سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 1+160

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار زکیه عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

هر کدوم از یه خونواده و فرهنگ مختلفیم

هر کدوم مسیر و نتایج خودمون رو داریم

ولی نمیدونم چرا این دوستان برام آشنا بودن. انگار میشاختمشون. چقد این حس نزدیکی و صمیمیت بین یچه ها موج میزنه

استاد دوس داشتنی من ، امیدوارم یه روزی در آغوشتون بگیرم و از نتایجم براتون بگم که اصلااا اون آدم سابق نیستم.

بگم که زندگیم هیچ ربطی به گذشتم نداره

از اولین باری که این ویدئو توهمون ثانیه های اول با بغض و اشک شوق رویا جون اشک های منم جاری میشدد

حتی شاید تا الان 20 بار دیگه دیده باشم ولی بازهم نمیتونم جلو اشکم رو بگیررم

چراااا؟!

این ویدئو پر از حس خوبه ، پر از حس رسیدن به خواسته ها پر از حس ثروت ، صداقت ، آزادی …‌

استاد جاانم ندیدم استادی اینقدر خودش باشه انقدر راحت با شاگرداش برخورد کنه

نکته های مثبت تواین فایل فراوون بود

تو صلح بودن دوستان با خودشون

راحت گرفتن همه چیز

یچیززز خیلی جالب

همیشه استاد میگن خواسته های ما از قبل آماده شدن فقط ما باید تومسیرش قرار بگیریم تا بدست بیاریمشون

دیدین دوستاان که یکی از بچه ها تازه 3 هفته بود رفته بودن آمریکا گفتن جزو برنامه هاشون بوده استاد رو ببین و …. و خواسته شون با این شکل براشون آماده شده بوددد

چه عالی چه خوووب چقد از دیدنتون خوشحال شدیم اقا

این خانم عزیز که 3 ماه اومدن که نگممم براتون

من هر چقدر کنترل کنم خودمو که در طول دیدن این قسمت اشک نریزم به اینجا که میرسم بغضم میتررکه. یعنی  مهم نیست تو اتوبوسم تو دفتر کارمم تو آشپزخونم رو تختم هرررکجا که هستمم اشکم جااریه

اشک حسرت و ناراحتی نیستااا

اشک خوشحالیههه ، رسیدنه ‌‌.، صمیمیته و…

چقد خوبه که استادی داریم الگوووو

توهمه زمینه هااا الگوی زنده

تا بتونیم ساکت کنیم این نجواهارو

منطقی کنیم رسیدن به خواسته هارو

از دیدن تک تک دوستان خوشحال شدم و یادآوری شد قوانین بهمون

من خیلی نوشتن برام راحت نیست

ببخشید که از خوبیاتون کم گفتیم

چه زیبااا صحبت میکنی شما

ثرتمند باشید و ثروتمند بمونید

منتظر خواندن نتایج زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

467 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «علی قاضی» در این صفحه: 1
  1. -
    علی قاضی گفته:
    مدت عضویت: 1294 روز

    سلام به استاد عباس منش عزیزو خانم شایسته نازنین و همه دوستان هم فرکانسی عزیزم من مژگان هستم همسر علیرضا قاضی

    من خیلی کم کامنت میذارم شاید این دومین بار باشه ولی این فایل آخر استاد رو که دیدم از شوق اشک ریختم و خودم و همسرم رو کنار استاد و روی اون صندلی تصور کردم که از موفقیت هام برای عزیزان هم فرکانسی صحبت میکنم

    خیلی وقت بود دوست داشتم اینارو بنویسم این فایل بهانه ای شد برای اینکه این تصمیم رو عملی کنم

    من متولد 1352 هستم فرزند اول خانواده خواهر برادرهای من به شدت درس خوان بودن ولی من در زمینه هنر استعداد داشتم و همیشه شاگرد تنبل ته کلاس بودم و درسم خوب نبود چون اون موقع خودم هم استعدادم رو نمی شناختم و به اصرار خانواده رشته تجربی رفتم هنوز هم یاد فیزیک و شیمی و جبر اون سالها میفتم پشتم میلرزه و از خودم تعجب می‌کنم که چجوری اون درسها رو قبول شدم

    خلاصه تو خانواده همش سرکوفت و دعوا که تو آخرش هیچی نمیشی آبروی ما رو تو فامیل بردی و…. حتی یادمه مامان و بابام با هم بحث میکردن که این بچه به خانواده تو رفته آنقدر خنگه و مادرم میگفت نخیر ما تو فامیل فلان دکتر و مهندس و… رو داریم به فامیل تو رفته… خلاصه من تو خونه جوجه اردک زشت بودم که کسی دوسم نداشت و تو مدرسه هم همینطور

    وقتی دیپلم گرفتم با زور و بدبختی، دانشگاه قبول نشدم و در بیمارستان مشغول به کار شدم یه کار دفتری! ولی رفتن به دانشگاه کعبه آمال و آرزوهام بود اینم بگم که این فهمیده بودم که من عاشق کارهای هنری هستم یادمه بچه بودم تمام کاردستی های برنامه کودک رو درست میکردم و عاشق این بودم که گلدوزی کنم بافتنی ببافم و…. هر از گاهی به پدر و مادرم میگفتم من می خوام کلاس نقاشی برم یا دوست دارم قالی ببافم گلیم یاد بگیرم ولی اونا میگفتن بشین درس تو بخون این کارها به چه دردت میخوره

    یادمه وقتی تلوزیون برنامه ای در مورد یه کار هنری نشون میداد با لذت تمام تماشا میکردم و خودم رو جای اون استاد نقاشی یا سفالگری میذاشتم که دارم اون هنر رو من کار میکنم وبا تمام وجود احساس شعف میکردم و با خودم فکر میکردم کاش میشد یه جوری میشد من یک سال میرفتم اصفهان زندگی میکردم و همه هنرها رو یاد میگرفتم اینکه استاد میگن وقتی تصور می‌کنید احساس شعف کنید حتما اتفاق میفته من اون موقع قوانین رو نمیدونستم ولی ناخودآگاه این احساس عالی باعث جذب خواسته های من شد

    هر وقت فرصت پیدا میکردم یا انقلاب بودم و کتاب‌ها و وسایل هنری رو تماشا میکردم و یا میرفتم بازارچه پارک لاله و با لذت کار کردن هنرمندان اونجا رو نگاه میکردم اینم یکی دیگه از قوانین هست توجه کردن به خواسته که من بدون آنکه بدونم انجامش میدادم

    سال 71 بود که برای اولین بار تو ایران سمینارهای مثبت اندیشی تو تهران برگزار شد و یکی از دوستان من شرکت کرد و من با کتاب هایی در این زمینه آشنا شدم کتاب قانون توانگری اولین کتابی بود که در این زمینه به توصیه اون دوستم خوندم جالبه که بگم این کتاب و حرف های دوستم در زندگی من بیشتر از زندگی خودش تاثیر گذاشت چون من بیشتر بهشون باور داشتم و عمل کردم

    سال 72 از اون جایی که خدا بینهایت راه برای رساندن ما به آرزوهامون داره دانشگاه سوره یه آزمون برای پذیرش دانشجو برگزار کرد و من به طرز معجزه آسایی دفترچه این آزمون به دستم رسید و برای اولین بار دیدم رشته ای به نام صنایع دستی هست که شامل کارهای هنری مثل قالیبافی و معرق و تذهیب و نگارگری و قلمزنی و…. میشه جالبه من تا اون موقع حتی نمیدونستم چنین رشته ای وجود داره یادم نمیره شب قبل از آزمون از ته ته قلبم از خدا خواستم این دانشگاه قبول بشم و نماز شب خوندم انگار این نماز شب ایمان منو به اینکه خدا خواسته منو برآورده میکنه کامل کرد خلاصه شرکت کردم و در کمال ناباوری قبول شدم پدر و مادرم گفتن این چه رشته ایه؟ که چی بشه؟ بخون سال دیگه یه رشته درست و حسابی قبول شو! ولی من کودتا کردم و گفتم یا میذارید من این رشته رو برم یا من دیگه درس نمیخونم خلاصه پدر و مادرم با اکراه قبول کردن

    من در تمام سال‌های تحصیلم در دانشگاه عالی بودم و واقعا لذت بردم یادمه آنقدر درخشان بودم که یکی از اساتیدم روز امتحان بهم گفت خانم فصیحی ببخشید که نمره بالاتر از بیست نیست که به شما بدم یا یکی دیگه از اساتید تو لیست نمرات کنار اسم من نوشته بود 20 با تشویق

    یکی از اساتیدم بهم گفت خانم فصیحی به من کلاسی پیشنهاد شده که وقت ندارم برم امکانش هست شما رو برای تدریس معرفی کنم؟ من با خوشحالی گفتم استاد یعنی من آنقدر کارم عالیه که به جای شما تدریس کنم؟ ایشون گفتن بله شما میتونید!!!

    خلاصه من از همون سال‌های دانشجویی تدریس در کلاسهای آزاد دانشگاه‌ها و آموزش و پرورش و جهاددانشگاهی و…. رو شروع کردم البته هنوز تو خانواده جوجه اردک زشت بودم پدرم به دوستاش گفته بود مژگان مهندسی نساجی میخونه چون مهندسی صنایع دستی به نظرش مسخره بود و مادرم هنوز برام دفترچه کنکور میخرید و بهم میگفت بیا امسال امتحان بده شاید یه رشته درست و حسابی قبول بشی و یکی دیگه از کابوس هام این بود که خواستگار میومد و من میگفتم نه می خوام درس مو بخونم و به نظر پدر و مادرم درسی که من میخوندم مسخره ترین کار دنیا بود و مرتب دعوا داشتیم که بیا ازدواج کن برو سر زندگیت اینم شد درس که تو میخونی مسخره کردی خودتو.؟

    خلاصه من درسم با لذت و عشق تمام شد و سال 76 با همسر نازنینم ازدواج کردم البته باز هم گفتم می خوام فوق لیسانس بخونم و ازدواج نمیکنم ولی دیگه گفتن غلط کردی برو سر خونه زندگیت اونجا هر غلطی خواستی بکن

    وقتی ازدواج کردم تمام کارهای هنری که طی سالها درست کرده بودم تو خونه مون چیدم و خونه مون تبدیل شده بود به گالری هنری

    مادرم که اون همه تحقیرم می‌کرد همراه فامیل میومد خونه ما و با افتخار در مورد تابلوها و کارهام توضیح می‌داد انگار راهنمای موزه ست! و حالا بحث پدر و مادرم این بود که این بچه به خانواده ما رفته آنقدر با سلیقه و هنرمنده و طرف مقابل میگفت نخیر به ما رفته!

    خلاصه سرتون رو در نیارم من در کنار همسرم بسیار درخشیدم چون ایشون واقعا به کارهای من علاقمند بودن و هیچوقت همه وقت و انرژی و پولی که من برای کارهای هنری صرف میکردم براشون بی ارزش نبود و همیشه مشوق من بودن

    الان من فوق لیسانس مو تو رشته صنایع دستی گرفتم و 25 ساله در زمینه های مختلف هنری مدرس هنرستان و دانشگاه‌های مختلف بودم و با عشق و لذت کار کردم و اینم بگم که تو فامیل و دوست و آشنا زبانزد خاص و عام هستم و اون جوجه اردک زشت حالا به فضل خداوند تبدیل به یک قوی زیبا شده!(شما هرجا لازمه خودتون ایموجی چشمک و خنده و…. رو بذارید)

    دوستان عزیزم کل داستان زندگی مو براتون تعریف کردم که بگم استاد کاملا درست میگن واقعا وقتی چیزی رو بخوای و بهش توجه کنی و تصورش کنی و از بدست آوردنش به وجد بیای و فرکانست فرکانس دریافت اون خواسته باشه بهش میرسی از بینهایت راهی که حتی فکرش رو نمیکنی حتی اگر هیچ کدوم از قوانین رو ندونی مثل من که هرگز فکر نمیکردم بتونم تو تهران قلمزنی یا سفال یا قالیبافی و خاتم کاری و… یاد بگیرم ولی تحت تعلیم بهترین اساتید ایران تو دانشگاه همه اینها رو یاد گرفتم و درخشیدم و البته که هذا من فضل ربی

    به امید روزی که در کنار استاد رو اون صندلی برای شما همه اینها و موفقیت های بعدی مو دوباره تعریف کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: