خالق شرایط یا قربانی شرایط؟ - صفحه 24 (به ترتیب امتیاز)

417 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فواد بنیادی گفته:
    مدت عضویت: 877 روز

    به نام خداوند مهربان و بخشنده

    سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم خدایا شکرت

    روز 142

    خالق شرایط یا قربانی شرایط ؟

    خیلی ها هستند عوامل بیرونی را عامل موفقیت ها و شکست هایشان می داند

    اگر پول خوب نمی سازند دولت پدر مادر و …. را عامل می داند

    خییلی برایم جالب است وختی از بعضی ها می پرسم چرا فلان کار را انجام ندادی و چرا در این شرایط هستی خییلی هایشان جواب سان همین است که مگه میشه با همین شرایط کشور به موفقیت رسید ؟

    و من الگو های که برای خودم یافتم را وختی برایشان می گویم می گویند آنها چانس داشتن و هزاران دلیل برای سر پوش گذاشتن برای بی عرضگی خود می آورند

    من از وختی دیدگاهم را راجع به این مسأله تغییر دادم و فقط خودم را خالق شرایط دانستم تمام اتفاقات تغییر کرد و همان های که عامل نا توانی خودم می دانستم حالا دستی از دستان خداوند شدن و به من خییلی کمک هم می کند تا پیشرفت کنم و از زمانی ویژگی های مثبت آنها را با خودشان و بقیه تکرار میکنم خییلی برخورد خوبی با من پیدا کردن

    یادم است وختی دولت قبل بود مردم می گفتن کاش دولت قبلی بود کاش دوران فلان ریس جمهور می بود

    و همان مردم حالا که دولت تغییر کرده می گن کاش دولت قبلی برگرده

    و خداوند را سپاسگزارم که در این مسیر هدایت شدم و مثل اکثریت جامعه فکر نمیکنم

    خدایا شکرت

    من خالق تک تک اتفاقات زندگی خودم هستم من با فرکانس ها و باور هستیم زندگی خودم را خلق میکنم خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    زهره برزه کار گفته:
    مدت عضویت: 880 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام استادعزیزم سلام مریم جان عزیزم امیدوارک که در همه شرایط حال دلتون خوب عالی باشه

    در مورد حل مسایل زندگی من هر بار سرکار میرفتم دقیقا همیشه فکر میکردم دیگران مقصر هستن ولی من اومدم اینجا توی محل کارم که هستم با شروع دوره عشق و مودت یاد گرفتم که زهره باید اینجا بمونی وباید با بهترین شکل رفتار کنی و رفتار ببینی و دریافت حس خوب حال خوب از ادمه همهی ادمها خوب و مهربان هستن والان دارم روی روابطم کار میکنم گفتم روابطم باد باهمه خوب کنم هموجور تو کارم خوب کردم تجسم تفکر همه چی رو خوب دارم انجام میدم چون من خالق زندگی خودم هستم من همه کارهارو انجام میدم در تک تک به قول یکی از مربی هام و شما که فکر میکنم شاگردشما باشن فرش قرمز پهن نکردن و تلاش کن و زندگی کن و تغییر کن خدایا شکرت حل کنیم خدایا شکرت ممنون چقدر فایل کمرا به نشانه ام هدایت کن قشنگه من دلم میخواست فایل بعدی رو ببینم محیطش حرفاش توذهنم بود نمیدیدم هر چی از خدا بخواهی بهت میبخشه به راحتی اکثر وقتا نمیزنم فایل نشانه ها امروز زدم خواستم ببینم وزدم و هدایت شدم چه محیط زیبایی خدایا شکرت نور خورشید چمن اندام زیبای استاد خدایا شکرت درختان سرسبز زیبا قدم زدن استاد تو فضای باز و اسمان ابی زیبا به به خدایا شکرت کلاه زیبا دلم میخواد فقط و فقط به زیبایی ها توجه کنم و بی زیبایی های فراوان خداوند هدایت میکنه خدایا شکررررررررت چقدر همیشه استاد این حرف و میزنه بابت زنده بودنش نرفتنش خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    عسل گفته:
    مدت عضویت: 745 روز

    1403/9/2روز139

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استادو‌مریم عزیز ودوستان گل

    خدایاشکرت بخاطر این روز فوق العاده

    یاد بگیریم که زندگی بدون مساله نیست

    شرایط مالی خوب نیست من ایراد دارم من باید خودمو اصلاح کنم ربطی به شرایط جامعه و … نداره

    باید باحل کردن مسایل رشد کنی و بزرگ‌تر بشی

    هر روز باید مساله حل کنی و بهبود بدی و تغییر بدی خودتو

    نگاهت باید اینطور باشه که تو میتونی درست کنی

    این باور و درخودت رشد بده که توانایی حل مسائلت و داری

    باید مسئولیت تصمیم های زندگیت و به عهده بگیری

    به جای اینکه فرار کنی از مسائل بشین حل کن و اعتماد به نفست و رشد بده

    به جای اینکه خودتو قربانی شرایط بدونی خودتو خالق شرایط بدون

    هرچی شرکت‌های بزرگ مسائل بزرگی و حل کرده ثروت‌های بزرگ خلق کردن

    تو باید از مسائل ات بزرگ‌ تر باشی نه اینکه فرارکنی

    این روزا که عمیق تر دارم روی خودم کار می‌کنم و این حرفارو میشنوم متوجه باورهای اشتباهم میشم من تا همین دیشب نداشتن ورودی مالی و نبودن پروژه و گره زده بودم به کمبود کار و پروژه و خودمو قربانی شرایط میدونستم و میگفتم منکه دارم روی خودم و مهارتم کار می‌کنم چیکارکنم خب پروژه نیست و….

    وقتی من خودمو قربانی این شرایط دونستم طبق قانون تا به هرکی رسیدم و هرچی دیدم بهم ثابت می‌کرد که این باور من درسته و پروژه نیست و کار کمه

    هر روز سعی می‌کنم ذهنمو کنترل کنم و روی خودم کار کنم واقعا بعضی وقتا انگاری توقع دارم یه شبه همه چیز اتفاق بیفته و نمیشه احساس عدم لیاقت میاد سراغم و این روزا میفهمم تغییر شخصیت واقعا جهاد اکبر می‌خواد و باید درد تغییر و تحمل کنی مثل برنامه ی جدید تمرینی که به عضلات شوک میده و دردت میاد و باید با وجود درد تمرین کنی تا دوباره ساخته بشه کارکردن روی شخصیت و باورها هم درد داره یوقتایی اینقدر درد زیاد میشه که میخوایی فرار کنی و همه چیز و بندازی گردن شرایط و…. اما باید بپذیرم که فقط خودم میتونم خودمو بازسازی کنم و تمام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1245 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    افراد به دو دسته تقسیم می شوند:

    -دسته ای خود را قربانی شرایط می دانند:

    +همواره عوامل بیرونی را سرزنش می کنند

    +والدین معلمان همسر شرایط اقتصادی نامناسب قانون دولت گمرک ژنتیک مجلس… را سرزنش می کنند

    +به دنبال عوامل بیرونی برای انتقاد و سرزنش هستند

    +خود را برگی در باد می دانند

    +اغلب افراد در این دسته جای می گیرند

    +به جای مقصر دانستن خود افراد یا سایر شرایط بیرونی را مقصر می دانند

    +اشتباهات خود را به گردن دیگران می اندازند

    +همواره در تمام حوزه ها قربانی شرایط هستند

    +به دلیل افکار و باورهای نامناسب و همیشگی درگیر الگوهای تکرار شونده نامناسب می شوند

    +با توجیهات و دلایل منطقی سعی در مقصر دانستن دیگران و عوامل بیرونی دارند

    +خود را خالق شرایط کنونی نمی دانند

    +فکر می کنند خداوند تقدیر نامناسبی برای آنها رقم زده است

    +همه ی ما ممکن است در برخی از حوزه ها به این شکل فکر و عمل کنیم

    -دسته ای دیگر خود را خالق شرایط می دانند:

    +مسئولیت تمام اتفاقات زندگی خود را می پذیرند

    +می دانند که با افکار و باورهایشان به اتفاقات و رفتار افراد شکل می دهند

    +خود را در حل تمام مسائل توانمند می دانند

    +می دانند که قادرند شرایط نامناسب را به نفع خود تغییر دهند

    برای قرار گرفتن در دسته ی دوم لازم است:

    -مسئولیت تمام اتفاقات زندگی خود را پذیرفته و برای تغییر شرایط خود متعهد و پابند باشیم

    -باورها و افکار خود را به تدریج تغییر داده تا شرایط و اتفاقات زندگی به نفع ما تغییر یابد

    -شخصیت خود را به گونه ای تغییر دهیم که به جای قربانی بودن حلال مسائل و مشکلات باشیم

    -شرایط ما هر چقدر نامناسب با تغییر باورها و افکار تغییر می کند

    -از هم اکنون تصمیم بگیریم شرایط و موقعیت کنونی زندگی خود را تغییر دهیم

    -باور کنیم خالق شرایط و اتفاقات کنونی خود هستیم تا بتوانیم آن را به نفع خود تغییر دهیم

    -خود را فردی توانمند در حل مسائل بدانیم

    -شرایط تنها زمانی تغییر می کند که باور کنیم توانایی حل تمام مسائل خود را داریم

    -به جای قربانی شرایط بودن اتفاقات زندگی خود را خلق کنیم

    -مسائل باید به صورت ریشه ای و اساسی حل شده و به همین دلیل ممکن است زمان و انرژی زیادی برای تغییر آن نیاز باشد

    -با تغییر باورها و افکار خود به صورت ریشه ای و اساسی الگوهای تکرار شونده برطرف شده و مسائلی را حل می کنیم که به رشد و پیشرفت بیشتر ما منجر می شود

    -زندگی بدون مسئله وجود ندارد توانایی حل مسئله باعث می شود بتوانیم تمام مسائل و مشکلات خود را برطرف کنیم

    -ما توانایی حل تمام مسائل خود را داریم به شرطی که بپذیریم خالق 100 درصد اتفاقات زندگی خود هستیم

    -عوامل بیرونی هیچ تاثیری در بهتر یا بدتر شدن اوضاع و شرایط ما ندارد ما خالق اتفاقات زندگی خود با افکار و باورهایمان هستیم

    -ما کنترل کاملی بر مسائل خود و حل آنها داریم بنابراین با اعتماد به نفس بالا به سراغ حل مسائل خود رویم

    -مسائل باعث رشد و پیشرفت بیشتر ما می شوند

    -تمام پیشرفت های کنونی ما به دلیل مسائل و حل ریشه ای و اساسی آن است

    -باور کنیم ما خالق اتفاقات و شرایط خود و توانمند در حل مسائل خود هستیم

    -الگوهای بیشماری به اهداف مورد نظر ما دست یافته اند

    -با حل هر مسئله اعتماد به نفس و خودباوری ما برای حل سایر مسائل افزایش میابد

    -به جای فرار از مسائل آنها را حل کنیم

    -با آغوش باز به استقبال حل مسائل خود به صورت ریشه ای و اساسی برویم

    -زمانی که مسائل خود را به صورت ریشه ای و اساسی حل کنیم شخصیت ما متحول و دگرگون می شود

    -به اندازه ای که مسائل بیشتر و بزرگتری را حل کنیم به همان اندازه در حل مسائل توانمندتر شده و ثروت بیشتری خلق می کنیم

    -شرکت هایی که مسائل بزرگتر و برای تعداد افراد بیشتری را حل می کنند به ثروت بیشماری دست میابند

    -همواره باید بزرگتر از مسائل خود باشیم

    -حلال مسائل خود باشیم

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    سیده ملیکا مرتضوی گفته:
    مدت عضویت: 743 روز

    سلام سلام سلام 1404/2/14

    سلام استاد عزیزم

    سلام همراهان عزیزم …

    امیدوارم عالی باشین …

    چه متن فوق العاده ای …یادم باشه حتما به طور کامل بخونمش …ولی میدونید چقدر همین چند جمله اش گویای احساس من بود

    هیچ مسئله و تضادی وجود ندارد که راه حل نداشته باشداز همه زیباتر این باور است که راه‌حل همه مسائل بسیار ساده و آسان است تازه یاد گرفتم که دیگر از حل مسائل فرار نکنم چرا که راه حل هر مسئله در درون خودش است

    خدایاشکرت ….

    این هم رد پای امروز من

    به نام خدای مهربان

    1404/2/14

    امروز بی نظیر بود …زا هان صبحی که از دم در خانه با دوستی آشنا شدم و با اسنپ به دانشگاه رفتیم …تا بعدش …حرف زدن با دوست عزیزم…شادی و خوشحالی و شعر خواندنم ….

    برگشتم به راحتی تا دم در خانه

    انجام تقریبا بیشتر کار هایم …

    شناخت بهتر خودم …

    میدانی امروز بحث کلر بود …کار کردن و پول ساخت …اما متوجه شدم که من فقط نباید فکر کنم با یک کار میتوانم پول بسازم…

    به قول استاد که به صورت دقیق دوستم به آن اشاره کرد …

    به اندازه ای که ارزش خلق میکنی پول میسازی …

    امروز فهمیدم چقدر ایده ی داستان و شعرم زیباست …چقدر طرفدار خواهد داشت به راحتی به چه ثروت هایی خواهم رسید …

    امروز فهمیدم پول درآوردن از هنر ،هنر است نه دویدن به سویش …

    من امروز 140 تومن تخفیف از اسنپ گرفتم …

    60 هزار تومن پول ساختم …آن هم به راحتی …برای نوشتم سوالات تکالیف دانشگاه …یعنی امروز 200تومن پول ساختم ….خدایاشکرت …

    بگذار اینطور بگویم …برای کسب مهارت بیشتر در موضوعی نه تنها پول ندادم بلکه پول ساختم …و چقدر خوشحالم …

    چقدر لذت بخشه ….

    امروز فهمیدم …کور کرده ام خودم را در برابر راه های آسان و ایده های زیبایی که جلوی پایم است …خدایاشکرت …

    امروز فهمیدم که چقدر راحت توانستم با بازگو کردن مطلبی آن را حل کنم منطق قوی برایش بیاورم ….خدایاشکرت …

    استاد …باورتون میشه …من از نعمت دوستی برخوردارم که انقدر فوق العاده و مثبت است که امروز اصلا متوجه نشدم 1 ساعت است که با اون حرف میزنم ….آنقدر در آن یک ساعت چیز یادگرفتم که از هزار تا جلسه ی مشاوره و خوندن کتاب روانشناسی برایم مفید تر بود …

    خدایاشکرت …عاشقتم …

    و چقدر نعمات بزرگی دارم که نمیبینمشان …خدایاشکرتتتتتت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    اکرم مهدی گفته:
    مدت عضویت: 1221 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم ومریم جان که برای ضبط فایل های زیبا زحمت می کشند بی نهایت سپاسگزار خداوند وشما دونفر انسان خدایی هستم .

    سلام ویژه هم به دوستان هم فرکانسی خودم خوشحالم که این آگاهی های ناب را باهم به اشتراک می گذاریم .

    من الان یک آگاهی به ذهنم رسید که گفتنش خالی از لطف نیست شما تصور کنید انسان اگر یک قطره آب بود بنا به ویژگی ذات خودش که تمایل به راحتی دارد وحاضر نیست خودرا دچار چالش وتغییر کند اگر می خواست این قطره آب در یک جاساکن بماند مطمئنا تبدیل به مرداب بدبو ومتعفنی می شود که عامل مرگ ونابود ی موجودات زنده بود وهیچ رویش وباروری در کار نبود .

    حال اگر این قطره سفر رویایی خودرا آغاز می کرد وتغییرات خودرا در چرخه آب آغاز می کرد تصور کنید چه تغییراتی می کرد قطره آب دریا بخار می شود عروج پیدا کرده با آسمان می رفت از آنجا سرد شده در قالب برف وباران رود تشکیل می داد ودوباره عامل زایش وتولید گیاهان واب رسانی به موجودات جهان می شود وهر قطره رسالت خاص خودرا درجهان طبیعت انجام می‌داد

    انسان هم همین است انسان راکد ورو به سقوط اگر نخواهد رشد کند محکوم به نابودی وزوال است تازه خدا لطف می کند انسان را دچار تضاد می کند تا خودش واستعداد هایش را بشناسد خودرا شکوفا کند

    حالا انسان هنرمند آن است که مثل استاد عباس منش پیش از تضاد درحالی که شرایط گل وبلبل است خودرا به چالش وتغییر وپیشرفت بکشاند .

    الهی شکرت برای آنچه الهام کردی ونوشتم ممنونم از همه عزیزانم که خواندند دوستون دارم موفق وشاد وسعادتمند باشید

    فعلا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    معین کوه پیما گفته:
    مدت عضویت: 1308 روز

    سلام دو صد سلام بر همه عزیزان و استاد عزیز و خانم شایسته عزیز

    عالییییی عالییییی صبح که میخواستم برم سر کار گفتم بشینم اول سفر به دور امریکا رو نگاه کنم

    دیشب نشستم از فایل 3 تا 12 دانلود کردم و گفتم صبح عالیه و به زیبایی بیدار میشم نگاه میکنم خدااا

    نمیدونم اول در مورد زیبایی بگم یا جواب سوال خوب اول زیبایی رو میگم

    توی یویتیوب در مورد یک چیز داشتم ویدئو می دیدم و اموزش بود یک هو یک الهام اومد گفت سایت رو باز کن

    منم گفتم باشه هم باز کردم دیدم زده فایل جدید اصن عشق کردم استایل استاد گاد شده خیلی خفنه

    سریع بازش کردم نشستم نگاه کردم خیلی کیفیت دوربین و امکانات عالی بود خانم شایسته واقعا عالی فیلم گرفتید

    میکروفون که خدا بود با اون همه سر صدای که میتونست باشه هیچ چیز رو نگرفت جزو صدای استاد و صدای موج که دقیقا همون رو میخواستم .

    ماسه ها تکسچر بافت عالی دارن به قدری زیبا هستن که ادم میخواد ساعت ها باهاشون بازی کنه قعله بسازه

    راستی اول ویدئو اون قعله عالی بود البته همین طوری ساخته بودن

    دریا فوق العاده عالی بود زیبا بود وقتی نگاه میکردی به تهش و میدید اون اب ابی تیره و همین شکل میومد جلو شفاف و ابی اسمانی تر میشد ادم عشق میکرد

    خیلی جالبه که این همه ادم میان دراز میکشن اینجا و برونزه میکنن خودشون رو اون ازادی رو دوست دارم و ازش لذت میبرم

    اینکه همه ملیت ها کنار هم بودن سیاه سفید هندی چینی ایرانی و ……

    اینکه واقعا الان فرق ما وادم های بیرون رو واضحی درک میکنم فرق استاد و افراد دیگه

    توی یوتیوب یک نفر رو ساب داشتم که همیشه از جا های زیبا فیلم میگرفت و برای منه قبلی خیلی جذاب بود

    میشستم تک تک ویدئو هاش رو میدیدم امروز یک ویدئو گذاشت بود درباره لندن و پاریس

    وقتی توضیحاتشون رو میشنیدم دیدم چقددددد فرق داشت با اینکه پول داشتن با اینکه معروف بودن ولی

    مثل استاد این همه اتفاق خوب براشون نمی افتاد این همه هماهنگی این همه چیز که داره برای استاد اتفاق میفته

    استاد میره بیرون هوا عالی میشه یا هست

    استاد هر کاری میکنه عالی انجام میشه و واقعا جای تحسین داره و من این فرق رو درک نمیکردم تا همین چند روز پیش

    خوب بقیه زیبایی ها

    من چند وقت پیش یاد گرفتم اب بکشم یعنی مایع رو یاد گرفتم برای کشیدن توی طراحی و وقتی دیدم چقد زیباست

    وقتی موج میاد یک لایه سفید هم باهاش میاد

    وقتی به لبه ساحل میرسه امواج عالی میشن و مثل بافت پارچه میشه

    و ماسه ها وقتی جا پاها رو نگاه میکردم می دیدم چطور عالی قانون انجام میشه نور میخوره به ماسه و دقیقا بخش عمیق سایه میشه و همه جا همین شکله و غیر از این نیست توی دریا توی طبیعت قوانین خدا هیچ وقت تغییر نمیکنه

    ما دقیقا همین هفته پیش رفتیم مسافرت یک روزه به تربت برای دیدن پسر داییم که توی سربازی هست و بردیمش بیرون

    پدرم عالیه قوانین رو قشنگ درک نکرده ولی به بهترین نحو بدون درک انجامش میده

    همه وقتی میگید تربت میگن یک شهر کوچیک و بی اب علفه منم همین طوری فکر میکردم و بود

    تا اینکه رفتیم اونجا پسر داییم رو برداشتیم و پدرم یک مسیر رو انتخاب کرد اونم همین شکلی عشقی

    از چند فرد مهربان سوال پرسید و رفتیم داخل روستا ها خلاصه به یک روستایی زیبا هدایت شدیم به نام ازقند فکر کنم

    این لامصب توش ابشار بود درخت بالای 1000 سال داشت همه چی داشت

    یک درخت بود تنش دوبرابر هر درختی که دیده بودم بود

    بعد همین شکلی با گوشیم شروع کردم مثل مریم خانم فیلم گرفتن و از همه جاش فیلم گرفتم عالی بود

    همه چی هدایتی بود

    مکانی که داشتیم یک منتطقه بود صاف و بالا و سایه عالییی بود

    اب سرد و برای شستشو دقیقا زیر پاهامون بود

    همه شاد بودن میزدن میرقصیدن از قوم سونی تا افقان همه کنار هم بودیم

    همه بازی میکردن و شاد بودن

    داییم واقعا برای طبیعت ساخته شده رفت داخل طبیعت اونجا شروع به گشت گذار کرد و گفت یک ابشار پیدا کرده

    ماهم به شتاب رفتیم سمتش واییی

    به قدری زیبا بود که محوش شدم اقا خیلی زیبا بود نمیتونم همش رو بگم

    خلاصه اینکه ما چطور میتونستیم بریم اونجا ما از کجا خبر داشتیم همچین جای هست

    توی گوگل یا هیچ جای ثبت نشده اونجا و این شکلی نیست تا بزنی بیاد

    چطور اون افراد به اون زیبایی تعریف کردن که مارفتیم اونجا

    میتونستن منفی بگن و مارو هدایت کنن سمته دیگه ای و چطور پدرم مسئولیت 3 خانواده رو به عهده گرفت و مثل یک رهبر رفتار کرد و همه رو برد به جای زیبا

    وقتی به اینا فکر میکنم میفهمم که ما داشتیم به زیبایی ها توجه میکردیم ما داشتیم با خوشحالی افراد زیبا رو میدیدم مکان های زیبا رو میدیدم از اون موقع که اومدیم دوباره همین دیروز هدایت شدیم یکجا دیگه

    که اینم به همون زیبایی بود و منتطقه روستایی بود یعنی داخل کوه بود و بسیار ویوی عالی داشت اسمون بسیار زیبا بود

    رنگ نارنجی که روی ابر ها افتاد بود بسیار زیبا بود

    توی شب وقتی میدید که چه زیبا نور افتاده روی سنگ ها کیف میکردید

    وقتی صدای سنگ های زیر پام رو میشنیدم کیف میکردم

    و الان دارم توجه میکنم و متما هستم بازم همچین مناطق زیبا تری میبنیم

    چطور یک روباه وقتی اومد جای ما به خوبی رفتار کرد خیلی کیف کردیم اینا وقتی بهش فکر میکنم دقیقا به قانون میرسم

    ما توجه کردیم و خدا مارو هدایت کرد

    من برای اولین بار توجه کردم به ثروت که توی پارک بود

    اینم بگم که اگه نگم نمیزاره یک چشمه اونجا بود البته دوتا بود و ما هیچ خبری هم نداشتیم و شب بود ونمیدونستیم چشمه کجاست داشتیم همین طوری پیاده میرفتیم که یک خانواده اومد گفت اینجا دو تا چشمه داره یکی بالاست یکی همین جاست ما نپرسیدم چشمه کجاست و تشکر کردیم بعد پشت همون افراد به سمت ماشین داشتیم میرفتیم به خدا وخانواده گفتم اگه این خانواده رفتن پایین ماهم میریم اگه هم نرفتن نمیریم

    یک هو دیدم رفتن پایین و دقیقا چشمه پایین زیر پل بود و بسیار اب خوشمزه و زلال و سبکی داشت

    خوب راحت شدم

    و بریم برای سوال ::::؟؟؟؟؟

    برای مثال امروز که این فایل اومد من فایل صوتی رو دانلود میکنم میزارم روی گوشیم توی پلی لیستم بعد هندزفری رو میزارم توی گوشم همین شکل استاد برای خودش حرف بزنه و یاد اوردی کنه که دقیقا باید چکار کنم که از نازیبایی ها اعراض کنم و به زیبایی ها توجه و نمیدونم چطوریه داستان هر موقع استاد یک چیز خوب میگه مغزم یک هو میگه اع این چی بود گفت

    و تمام تمرکزم میره روی ویس جالبه واقعا

    و یک اشتباهی که من میکردم و استاد خیلی واضح الان گفت واقعا الان میفهمم درباره اون فیلم تو باشگاه دقیقا همین شکله توی وجود من احساس ترس به وجود میومد وقتی نگاه کنم یا تصور کنم میترسم وقتی میپرم بیفتم زمین

    میترسم وزنه میزنم بیفته رو پام پس با لذت اینکارو نمیکنم و من اون فیلم هارو میدیم و میخندیدم و الان درک میکنم منظور از ورودی ها رو که دقیقا چی هست و باید بیشتر ویس هارو گوش کنم بیشتر بیشتر تا باور های عالی بسازم

    از امروز میخوام قشنگ روی ثروت تمرکز کنم تا خدا بیشتر از این به من بده مثل زیبایی ها

    یک چیز جالب که دیروز درک کردیم این بود

    ما چندین نو ماشین تا به الان داشتیم از شاسی داشته تا اردی

    موقعی که با شاسی بودیم اینو میگفتم چرا ما هر ماشینی که میخریم همه همون رو میخرن و همه ماشین شاسی بلند دارن

    و موقعی که ماشین مدل پایین داریم همه همین نوع رو دارن و خیلی کم ماشین مدل بالا میدیدم

    و این مدار هارو قشنگ توصیف میکرد

    خدایا شکرت بعداز مدت ها اومدم کامنت بزارم عالیه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    منصور نصیری گفته:
    مدت عضویت: 2401 روز

    سلام به همگی

    رد پا میخوام بذارم از خودم با این بازنگری نسبت به حرفه مورد علاقه‌م…

    پول می‌سازیم با حل مسئله:

    نیاز دارم بلند بلند فکر کنم و بنویسم… تا برای خودم شفاف شود. چون حس میکنم گم کردم که با حرفه‌ی مورد علاقه‌ام دارم چه مسئله‌ای را حل می‌کنم. یا اینکه باید چه مسئله‌ای را حل کنم‌؟!!!

    در بازیگری و فیلمسازی ما داریم چه مسائلی را حل می‌کنیم؟

    به علت وجودی سینما و تئاتر بسیار فکر می‌کنم همیشه. و مهمترین چیزی که در تئاتر آموختم اینه که تولید اندیشه اصلی ترین کار هنرهای نمایشیه و مفرح بودن در اولویت بعدیه. یعنی چه؟ یعنی اینکه تو کاری کنی که مخاطب بیاندیشد به موضوعی تا بتواند در زندگی خودش از آن اندیشه یا نوع نگرش استفاده کند. و کمی مفرح هم باشد که بتواند شادی را تجربه کند و هرمونهای شادی‌اش ترشح شود.

    حالا بعضی خنده‌ی صرف رو ترجیح میدن. بعضی اما در کنار خندیدن ترجیح میدن معنایی هم وجود داشته باشه که خودم از دسته دوم هستم. هم در کارهام وهم در معاشرتهام.

    از دور تماشا که می‌کنم می‌بینم مردم حاضرند بها بپردازند برای تماشای فیلم. و خب فیلم یعنی بازیگر. کارگردان. نویسنده و کلی آدم دیگر که از طریقش می‌توانند کسب درآمد داشته باشند.

    می‌توان گفت بسته به ژانر هر فیلم، فیلم‌ها مسائل مختلفی را حل می‌کنند.

    مثلا یک فیلم کمدی باعث می‌شود افراد احساسشان بهتر شود و کنار هم بخندند و لذت ببرند.

    فیلم علمی تخیلی چه مسأله‌ای حل می‌کند؟

    باعث می‌شود ما قوه‌ی خیالمان وسیع‌تر بشود که خب بستنی فروش یا خیاط نمی‌تواند با حرفه‌اش این کار را بکند اما فیلمساز می‌تواند.

    ممکن است یک خیاط بعد از تماشای یک فیلم علمی تخیلی ایده‌ی یک طرح تخیلی برای لباس به ذهنش بزند و چیزی بدوزد که مورد پسند قرار بگیرد و مسأله‌ای حل کند و پول بسازد…

    این یعنی ماها روی هم تاثیر میگذاریم برای حل مسائل همدیگر…

    فیلم تراژیک، یا هر ژانر دیگری… می‌تواند چه مسأله‌ای را حل کند؟

    ساده ترینش این است که فیلم پنجره‌ای ست رو به تجربه‌ی دیگران… انگار که تو حفره‌ای باز کرده‌ای و داری از بیرون می‌بینی که مثلا کوکب خانم دارد با خودش و زندگی‌اش چه کار می‌کند؟!

    و تو که بیرون گود هستی با خودت فکر می‌کنی که من اگر جای کوکب بودم فلان تصمیم را می‌گرفتم یا نمی‌گرفتم… یا هر چیزی…

    فرق فیلم یا تئاتر (که محدودیت لوکیشن دارد نسبت به فیلم) با کتاب و رمان این است که در کتاب تو خودت خیال میکنی زندگی کوکب خانم را اما در سینما گروه طراحان خیال می‌کنند و نهایت تلاششان را می‌کنند که به بهترین شکل و درست ترین حالت و باورپذیرترین حالت ممکن خیالات نویسنده را تبدیل به تصویر کنند…

    و نهایتا همان تاثیر است که من با فیلم ساختن امکان اندیشیدن را برایت فراهم میکنم.

    کسی مثل استاد عباسمنش حرفه اش این است که با مشاوره و سخنوری و گفتگوی دوستانه تو را روشن کند.

    سینما بدون اینکه تورا مستقیما مخاطب قرار دهد (بغیر از استثناها) همین سعی را دارد…

    ریشه‌ها یکی ست. آگاهی بخشی و تلنگر برای اندیشیدن در جهت رشد…

    از آنجایی که همه چیز دو قطبی ست

    ما سخنوری را داریم که موفق است اما در جهت منفی قدم گذاشته و سرباز شیطان است

    سخنوری داریم که موفق است و در جهت مثبت گام بر میدارد و سرباز الله است

    و هر یک رهروانی دارند

    فیلمسازی هم داریم که اهل تاریکی است.

    فیلمسازی هم داریم که اهل روشنی است.

    .

    .

    .

    بخش مربوط به فیلمساز اهل تاریکی این گونه است:

    فیلمساز صرفا مسائل را دوباره بیان می‌کند و عموما با قصه‌اش جوری ذهنیت می‌دهد به مخاطب که دولت هیچ کاری نمیکند و ظالم است و مردم مظلومند و…

    که همه اینها ریشه اساسی در باور خود نویسنده و فیلمساز دارد… که هر چه مشرک تر باشد و عوامل بیرونی را موثر بداند بیشتر سناریو اش به این سمت می‌رود.

    دیروز به این موضوع فکر می‌کردم که آدمی که روحیه‌ی زیرآب زنی دارد، اگر فیلمساز هم شود فیلمساز زیرآب زنی می‌شود. چگونه؟

    در قصه‌ی فیلمش زیرآب فلان سازمان را میزند که یک نفر را نشان دهد که رفته فلان جا و جوابش را سر بالا داده اند و طرف بدبخت شده… قربانی شده و حکومت ظالم است و… که خب اینها همه نشان از باورهای مخرب نویسنده و سازنده دارند…

    صد البته که به به و چه چه اکثریت را دریافت خواهند کرد.

    .

    .

    ممکن است فیلمساز اهل روشنی هم، مسئله‌ای را مطرح کند و به جای اینکه لقمه جویده شده تحویل مخاطبش دهد او را در جایگاهی قرار دهد که خودش فکر کند و آگاهی را بردارد…. بدون اینکه بخواهد قضاوتی داشته باشد یا با فیلمش جهت خاصی به ذهن بیننده بدهد… مثل زندگی… که به قول استاد خنثی است و تویی که به آن معنا میدهی…

    که امثال کیارستمی اینگونه بودند در اکثر اوقات…

    خنثی مثل زندگی… و این تو هستی که مطابق نگاهت می‌بینی…

    .

    .

    میبایست اعراض کنم از این سوی تاریک و کارهای روشن خود را پیش ببرم.

    تنها موضوع مهم این است که من فهمیدم با هنر نمایشی می‌توان تولید اندیشه و اگاهی کنم. و چه مساله ای از این مهمتر؟

    مسئله من شاید این است که من بیایم محتوایی را تبدیل به قصه کنم و سپس شکل فیلمنامه و نمایشنامه به آن بدهم که بتواند باورهای مثبت بسازد والگوهای تازه بنا کند. حمله‌ کند بر باورهای کهنه و تازگی ببخشد بر زمین باورهای ذهن…

    چون تنها تفاوت سخنرانی راجع به یک موضوع و ساختن فیلم یا نوشتن داستان راجع به آن موضوع این است که باید آن موضوع را در دل یک حکایت جا داد.

    هنری که مولانا در مثنوی داشته… و شکسپیر و … در اقصا نقاط این کره خاکی در آثارشان…

    و بعد این موضوع را هوشمندانه در دل یک فیلم جا دادن…

    این برای نویسنده و فیلمساز

    برای بازیگر چه مسئله‌ای هست که باید حل شود؟

    بازیگر چه مسأله‌ای را حل می‌کند؟

    مسأله‌ی فیلمساز را. برای باورپذیرتر شدن فیلم نیاز به بازیگری هست که کارش را بلد باشد.

    برای همین نمی‌توانند دست هر کسی را بگیرند و بیاورند که مشکلشان را حل کند…

    حالا تو منصور

    روی خودت کار کن و سرمایه‌گذاری کن. روی ابزارهای حرفه‌ات کار کن. بخوان در این حوزه و خودت را به روز کن… تا هم اعتماد به نفست بیشتر شود و هم اینکه با قدرت بدانی چه مشکلی را می‌توانی با حرفه‌ای بودنت تبدیل به آسانی کنی…

    تو با رشد خودت سختی ها را آسان میکنی. برای خودت و دیگران…

    ما حتا صافکار هم اگر باشیم، و علاقه داشته باشیم میتوانیم صافکار فوق حرفه‌ای باشیم در یک مغازه بسیاربزرگ و بسیار لوکس و ماشینهای بالای ده میلیارد را صافکاری کنیم.

    حتا اگر خدمتکار باشیم و عاشق نظافت، میتوانیم نظافتچی خانه های درجه یک باشیم ودرآمدهای عالی داشته باشیم.

    حالا توی بازیگر هم حکایتت همین است.

    کارت را درستانجام بده

    و خودت را هر روز بهتر کن و کیفیتت را بهتر کن. بخوان. تمرین کن. خودت را آماده نگه دار.

    وقت سر خاراندن نخواهی داشت از بس برایت سر و دست میشکنند…

    نکته‌ی دیگر برای من بعنوان بازیگر

    اینکه تمرکزم را از روی کسانی که در سینما کارهای سیاه می‌کنند یا از بازیگرانی که کارشان را خوب انجام نمی‌دهند استفاده می‌کنند بردارم.

    و دائم نگویم مشکل مشکل مشکل… و سعی کنم هر جایی که هستم مشکل همان جا را تبدیل به راه حل کنم… و کم کم اگر واقعا عطرم بوی راه حل داشته باشد… آدم‌ها دیوانه که نیستند برای رفع مشکلشان می‌آیند به سراغم…

    پس من فقط باید روی خودم کار کنم. ذهنم را مثبت نگه دارم. روی خودم، روانم، فیزیکم و هر ابزار دیگری سرمایه گذاری کنم و آماده باشم. تا زمانش سر برسد.

    و این میان هر کاری که گمان میکنم درست است و به دلم می‌افتد را انجام دهم.و با کیفیت هم انجام دهم.

    ممنونم استاد جان

    ممنونم خانم شایسته عزیز

    شکر از وجودتون

    روشنی بخشید

    روشنی بباره به زندگی تون همیشه

    در پناه الله یکتا هستیم همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    محبوب ایرانی گفته:
    مدت عضویت: 1087 روز

    به نام خدای مهربان

    خیلی خداوند را سپاسگذارم که در این لحظه به من فرصت داد تا این فایل زیبا را ببینم و لذت ببرم از نکات آموزشی زیبا که هرکدام نشان از انگیزش و ایجاد روحیه و حرکت از جایی که داخلش گیر کردیم

    و من خودم مصداق بارز این مسایل بوده ام

    درست اون زمانی که من تو خونه مادرم زندگی میکردم

    وذهن من سرشار از افکار منفی و شرک آلود بود من تصمیم گرفتم که زندگی خودم را درست کنم به جای اینکه با همه درگیر باشم تصمیم گرفتم که خالق زندگیم باشم و هجرت کردم از اون خونه و رفتم به ی خونه جدید به یک تجربه جدید و عالی وکلی پیشرفت کردم کلی نعمت و ثروت وارد زندگیم شد و من یاد گرفتم به جای اینکه سرزنش کنم جامعه و اطرافم را خودم دست به کار شوم ومشکلات را خودم حلش کنم و رفتم داخل مشکلات و دیدم زیاد هم بزرگ نبودن و من الان خیلی خوشحال هستم از اینکه ی زندگی عالی دارم

    از خداوند و از شما استاد عزیزم سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    محمدرضا قناد باشی گفته:
    مدت عضویت: 778 روز

    سلام دوستان عزیزم

    دقیقا هر آنچه که الان هستم عبن عدالت نتیجه اعمال خودم هست باید مسئولیت زندگیم که توی هر جایگاهی هستم را بپذیرم اگر روی خودم واقعی کار کنم و آشغال ها رو زیر مبل قائم نکنم حتما تعهدی عظیم باید بدم هرچی تعهد بیشتر گرفتن نتیجه هم بیشتر می‌شود..ممنونم از استاد و خانوم شایسته عزیز و همه دوستان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: