دیدگاه زیبا و تأثیرگذار الناز عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:
سریال سفر به دور آمریکا بهترین سریالی است که تا به حال دیدم. سریالی که هر چقدر هم از زیبایی هاش بگی بازهم کمه. دیدن این سریال چنان لذتی داره که از دیدنش سیر نمیشی
و من سپاسگزار خداوندم که چشمانی بینا نصیبم کرده و در مدار تأیید و تحسین زیبایی ها قرارم داده. من دارم به ترتیب، از اول همه قسمت های سریال سفر به دور آمریکا رو نگاه میکنم و امروزم این قسمت رو نگاه کردم و می خواستم درباره یک تجربه زیبا بنویسم.
دیروز به جرأت میتونم بگم روز فوق العاده ای رو تجربه کردم. فایل رو نگاه کردم، کامنت نوشتم و با احساس خوب رفتم بیرون و بازی شکارچی نکات مثبت رو انجام دادم. در طول روز کلی نکات مثبت شکار کردم. طرفهای عصر هوا ابری شد ولی بارون نبارید. یه لحظه بیخیال همه چیز شدم رفتم تو حیاط و رو پله نشستم و زل زدم به آسمون. همین جوری داشتم به آسمون نگاه میکردم یهو یه صدای خیلی بلند و واضح گفت پاشو دفتر قلمت رو بیار و درخواست هات از خداوند رو در قالب یک نامه برای خدا بنویس.
من تا بحال اینجوری از خدا چیزی در خواست نکرده بودم. بدو بدو دفتر قلم آوردم و شروع کردم به نوشتن. اول از همه از سپاسگزاری کردم و کم کم همه خواسته هامو هر چییییی که دلم میخواست، به زبان ساده نوشتم. انگاری که دارم با رفیق صمیمیم که خیلی باهم راحتیم حرف میزنم و و بارون نم،نم صفحه دفترمو خیس میکرد.
بعد از نوشتن هر خواسته ای، آسمون یه غرش میکرد. مثلاً وقتی نوشتم خدایا میخوام بهت خیلی نزدیک بشم و میخوام تو به سمت خوشبختی هدایتم کنی، جواب یه غرش بزرگ و یه برق قشنگ تو آسمون بود. انگار خدا داشت در لحظه جوابمو میداد و من احساسم عالی بود هر جوابی که میداد با صدای بلند میخندیدم و ذوق میکردم.
وقتی دو صفحه رو پر کردم (البته خواسته که زیاده) دیدم بارون شروع شد و زمین آروم آروم خیس شد و کلی بارون بارید.
برداشت من از این تجربه این بود که: خدا به من گفت تو فقط از من بخواه و بهم ایمان داشته باش. مثل این بارون آنقدر نعمت بهت میدم که نتونی بشماریشون. تا زمانی که من خواسته هامو ننوشته بودم بارون نم نم بود ولی وقتی که من خواسته هامو نوشتم با باور به اینکه “نوشتن” خیلی قدرتمنده، با باور به اینکه “باید از خدا درخواست کنی تا اجابتت کنه” و توقعت فقط از خدا باشه؛
و بارون شروع کرد به باریدن و تا دقایق طولانی ادامه داشت.
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 133606MB39 دقیقه
به نام خداوند مهربان
سلام و عرض ادب خدمت استاد جان،مریم جان و همه اعضای خانواده عزیزم
خوشحال و سپاسگزارم که بازهم فرصتی یافتم تا در این جمع حضور پیدا کنم و رد پایی از خودم به جا بزارم
سریال سفر به دور آمریکا بهترین سریالی که تا به حال دیدم
سریالی که هر چقدر هم از زیبایی هاش بگی بازهم کمه
دیدن این سریال چنان لذتی داره که از دیدنش سیر نمیشی
و من سپاسگزار خداوندم که چشمانی بینا نصیبم کرده ،در این مدار قرارم داده حالا دارم این همه زیبایی رو میبینم
میخوام تجربه دیروزمو بنویسم و از خدا هدایتگرم خواستارم که هدایتم کنه
در واقع نمیدونستم کجا بنویسمش ولی از اونجایی که من دارم به ترتیب همه قسمت های سفر به دور آمریکا رو نگاه میکنم و امروزم این قسمتش بود اومدم اینجا تجربه مو بگم
دیروز به جرأت میتونم بگم روز فوق العاده بی بود برام فایل جدید اومد رو سایت،کامنت نوشتم،رفتم بیرون گشتم،احساسم خوب بود،بازی شکارچی نکات مثبت رو انجام دادم و در طول روز کلی نکات مثبت شکار کردم
طرفهای عصر هوا ابری شد ولی بارون نبارید نم،نم بود نه در حدی که زمین خیس بشه
یه لحظه بیخیال همه چیز شدم رفتم تو حیاط و رو پله نشستم و زل زدم به آسمون
داشتم آرامش در پرتو آگاهی قسمت 7 رو گوش میدادم که استاد میگفتن وقتی حالت آشفته میشود هیچ کاری انجام نده صبر داشته باش و بزار اون سم به غیر خود تبدیل شود
گفتم بزار یکم هیچ کاری انجام ندم حتی فایل رو هم استپ کردم
همین جوری داشتم به آسمون نگاه میکردم یهو یه صدای خیلی بلند و واضح گفت پاشو دفتر قلم بیار بشین هر چی که از خدا میخواهی رو بنویس در قالب یک نامه به خدا
و شاید باورتون نشه نمیدونم شایدم میشه من تا بحال اینجوری از خدا چیزی در خواست نکرده بودم
بدو،بدو رفتم دفتر قلم آوردم و شروع کردم اول از همه از سپاسگزاری شروع کردم و کم،کم همه خواسته هامو هر چییییی که دلم میخواست نه با کلمات قلمبه،سلمبه یه جوری ناخودآگاه نوشتم که انگاری دارم با رفیق صمیمیم که خیلی باهم راحتیم حرف میزنم
و بارون نم،نم صفحه دفترمو خیس میکرد
هی مینوشتم و سر هر نوشتنی آسمون یه غرش میکرد مثلاً وقتی نوشتم خدایا میخوام بهت خیلی نزدیک بشم و میخوام تو خوشبختم کنی جواب یه غرش بزرگ و یه برق قشنگ تو آسمون بود
باورتون میشه خدا داشت در لحظه جوابمو میداد و من احساسم عالی بود هر جوابی که میداد با صدای بلند میخندیدم و ذوق میکردم
وقتی دو صفحه رو پر کردم (البته خواسته که زیاده) دیدم بارون شروع شد آروم،آروم داشت زمین رو خیس میکرد
و کلییییی بارون بارید
و من در این چه چیزی رو دیدم ؟؟
خدا به من گفت ببین تو فقط از من بخواه و بهم ایمان داشته باشه مثل این بارون آنقدر نعمت بهت میدم که نتونی بشماریشون
تا زمانی که من خواسته هامو ننوشته بودم بارون نم،نم بود ولی وقتی که من خواسته هامو با باور به اینکه نوشتن خیلی قدرتمنده،با باور به اینکه باید از خدا بخوای تا بهت بده و توقعت فقط از خدا باشه نوشتم بارون شروع کرد به باریدن و تا دقایق طولانی داشت بارون میومد
یاد گرفتم خواسته داشته باشم،فقط از خداوند توقع داشته باشم،از خودش هر چیزی رو که میخوام ،بخام بعدش خداوند کلییییی نعمت و برکت وارد زندگیم میکنه
خدایا بی نهایت شکرت
از استاد عزیزم و مریم جان هم بسیار سپاسگزارم بابت تهیه این فایل های زیبا
ممنونم که انقد شگفت انگیزید
خیلی دوستتون دارم
خدانگهدار