سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 122 - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)

سلام استاد عزیزم و مریم عزیزدلم.

چه قبرستون تمیز و زیبایی چه ظریف کاری ای نقش میزد اونجا. چقدر آرامش بخش بود حتی برای مایی که از تو گوشی داریم میبینیم و بقول یکی از بچه عا روح و ذهن ادم و یکی میکنه. من هم جدیدا علاقه مند شدم به مکان دفن مرده ها،یه روز صبح رفتم قبرستون تنها بودم هیچکس نبود یه حس خاصی داشت به آرامش عجیبی واقعا انگار درک ادم از این دنیای مادی بالاتر میره وقتی میری اونجا.یه جایی واسه آرامش و حرف زدن با خدا و درعین حال ورود به ترس هایی که بخاطر ورودی هات داشتی..جزو برنامه هام هست که حتما شب تنها برم قبرستون و با کوله باری از شجاعت و عزت نفس برگردم..

سپاسگزارم از درون با کیفیت و بسیار کارامد که چه لذت هایی رو که به ما نمیده.😍ببین ثروت چه ها که نمیکند..

استاد خیلی کیف کردم با این سادگیتون که یه پنیر و گوجه و خیار و اینقدر برای خودتون لذت بخش و خوشمزه میکنین. راستش یاد گرفتم که منی که ممکنه کلی این صبحونه رو بخورم باز هم بزرگش کنم و خوشمزه جلوه بدم و نگم چقدر عادی هست و تکراری و…

مورد دیگه این عزت نفس شماست که به راحتی صبحونتون و فیلم میگیرید و اصلا نمیترسید که هزاران نفری که این و میبینن یه چیزایی بگن، من یاد مامان خودم افتادم که بعضی وقتا که عکس ناهارمون و میفرستم تو گروه خونوادگی یا مثلا به دوستم میگم ما ناهارمون فلان چیز بوده و اگر خیلی چیز خاص و اعیونی نباشه با من کلی بحث میکنه میگه چرا این کار و کردی الان میگن اینا پول ندارن یه چیز درستی بخورن و یه سری فکرای فضایی که پرهام میریزه😂واقعا خداروشکر میکنم که از دل همچین تفکری من سالم بیرون اومدم.شکرت..

آقاا واااقعا به حیرت اووومدم با اییین همه زیبایی و ظرافت و هنر و عشق و ثررروت و تنوع و آنلیمیتد بودن شیشه ها..واقعا این جور فضا ها که پره از کار دست آدم ها پره از خلاقیت و تمرکز آدم ها یه انرژی عجیبی داره حالا چه کار شیشه باشه چه سفال چه مینا کاری و …

خییلی برام جالبه که تو آمریکا مردم اینقدر با دوربین راحتن و وقتی میخوای فیلم بگیری اصلا حتی توجه نمیکنن چه برسه بخوان گیر بدن که فیلم نگیر و اینا و تازه خودشونم میان تو فیلم یه عرض اندامی میکنن😂 توی ایران من بارها دیدم که طرف میخواسته عکس و فیلم بگیره فروشنده گفته فیلم نگیر.حالا نمیدونم کلا امریکا این شکلیه با اینکه برای خانم شایسته اینجوریه چون ایشون هم خیلی راحت فیلم می‌گیرند که این خودش خیلی اعتماد به نفس میخواد بری تو یه جای غریبه و دوربین به دست فیلم بگیری که تو کشتی کروز که رفتین تو باشگاه فیلم گرفتین خیلی تو چشمم اومد، جایی که مردا بیشترن به هر حال ولی خانم شایسته با اعتماد به نفس و البته صلح درونی تماام میرن و به راحتی هم از مکان باشگاه فیلم می‌گیرند و هم آدم هایی که دارن ورزش میکنن…

استاد من یاد میگیرم از شما بخاطر این روابط قوی تون که راحت تعامل میکنید و اطلاعات میگیرد و تحسین میکنین..این اخلاق و منم دارم مثلا وقتی میرم فروشگاه خیلی راحت ارتباط برقرار میکنم و کلی هم اطلاعات کسب میکنم و بعد چقدر لذت میبرم…

یه مورد دیگه این هست که شما رفتید تو این شاپ و کلللی لذت بردین درسته حالا یه چیزی هم خریدین اما بارها دیدم که میرید توی شاپ چیزاشو میبینید و لذت میبرید و چیزی هم نمیخرید.این موضوع واقعا عزت نفس بالایی میخواد.که البته من جدیدا این مورد جزو دستاوردام شده و الان دیگه برام عادی شده.

یه خاطره دارم از چندماه پیش که تازه داشتم روی این مورد کار میکردم،رفته بودم آرامگاه حافظ ولی پول خاصی نداشتم که حالا بخوام خرید کنم.مغازه های اونجا هم همه پر از صنایع دستی و سنگای قشنگ و کیفای قشنگ و کریستال و ….کللللی چیزای دیدنی هست،رفتم جلوی مغازه وایسادم دو به شک بودم برم یا نه . از یه طرف میگفتم من پول ندارم زشته برم اونجا فقط نگاه کنم طرفم با کلی امید از من استقبال کنه بعدشم چیزی نخرم و از یه طرف دیگه میگفتم این یه تمرین عزت نفسه و تو با این کار کلی میتونی از زندگیت لذت بیشتری ببری.خلاصه رفتم توی مغازه و اولش یکم موذب بودم چون اونا داشتن برام کلی توضیح میدادن که این سنگه از فلان جاست و کارش اینه و …ولی سعی کردم بیخیال بشم و لذت ببرم تازه کلی هم باهاشون تعامل داشتم و درمورد ارامگاه پرسیدم و انرژی مثبت اینجا و قیمت محصولات و …

خلاصه با این کار خیلی لذت رو برای خودم خریدم دیدم که کلی هم بهم احترام گذاشتند و تحویلم گرفتن و اصلا هم سخت نبود، یه چندبار دیگه این کار و انجام دادم با شک و تردید که دیگه حرفه ای شدم الان راحت میرم تو گل فروشی ها لذت میبرم انرژی مثبت برا خودم میخرم برمیگردم، آکواریوم فروشی ها،

حتی چندوقت پیش با برادرزاده هام که کوچولوان داشتیم از کنار کافه رد میشدیم و یکیشون ازم پرسید عمه کافه چی میفروشه و من بخاطر اینکه بش نشون بدم واضح تر رفتم منوی کافه رو دیدم بدون اینکه بخوام اونجا بمونم(کافه از اینایی بود که رهگذری بود عین دکه بود)و البته صاحب کافه خیلی استقبال کرد و حتی گفت اونجا کوکی و کیک ها هستن میتونید اونارو هم ببینید با اینکه بس گفتیم که ما اومدیم فقط منو رو ببینیم😂😍

استاد عزیزم عاشقتم مرسی که منو هم آشنا کردی با این نوع نگاه عمیق راجب هدایت خداوند🌹