سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 153 - صفحه 19 (به ترتیب امتیاز)

بسم الله النّور

سلام به استاد عباس منش عزیزم و سلام به خانم شایسته ی عزیزم.

بله استاد همینطوره که توضیح دادین ، و چقدر هم شیوا و زیبا توضیح دادین دلم میخواد هزاران بار هر فایل شما رو ببینم و این فایل که دیگه دیوانه شدم. چه احساسی داشتین در اون لحظه ها که داشتین توضیح میدادین که خبرها همیشه روی منفی های جهان فوکوس دادن و هیچ وقت رو مثبت ها توجهی ندارن.دوربین نمیبرن که از زایش های بی نقص ، فراوانی و زیبایی ها یی که هر روز بارها و بارها داره رخ میده تصویر بگیرن و خبر بسازن. بله این خیییییییلی مهمه ، خیلی مهمه که ما آگاهانه ، آگاهانه به چیزهایی توجه کنیم که بهشون علاقه داریم. همیشه اینطور بودن واقعا کار سختیه اما شدنیه. و هر چه بیشتر آگاهانه این تمرکز بر نکات مثبت رو انجام میدیم طبق قانون الهی قطعاً خداوند و کائنات یاریگر ما خواهند بود و به من ثابت شده اگه به مدت طولانی به این کار تداوم داشته باشیم ، حتی اگر در مواردی ما حواسمون نباشه و بخواهیم پا رو کج بذاریم آلارم های ذهن روشن میشه که حواست رو جمع کن! من دارم هر روز این تکامل رو تجربه می کنم قدم به قدم و ذره ذره . و هر چه پیش میرم سعی می کنم جدی تر باشم و عملکرد آگاهانه تری داشته باشم.مدتی هست چهار تا کار برام مهم تر از همه ی کارهاست. یکی تمرکز آگاهانه بر نکات مثبت هر رویداد و هر دیده و شنیده و … که طی روز برام پیش میاد . و دوم کار کردن آگاهانه روی شخصیت خودم و سوم پرداخت زودتر اقساط زمین مون که البته به لطف آموزش های استاد این تنها قسط و بدهی ماست .در آخر اینکه کاری به دیگران نداشته باشم حتی اگر فرزندم باشه! نخوام هدایتگر دیگران باشم وقتی هنوز خودم اول راهم. قطعا هنوز تمام توانم رو در این چهار هدف به کار نبردم اما نشانه هایی دیدم که نشون میده راهم درسته و عملکردم هم بهتر شده.از وقتی آگاهانه و به طور جدی در طی روزحواسم به این موارد هست اتفاق های مثبت زیادی برام رخ داده. ماه گذاشته بخش از پول زمین رو زودتر از موعد دادیم البته در حد وسع مالی خودمون. و بعد از اون ورودی ها جالبی داشتیم.خداروشکر همسرم افزایش حقوق داشت .یه کلاس هشتم داشتم که تموم شده و دو هفته نکشید که به لطف الله به جاش دو تا کلاس به کلاس های من اضافه شد که باعث افزایش 40 درصدری درآمدم شده. تو این یکی دو ماه چندین بار از آشنایان برامون گوشت گوسفندی رسیده خدا روشکر، هر بار به اندازه چندین وعده ما بود. دوستم که قم زندگی می کنه یه تاب قشنگ و سالم داشت ، یه تاب دیگه خریدن . تابشون رو همینطوری دادن به ما. حدود چهار پنج میلیون قیمت این تاب هست. و ایشون رایگان به ما داد. و بهم گفت قرار بود بدیم به یکی از فامیلامون، یهو یه روز صبح یاد بچه های تو افتادم و به همسرم گفتم من میخوام این تاب رو بدم به بچه های سمیه! سه چهار روز پیش هم خواهرم زنگ زد و گفت که تلویزیونشون که کاملاً سالمه نیازش ندارن و اگه ما ناراحت نمیشیم میخوان بفرستن برای ما . تلویزیون ما خیلی قدیمی بود ،همین چند وقت پیش بچه هام گفته بودن مامان ما کی تلویزیون میخریم ؟ منم گفتم مامان! این تلویزیون سالمه و فقط ظاهرش با بقیه فرق داره ، اما ان شاءالله یه روزی از اون مدل که شماها دوست دارین هم میخریم. خواهرم می تونست این تلویزیون رو بفروشه اما رایگان با میز و آنتن به ما داد. تازه هم تلویزیون و هم اون تاب رو دیروز دو تا از برادرام از قم آوردن. در صورتیکه باربری برای تاب دو میلیون می گرفت ! برادرم و خانمش دیروز تو شمال یه کاری داشتن و تاب رو گذاشتن پشت وانت و آوردن.خودش هم با عشق و شادی برامون نصب کرد . تلویزیون رو هم یه برادرم که اینجا زندگی می کنه برای کاری رفته بود قم تو برگشت برامون آورد.

چند وقت پیش به همسرم گفتم لباس های کارت خیلی کهنه شدن ،یه برنامه بذاریم لباس بخریم. دو سه روز بعدش ایشون با یه پلاستیک بزرگ لباس اومد خونه و گفت همسایه کارگاه بهم گفته پسرم خیلی لباس میگیره و قبلی ها رو نمی پوشه. لباس ها اینقد تمیزن که حتی میشه تو مهمونی پوشید چه برسه برای کار.

یکی از برادرام که تو این مدت که اومدیم شمال هنوز نیومده بود ، هفته ی پیش اومدن شمال . کلی هم لطف کردن و برای بچه هام هدیه آورده بودن. مادر خانومش هم برای دخترم یه روسری بسیااار زیبا هدیه گرفته بود و برای ما هم دلتون نخاد یه مقدار شور آورده بود که طعمش بینظیره. و اون شب یه مهمونی فوق العاده بود و تماما با حرفای مثبت و شوخی و خنده و شادی گذشت. و اصلاً خود این مهمان ها نعمتی بودند از طرف خداوند . دیدن برادرم و زن داداشم و برادرزاده هام و دیدن پدر و مادر فوق العاده دوست داشتنی خانمش واقعاً یه نعمت بزرگ بود برام.خانواده ی همسرم کهوالبته دایی خودم هستند نزدیک ما هستند. همسرم وسط هفته هر وقت بهشون سر میزنند ایشون کلی نان تازه خونگی و تخم مرغ محلی و مربا و … بهمون میدن، اما این ماه خیلی بیشتر از همیشه بود. توی انجام کارهای خونه هدایت شدم به آسانی هایی که هیچ وقت به فکر خودم نمی رسید. و مهمتر از همه اینکه کاری به هیچکس ندارم. قبلاً پیش میومد که کسی زنگ میزد و مشکلی رو از زندگیش برام میگفت و منم فکر می کردم خب باید بهش راه و چاه نشون بدم ! کلی حرف میزدیم و آخرشم طرف مسیر خودش رو میرفت! اما این بار چندین بار تو اون موقعیت قرار گرفتم اما فقط شنیدم و هیچی نگفتم و اتفاقاً اون تلفن ها و یا چت ها هم زودی تموم شد.

ماهی که گذشت برام بسیار زیبا بود و زیبایی های بیشتری دیدم. بازوی ستاره قطبیم قویتر شد و مهمتر از همه حل بهتری رو در درون خودم تجربه کردم . چند جا پیش اومد که تضادهایی برام پیش اومد اما به خودم قول داده بودم شتابزده عمل نکنم و تونستم با آرامش از دل اون تضاد ها نعمت هایی بیرون بکشم که به بهتر شدن کسب و کارم و به بهتر شدن حال درونی خودم و به بیشتر شدن احساس لیاقتم کمک کرد.

سپاس خدایی را که بخشش اش بی حد و اندازه است….

اللّهم ثبّت اقدامنا….