سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 170 - صفحه 9

سلام به استاد قشنگم و همراه باوفاش

استاد تحولی در وجودم رخ داده که هرگز تجربه ش نکردم . خیلی دلم می خواد این موضوع را بهت بگم. راستش از روزیکه مصاحبه با عرشیا را روی سایت گذاشتید و من با گوش جانم بهش گوش کردم انگار باغ قلبم را شخم زدید . معنی خیلی چیزها را طور دیگری فهمیدم . نگاهم به خداوند و کانال های هدایت بینهایتش ، تغییر کرد . نگاهم به فراوانی تغییر کرد . فهمیدم که من هیچوقت فراوانی را بطور مطلق و بی قید و شرط باور نکرده بودم و برای درک فراوانی میومدم از کانال های ذهن خودم استفاده می‌کردم . اما فهمیدم فراوانی ، در جائیه که ذهن بهش خطور نمیکنه . فهمیدم که چقدر خسته م چون همیشه برای درک قانون از ذهنم استفاده می‌کردم و متوجه ضعف خودم نبودم. از فکر کردن خسته میشدم . از اینکه چرا نمیشه خسته میشدم . عرشیا به من یاد داد یا بهتر بگم باور داد که قضیه سن و سال در کسب موفقیت ملاک نیست . با اینکه بارها فایل های مربوط به عوامل بیرونی را از دوره ثروت یک گوش کرده بودم ولی متوجه عمق ضعف در باورهای خودم نمی‌شدم یعنی به ظاهر میگفتم خب موفقیت در هر سنی میتونه اتفاق بیفته ولی در باطن موفقیت را به سن وصل می‌کردم. حالا به این سن نه ولی به اون سن . یعنی یه جورایی به سن چسبیده بودم . بعدا که خوب فکر کردم دیدم به جنسیت و به نوع شغل و خیلی چیزهای دیگه هم چسبیدم ولی یه جوری چسبیدم که خودمم نمیفهمم که این طرز تفکر ، همون مهم دونستن اون عوامل هست .

استاد من انقدر نگاهم تغییر کرده که با احساس لیاقتی که جوانه ش را در وجودم حس میکنم ترغیب شدم به دیدن سریال های سایت . باور میکنم که این میزان از خوشبختی و آزادی و رفاه ، طبیعی و در دسترسه و بینهایت شکل و شیوه برای زندگی کردن وجود داره . اونجا که گفتید در امریکا میشه بدون هزینه جا و مکان و در طبیعت تمام سالهای عمرتون را زندگی کنید ، با خودم گفتم چقدر بین باورهای رایج مردم و حقیقت ، فاصله وجود داره . کی فکرشو میکنه کشوری که به گرونی معروفه ، در ناف خودش شیوه هایی برای انواع زندگی به سبک‌های مختلف داشته باشه که بشه با هر میزان درآمدی و البته با آزادی و شادی ، توش زندگی کرد . بله پیاده روی عالیه . من در پیاده روی هایی که میکنم کانال های بسته ذهنم باز میشند و خدا باهام حرف میزنه . همین چند روز پیش داشتم پیاده روی میکردم که به موضوع ثروت فکر کردم . گفتم بیام اصلا فرض کنم ثروتمندم. دیدم نمیتونم فرض کنم . قبلانم امتحان کرده بودم . نتونستم . گفتم بیام از تجسم داشتن امکانات کوچیک شروع کنم . دیدم اوکیه. توی تجسمم هرروز یکی از وسایل خونه را عوض کردم و جنس عالی خریدم . وقتی باهاش راحت شدم چیزهای دیگه خریدم و انقدر حسم خوب شد که باور کن استاد تشکیل ذرات نور را در قلبم حس میکردم و این شده تمرین روزانه من که هرروز یک چیزی میخرم و به داشته هام اضافه میکنم و دیگه ذهنم از حالت نتونستن خارج شده و به توانستن رسیده و من با اینکه اونچه را که تجسم میکنم در حال حاضر ندارمش ولی اون حس خوشحالی که از داشتنش بهم دست میده خیلی حالمو خوب میکنه . احساس خوب همه چیزه . اینکه نعمت ها را حس کنی اینکه جریان فراوانی را حس کنی بدون اینکه بخوای به این فکر کنی که این فراوانی از کجا و چطوری و توسط چه افراد یا موقعیت هایی قراره وارد زندگیت بشه . منم مثل عرشیا چند روزه که فقط جلسات 9 و 10 رویاها را گوش کردم و انصافا خدا در وجودم جریان پیدا کرد و ناخودآگاه دلم برای فایل فقط روی خدا حساب باز کن پر کشید و رفتم سراغش و با جریان جدیدی که در قلبم جاری شده بود به حرفهای شما گوش کردم . چقدر حسش خوب بود . حس اینکه آدم ها همه خدایی هستند که وارد زندگی ما میشند اما گاهی ما فکر می‌کنیم اونها خود خدا هستند و بهشون نقش میدیم . بهشون قدرت میدیم . شرک می ورزیم . من میخوام با تمام وجودم روزی هرچند بار که تونستم این فایل را گوش کنم تا شرک از وجودم پاک بشه و باور کنم که خداوند از بینهایت طریقی که به فکر من نمیرسه میتونه به من رزق و روزی و ثروت و نعمت بده . به فکر من نمیرسه یعنی چی؟ یعنی اصلا نباید بهش فکر کنم . چون ابزاری برای چگونگی ندارم چون فکرم بهش قد نمیده چون اون خداست و خیلی بزرگ . من بنده اونم و خیلی کوچیک .

ممنونم استاد . ممنونم از اینکه همیشه میدونی چی میگی ولی من نمیدونم چی می‌شنوم . امیدوارم یه روزی قلبت را از کلامت بفهمم .

به نام خدا

سلام خدمت دوستان و استاد عباس منش و خانم شایسته.

من امروز هدایت شدم به یک باور عالی و دوست داشتم با شما به اشتراک بزارم.من خیلی سختم بود که روی فایل ها کار کنم یا روی اهدافم البته الان خیلی بهتر از قبل شدم اما تو همه چیز سختمه ی جورایی.اگه چیزی رو راحت به دست بیارم میگم این حتما مشکل داره اما امشب فهمیدم جاهایی که نمیتونم به قانون عمل کنم و جاهایی که سخت به چیزی میرسم و‌‌‌.. فقط به خاطر اینه که سخت میگیرم .نمی‌دونم بتونم خوب عمل کنم یا نه اما خیلی حالم خوبه چون همه چیز راحته.ارتباط بر قرار کردن یا عمل به قانون یا حرکت در مسیر اهداف یا دوست پیدا کردن… راحته نه این که ورد زبانم باشه که راحته باید راحت بگیرم که راحت باشه شاید به خاطر این که پدرم از بچگی بهم میگفت زندگی سخته همه چیز سخته و…. این باور درونم ایجاد شده اما همه چیز راحت به دست میاد .ممنونم که کامنت منو خوندید.حسم گفت که بنویسم