https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/05/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-05-12 07:58:132024-03-06 09:08:42سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 144
151نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
اولش که با شعر زیبای ملکا ذکر تو گویم با آن صدای قشنگ و آسمانی که واقعاً روح من رو به پرواز درآورد
و آن تصاویر خیره کننده ای که دِرون از بالا برامون گرفت
چقدر زیبا بود تلاقی آسمان و زمین و دریا و جنگل
چقدر سرسبزی
چقدر آرامش در فضا موج می زد
بعدش هم چند بار طلوع و غروب زیبای خورشید رو دیدیم
وقتی استاد در مورد سفر به هاوایی صحبت میکرد و میگفت که برنامه تغییر کرده ، من قشنگ احساس میکردم که استاد عزیزم چقدر لذت برده از این سفر ، و این رو از برق شادی که در نگاه استاد بود دریافت کردم
بعدش پرواز در هواپیما ، و آن ساختمان های زیبا و مناظر قشنگی که لحظه به لحظه کوچک و کوچک تر میشد
به نظر من یکی از قشنگی های آمریکا «ابر» است یعنی تقریباً هر کجا که استاد یا مریم جان دست به دوربین میشود، یکی از زیباییهای آنجا که واقعاً به چشم من خیلی میاد، این ابرهای خوشگلی است که هر لحظه تغییر شکل میدهند و یک جور دیگر دلبری میکنند انگار
ابرهای قشنگی که انگار خدا هر لحظه داره شکل اونها رو تغییر می ده و یک نقاشی زیبای دیگه می آفریند
خدایا شکرت
من هم خیلی لذت بردم استاد عزیزم از این سفر
آن لحظات آخر فیلم که در تمپا فیلم گرفتید و آن ساختمان ها و فضای آشنا رو به ما نشان دادید ، به من خیلی حال داد و یادم آورد بعضی فایلهایی که آنجا برامون ضبط کردهاید قبلاً
امیدوارم هر روز شادتر و سلامت تر و ثروتمندتر باشید
شخم زدن چیز خوبیه بخصوص اگه این شخم زدنو بخوای توی مغزت انجام بدی و تمام باورهاتو زیر و رو کنی
تعهد دادن چیز خوبیه بخصوص اگه تعهدت برا خودت و به خودت باشه
کنترل ذهنم چیز خوبیه بخصوص اگه وقتایی که یه مقدار سخت میشه
خیلی خوابم میاد
چشام پر از خوابه
دیشب بخاطر دندونم تا صب بیدار بودم
صبح ساعت 8 رفتم اداره – یه مقدار کار کردمو ساعت 11 رفتم دنبال دخترم ک ببرمش برا امتحان گواهینامه رانندگی کاراشو بکنیم تا ساعت یک و یک تا 3 گرفتم خوابیدم ساعت 3 رفتم برای کارای دندونم و ساعت 5 تا 8 شب برا اسم نویسی پسرم برا کلاس کاراته
ساعت 8 شب تا 11 رفتم اسنپ کار کنم و 11 اومدم خونه شام خوردم و الان بیاد این افتادم که یه تعهدی هم داشتم
البته اینم بگم با اینکه امروز شلوغ بودم هم درسهامو 2 ساعت گوش کردم و هم سپاسگزاریمو کردم و هم تمرین خوندن جلسه 16 لیاقت رو یک ساعت انجامش دادم
رو هم رفته از خودم راضیم برا درسهام چون تا اونجا که میشد انجامشون دادم
اما همه اونا یه طرف این آخر شب یه طرف
اومدی خونه و خوابت میاد حالا یادت میاد که یه تمرین دیگه مونده
اشکال نداره اینم نیم ساعت وقت میزارم برا اینکه میخوام به تعهد اهرم رنج و لذت عمل کنم
که اگه تا 5 سال دیگه به همین شکل رو خودم کار کنم چه دستاوردهایی دارم و اگه کار نکنم چقدر ضرر میکنم؟؟/؟
همین الان میگم
اگه تا 5 سال آینده رو خودم کار کنم میتونم زندگیمو از هر نظر بهشتی کنم و اگه نکنم همون زندگی فقیرانه از هر نظر رو دارم
من امروز حرفم اینه که میخوام بگم دارم آروم آروم به شکل کارکرد مغزم پی میبرم
فیلم راز رو میدیدم – راز 2 میگفتش که
بدن انسان پیچیدهترین داروخانه جهانه
مغز قسمتی داره به نام هیپوتالاموس که شبیه یک کارخونه کوچیکه
و جاییه که مواد شیمیایی توی اون ترکیب شده و اون مواد شیمیایی با احساساتی که ما داریم توی روز تجربه میکنیم باید منطبق بشن
اون مواد شیمیایی اسمشون پپتیت هست
پپتیتها رشتههایی از آمینو اسیدهای کوچیک ترتیبی هستن
بدن اصولاً یک واحد کربنی هستش که 20 نوع آمینو اسیدهای مختلف رو برای تشکیل ساختار فیزیکی خودش ترکیب میکنه
بدن یه دستگاه تولید پروتئینه
قسمت هیپوتالاموس بدن ما پروتئینهای کوچیک زنجیرهای به نام پپتیت رو ، همه اونا رو در پپتیتهای نورونی یا هورمونهای نورونی که با حالات احساسی ما در طول تجربه روزانه مطابقت دارند جمع آوری میکنند
بنابراین برای حس شادی
حس لذت
حس توانایی
حس خالق بودن
حس شهوت
برای هر احساسی موادی وجود داره و هر حالت حسی که ما تجربه میکنیم یک ماده وجود داره و هر لحظه که ما اون حالت حسی رو در بدن یا مغزمون تجربه میکنیم هیپوتالاموس به سرعت پپتیت ها رو جمع کرده و توسط غده هیپوفیز اون پپتیدها رو در جریان خون رها میکنه و وقتی وارد خون شد مسیر خودشو به قسمتهای مختلف بدن پیدا میکنه از طرف دیگه هم هر کدوم از سلولهای بدن گیرندههایی رو خارج از خودشون دارند
هر سلول میتونه هزاران گیرنده رو توی سطح خودش داشته باشه وقتی که یک پپتید روی یک سلول تخلیه میشه در واقع مثل یک قفل عمل میکنه که روی گیرنده قرار میگیره و به اون میچسبه و تا حدودی سلول مورد نظر رو تکون میده و مثل زنگ درب حیاط خونه ، سیگنالی رو به داخل سلول میفرسته که کاملا میتونه عملکرد اونو دگرگون کنه
بیرون سلول میلیاردها میلیارد گیرنده وجود داره که همه اونها فقط دریافت کننده اطلاعات هستند
گیرندهای که روی اون یک پپتید نشسته باشه میتونه به کلی سلول رو دگرگون کنه
این گیرنده میتونه مثل آبشاری از رویدادهای بیوشیمی عمل کنه که بعضی از اونها منجر به تغییرات جدی در هسته سلول میشن
هر سلول مسلماً حیات داره مسلماً خودآگاهی هم داره
به ویژه اگه خودآگاهی رو به عنوان بیننده تعریف بکنیم
سلولها همیشه دارای طرز فکر هستند
در واقع سلولها کوچکترین واحد خودآگاه بدن من هستند
اگه قادر به کنترل حالات احساسیمون باشیم مسلماً به تمام زوایای زندگیمون دست پیدا میکنیم و همه چیز رو میتونیم تسخیر کنیم.
من هر روز از خواب بلند میشم و سعی میکنم روز خودمو خودآگاه و به همون صورتی که میخوام میسازم
حالا بعضی وقتا چون ذهن من در حال آزمودن کارهاییه که باید تا شب چه کارایی رو انجام بدم کمی زمان میبره ذهن من آروم بشه و درک کنه که در کجای روز میتونم روز خودمو خودآگاه بسازم – ساعت 6 صبح – ساعت 10 ساعت 4 عصر – یاساعت 9 شب — ولی مسئله من اینجاس که وقتی من روز خودمو خودآگاه میسازم و اتفاقات کوچیک به صورت تصادفی برای من میافتن که همه اونها غیر قابل توجیه هستن من میدونم که اینا فرایند و یا نتیجه آفرینش من هستن و هرچه بیشتر اونو تکرار کنم شبکه عصبی مغزمو که وجود اونو پزیرفتم بیشتر میسازم این به من نیرو و انگیزه میده که روز بعدیم اونو تکرار کنم
وقتی که مغز در حال یک استدلال منطقیه شبیه منظره رعد و برق -بنابراین کسی افکارو نمیبینه ولی چیزی که در فیزیک اعصاب قابل رویت یک طوفان شدید در اطراف قسمتهای چهارگانه مغزه – هر کدوم از این نواحی قسمتی از بدن را کنترل میکنه اینا همانهایی هستند که فرد با تجسم سه بعدی بهشون واکنش نشون میده
لذت بردن
عشق داشتن
شادی کردن
محبت کردن
مغز نمیتونه تفاوت بین اون چیزی رو که میبینه و اون چیزی رو که به یاد میاره رو بفهمه
به همین خاطره که شبکههای عصبی خاص در حال روشن شدن هستن
مغز از عصبهای ریزی به نام نورون تشکیل شده
این نورونا شاخههای کوچیکی دارند که به طرف نورونهای دیگه کشیده میشن تا یه
شبکه نورونی رو تشکیل بدن
هرجا که این نورونها به هم متصل بشن با یک خاطره یا فکر منطبقاً
مغز تمام مفاهیمشو خودشو بر اساس پایه قاعده خاطرات مرتبط میسازه برای مثال همه ایدهها افکار و احساسات در این شبکه نورونی ساخته و به هم متصل میشن و هر کدوم با همدیگه یه رابطه ممکن دارن
مثلاً احساس و مفهوم عشق
در این شبکه عظیم نورونی ذخیره میشن
ولی ما مفهوم عشق رو از ایدههای گوناگون دیگهای میسازیم
بعضی افراد عشق رو با ناامیدی مرتبط میدونن وقتی به عشق فکر میکنن خاطره درد اندوه یا طغیان رو تجربه میکنند
طغیان میتونه با آسیب در ارتباط باشه و اونم با یه شخص دیگه که دوباره به عشق برمیگرده
وو
در واقع الگوی نگرش به دنیای خارج و خود ما میسازیم
و هرچه اطلاعات بیشتری داشته باشیم الگوی خاصتری میتونیم بسازیم
و در نهایت خودمون میگیم که دنیای بیرون ما چه شکلیه
هرگونه اطلاعاتی که ما پردازش میکنیم هرگونه اطلاعاتی که از محیط میگیریم یعنی وقتی که ما در حال کنترل احساساتمون یا پاسخگویی به اون هستیم همیشه و همیشه با تجربه قبلی ما و واکنش عاطفی ما نسبت به اونچه به دست میاریم رنگ میشه
چه کسی پشت رول نشسته ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ما از طریق فیزیولوژیکی میدونیم که سلولهای عصبی که با هم روشن میشن به هم بسته شدند
اگر شما یه چیزو مرتب تکرار کنید این عصبها رابطه بلند مدت پیدا میکنن
اگه به طور روزمره لذت ببریم
اگه به طور روزمره دچار امیدواری و شادی و لبخند بشیم و اونو تجربه کنیم
اگه به طور روزمره شادی کنیم
اگه لذت بردن خودمونو توی زندگی موجه جلوه بدیم
اگه احساس لیاقت به تمام لذتها رو موجه جلوه بدیم
شما با این کار ، این شبکههای عصبی رو به صورت دائم به هم وصل میکنید و به این ترتیب شبکههای نورونی و تمام سلولهای عصبی دیگه به نام هویت رابطه بلند مدت پیدا میکنند
همچنین میدونیم که سلولهایی که روشن نمیشن دیگه با هم ارتباط هم ندارن
اونا رابطه بلند مدتشونو از دست میدن
چون هر وقت ما فرایند فکری که واکنش شیمیایی برای بدن ایجاد میکنه رو متوقف و قطع کنیم
سلولهایی که با هم مرتبطن ارتباط بلند مدتشونو از دست میدن
وقتی که ما رابطهای رو قطع میکنیم و مشاهده میکنیم
با این مشاهده یقین دارم ما دیگه فردی منطقی و خودآگاه و احساساتی که به طور طبیعی به محیط خودش واکنش نشون میده نخواهیم بود
من میخوام با هر روز سپاسگزاری کردنم
با تکرار هر روزه انجام تمرینام
با انجام اقدام و حرکت هایی که برا خودم میکنم بتون یه شکلی زندگی کنم که اون شکل زندگی به شکل هویت من دربیاد
و من اینکگار رو میکنم
باید هویت من سپاسگزار بشه
باید مرام من زیبایی ها رو ببینه
باید خلق و خوی من مدام دنبال کشیدن نکات مثبت از توی زندگیم باشه
با این کار میتونم توی مغزن رشته های عصبی رو شکل بدم که هر لحظه دوس داره دنبال دیدن زیبایی ها باشه
خیلی خسته بودم
حسابی خوابم میاد
ولی میدونم این نوشته من برا خودم کار میکنه
بهم یادآوری میکنه
در زمان مناسب و ماد به داد من میرسه
یا در زمان مناسب باعث لذت بیشتر برا من میشه
90
18
14
3
امروز سپاسگزاری روز 90 به خاطر 90 روز استقامت و روی خودم کار کردن و عبور از وابستگی به سیگار و آزادی از زندانمه
خیلی خوشحالم
متعهد شدم هر روز برا خودم جشن بگیرم و الان 90 روزه هر روز یه جشن کوچولو دو.تایی با خدا داشتیم
امروز روز 18 عبور از وابستگی به عوامل بیرونیه – من از لحاظ عاطفی خیلی وابسته بودم و دارم تکاملمو طی میکنم
امروز روز 14 هست که من موفق شدم تمرین هر روزه باورسازی هامو توی احساس لیاقت انجام بدم
امروز روز 3 سوم خوندن جزوه باورهای جلسه 16 احساس لیاقته
من نمیدونم چیکار میکنم
من فقط دارم با هرچی که دم دستمه توی سایت باعث میشم از دنیای بیرون بکنم و وارد دنیای جدیدی بشم که نمیدونه قیمت مرغ کیلویی چنده
توی دنیای جدید من
رئیس جمهور خودمم
من و خدا یکی هستیم
قیمت همه وسایل خریدنی دست منه
توی دنیای جدیدم ارزونی و گرونی نداریم
توی دنیای من آدم زشت و زیبا وجود نداره و همه آدما زیبان
توی این دنیا زشتی وجود نداره همه چیز زیباست چون من دارم توجهمو میزارم روی زیبایی ها
توی این دنیا فقط سلامتی و شادی و خنده و تفریحه
قیمت همه وسایل خریدنی دست منه
توی دنیای جدیدم ارزونی و گرونی نداریم
مث اینکه به یه مولتی ترلیاردر بگی ؟؟؟ قیمت فلان چیز ارزون یا گرونه ؟؟؟
اون در جواب میگه که من نمیدونم من فقط هر چی بخوام میخرم کاری به قیمتش ندارم
وای چقدر این فایل باحال بود
همه چیزهای خوب توش بود
اولش که با شعر زیبای ملکا ذکر تو گویم با آن صدای قشنگ و آسمانی که واقعاً روح من رو به پرواز درآورد
و آن تصاویر خیره کننده ای که دِرون از بالا برامون گرفت
چقدر زیبا بود تلاقی آسمان و زمین و دریا و جنگل
چقدر سرسبزی
چقدر آرامش در فضا موج می زد
بعدش هم چند بار طلوع و غروب زیبای خورشید رو دیدیم
وقتی استاد در مورد سفر به هاوایی صحبت میکرد و میگفت که برنامه تغییر کرده ، من قشنگ احساس میکردم که استاد عزیزم چقدر لذت برده از این سفر ، و این رو از برق شادی که در نگاه استاد بود دریافت کردم
بعدش پرواز در هواپیما ، و آن ساختمان های زیبا و مناظر قشنگی که لحظه به لحظه کوچک و کوچک تر میشد
به نظر من یکی از قشنگی های آمریکا «ابر» است یعنی تقریباً هر کجا که استاد یا مریم جان دست به دوربین میشود، یکی از زیباییهای آنجا که واقعاً به چشم من خیلی میاد، این ابرهای خوشگلی است که هر لحظه تغییر شکل میدهند و یک جور دیگر دلبری میکنند انگار
ابرهای قشنگی که انگار خدا هر لحظه داره شکل اونها رو تغییر می ده و یک نقاشی زیبای دیگه می آفریند
خدایا شکرت
من هم خیلی لذت بردم استاد عزیزم از این سفر
آن لحظات آخر فیلم که در تمپا فیلم گرفتید و آن ساختمان ها و فضای آشنا رو به ما نشان دادید ، به من خیلی حال داد و یادم آورد بعضی فایلهایی که آنجا برامون ضبط کردهاید قبلاً
امیدوارم هر روز شادتر و سلامت تر و ثروتمندتر باشید
و ما هم شاگردان خوبی برای شما باشیم
سلام به همه دوستان و استاد
یه شب دیگه
یه مشق شب دیگه
یه کنترل ذهن دیگه
کمی ذهنم با خیالاتی که میشه بهش گف ترس از آینده و نجواهای شیطانه داره داره درگیر میشه
حسم بهم گفت بهترین خوراک الان برای مغزم اینه که مشغول زیبایی های سفرهای آینده خودم بشم ک قراره کجاها برم
یکی از خوبیهای ثروتمندی اینه که برا همه چیز آزادی داری
اگه هر وقت خواستی میتونی پروازت رو کنسل کنی و هزار تا کار دیگه
و این خیلی جای تحسین داره
چقدر دریای آبی هنولولو تحسین داره و انرژی داره
منظره رویایی غروب از داخل هواپیما
زیبایی های چراغهای شهر سانفرانسیسکو در شب خیلی خوشکل بود
منظره رویایی و زیبای طلوع از داخل فرودگاه
خدا رو صدهزار مرتبه شکر بعد از یه سفر رویایی رسیدیم خونه
عاشقتونم
سلام به روی ماهتون
شخم زدن چیز خوبیه بخصوص اگه این شخم زدنو بخوای توی مغزت انجام بدی و تمام باورهاتو زیر و رو کنی
تعهد دادن چیز خوبیه بخصوص اگه تعهدت برا خودت و به خودت باشه
کنترل ذهنم چیز خوبیه بخصوص اگه وقتایی که یه مقدار سخت میشه
خیلی خوابم میاد
چشام پر از خوابه
دیشب بخاطر دندونم تا صب بیدار بودم
صبح ساعت 8 رفتم اداره – یه مقدار کار کردمو ساعت 11 رفتم دنبال دخترم ک ببرمش برا امتحان گواهینامه رانندگی کاراشو بکنیم تا ساعت یک و یک تا 3 گرفتم خوابیدم ساعت 3 رفتم برای کارای دندونم و ساعت 5 تا 8 شب برا اسم نویسی پسرم برا کلاس کاراته
ساعت 8 شب تا 11 رفتم اسنپ کار کنم و 11 اومدم خونه شام خوردم و الان بیاد این افتادم که یه تعهدی هم داشتم
البته اینم بگم با اینکه امروز شلوغ بودم هم درسهامو 2 ساعت گوش کردم و هم سپاسگزاریمو کردم و هم تمرین خوندن جلسه 16 لیاقت رو یک ساعت انجامش دادم
رو هم رفته از خودم راضیم برا درسهام چون تا اونجا که میشد انجامشون دادم
اما همه اونا یه طرف این آخر شب یه طرف
اومدی خونه و خوابت میاد حالا یادت میاد که یه تمرین دیگه مونده
اشکال نداره اینم نیم ساعت وقت میزارم برا اینکه میخوام به تعهد اهرم رنج و لذت عمل کنم
که اگه تا 5 سال دیگه به همین شکل رو خودم کار کنم چه دستاوردهایی دارم و اگه کار نکنم چقدر ضرر میکنم؟؟/؟
همین الان میگم
اگه تا 5 سال آینده رو خودم کار کنم میتونم زندگیمو از هر نظر بهشتی کنم و اگه نکنم همون زندگی فقیرانه از هر نظر رو دارم
من امروز حرفم اینه که میخوام بگم دارم آروم آروم به شکل کارکرد مغزم پی میبرم
فیلم راز رو میدیدم – راز 2 میگفتش که
بدن انسان پیچیدهترین داروخانه جهانه
مغز قسمتی داره به نام هیپوتالاموس که شبیه یک کارخونه کوچیکه
و جاییه که مواد شیمیایی توی اون ترکیب شده و اون مواد شیمیایی با احساساتی که ما داریم توی روز تجربه میکنیم باید منطبق بشن
اون مواد شیمیایی اسمشون پپتیت هست
پپتیتها رشتههایی از آمینو اسیدهای کوچیک ترتیبی هستن
بدن اصولاً یک واحد کربنی هستش که 20 نوع آمینو اسیدهای مختلف رو برای تشکیل ساختار فیزیکی خودش ترکیب میکنه
بدن یه دستگاه تولید پروتئینه
قسمت هیپوتالاموس بدن ما پروتئینهای کوچیک زنجیرهای به نام پپتیت رو ، همه اونا رو در پپتیتهای نورونی یا هورمونهای نورونی که با حالات احساسی ما در طول تجربه روزانه مطابقت دارند جمع آوری میکنند
بنابراین برای حس شادی
حس لذت
حس توانایی
حس خالق بودن
حس شهوت
برای هر احساسی موادی وجود داره و هر حالت حسی که ما تجربه میکنیم یک ماده وجود داره و هر لحظه که ما اون حالت حسی رو در بدن یا مغزمون تجربه میکنیم هیپوتالاموس به سرعت پپتیت ها رو جمع کرده و توسط غده هیپوفیز اون پپتیدها رو در جریان خون رها میکنه و وقتی وارد خون شد مسیر خودشو به قسمتهای مختلف بدن پیدا میکنه از طرف دیگه هم هر کدوم از سلولهای بدن گیرندههایی رو خارج از خودشون دارند
هر سلول میتونه هزاران گیرنده رو توی سطح خودش داشته باشه وقتی که یک پپتید روی یک سلول تخلیه میشه در واقع مثل یک قفل عمل میکنه که روی گیرنده قرار میگیره و به اون میچسبه و تا حدودی سلول مورد نظر رو تکون میده و مثل زنگ درب حیاط خونه ، سیگنالی رو به داخل سلول میفرسته که کاملا میتونه عملکرد اونو دگرگون کنه
بیرون سلول میلیاردها میلیارد گیرنده وجود داره که همه اونها فقط دریافت کننده اطلاعات هستند
گیرندهای که روی اون یک پپتید نشسته باشه میتونه به کلی سلول رو دگرگون کنه
این گیرنده میتونه مثل آبشاری از رویدادهای بیوشیمی عمل کنه که بعضی از اونها منجر به تغییرات جدی در هسته سلول میشن
هر سلول مسلماً حیات داره مسلماً خودآگاهی هم داره
به ویژه اگه خودآگاهی رو به عنوان بیننده تعریف بکنیم
سلولها همیشه دارای طرز فکر هستند
در واقع سلولها کوچکترین واحد خودآگاه بدن من هستند
اگه قادر به کنترل حالات احساسیمون باشیم مسلماً به تمام زوایای زندگیمون دست پیدا میکنیم و همه چیز رو میتونیم تسخیر کنیم.
من هر روز از خواب بلند میشم و سعی میکنم روز خودمو خودآگاه و به همون صورتی که میخوام میسازم
حالا بعضی وقتا چون ذهن من در حال آزمودن کارهاییه که باید تا شب چه کارایی رو انجام بدم کمی زمان میبره ذهن من آروم بشه و درک کنه که در کجای روز میتونم روز خودمو خودآگاه بسازم – ساعت 6 صبح – ساعت 10 ساعت 4 عصر – یاساعت 9 شب — ولی مسئله من اینجاس که وقتی من روز خودمو خودآگاه میسازم و اتفاقات کوچیک به صورت تصادفی برای من میافتن که همه اونها غیر قابل توجیه هستن من میدونم که اینا فرایند و یا نتیجه آفرینش من هستن و هرچه بیشتر اونو تکرار کنم شبکه عصبی مغزمو که وجود اونو پزیرفتم بیشتر میسازم این به من نیرو و انگیزه میده که روز بعدیم اونو تکرار کنم
وقتی مغز افکار خودشو روشن میکنه شبیه منظرهای از ابر صاعقهدار میشه
وقتی که مغز در حال یک استدلال منطقیه شبیه منظره رعد و برق -بنابراین کسی افکارو نمیبینه ولی چیزی که در فیزیک اعصاب قابل رویت یک طوفان شدید در اطراف قسمتهای چهارگانه مغزه – هر کدوم از این نواحی قسمتی از بدن را کنترل میکنه اینا همانهایی هستند که فرد با تجسم سه بعدی بهشون واکنش نشون میده
لذت بردن
عشق داشتن
شادی کردن
محبت کردن
مغز نمیتونه تفاوت بین اون چیزی رو که میبینه و اون چیزی رو که به یاد میاره رو بفهمه
به همین خاطره که شبکههای عصبی خاص در حال روشن شدن هستن
مغز از عصبهای ریزی به نام نورون تشکیل شده
این نورونا شاخههای کوچیکی دارند که به طرف نورونهای دیگه کشیده میشن تا یه
شبکه نورونی رو تشکیل بدن
هرجا که این نورونها به هم متصل بشن با یک خاطره یا فکر منطبقاً
مغز تمام مفاهیمشو خودشو بر اساس پایه قاعده خاطرات مرتبط میسازه برای مثال همه ایدهها افکار و احساسات در این شبکه نورونی ساخته و به هم متصل میشن و هر کدوم با همدیگه یه رابطه ممکن دارن
مثلاً احساس و مفهوم عشق
در این شبکه عظیم نورونی ذخیره میشن
ولی ما مفهوم عشق رو از ایدههای گوناگون دیگهای میسازیم
بعضی افراد عشق رو با ناامیدی مرتبط میدونن وقتی به عشق فکر میکنن خاطره درد اندوه یا طغیان رو تجربه میکنند
طغیان میتونه با آسیب در ارتباط باشه و اونم با یه شخص دیگه که دوباره به عشق برمیگرده
وو
در واقع الگوی نگرش به دنیای خارج و خود ما میسازیم
و هرچه اطلاعات بیشتری داشته باشیم الگوی خاصتری میتونیم بسازیم
و در نهایت خودمون میگیم که دنیای بیرون ما چه شکلیه
هرگونه اطلاعاتی که ما پردازش میکنیم هرگونه اطلاعاتی که از محیط میگیریم یعنی وقتی که ما در حال کنترل احساساتمون یا پاسخگویی به اون هستیم همیشه و همیشه با تجربه قبلی ما و واکنش عاطفی ما نسبت به اونچه به دست میاریم رنگ میشه
چه کسی پشت رول نشسته ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ما از طریق فیزیولوژیکی میدونیم که سلولهای عصبی که با هم روشن میشن به هم بسته شدند
اگر شما یه چیزو مرتب تکرار کنید این عصبها رابطه بلند مدت پیدا میکنن
اگه به طور روزمره لذت ببریم
اگه به طور روزمره دچار امیدواری و شادی و لبخند بشیم و اونو تجربه کنیم
اگه به طور روزمره شادی کنیم
اگه لذت بردن خودمونو توی زندگی موجه جلوه بدیم
اگه احساس لیاقت به تمام لذتها رو موجه جلوه بدیم
شما با این کار ، این شبکههای عصبی رو به صورت دائم به هم وصل میکنید و به این ترتیب شبکههای نورونی و تمام سلولهای عصبی دیگه به نام هویت رابطه بلند مدت پیدا میکنند
همچنین میدونیم که سلولهایی که روشن نمیشن دیگه با هم ارتباط هم ندارن
اونا رابطه بلند مدتشونو از دست میدن
چون هر وقت ما فرایند فکری که واکنش شیمیایی برای بدن ایجاد میکنه رو متوقف و قطع کنیم
سلولهایی که با هم مرتبطن ارتباط بلند مدتشونو از دست میدن
وقتی که ما رابطهای رو قطع میکنیم و مشاهده میکنیم
با این مشاهده یقین دارم ما دیگه فردی منطقی و خودآگاه و احساساتی که به طور طبیعی به محیط خودش واکنش نشون میده نخواهیم بود
من میخوام با هر روز سپاسگزاری کردنم
با تکرار هر روزه انجام تمرینام
با انجام اقدام و حرکت هایی که برا خودم میکنم بتون یه شکلی زندگی کنم که اون شکل زندگی به شکل هویت من دربیاد
و من اینکگار رو میکنم
باید هویت من سپاسگزار بشه
باید مرام من زیبایی ها رو ببینه
باید خلق و خوی من مدام دنبال کشیدن نکات مثبت از توی زندگیم باشه
با این کار میتونم توی مغزن رشته های عصبی رو شکل بدم که هر لحظه دوس داره دنبال دیدن زیبایی ها باشه
خیلی خسته بودم
حسابی خوابم میاد
ولی میدونم این نوشته من برا خودم کار میکنه
بهم یادآوری میکنه
در زمان مناسب و ماد به داد من میرسه
یا در زمان مناسب باعث لذت بیشتر برا من میشه
90
18
14
3
امروز سپاسگزاری روز 90 به خاطر 90 روز استقامت و روی خودم کار کردن و عبور از وابستگی به سیگار و آزادی از زندانمه
خیلی خوشحالم
متعهد شدم هر روز برا خودم جشن بگیرم و الان 90 روزه هر روز یه جشن کوچولو دو.تایی با خدا داشتیم
امروز روز 18 عبور از وابستگی به عوامل بیرونیه – من از لحاظ عاطفی خیلی وابسته بودم و دارم تکاملمو طی میکنم
امروز روز 14 هست که من موفق شدم تمرین هر روزه باورسازی هامو توی احساس لیاقت انجام بدم
امروز روز 3 سوم خوندن جزوه باورهای جلسه 16 احساس لیاقته
من نمیدونم چیکار میکنم
من فقط دارم با هرچی که دم دستمه توی سایت باعث میشم از دنیای بیرون بکنم و وارد دنیای جدیدی بشم که نمیدونه قیمت مرغ کیلویی چنده
توی دنیای جدید من
رئیس جمهور خودمم
من و خدا یکی هستیم
قیمت همه وسایل خریدنی دست منه
توی دنیای جدیدم ارزونی و گرونی نداریم
توی دنیای من آدم زشت و زیبا وجود نداره و همه آدما زیبان
توی این دنیا زشتی وجود نداره همه چیز زیباست چون من دارم توجهمو میزارم روی زیبایی ها
توی این دنیا فقط سلامتی و شادی و خنده و تفریحه
قیمت همه وسایل خریدنی دست منه
توی دنیای جدیدم ارزونی و گرونی نداریم
مث اینکه به یه مولتی ترلیاردر بگی ؟؟؟ قیمت فلان چیز ارزون یا گرونه ؟؟؟
اون در جواب میگه که من نمیدونم من فقط هر چی بخوام میخرم کاری به قیمتش ندارم
و من میخوام این شکل زندگی رو تجربه کنم
عاشقتونم
و
وو