سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 133

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار الناز عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:

سریال سفر به دور آمریکا بهترین سریالی است که تا به حال دیدم. سریالی که هر چقدر هم از زیبایی هاش بگی بازهم کمه. دیدن این سریال چنان لذتی داره که از دیدنش سیر نمیشی

و من سپاسگزار خداوندم که چشمانی بینا نصیبم کرده و در مدار تأیید و تحسین زیبایی ها قرارم داده. من دارم به ترتیب، از اول همه قسمت های سریال سفر به دور آمریکا رو نگاه میکنم و امروزم این قسمت رو نگاه کردم و می خواستم درباره یک تجربه زیبا بنویسم.

دیروز به جرأت میتونم بگم روز فوق العاده ای رو تجربه کردم. فایل رو نگاه کردم، کامنت نوشتم و با احساس خوب رفتم بیرون و بازی شکارچی نکات مثبت رو انجام دادم. در طول روز کلی نکات مثبت شکار کردم. طرفهای عصر هوا ابری شد ولی بارون نبارید. یه لحظه بیخیال همه چیز شدم رفتم تو حیاط و رو پله نشستم و زل زدم به آسمون. همین جوری داشتم به آسمون نگاه میکردم یهو یه صدای خیلی بلند و واضح گفت پاشو دفتر قلمت رو بیار و درخواست هات از خداوند رو در قالب یک نامه برای خدا بنویس.

من تا بحال اینجوری از خدا چیزی در خواست نکرده بودم. بدو بدو دفتر قلم آوردم و شروع کردم به نوشتن. اول از همه از سپاسگزاری کردم و کم کم همه خواسته هامو هر چییییی که دلم میخواست، به زبان ساده نوشتم. انگاری که دارم با رفیق صمیمیم که خیلی باهم راحتیم حرف میزنم و و بارون نم،نم صفحه دفترمو خیس میکرد.

بعد از نوشتن هر خواسته ای، آسمون یه غرش میکرد. مثلاً وقتی نوشتم خدایا می‌خوام بهت خیلی نزدیک بشم و میخوام تو به سمت خوشبختی هدایتم کنی، جواب یه غرش بزرگ و یه برق قشنگ تو آسمون بود. انگار خدا داشت در لحظه جوابمو می‌داد و من احساسم عالی بود هر جوابی که میداد با صدای بلند می‌خندیدم و ذوق میکردم.

وقتی دو صفحه رو پر کردم (البته خواسته که زیاده) دیدم بارون شروع شد و زمین آروم آروم خیس شد و کلی بارون بارید.

برداشت من از این تجربه این بود که: خدا به من گفت تو فقط از من بخواه و بهم ایمان داشته باش. مثل این بارون آنقدر نعمت بهت میدم که نتونی بشماریشون. تا زمانی که من خواسته هامو ننوشته بودم بارون نم نم بود ولی وقتی که من خواسته هامو نوشتم با باور به اینکه “نوشتن” خیلی قدرتمنده، با باور به اینکه “باید از خدا درخواست کنی تا اجابتت کنه” و توقعت‌ فقط از خدا باشه؛

و بارون شروع کرد به باریدن و تا دقایق طولانی ادامه داشت.

منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

220 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نجمه امانی» در این صفحه: 1
  1. -
    نجمه امانی گفته:
    مدت عضویت: 836 روز

    بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ

    وَالذّارِیاتِ ذَروًا

    فَالحامِلاتِ وِقرًا

    سوگند به بادهایی (که خاک و گرده های گیاهان و ابرها را) آن گونه که باید، پراکنده می کنند.

    سوگند به ابرهایی که بار سنگین باران را با خود حمل می کنند.

    الذاریات(آیه: 2_1)

    به نام رب

    به نام خدای وهابم

    خدای روزی رسان بی حسابم

    سلام به اساتید عزیزم و همه همسایگان نوری در این سایت بهشتی

    امروز صبح با یه انرژی فوق العاده عالی از خواب بیدار شدم بلافاصله شروع کردم به تمرین ستاره قطبی . شکرگزاری کردم و درخواست هامو از خداوند نوشتم . انرژی من هزار برابر شد . خدایا شکرت

    امروز پنج شنبه هست و بچه ها مدرسه ندارن و خواب هستند چهره شون چقدر زیباست مثل فرشته ها .

    خدایا شکرت ک باران و بهار رو به ما دادی .

    همیشه وقتی باران رو بوس میکنم بهش میگم مامان ممنونم ازت ک وقتی خدا گفت: کی دوست داره بره پیش بابا میثم و مامان نجمه؟؟

    تو دستت رو بردی بالا و گفتی من من .

    دقیقا مثل انیمیشن بچه رئیس.

    بعد از انجام تمرینم اومدم سراق سریال سفر به دور آمریکا .

    خدایا شکرت ک هدایت شدم به دیدن یه قسمت دیگه از این سریال فوق العاده.

    خانم شایسته عزیزم استاد گلم ممنون و سپاسگزارم ک با عشق این همه زیبایی رو برای ما به تصویر

    میکشید .

    خدایا شکرت برای این همه زیبایی

    این همه فراوانی

    این همه قشنگی توی دنیااا

    ‏چقدر جاهای قشنگ هست ک ما هم باید ببینیم و قدرت خدا رو درک کنیم .

    ‏ خدایا ما رو هم به راه راست راه پر نعمت پر ثروت و پر از شادی هدایت کن

    بچه ها و همسر جان همچنان در خواب نازی فرو رفتن و من آماده شدم ک برم نانوایی .

    گفتم خدایاا آماده شو با هم بریم . و خدایی ک همیشه مشتاق منه آماده و حاضر

    ‏از در خونه اومدم بیرون .خدایا به امید تو

    ‏خدایااا شکرت چ هوایی ..چقدر ابرهای خوشگل دیدم دقیقا عین همون ابرهایی ک موقع پرواز، مریم جان فیلم گرفتن برامون .

    ‏ خدایااا شکرت

    ‏چقدر قشنگ میگه خداا : قسم به بادهایی ک ابرها رو هول میدن و حمل میکنن ..الله و اکبر از این همه زیبایی از این همه عظمت از این همه پیشرفت از این همه احساس عالی خدایااا شکرت سپاسگزارم خدای خوبم

    چ صفی بود در نانوایی ..

    خدایا شکرت از این همه فراوانی این همه مشتری ..تازه محله ای ک ما فعلا هستیم پنج شش تا نانوایی به فاصله های کم وجود داره ولی بازم برای همه شون مشتری زیاده ..طوری ک یکم ک توی صف بودم شاطر اومد بیرون صدا زد نفر آخر کیه؟؟

    و یه آقا پسر با چهره خیلی مهربون و اروم گفت منم.

    شاطر بهش گفت هر کی اومد بعد شما بگو واینسته دیگه نون بهش نمیرسه .

    همونطور ک در کامنت های قبلی ام اشاره کردم ک به یاری خدا إن شاء الله از دوشنبه آموزشم رو زیر نظر یه استاد فوق العاده کار بلد میخوام شروع کنم و بعد از یادگیری قدم به قدم کسب و کار شخصی ام رو استارت بزنم و دیگه پرستاری رو کنار بزارم . هر چند ک هنوز هم ورودی مالی خوبی ازش دارم . ولی من اینطوری فهمیدم ک هر چقدر بتونم نیاز انسانهای بیشتری رو برطرف کنم ثروت بیشتری هم میتونم خلق کنم براحتی .

    با خودم تکرار کردم ک خدا میتونه برای من اونقدر مشتری بفرسته ک منم مثل این شاطرنانوایی بگم دیگه سفارش قبول نمیکنم فعلا .

    فراوانی زیاده ثروت زیاده مشتری زیاده .و من اینها رو میبینم تایید میکنم و تحسین میکنم.

    یکی یکی کسانی ک توی صف بودن نون میگرفتن و میرفتن تا نوبت به من رسید.

    سلام کردم و کارتم رو دادم و شاگرد نانوایی پرسید چند تا ؟؟ گفتم 20 تا. کارت کشید . شاطر از اون طرف یهو گفت خانم شانس داری . با لبخند گفتم بله قطعا . چطور ؟گفت چون میخواستم اعلام کنم شلوغه بیشتر از 15 تا نون نمیدم چون تعداد مشتری ها زیاده . ولی قبل از گفتنم شاگردم کارت شما رو کشیدن .

    اون گفت شانس داری و من لبخند زدم و تشکر کردم و با خودم گفتم خدایا ممنونم ازت ک همیشه کارهای منو انجام میدی .

    ‏ خیلی حس خوبی داشتم دونه دونه نونها رو خنک کردم و تا کردم لای سفره نونی آبی رنگ مون گذاشتم و برگشتم خونه .

    خدایااا شکرت هزاران مرتبه ک میثم رو به ما دادی . وقتی رسیدم دیدم عشقم اسفناجهایی ک دیروز از چهارشنبه بازار خریده بودیم و دیشب زحمت کشید پاک کرد و پخته بود و توی فریزر بسته بندی کرده بود رو یه بسته ش رو با پیاز و سیر سرخ کرده و چای تازه هم دم کرده . بچه ها رو بیدار کرده بود و منتظر من بودن .

    تا رسیدم تخم مرغ شکست توی ماهیتابه اسفناج ها ..چقدر خوشمزه شده بود با نون تازه و چای تازه دم . جای همگی خالی

    میثم کلا عاشقه آشپزیه و تابستوناااا ک بچه ها مدرسه ندارن توی رستوران یا فست فود کار پیدا میکنه و به علاقه ش میرسه . خدایاا شکرت

    موقع صبحونه خوردن، فایل این سفر رو پلی کردم دوباره و همگی داشتیم میدیدیم و لذت میبریم .

    چ هوایی

    چ خیابون های تمیزی

    ‏ چ هتلی

    ‏ به به چقدر تحسین برانگیز ..

    ‏نوش جانتون استاد گوارای وجودتون استفاده و لذت از این نعمتهای خداا

    چ میوه های جالبی

    الله و اکبر

    چ درختای خوشگلی

    ‏خدایاااا مثل درختهای توی کارتونها

    ‏چ گلهای خوشگلی هم داشت ..

    راستی یادم رفت بگم اونجا ک تصاویر پرواز با آهنگ و ترانه اندی میکس شده بودن..کلی اشک شوق ریختم ..نمیدونم چرا منو برد به دفترخانه ای ک قراره به زودی زود سند خونه جدید و توحیدی مون به ناممون بخوره .خودمو و عشقمو دیدم ک داریم امضا میزنیم و من ک اشک شوق میریزم ک دیدی نجمه بلاخره شد ..

    خدا اجابت کرد درخواستمونو براحتی به سادگی و عزتمندانه .

    بهار خیلی دوست داره مهاجرت کنه به نیویورک الان 16 سالشه . وقتی فرودگاه رو دید گفت : وای مامان بخداااا اینا همه برای من نشونه س ..منم روی خودم کار کنم به اینجا هدایت میشما ..منم میتونم مثل استاد آمریکا رو ببینم و لذت ببرم .

    باران ما به نقاشی خیلی علاقه داره الان کلاس اوله و نقاشی های خیلی قشنگی میکشه

    بهار میگفت: مامان من ک رفتم ،کارای باران رو انجام بدید اونم بیاد اونجا نقاشی هاشو توی گالری های نیویورک به نمایش بزاره

    و منو میثم ک غرق شادی شده بودیم از این حرفها و اون تصاویر و اون موسیقی

    برای شروع آموزشم به یه ترازو آشپزخانه احتیاج داشتم و رفتیم گرفتیم خدایااا شکرت

    یکی یکی باید لوازم مورد کارم رو تهیه کنم

    مرحله به مرحله و قدم به قدم

    الان ساعت سه بعدظهر و میثم داره درسهای باران رو باهاش کار میکنه .

    مرتب بهش میگه باران صداکشی کن بابا ..اگر صداکشی نکنی کلمه ای ک میخوای بنویسی اشتباه میشه حروف رو جا میزاری بابا

    من یادم افتاد به درسهای استاد ..بچه ها اگر در عمل به قانون استمرار نداشته باشید ..همونطور ک نتایج اروم اروم اومدن …اروم اروم هم بیرنگ میشن ..میرید توی در و دیوار ..

    باید مرتب قانون رو در عمل انجام بدیم ک جاده خاکی نریم دقیقا عین صداکشی کلمات برای باران میمونه . اگر صدا کشی نکنه، کلمات و اشتباه مینویسه ..بنویس بادام ( به ا دع ا م )

    خدایا شکرت قوانین چقدر ساده هستند و با عمل به اونها میتونیم براحتی نتیجه بگیریم

    خدای من

    چ دریایی ..

    ‏چ آبی …

    ‏چ ماسه های سفیدی ..

    ‏چ خورشیدی ..

    ‏خدایااا عظمتت رو سپاس ..

    ‏چ ماهیا و چ خرچنگ های شیطونی ..

    ‏خدایا شکرت بخاطر داشتن درون بچه مون ..

    ‏چ تصاویر هوایی عالی برامون گرفت ..

    ‏چقدر لذت بردیم ..خدایااا شکرت

    در این فایل من از اول تا آخر خدا رو دیدم و بس ..خدا بود و خدا بود و خدااا بود

    خدایا شکرت

    خدایااا شکرت

    خدا جانم با تک تک سلوهای بدنم تو رو سپاس ک منو با استاد با خانم شایسته با این سایت الهی با این قوانین و آگاهی ها آشنا کردی .

    بوووس فراوان از اصفهان زیبا ، کهکشان راه شیری به خدای خالق این همه زیبایی

    از خدا براتون شادی فراوان ثروت فراوان و خوشبختی فراوان میطلبم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: