سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 155 - صفحه 1

سلام استاد مهربانم

من از هدایت الهی بگم براتون

دقیقا همین موقع هفت سال پیش من در کرمان زندگی میگردم و شرایط بخاطر باور های خودم یکم برام سخت شده بود

ولی کاری که من میکردم این بود که همیشه یه دفتری داشتم و با خدا حرف میزدم

به جایی رسیدم که گفتم خدایا من دیگه نمیدونم خودت راهی برام روشن کن

بعد یه برنامه تلویزیونی دیدم داخل جم تی وی

که از زندگی مردم اروپایی نشون میداد از رابطه زیبای والدین با فرزندان شون از سادگی شون از بی ریایی شون از عشقی که بین شون بود و من همون لحظه به قلبم اومد که من هم میخام این شرایط رو تجربه کنم

اسم برنامه ( از تولد تا پنج سالگی بود )

و فقط روز ها راه می‌رفتم و با خدا صحبت میکردم تنهای تنها و میگفتم خدای من تو میدانی که خیلی دوست دارم رابطه صمیمی و دوستانه ای رو با همسرم تجربه کنم

یک زندگی داشته باشم که خودم ۱۰۰٪ کنترل کنم و خودم تصمیمات ام رو بگیرم روی پای خودم باشم و رشد کنم

ولی در ابن حال که این خواسته ها رو به خداوند عرضه میکردم از زیبایی های زندگیم لذت می‌بردم و حسم هم خوب بود

که عشق سفر به اروپا به دل همسرم افتاد و گفت میریم خارج اول گفت میریم ترکیه و بعد گفت نه میریم آلمان

و همینطوری درها یکی پس از دیگری برامون باز شد

شب آخر که میخاستیم حرکت کنیم رفتم وضو گرفتم و نماز خوندم قلبم رو آرام کردم و باز تسلیم شدم و رو به خداوند گفتم خدای مهربانم الان این درها باز شده وکارها جور شده ولی من نمیدونم تو خیر مطلقی تو از همه چیز باخبری اگه این مسیر درستی هست بهم یه نشانه بده تا با قدرت و ایمان به خودت حرکت کنم و فارغ از تضاد ها برم جلو و اگر هم نه از مسیرم پاکش کن و من همینجا میمونم اصلا تصمیم از خودم نداشتم که بگم حالا از خدا میخام ولی میدونم که من که دیگه دارم میرم نه !

بعدش با همون حس خوابیدم و در خواب دیدم که یک وانتی جلوی خونمون اومده و کلیییی میوه خوشرنگ و آبدار برامون آورده و من از اون میوه ها میخورم و خیلی شیرین و خوشمزه هست

همون اول صبح که بیدار شدم رفتم و زدم داخل تعبیر خواب و …..😭😭😭

الان اشکم بند نمیاد

گفت اگر در خواب تون میوه های خوشرنگ و زیادی رو دیدین یعنی به سمت یک زندگی سراسر از فراوانی و شادی در خرکت هستید و من دیگه دلم به خدای خودم قرص شد و با ایمان قدم هام ثابت شد و فارغ از تمام تعلقات و وسایلی که نو خریده بودم همه رو به مادر شوهر عزیزم هدیه دادم و گفتم من به این وعده خدای خودم ایمان دارم و میریم و بینهایت زیباتر از این ها رو برای خودم تهیه میکنم

البته این هارو در قلب خودم میگفتم نه به انسان های اطرافم

و ما به کشور زیبا سرسبز قشنگ آلمان هدایت شدیم

دقیقا همون چیزی که تو اون برنامه و تمام فایل های سفر به دور آمریکا دیدم مردم اش خیلی بخودشون در صلح بودن پاک و بی ریا و توحیدی

خیلی این فضا بهم حس خوبی میداد

و لذت می‌بردم الان هفت سال گذشته ولی این سپردن به خداوند و حفظ کردن حس خوب درهایی رو برای من باز کرد که اگر من میخاستم خودم به اینجا برسم اصلا امکان پذیر نبود و من اصلا تصور چنین چیزی رو هم نداشتم فقط از خداوند خواستم که بتونم حس خوبی بین خودم و همسرم تجربه کنم و یک زندگی مستقل زندگی کنم

اومدم آلمان با عشق گواهینامه رانندگی مو گرفتم

زبان شون رو به خوبی یاد گرفتم

مدرک دیپلم ام رو از یکی از مدرسه های آلمان گرفتم

و هزاران زیبایی دیگه که وقتی تجربه کردم که تسلیم شدم و سپردم به خداوند که کارها رو برام انجام بده

الان هم همین دیروز بود که توی دفترم دوباره نوشتم خدایا من نمیدونم قدم بعدی مو تو هدایتم کن تو بگو تو راهم رو روشن کن

و شما این فایل هدایت رو گذاشتید تا من هدایت بشم بیام به یاد بیارم که وقتی پرونده زندگیمو در دست خداوند گذاشتم بهترین هارو برام رقم زد چیزی فراتر لز تصورات من و همون خداوند الان هم میتونه این کار رو بکنم مهم این هست که من بتونم بهش اعتماد کنم و آرام باشم و تسلیم

از این تسلیم بودن الانم در اینده میام و معجزات اش رو براتون مینویسم استاد مهربانم که خداوند چه فرشته هایی برام فرستاد چه درهایی باز سد و چه موقعیت هایی جلوی راه من گذاشته شد وقتی آرام شدم و توکل کردم به تنها ابر قدرت کل کیهان

همین دیروز هم یک جمله ای در یک کتاب خوندم که گفت

(توکل حقیقی یعنی باور به انجام اتفاقاتی که تو نمیتونی ببینی)

خیلی دوستتون دارم استاد نازنین و از خداوند براتون یک دنیا خیر خوبی شادی نعمت برکت و عمر با عزت رو خواهانم هر جا هستید دست خداوند یار و نگهدار و پشتیبان شما و شاد و پیروز باشید .💐