سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 1+160 - صفحه 3

سلام و صد سلام به مرد توحیدی آمریکا

خانم شایسته عزیزدلممممممم

بچه های خفن فرکانس بالایی ک کنارتون بودن

و تمام بچه های این سایت بهشتی

استاد این اولین باریه ک من با فایل شما گریه کردم و هنوزم دارم گریه میکنم ازینکه خدا چجوری داره منو به آمریکا هدایت میکنه

خدایی ک من ازش دانشگاه تهران و میخواستم و آمریکا رو نشونم داد خدایی ک وقتی دانشگاه تهران قبول نشدم و موندم مامانم بهم گفت خدا میخواد درس صبر بهت بده تو عادت کردی همه چیو راحت بدست بیاری همش میگفتم نمیشد هم قبول شم هم درستو بدی خدایا من ک با ایمان از 150 تا رشته فقط 9 تا تهران زدم بقیه شهرا رو راحت میوردم ولی گفتم تو منو میفرستی تهران حتی بهت شک نکردم و ساعت ها فکر میکردم و غصه میخوردم که خدایا چرا منو نفرستادی و همش میگفتم اگ من توی اون دانشگاه درس نخونم کی میخواد بخونه منی ک از همه لحاظ روی شخصیتم کار کردم 5 تا اختراع دارم چرا باید یکسال بمونم و از روز دوم ک اروم شدم و گفتم باشه من بهت اعتماد دارم و خواب دیدم بهم گفت من تو رو میبرم آمریکا تو قرار نیست اینجا بمونی وقتی از خواب بیدار شدم عین دیوونه ها فقط تو قلبم میگفتم چجوری من نه پول دارم نه کسیو دارم اونجا اصلا خانوادم نمیزارن چجوری میخوای اینکارو انجام بدی اخه و لحظه ای ک ب پدرم گفتم و گفت نه تو هزینه دلار و نمیدونی من این همه پول از کجا بیارم و بریدم و گفتم خدایا تو پدر منی من پول میخوام اگ گفتی میبرمت آمریکا جورش کن من هیچی نمیدونم و استاد قسم به اشکی که از چشام جاریه ایده هایی بهم داد ک با پول خودم اصن پول خودم چیه پول خدا با پول پدرم همه کارم خدا بیام استاد من نمیدونم دقیقا چه مسیری طی میشه تا مهر سال آینده 10 ماه دیگ مونده ولی این فایل شما یه اطمینان قوی انداخت به دلم ک من میام استاد اشکام امونم نمیدن فقط دیدن شما دیدن ارشیا توی اون سن بهم این امید میده منم میام من دختر 19 ساله بدون هیچ کس ولی با خدا میام مگ واسه ورودم به این دنیا کسی منتظرم بود خدا دلها رو نرم کرد خدا منو تو بغل پدر و مادرم انداخت خدا بخشی از مهری که به من داشت و گذاشت تو دل خانوادم تا منو بزرگ کنن برام خرج کنن بدون هیچ چشم داشتی بهم عشق بورزن مگ کم چیزیه مگ واسه جریان خون توی رگام من کاری کردم مگ وقتی میخواستم بیام روی زمین گفتم خدایا اگ اکسیژن نبود چی اگ قلبم همون اول ایستاد چی اگ خون تو رگام جریان پیدا نکرد چی نه نگفتم و اومدم الانم بیشتر از هر لحظه بهش مطمئنم هم پولمو میده هم منو میفرسته آمریکا توی رشته مورد علاقم توی دانشگاه mit من مطمئنم خدای من برام اونجا مادر میشه پدر میشه دوست میشه عشق میشه همه چی میشه همونجور که تا الان بوده و توی شکل پدر و مادرم بهم عشق ورزیده من ازش مطمئنم منو سالم میبره اونجا مهم نیس که دخترم مهم اینه که دختر خدام دختر پادشاه جهان کسی به دختر پادشاه آسیب نمیزنه هیچ پسری جرئت چپ نگاه کردن بهش نداره

و الان بیشتر از هر لحظه بهش ایمان دارم کارشو خیلی خوب بلده به لحاظ باور شخصیت علمی به لحاظ همه چی بدون اینکه اصلا متوجه باشم اون داره پازل و می چینه منم هرچی بگه میگم چشم و بهش ایمان دارم

استاد عاشقتم استاد من حس میکنم من حس میکنم که بغل کردن شما و مریم جانم نزدیک من حس میکنم چوب خونه ی پردایسو منی که از تخم مرغ و گوشت متنفرم یادگرفتم تخم مرغ بخورم تا وقتی اومدم پردایس با شما و مریم جانم بتونم تخم مرغ بخورم

من عاشقتونم عاشق شما و همسر بهشتیتون استاد بزودی می بینمتون خدای من سریع الجواب🇺🇸❤️