سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 119 - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)

به نام خدای بخشنده ومهربان

خدایا شکرت برای بزرگترین هدیه ات همراهی من با استاد خانم شایسته ومنو چقد رشد دادن وبرام درس داشت

اول اینکه این همه زیباییها ی بینهایت از جنگل کوه دریا رود خانه و تا این همه رستوران اشپزیهای عالی مریم جان و این درس صحبتای استاد توی قلبو روح من نشسته ومنو مجزوب خودش کرده وسط حرفای استاد یه لحظه سکوت کرد وخندید با وگفت میتونم با عشق اسونی تا ساعتها در موردش حرف بزنم و اینکه خداروشکر با کاری که عاشقشی وبرات تفریح بدون نمیتونی ثروتی بی انتها ساخت حالتو خریدارم استاد جان جانان

و اینکه من یه لحظه خودمو دیدم غرق صحبتای رب اگاهی های ارزشمند وخیلی راهمو دوس دارم ومیخام تغییرامو تکاملی طی کنم

ومقدار زوق شوقم وتوجهم به نکات مثبت ببرم بالا بالا

واون قدرت کنترل زهنمم تو زندگیی بببرم بالابالاهاا

واون که کارهارو حرفه انجام میده کیفیتو تو کارم ببرم بالابالاهااا

خودم تحسین کنم

اشپزی

با عشق بیشتر لذت بیشتری انجام میدم وسعی میکنم چیزی که خودم دوس دارم وعزیز دلم دوس داره با روشی عالیبهترین طعم بسازم

سپاسگزاری

قبلا توی روزهام منتظر بودم اخر هفته بشه بریم دهات یام سختم بود برم دهات اصلا معلوم نبود همه انگار دوس داشتم زندگیو روزامو هم نداشتم

ولی حالا رها تر شدم ومیدونم هر روزی یه سوپرایزه جدا از این که چند شبس باید لذت ببرم کارم شده این

و روزهامو دوس دارم تو خونه تو سایت واقعا لذت میبرم و اینکه امیدم به زندگی شوقم برای کیفیت بالاتر بیشتر شده

و دهاتم بدون نظر کسی همه رو دوس دارم وهدایتی خودش برام بهترین برنامه رو میچینه

رابطه

اون احساس احترام توی وجودم بیشتر شده وجدا از قضاوتی حساسیتم کمتر شده وکمتر قضاوت میکنم و این تو رابطمون عشق و احترام واختل وشوخی وهماهنگی همینجور داره بیشترو بیشتر میشه

خیلی راحت با کنترل زهن وتوجه به نکات مثبت لحظه هامون رویایی میشه

دیروز روزه باحال هدایتی بود به عشق این صحبتای ارزشمند استاد باهامون منم جریان هدایت دیروزمو براتون میگم

من خانه دارم وبیشتر وقتها خونم اونم اگه کاری چیزی باشه با همسری بریم یا ماشین بگیرم درکل مثل اینا که توی پنبه همسرجان تا کلی جا منو برد رسوندو همراهم بود و من اینو یجور احترام میبینم وحمایت ولی نیاز به استقلال دارم که راجتی ازادیمو بیشتر کنم

وحالا دارم با کار روی لیاقت الهیم همیشه قرین عشقو توجه باشم وقلبم پر از لیاقت باشه

واینکه اصل چیه اینه

که اقا ما خیلی دوس داشتیم تو شهر بچرخیم وتوی سریالم میبینم زیبایی شهرو میبینن برمو دور بزنم و از اونجا که من کلی ترمز محدودیت داشتم خیلی برام سخت بوده چون توخانواده همیشه نقش حمایت کننده محافظت کننده داشتن ونزارن تنهایی وسختی بکشم وتایه جا باید دنبالشون بریمو این حرفا خلاصه تا اینکه اقا ما ارزومون بود اتفاقات جوری پیش میرفت منو به این ازادی واین شجاعت برسونه مثلا مهمونی دعوتپون میکردن تنهایی میرفتم خونه های نزدیکو بعد شب رفتم بعد حالا توی روز جاهای دور تر وبیشتری رفتم خلاصه اون روحیه استقلال داره قوی تر میشه

اقا من توی زهنم میگفتم همسری شاید قبول نکنه این حرفا خواستمو جد نگرفته بودم الانم هوا سردا تا اینکه خدای عشق جان جانان

تو اتفاقی خواهرم نتونست بره با دخترش خرید وبه ماهم گفت ماهم کنار همسری بودیم گفتیم بله خواهر حتما میرم

مهدیه دختر خوشزبون باحالیه وخیلی راحت خدا خاستمو اجابت کرد

یه روز باحال توی گشتو گزار داشتیم وهدایت شدیم به تحسین کلی فراوانی مغازه های زیبا کوچه ها خیابونای پر از جریان ثروت مشتری همینطور که توی سفرنامه بود شدیم وخیلی خوشگزش وهمه چی تو عشقو حال بودیم سعی میکردیم تا حده توان لذت ببریم تا یه تضاد همسری میگفت کجایی پاشو بیا خونه

ومنم قبل قضاوت وچسبوندن ورچسب بدی بهش گفتیم میریم دوباره یکم دیگه لذت میبریم به خوردن پیراشکی جادویی شدیم به جای فک کردن به تضاد وبعدش گفتیم نشونه اگه خودش اومد دنبالم من میرم دیگه اگه گفت خودت بیا دوباره میریم یه جای دیگه که میخاستیم بریم وبسیار عجیب بدون حرفی زنگ زدمو گفتم چکنم گفت خودت بیا منم گفتم پس فلان جام بریم بعد میایم

ینی طبق تکاملم قدم تو محدودیت بیرون گزاشتم با اینکه شب بود رفتیم اونجاهم کلی تحسین زوق کردیمو و بسیار راحت ارزوم انجام وایمانم بیشتر شد

خلاصه همسری امروز میگفت یه نور سبز بزرگ دیدم خیلی بزرگ بود واینکه من اینو نشونه خیلی خوبی برای دوتامون میگیرم

همسری میگفت خیلی واضح بود من خیلی ترسیدم خخ ولی میگفت یه چیزی میخاست بهم بگه من فرار کردم ومن گفتم کاشکی میدونستم چی میخاد بگه حالا حافظ میگفت تو خاب بوده ویه سریو فهمیده به این راز مهم که سخت نگیر ولذت ببر و این درس خدا سخت میگره بر مردمان سخت گیر وواونایی که علی بی غمن همیشه بی خیال همیشه براشون شانس میباره

توی اتفاقات یادت باشه غر غرر نکنی لذت ببری شوق کنی علی بی غم تمرین کنم والان فایلشو گرفتم باید ببینم

والبته کلی طلا فروشی هارم تحسین کردیم وهمسریم که میگفت میخام برات طلا بخرم دیشب یه ارزوی دسگه هدیه ارزشمند گرفتم یه انگشتر بسیاار بسیار زیبا انگار فقط برای من ساخته شده عاشقش شدم شکرت

واینکه توی این سفر یه روزه فهمیدم چقد قدرت کنترل زهنم و شوقم برای لذت بردن تحسین زیبایی هابیشتر شده

من انقد توی حمایته کامل بودم که خواهرم میگفت انقد خیره نباش خطر داره واین حرفاش یاده من انداخت. دارم رشد میکنم این قدم های سختی که جلوم بود راحت دارم بر میدارم با لذت عشق فراوان صد هزار مرتبه شکرت فرمانروای عاشق من قدرمند من شکرت همیشه همراهمی وهدایت لحظه ای منو به عهده گرفتی

در قرین عشق