سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 118 - صفحه 12

123 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه فضائلی گفته:
    مدت عضویت: 1271 روز

    سلام عشقای من

    من این قسمت رو ندیده بودم و خیلییییییی خوشحال شدم که برا اولین باره دارم این زیبایی های فوق العاده رو می بینم . الان چندین هفته از تعهد روزانم میگذره و من هر روز یکی دوتا قسمت سفر به امریکا می بینم و چند صفحه کامنتهاشو میخونم و واااااقعا این چند هفته من اتفاقات قشنگی برام افتادند .مثلا من رفتم اکواریوم اصفهان که تاحالا نرفته بودم یا رفتم به باغ زیبایی که از شکوفه های میوه به پررر بود ازش و در این بخش من چون تو شهر رویایی اصفهان زندگی میکنم و این هفته نکوداشت اصفهان به برنامه های خوب و مفرحش هدایت شدممممم . در زمان مناسب در مکان مناسب در لذت بخش ترین موقع

    استاد عزیزم من با شما حتی زیبایی های شهرمم بیشتر درک کردم و همش تو این شهر دارم به زیبایی های بیشتر هدایت میشم .اصفهان واقعا رویاییه

    حتی محل کارمم تو یک گاردن پر از گلهای فوق العاده ست که به هرکسی نشون میدم عکسشو میگه تو چرا باید تو همچین جای زیبایی کار کنی . انقدر این زیبایی ها زیادن که فقط میتونم صبح تا شب خدارو سپاس بگم

    امیدوارم با دیدن این فایل منم به یه غار زیبا برم چون اصلا تجربشو نداشتم و واقعا دلم میخواد تجربش کنم

    خدایا شکرت بخاطر تعهدم . داشتن این فایل ها . اینترنت نامحدودم . لبتاب درجه یک و حافظه ی زیادش برای نگهداری فایل ها .خانم شایسته و استاد عزیزم و کامنت های قشنگ دوستانم ازت سپاسگزارم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    باقر و سحر گفته:
    مدت عضویت: 1962 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانویه مهربان

    سحرم

    استاد من دقیقا تو سفر خیلی شبیه به مامانم و باورای مامانم رو داشتم ک باید حتما رستوران بریم باید حتما ویلا یا هتلی که میگیریم خیلی فول باشه تمیز باشه تو ماشین و چادر ک اصلا

    و تو زندگی با همسرم همون شمال لاکچریه که کلی بابام هزینه می‌کرد و کلا رو تکرار بود هر سال از یک مسیر میرفتیم همون مکان قبلی که اسمه صاحب ویلاها رو سیو داشت مثلا ویلا خانوم رضایی

    و برنامه که صبح دریا ظهر رستوران و عصر بازار و شب رستوران حالا اگه ده روزم اونجا بودیم هر روز همین بود هزار مرتبه شکر الاهی من قربونش برم که واسمون سنگ تموم میذاشت اما الان ک رو ذهنمون رو ترسامون رو باورامون کار میکنم میبینم چقدر تغییر کردم چقدر همون شماله شاید با کمتر از هزینه ای که بابام می‌کرد لذت بیشتری رو بردیم تجربه تو ماشین هرجا شد بخوابیم هرجا شد چادر بزنیم البته که همسر من فوق العاده آدم دست و دلبازیه اما من هیچوقت پیاده روی تو جنگل دیدن آبشارا و روستاهای مختلف رو تجربه نکرده بودم واقعا یه مسیرایی میرفتیم نمیدونستم رفتو برگشت اینقدر زمان میبره پیاده رویش و غذا و خوراکی حتی آب شاید همراهمون نبود من غر نمیزدم همسرم بد خلقی نمیکرد و لذت میبردیم و حتی از کارایی که میترسیدم تو این سفرا انجام میدادم تا خاطره و تجربه شن مثلا میدیدم از ارتفاع یه میپرید تو آب منم میگفتم این تونسته منم میتونم آقا میپریدم استاد تعریف از خودم نباشه واقعا من اون آدمم که تو جمعا میخام برن سفری بیرونی میگن تو باش خیلی خوبم تو این مورد راضیم از خودم و واقعا مثه خانوم شایسته اینقدر پایه بودم که همسرم دو تا موتور کراس خرید باموتورامون با دوستاش میرفتیم کوه اصلا سوسول بازی نبود تو کارمون یعنی عکس دارم که تمام صورتم گل میگی از جنگ اومدم میوفتادم زمین موتور جلویی گاز میداد ابو گل میپاشید رومون سگ دنبالم می‌کرد حتی بودن ک موتورو میذاشتن از ترس سگ پیاده فرار میکردن

    تغییر تو این مساله من تو مسیر زندگی با همسرم و کار کردن رو ذهنمون من خیلی دیدم به سفر عوض شد خیلی سفرایی کنار ایشون تجربه کردم که ارزشمندترین و قشنگترین لحضه ها بود ک یادشون میوفتم کلی میخندمو انرژی میگیرم ️ خدایا شکرت بابت تک تک سفرایی که کنار بابایه عزیزم و همسر گلم تجربه کردم و کنار هر کدوم از همسفرام کلی تجربه های مختلف تو زندگیم داشتم

    خیلی دوستون دارم ممنونم ازتون که به انرژی عالی و حس و حال خوب بهمون دادین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: