رو کوچیک کردم و به یکی دو روز نکشید یه نفر بهم زنگ زد گفت نصاب داری بزاری فلان جا یه کاریو انجام بده ، خلاصه هدایت شدم به چند تا کار درست حسابی با دستمزد های خیلی بالاتر از اون کار قبلی.
💸🌧️💸🌧️💸🌧️💸🌧️💸🌧️💸🌧️💸🌧️💸
یه داستان دیگه هم یادم میاد اینه که از یه نفر ۲۷ میلیون طلب داشتم ، یه روز اومد گفت تو که نیروی فنی داری ، یه پروژه تو فلان جا هست اونم برام انجام بده .
منم گفتم باشه مشکلی نداره انجام میدم ولی شما ۲۷ تومن بدهی رو تسویه کن و مبلغی که بابت دستمزد اون پروژه باید بگیرم رو قبل انجام کار میگیرم بعدش کارو انجام میدم.
آقا من اینو گفتم اصلا بهش برخورد ، گفت میدونی من کی ام ، تو با این حرفت داری به من میگی بد حساب ، من که نمیخوام پول تورو بخورم و از این حرفا.
منم خیلی خونسرد اصلا نمیدونم به چی فکر میکردم ، گفتم شرایط جدید کار من اینجوریه که اول پول میگیرم بعدش کارو انجام میدم ، اعتبارم هم سر این پولا خراب نمیکنم که پول بگیرم و انجام ندم ولی شما اعتباری نداری چون …
باز این بنده خدا قاطی کرد و گفت ببین اصلا تا نیای کار اون پروژه رو استارت نزنی همین ۲۷ تومن هم نمیدم داشت غر میزد و دیگه کم آورده بود داشت وارد مسائل خانوادگی من میشد و من میخندیدم بهش.
یکی از نیرو هام که اونجا بود تعجب کرده بود ولی من تو دلم داشتم میگفتم این بابا داره چرت و پرت میگه ، اگه خدا داره رزق و روزی میده که کاره ای نیس.
تو دلم هم گفتم خود خدا این پول منو بهم میده ، حالا یا از دست همین آدم ، یا از دست یه نفر دیگه.
فک میکنم فردا یا پس فردای اونروز بود که یه پیامک واریز برام اومد و ۳ میلیون برام واریز شده بود.
منم پیامو دیدم گفتم خدارو شکر ولی نمیدونستم کی ۳ تومنو برام واریز کرده .
بعد نیم ساعت تقریبا ، همون بنده خدا که ۲۷ تومن بدهکار بود زنگ زد گفت ۳ تومن برات کارت به کارت کردم ، الباقیشو هم برات شبا کردم.
در ادامه هم باز یه جوری حرف زد که اگه اون پروژه دیگشو انجام ندم بیکار میشم ، حرفای چرت و پرت که بی ایمانی توش موج میزنه.
منم گفتم اوکی ، اگه تمام کمال تسویه میکنی قبل اجرا ، میام انجام میدم در غیر اینصورت نه.
خلاصه قبول نکرد و من هم تو دلم این بود که خدا بزرگه و یه اتفاق بهتر میوفته.
تو همون چند روز یه کاری بهم پیشنهاد شد که خیلی بهتر از هر کار دیگه ای بود و سود خیلی خوبی داشت برام.
👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑
اینا یه سری اتفاقات بود که دوس داشتم بنویسم که یادم بیاد که وقتایی که توکل کردم به خدا چطور همه چیو برام منظم کرده و وقتایی که شرک ورزیدم چطور چک و لقد خوردم.
البته که به لطف خدا و به کمک آموزه های استاد همون چک و لقد ها ، بهترین انگیزه ها برای حرکت من بوده
همون چک و لقد ها باعث شد که من خدا واقعی رو تو زندگیم پیدا کنم و قدرت رو از دیگران بگیرم
همین سلب قدرت از دیگران و قدرت دادن به رب باعث شده که اینجوری سرمو بالا بگیرم و محکم راه برم
همین توکل کردن فقط به رب باعث شده که هر روز زندگی برام زیباتر باشه و همه پیگیر من باشن که بدونن دارم چه کار میکنم که همه چیم با برنامه ریزی دقیق پیش میره ،
همین حساب کردن فقط روی خودش باعث شده که نسبت به همه چی آسوده خاطرم و خیالم راحته
و خدا منو دوست داشت که وقتی رو کسی دیگه ای جز خودش حساب کردم ، بلا سرم آورد ، چون وقتی بلا سرم اومد خودشو پیدا کردم ، وقتی خودشو پیدا کردم و بهش توکل و تکیه کردم از اون تضاد ها به نفع خودم استفاده کردم.
عاشقم بر قهر و بر لطفش بجد
بوالعجب من عاشق این هر دو ضد
👑💎👑💎👑💎👑💎👑💎👑💎👑💎👑
از خدا میخوام کمکمون کنه تا فقط به خودش توکل و تکیه کنیم که این کار مارو به پادشاهی جهان میرسونه.
از خدا میخوام توحید رو در دل ما جاری کنه.
از خدا میخوام کمک کنه فقط خودشو بپرستیم و از خودش یاری بجوییم.
سلام خدمت شما همراهان عزیز
یک سال پیش به یه دوستی ۱۲ میلیون پول برداخت کردم و قرار بود برای من به ازای پولم وسیله ای بفرسته. ۵ ماه پیش بهم زنگ زد گفت این مارکی که شما میخوایین دیگ شرکت نمیزنه ی مارک و طرح دیگه ای برات میفرستم. منم فقط همون مارکی که باهاش توافق کرده بودم را میخواستم گفتم نه لطفا همون جنس را بفرست اگر ندارید پولم را بده جایی دیگ خرید میزنم. گفت ن من ک نمیتونم پولت را پس بدم باید یه طرح دیگ ای انتخاب کنی. خلاصه ما با هم بحثمون شد و من قبول نکردم گفتم پول منو پس بده اصلا به شرکت شما اعتماد ندارم. قبول نکرد منم هر چی باهاش تماس گرفتم جواب منو نداد و ایشون در یه شهر دیگه بودند و منم چون سر کار بودم نمیتونستم مرخصی بگیرم و برم آدرسش را پیدا کنم.خلاصه گفت حالا صبر کن تا جنس جدید بیاد. بعد از سه ماه باز هم جنس جدید نرسید و و ایشون اصلا جواب تلفن و پیامم را نمیداد.منم مطمئن بودم دیگه این شخص اون طرح و مارکی که من سفارش دادم را نداره گفتم باید برم پیداش کنم. فقط درگیر مرخصی بودم و نمیتونستم مرخصی بگیرم که هدایت شدم به تمرین ستاره قطبی. هر روز صبح روی برگه مینوشتم خدایا تو دلش را نسبت به من رئوف کن که پول منو پس بده اولش که مینوشتم واقعا باور نداشتم میگفتم اخه چطوری چطور ممکنه آدمی ک جواب تلفن منو نمیده چطور پول منو به این راحتی پس میده من باید برم ازش شکایت کنم تا شکایت نکنم که پولمو نمیده. روز دوم دوباره نوشتم و روز سوم و روز چهارم بعد از ۴ روز موقعی که از سر کار برمی گشتم روی صفحه گوشیم پیامی اومد از طرف همون شخص. برام نوشته بود که البته اینم بگم خیلی خیلی محترمانه متن پیامش این بود که همین روزا قراره پولی دستم بیاد به محض جور شدن پولتو را به کارتت میذارم. خیلی خوشحال شدم و خداروشکر کردم اما متاسفانه من یه ذهن منطقی خیلی قوی دارم اصلا نمیپذیرم که این کار را خدا برای من انجام داده چون اینقدر راحت اتفاق می افته که فکر میکنی روند طبیعی زندگیه.ذهنم منو درگیر میکنه اینکه معجزه نبود و دقیقا یادمه قبل از اینکه روی برگه بنویسم گفتم خدایا اگر این شخص به همین راحتی پول منو بده من به قانون تو ایمان میارم.به خودم میگم مگه این کار را نشد نمیدونستی دیدی شد چرا باز با خودت درگیری اما هنوز با خودم درگیرم
مورد دوم.چند وقت پیش یه کرم سفارشی دادم برای لکه های پوستی. و اصلا نمیدونستم کجا گذاشتمش و با قیمت خیلی بالایی خریدمش. ایقد فکر کردم ولی بازم یادم نیومد کجا گذاشتمش جاهایی از خونه را که فکر میکردم ممکنه اونجا باشه را گشتم اما نبود فکر کردم زیپ کیفم باز بوده تو خیابون و جایی افتاده و دیگ نمیبینمش.دوباره متوسل شدم به نوشتن نوشتم خدایا لطفا کرمی که سفارش دادم برای لکه هام اونو به دست من برسون. نوشتم و رهاش کردم و دیگ اصلا بهش فکر نکردم روز بعد خواهرم تو کابینت دنبال چیزی میگشت صدا کردم بیا وجیهه کرمت را اینجا گذاشتی. خدا میدونه من اصلا یادم نمیاد که کی داخل کابینت گذاشتمش چون یه قوطی کوچولویی بود فکر میکردم یه جایی افتاده همین حالام اصلا یادم نمیاد کی داخل کابینت گذاشتمش. و آخر کابینت پشت ظرفا گذاشته بودمش و امکان نداشت حالا حالا ها پیداش کنم چون اصلا فکرم به اونجا نمیرفت. و باز هم دوباره ذهن منطقی منو درگیر کرد. این که اتفاق مهمی نیست که تو براش خوشحالی. خیلی طبیعی بود ک کرمت پیدا بشه. مدتی هست که دارم قرآن را از اول مطالعه می کنم هر جا به حضرت موسی و قوم یهود میرسم دقیقا یادم خودم میفتم. هر چی برای قوم یهود معجزه میومد اونا باور نمیکردن چون ذهنشون خیلی منطقی بودو حالا منم درگیر همین منطقم.
مورد سوم.: دیروز به مقداری پول نیاز داشتم و اون مقدار داخل کارتم موجودی نداشتم برگه ای برداشتم و نوشتم خدایا من به این مقدار پول نیاز دارم لطفا از فضل بی کرانت به من ببخش. بعد رفتم به محیط کارم. که رئیسم دیروز به همه کارمنداش یه کارت هدیه داد و اون مقداری ک مورد نیاز من بود در این کارت هدیه بود حالا یه مقدر کمتر بود نسبت به پولی که من نیاز داشتم اما اختلافش خیلی کم بود اولش خیلی خوشحال شدم و خداروشکر کردم بعدش گفتم خب که چی به همه کارت هدیه داده فقط به تو ک نداده بگی کار قانون بوده. برای خودم دلیل میارم خب اونا هم در این فرکانس بودند و یا ممکن بود یه اتفاقی میفتاد و رئیس امروز کارتهای هدیه را نمیداد اصلا ممکن بود کارت های هدیه را با اینکه آماده بودن چند روز دیگه بده چرا باید دقیقا روزی این کارت را بده که من از اول صبح درخواستش را نوشتم و دقیقا همین روز به این پول نیاز دارم و چند روز دیگه به شدت امروز بهش نیاز ندارم. چند رو زدیگ از حساب های دیگ به من پول میرسه و من امروز خیلی نیاز دارم و همین امروز پاسخ داده شده.
و من دقیقا میبینم با قانون چقدر همه چیز خوب پیش میره زندگی عالیه اما وقتی به قانون شک میکنم از مسیرم دور میشم و باز هم با دیدن این همه نتایج من درس نمیگیرم
دوستان اگر پیشنهادی دارند لطفا به من کمک کنید که چطور با ذهن منطقیم کنار بیام و اینقدر برای خودم درگیری ذهنی درست نکنم؟
سلام روز۱۷
باورتوحیدی این فایل پراز اگاهی بودبا اینکه قبل گوشش داده بودم ولی اینارانگار حرف های جدیدی داشتم می شنیدم مثلا اون جا که استادمی گه وقتی باورتوحیدی داریم ونعمت های زیادی به دست میارم باید حواسمون باشه به محض قدرت دادن به کسی غیرخدا درها نعمت بسته میشه من این با گوشت واستخوانم تجربه کردم
وقتی که می گه هیچ کس هیچ قدرتی نداره توزندگی تو می فهمی هنوزخیلی راه مونده که بایدبری خیلی کاروتلاش بایدانجام بدهی وکلی باورهای توحیدی ایجادکنی می فهمی هرچقدربیشترجلو میری برخلاف تمام کارها یاد نمی گیری خالی میشی خالی ازحرص ونگرانی وتردید خالی از حالا چکارکنم ها جالا چی میشه ها هرچی بیشترادامه می دهی می فهمی ای دل غافل عجب اگاهی نابی داشتی درون خودت وتوازش ناغافل بودی
این ردپا این جا میزارم تا اگر روزی کمی ازمسیراگاهی دورشدم یادم باشه من چه گوهرباادرزشی دروجودم دارم یه چیزی که ماها بعدبه من یاداوری کنه ازکجا به چه خواسته عالی رسیدم خدایا شکرت بابت این مسیرعالی واین دوستان ناب وفوق العاده فارغ ازجنسیت
خدایاشکرتتتتتتت
به خدای یکتا
سلام به استاد عزیزم
۱۷ سفرنامه
من این فایل روک اقای عطار روشن خیلی زیبا میکس کردن ک اول از خداوند سپاسگذارم و بعد از استاد عشقم با اون صدای دلنشین و قدرتمندشون
وبعد از اقای عطار روشن بابت میکس زیباشون تمام روز ک از خونه بیرون میرم توی مسیر گوش میدم چقد زیباست اونجا ک استاد میگه هیچ کس هیچ قدرتی تو زندگی تو نداره هیچکس هیچکس
قدرت مطلق خداست
ایاک نعبد و ایاک نستعین
خدایا تنها و تنها و تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم
یادمه برای کار یک بار روی یه نفر حساب باز کردم و اون مدرک دانشگاهیمو میخواست ک من هنوز نگرفته بودم و بدهکار بودم ۵۰۰ تومن به دانشگاه رفتم النگومو فروختم بدهکاریمو دادم ولی یک ماه طول کشید تا مدرکو بهم دادن و هیچ وقت دیگه دنبال اون کار نرفتم و اون شخص رو ندیدم
و همیشه ناراحت بودم ک النگومو فروختم چون بعدآ من به راحتی اون پولو میتونستم پرداخت کنم ولی اون النگو رو دیگه نتونستم بگیرم
بعدش هیچ وقت به کسی رو نزدم برای کار و شجاعانه نشستم درس خوندم قبول شدم در شغلی ک عشق و علاقه منه ک به زودی شروع میشه
خدایا من فقط روی تو حساب باز میکنم
عاشقتونم ❤❤
به نام خداوند مهربان
سلام و درود به تمام دوستان عزیز و اساتید محترم . 🌹🤩
صبح که اومدم روز ۱۷ سفرنامرو ببینم متوجه شدم فایلی هسته که قبلا دیدم اونم دوبار توی دوره ی توحید در عمل خواستم رد شم ولی گفتم چی زیبا تر از توحید هر فایلی که از توحید صحبت میشه خیلی خیلی باعث میشه من متحول شم یه احساساتی درونم هست که نمیدونم چی باید بگم درموردش هیجان شادی کلی چیز باهم و خیلیی حس خوبیه و دوس دارم بیشتر بشنوم .
وقتی گوش دادم فهمیدم خدای من این فایلی که یک ماهه پیش گوش دادم چقدر یادم رفته بود شاید تمااام حرف های استاد به یادم بود و حفظ بودم ولی اگاهی های این فایل از ذهن من پاک شده بود و چقدر توی این یک ماه من شرک ورزیدم و به این و اون قدرت دادم و اشتباه کردم .
فقد تورا ستای میکنیم و از تو یاری میجوییم
برای خودم تعجب بود که چطور از یادم رفته بودو چقدر مانع کارم شده بود این موضوع و چقدررررر حس بد بهم داده بودو تمام لحظاتی که شرک ورزیدم اومد توی ذهنم . از خداوند میخوام که منو یاری کنه و فقد فقد از خودش میخوام و میدونم هیچکس روی زندگی من کنترل و تاثیری نداره هیچکس جز خداوند .
باید هر لحظه از خودمون بپرسیم که دارم به چی توجه میکنم از کیدکمک میخوام و به کی قدرت میدم ؟
خدارو شکر که از این فایل نگذشتم و باز هم در راه توحید قرار گرفتم هروز یک برگ درمورد باور های توحیدم مینویسم و حتی با وجود اینکه این یک ماه من اینقدر سست شده باور هام ولی توی سال جدید یکی از اهدافم توحیدی شدن در عمل بود و چقدر ناگوار که اینطور فراموش کردم ولی تعهد میدم که هروز یک برگ از توحید بنویسم و همیشه سعی کنم توحیدی باشم .
خدارو صد هزار مرتبه شکر که با شما اساتید عزیز اشنا شدم همگی خوشبخت و سلامت باشید هاقبت بخیر در دنیا و اخرت خدانگهدارتون 🌹🙏🏻
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشنده و مهربان
روز هفدهم سفرنامه شروع با فایل روی خدا حساب باز کن.
خدایا شکرت که امروز هم به من فرصت خلق زندگیم را دادی.
شکرت که هر روز هدایتم می کنی.
استاد من این فایلو قبلا گوش داده بودم ولی انگار الان تازه فهمیدم داخلش چی هست و شما چی گفتین.
با خودم میگم چی شد اخه؟ منکه اینو قبلنم گوش داده بودم پس چرا کلمات برام تازگی داشت و من باز فهمیدم که تکاملو نادیده نگیرم، من بزرگ تر شدم و رشد کردم.
با خودم میگم واقعا چه زمان هایی بود که من به بقیه قدرت می دادم و فکرشم نمی کردم یه شرک خیلی خفی در دلم دارم.
واقعا چرا احساسش نمی کردم چقدر مخفی بوده خدای من!!
من حتی به پدر و مادرمم قدرت داده بودم که اون ها زندگی منو به دست دارن و می تونن کمکم کنم.
چقدر من رمان خوندم و داخل همشون یه عالمه شرک بود.
یه عالمه روی بقیه حساب کردن بود و یه عالمه زمین خوردن…
چقدر قدرت رو به دستان بقیه دادن بود…
اینکه بقیه بهت اسیب می زنن، بقیه چشمت می زنن، برات دعا می نویسن زندگیت بد شه، اگه باهاشون دشمن بشی تو رو پیش بقیه بد می کنن…
و همه اینا قدرت دادن به غیر خدا بود…
منم یه زمانی این جوری بودم…
یادمه می گفتم خوش به حال فلانی باباش چه دوستای با نفوذی داره این جوری همه کار براش می کنن..
توی اداره بهش کار میدن، یه کار اسون پیدا می کنه و هزار تا چیز دیگه… غافل از اینکه بابا اینا همه شرکه.
تنها کسی که قدرت داخل دستاشه خداونده خودش گفته که چه وقتایی که همه می خوان یک ادم رو از عرش به فرش بکشن و من نمی زارم و چه زمان هایی که می خوان به عرش برسوننش و باز هم من نمی زارم.
و اینجوری می فهمیم که اگه قدرت رو بدی به دستای اون، تو رو به عرش می رسونه و اگه قدرت رو یک عامل بیرونی بدی از عرش با کله می یوفتی روی فرش..
خدایا تو چقدر بزرگی، چقدر خوبه که من تورو عامل قدرت می دونم و خیالم راحته که تا با دادن قدرتت به من برای ساخت زندگیم، خیالم راحته که هیچ کس و هیچ چیز نمی تونه داخل زندگیه من تاثیر بزاره. شکرت خداجون شکرت♥