اکثر افراد به جای خلق شرایط دلخواه، تابع شرایطی شدهاند که در آن گیر افتادهاند.
تنها زمانی از شغلی که دوستش ندارند دست میکشند، که مطمئن شوند شغل دلخواهشان آماده و مهیا است. وگرنه خود را با همان شرایط وفق میدهند.
تنها زمانی تصمیم به هجرت خواهند گرفت که، مطمئن شوند در شهر یا کشور جدید، شرایط مساعد و تضمین شدهای برایشان مهیاست. وگرنه در همان شهر می مانند.
شاید این طرز فکر منطقی تر به نظر برسد، اما هماهنگ با قوانین کیهانی نیست. و در یک کلام، راه زندگی در شرایط دلخواه، از مسیر این طرز نگرش نمیگذرد.
ما آفریده شدهایم تا خالق زندگی و شرایطمان باشیم، ما آمده ایم تا شرایط دلخواهمان را خلق و تجربه کنیم؛ نه شرایط موجود را.
ما هیچگاه تابع شرایط نبودیم چون می دانستیم که ما خالق شرایطیم… اگر تصمیم گرفته بودیم که خود را با شرایط وفق دهیم،
آیا هرگز چیزی به عنوان، کشاورزی بوجود میآمد؟
آیا هرگز صنایع شکل میگرفتند؟
آیا می توانستیم از این سر دنیا به آن سر دنیا فقط در کمتر از یک روز سفر کنیم؟
آیا اصلاً نسل مان ادامه می یافت یا بیماری ها ما را از پا در آورده بود!
تمامی تغییراتی که در جهان ایجاد شده، از تکنولوژی های پیشرفته تا انجام کارهایی که حتی همین چند سال پیش غیر ممکن می نمود، حاصل این دیدگاه است که ” ما خودمان خالق شرایط هستیم”
این باوری است که من برای تغییرِ شرایط زندگی ام، ساختهام.
نتایج این تفکر نشان دهندهی درستی این تفکر است. اولین قدمی که باید برای تغییر برداری، ایجاد چنین باوری است.
ایجاد این ایمان که خداوند توانایی تغییر شرایط را در من آفریده و برای بهبود شرایطم، حتی از من هم مشتاقتر است وهمواره در این مسیر، هدایتگر من است.
وقتی فضل خداوند و فراوانی جهان را باور می کنیم و ایمان می آوریم که ما قدرت ایجاد و تجربه شرایط دلخواهمان را داریم، آنگاه دیگر هیچ محدودیتی را نمی پذیریم. دیگر نمی گوییم ببینیم چه میشود!
دیگر تردیدی باقی نمیماند. بلکه خواسته مان که مشخص می شود، تنها با ایمان، توکل و اشتیاق، قدمهای مان را استوار برمی داریم.
ساختن چنین ایمانی، بهایی است که باید برای ساختن شرایط دلخواهت بپردازی. این ایمان تو را در مداری قرار میدهد که ایدهها، آدمها و همهی آنچه برای تجربهی شرایط دلخواهات نیاز داری، آنجا منتظر و آماده خدمت به تو است.
این وعده خداوند است و به قول قرآن:
«چه کسی وفادارتر از خداوند به وعده ی خویش است؟!»
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- دانلود با کیفیت HD333MB28 دقیقه
- فایل صوتی ما خالق شرایط خودمان هستیم25MB28 دقیقه
دوست عزیز جناب عباس منش
بنده سال ها قبل در یکی از سمینارهای شما در دفترتان در کوچه ای نزدیک میدان ولیعصر تهران شرکت کردم آن موقع جوانتر بودید و موهای پرپشتی داشتید و هنوز دیپلم نگرفته بودید یا فکر کنم فقط دیپلم داشتید. نمی دانم الان چکار کرده اید و به کجا رسیده اید. یادم هست در آن سمینار هم چیزهایی در مورد اینکه زمینی در بندرعباس داشتید و از این صحبت ها میکردید. کلا چیز به دردبخوری نصیبم نشد چون معلوم نبود واقعا لب کلام شما چیست. امروز هم این فایل صوتی را گوش کردم و واقعیتش چیز به دردبخوری نصیبم نشد. هر چیزی را که گفتید خودم میدانستم و حتی منطق من بالاتر است که در ادامه به آن خواهم پرداخت. منظورم این است که این حرف ها واقعا به درد کسی نمیخورد جز خود شما این را از دیدگاه کسی میگویم که کتاب های بسیاری در زمینه مسایل موفقیت و روانشناسی موفقیت خوانده ام و در مورد فعالیت هایم به جزییات نخواهم پرداخت چون تمایلی به شناخته شدن و عقده شهرت ندارم. پیشتر از هرچیز می خواهم بپرسم چرا اسم سایتتان را گذاشته اید “گروه تحقیقاتی عباس منش”؟ سوالم این است که در مورد چه چیزی دارید تحقیق میکنید که دیگران تحقیق نکرده اند؟ چه یافته اید که دیگران قبلا به آن دست پیدا نکرده اند؟ و چرا اسم خودتان را روی آن گذاشته اید؟ آیا خیلی خودشیفته هستید؟ آیا دوشیدن شیر بز یا نیمرو درست کردن با تخم مرغ محلی یا سوار شدن موتور یا ماشینی که در ایران مجوزش وجود ندارد و در فلوریدا مجوز دارد هدف خیلی بزرگ و خاصی میتواند باشد که افراد را به آن تشویق میکنید؟ آیا در این 15 سالی که از آن سمینار تا این فایل صوتی دوباره شما را دیدم چکیده تحقیقاتتان این بوده است؟ آیا شکار رفتن که برای شما لذت دارد برای موجودی که شکار میشود هم لذت بخش است؟ کجای این کار هدف بزرگی است؟ آیا شما که از مردم فرار کردید تا یک جای خلوت 60 هکتار زمین پیدا کنید تا در آنجا در آرامش باشید 60 هکتار زمین در ایران نمی توانستید پیدا کنید که شیر بز بدوشید یا اسب سواری کنید یا چند حیوان زبان بسته شکار کنید؟ آیا شما که همه را تشویق میکنید از شما الگوبرداری کنند اگر هم رسالتتان جهانی شد و همه خواستند مثل شما باشند آیا در آن صورت به همه 60 هکتار زمین خواهد رسید؟ آیا منتهایی بر خواست بشر و طمع بشر برای داشتن هرچه بیشتر می توان متصور شد؟ آیا اسکندر مقدونی و هیتلر بزرگترین طمعکاران تاریخ نبودند که عقده جهانگشایی و زمینخواری داشتند و سرنوشتشان چه شد؟ آیا شما نمی توانستید به جای خریدن 60 هکتار زمین در فلوریدا برای لذت بردن از دوشیدن شیر بز نژاد آمریکایی یا “هر چیزی که محدودیتی نداشته باشد” یک هکتار زمین در ایران می خریدید و مثلا یک گلخانه تاسیس میکردید و به واسطه آن 10 نفر را شاغل میکردید؟ کدام یک از این دو هدف والاتر است؟ لذت شخصی از دوشیدن شیر بز یا روزی 10 خانوار را به سر سفره شان رساندن آن هم افرادی که هم وطن شما هستند نه اینکه سرمایه خود را بردارید و به خاطر فرار از محدودیت ها از مملکت بگریزید و پول خود را در دامن آمریکایی ها بریزید؟ آیا اهداف شما صرفا برای لذت شخصی است یا سودی برای اجتماع هم دارد؟ اگر سودی دارد عنوان کنید. ثروتی که ادعا میکنید به دست آورده اید در قبال فروش چه چیزی به دست آورده اید؟ آیا از قبال برگزاری سمینارهای مختلف و کارهایی شبیه این نبوده یعنی پول مردم مملکت ما نبوده است؟ چرا شما از قبال مردم مملکت خودتان به ثروتی دست یافته اید که هدفتان فقط دوشیدن شیر بز و لذت بردن از آن است؟ و حالا نتیجه تحقیقات 15 ساله اینهاست؟ چه حرف تازه ای برای مردم دارید؟ من که هم به آن سمینار و هم به الان شما نگاه میکنم خنده ام میگیرد آن زمان هم خنده ام گرفته بود. به نظر من که شما گمگشته ای بیش نیستید. موتور هارلی دیویدسون خود را با عشق برانید و هواپیمای شخصی خود را در ویلایتان فرود بیاورید موتور و هواپیمایی که با پول این مردم خریده اید چرا که تمام اینها به درد مردم خودتان نمیخورد جز خود شما. این نامش موفقیت نیست. شما فرد دوست داشتنی ولی گمگشته ای هستید. توصیه میکنم کمی هم به حقیقت کارهایتان فکر کنید و هدفتان فرار از محدودیت ها نباشد هرچند که میدانم نمی توانم به شما توصیه ای داشته باشم و شما راه خود را خواهید رفت. حداکثر کاری که می توانم بکنم تغییر خودم است و نمی توانم کسی را تغییر دهم. کاش شما هم این را میدانستید و اینقدر به دیگران توصیه نمی کردید که چه چیزی خوب است و چه چیزی بد؟ تمام این سوالها برای این بود که می خواستم کارهای شما را زیر سوال ببرم چون از نظر من تمام چیزهایی که برشمردید یا برنشمردید فاقد ارزش ذاتی است و هدف غایی یک انسان متعالی نمی تواند باشد. هدف غایی یک انسان متعالی کمک به همنوع باید باشد نه داشتن موتور هارلی دیویدسون یا کرایسلر یا دوشیدن شیر بز یا شکار کردن حیوان زبان بسته و به سیخ کشیدن تن بی جانش و سوار شدن بر هواپیمایی که با پول هم وطن خودت خریده ای. برای شما تنها یک دعا می توانم بکنم و آن اینکه امیدوارم کمی اندیشه کنی. اندیشیدن را تبلیغ کن این میتواند بزرگترین رسالت تو و بزرگترین هدیه ات به هموطنانت باشد در آن صورت خواهی دید که دیگر کسی به حرفهای تو توجهی نمی کند.
اولا تشکر میکنم که در نهایت نظر بنده را تایید کردند و این نشانه خوبی است ولی نظر بنده را 24 ساعت بعد از ارسال تایید کردند پس از تایید نظرات افرادی که بعد از من نظر ارسال کرده بودند. دوما نمیخواهم وارد بحثی که به آن اشاره کردید شوم چون خودم اهل اندیشه ام میتوانم دلایل زیادی در رد این فکر ارایه کنم. مصداق آن ضرب المثل هم خدا و هم خرما است. البته من تازه با سایت ایشان آشنا شدم و هرچقدر کند و کاو میکنم به این نتیجه میرسم که نظرات ایشان پا جای پای دیگران گذاشتن است و هیچ حرف و تحقیق تازه ای ندارند. الحمدلله در کشور خودمان افرادی هستند که به خاطر فرار از محدودیت ها از مملکت نگریخته اند و شعارشان تغییر دادن شرایط نیست بلکه مانده اند و عملا شرایط را تغییر میدهند و در زمینه تولید محتوای علوم موفقیت بسیار پیشرو هستند البته از نظر علمی. آدرس هیچ سایتی را نمیدهم ولی اگر جای بنده بودید و آنها را با این محتوا در کنار هم میگذاشتید به این نتیجه میرسیدید که محتوای این سایت زیاد علمی نیست که نام تحقیقاتی بر آن گذاشته شود. قبلا هم گفتم ایشان فرد دوست داشتنی هستند ولی از نظر بنده داشتن تراکتور یا حتی هواپیمای شخصی که اهدافی صرفا برای لذت فردی است نمیتواند برای انسان های متعالی موفقیت تلقی شود ولی برای افراد عادی میتواند تلقی شود.
جناب رفیعی پور
اگر کتاب های موفقیت را خوانده باشید جمله ای در آنها نوشته شده: آدم خوشبین هواپیما را اختراع میکند و آدم بدبین چتر نجات را. اگر شخص بدبینی وجود نداشت یا به نظرش توجهی نمی شد چتر نجات هم اختراع نمیشد. مدیر سایت حرف شما را در ابتدا گوش کرده بود و نظر بنده را قرار نداده بود ولی بعدا تصمیم گرفت که قرار دهد و این نشانه رشد و بلوغ است که جسارت کرد و نظر بنده را هم قرار داد. البته بنده بدبین نیستم بنده واقع بینم و نگفتم آموزه های ایشان به درد کسی نمی خورد گفتم به درد خودشان میخورد و مسلما افرادی که شبیه ایشان فکر میکنند. وقتی کسی به این سایت مراجعه میکند و فقط تعریف و تمجید از ایشان میبیند کمی مصنوعی به نظر میرسد و یک عقل سلیم مشخصا صرفا با دیدن تعریف و تمجیدها به حقانیت آن روش ایمان پیدا نمی کند. پس شما واقعا نباید چنین چیزی را بخواهید که حرف بنده منعکس نشود. مشخصا شما اگر حاکم یک کشور یا حتی مدیر یک مجموعه کوچک باشید شخص دیکتاتوری خواهید شد که اجازه اظهار نظرهای خلاف خود را نخواهید داد و این سمی است که در نهایت باعث شکست بیزینس شما می شود. کشور آمریکا به این دلیل یک سوم اقتصاد جهان را اداره میکند که یک آزادی بیان نسبی برای همه چیز در آن وجود دارد. آیا شما اخبار انتخابات 2016 آمریکا را در رسانه ها نمیبینید؟ چه نتیجه ای از آنها میگیرید یا فقط تماشا میکنید؟ آزادی بیان پایه رشد هر جامعه ای از کوچکترین تا بزرگترین جوامع است. پس دوست عزیز کمی افق دید خود را گسترده تر کرده و منتقد را نکوبید. شما سعی کنید انتقاداتی که بنده مطرح کرده ام را با استدلال رد کنید تا شاهد مکالمه ای چالش برانگیز و بدور از تعصب باشیم. بیایید تمرین دموکراسی کنیم و به نظر همه احترام گذاشته و دیکتاتور نباشیم.
“من نمی خواهم از استاد عزیزمان دفاع کنم و به نظر شما توجهی داشته باشم و بحثی با شما انجام دهم فقط خواستم چند مطلب را به عرضتان برسانم تا کمی آگاه تر شوید”
دوست عزیز این جمله شما را چند جا خطاب به دیگران تصادفا دیده ام فارغ از اینکه نظراتتان را با یک جمله تکراری شروع میکنید و شاید فقط همین یک جمله را برای شروع صحبت میدانید باید بگویم از نظر ساختاری جمله شما اشتباه است. این از این.
ثانیا شما که گفتید قصد حمایت از ایشان را ندارید ولی کاملا با تعصب برخورد کردید. آیا میدانید که در علم روانشناسی چند مورد که به تعداد انگشتان یک دست هم نمی رسد وجود دارد که دانشمندان آنها را به اثبات رسانده اند و یکی از آنها این است که تعصب مساوی با جهالت است؟ چون وقتی در مورد چیزی تعصب دارید حتی مسایل غیرمنطقی در مورد آن را هم با جان و دل پذیرا میشوید. آیا این یافته که با آزمایشات فراوان به اثبات رسیده را رد میکنید؟ آیا مثلا اگر شما نسبت به خانواده تان تعصب دارید تحمل میکنید که شخصی آنها را زیر سوال ببرد؟ مسلما خیر و در این حالت شما حتما واکنشی نشان خواهید داد. حال چه خانواده شما محق باشد یا نباشد.
در ثانی به بنده توصیه کرده اید که از اینجا بروم چون با شما هم فرکانس نیستم. دو مطلب از این جمله برداشت می شود. مورد اول که در پاسخ به یکی از دوستان که توصیه شما را به من داشت عنوان کرده بودم و خواسته بودم که تمرین دموکراسی کنیم و به نظر دیگران احترام بگذاریم. به شما هم اعلام می کنم خواهر عزیز تحمل پایین شما نشان میدهد که اگر چنانچه مدیر یک مجموعه کوچک شوید همه نظرات مخالف را با این استدلال که در فرکانس شما نیست مورد بی توجهی قرار خواهید داد که این در نهایت باعث شکست شما خواهد شد. شما اگر ندانید یک مجموعه کوچک را چطور میتوان به سرمنزل مقصود رساند مسلما به موفقیت در عرصه های بالاتر هم نخواهید رسید. این یک دلسوزی برادرانه بود. ثانیا آقای عباسمنش از ایجاد اصطلاحی تحت عنوان “فرکانس مثبت” اهداف بالاتری داشته اند و آن را در اختیار شما قرار نداده اند که استفاده ابزاری کنید که در نهایت گفتم چنانچه از این مسئله سوء استفاده کنید و شکست بخورید ممکن است شکستتان ر ا هم پای ایشان بنویسید و بگویید این چیزها به درد هیچ کسی نمی خورد.
همچنین من نیازی ندارم که موفقیت های خودم را جایی جار بزنم هرچند با آقای عباسمنش موافقم که صحبت کردن در مورد موفقیت تاثیر دارد ولی این مسئله از شخصیتی به شخصیت دیگر تفاوت دارد. شخصی مثل من این صحبت را درونی یا در تنهایی با خود انجام میدهد شخصی مثل ایشان با صحبت کردن برای شما انگیزه اش بیشتر میشود.
و در پایان به من توصیه هایی کرده بودید. میخواهم این سوال را از شما بپرسم شما از کجا میدانید من با شما هم فرکانس نیستم. فرکانس بنده از شما هم بالاتر است. شما از کجا میدانید من از این سایت استفاده نمی کنم شاید آموزه های ایشان بیشتر به درد من میخورد و شاید من دارم در مورد روش ایشان تحقیق میکنم و اگر به نقطه ای برسم که بدانم محصولات ایشان ارزش تهیه کردن را دارد مسلما آنها را تهیه خواهم کرد. ایشان در ویدیوی پاسخ به نظرات این پست گفته اند که اگر به یک احمق انگیزه بدهی یک احمق باانگیزه خواهی داشت. مسلما اگر یک محقق عالم نظرات ایشان را تایید کند از تایید یک احمق بالاتر خواهد بود. پس شما منتقد را نکوبید و سعی کنید به سوالاتی که در آنجا مطرح کرده ام موشکافانه جواب بدهید. من دوست دارم طرف صحبت با من از آگاهی بالایی برخوردار باشد طوری که بتواند مرا در بحث شکست دهد ولی در صحبت های شما موردی ندیدم که بتواند صحبت های مرا زیر سوال ببرد. پس شما را به کسب آگاهی و دانش بیشتر و نه صرفا تکرار حرف های دیگران دعوت میکنم. اتفاقا من با آقای عباسمنش در یک جهت شنا میکنیم و بنده با ایشان بیشتر هم فرکانس هستم تا شما. سوال کلیدی که من از آقای عباسمنش داشتم پرسیده بودم که مواردی که شما عنوان کرده اید از نظر بنده موفقیت نیست. خود شخص بنده برنامه های بزرگتری دارم و این برنامه های بزرگتر از مجرای موفقیت برای دیگران میگذرد و فکر نمی کنم نیاز داشته باشم کسی به من بگوید که میتوانم یا نمی توانم چون من به خودم ایمان دارم. حتی نیاز ندارم به خدا ایمان داشته باشم. ولی خواهر عزیز شما مشخصا شخصی هستید که باید یک عامل بیرونی برای انگیزه بخشی به شما وجود داشته باشد تا بباوراند که شما کاری را می توانید انجام دهید. من همیشه به این ضرب المثل ژاپنی ایمان داشته ام که میگوید: “اگر شخصی کاری را توانسته انجام دهد پس تو هم می توانی و اگر هیچ کس نتوانسته کاری را انجام دهد تو باید آن را انجام دهی”
و در پایان لازم است یک نکته دیگر خاطرنشان کنم. شما چرا باید اینقدر ضعیف باشید که با انتقاد شخصی که شاید با شما هم فرکانس نباشد اینقدر به هم بریزید به جای این کار سعی کنید انتقادات مرا موشکافانه رد کنید. من از یک مخاطب قوی بیشتر استقبال میکنم تا یک مخاطب ضعیف.
پاینده باشید.