https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/12/abasmanesh-7.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-12-16 05:41:322023-01-07 06:56:29سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 176
276نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
امروز همون روزیه که در انتظارش بودم، روزیه که قراره تمام اتفاقات معجزه وار و عالی که تو این چند وقت رخ داد رو براتون تعریف کنم.
مدتی بود که توی تمام کامنت هام می گفتم قراره کلی اتفاق خوب بیفته که بعداً میام براتون تعریف می کنم و الان اومدم که تعریف کنم تا هم ایمان من و هم ایمان کسانی که در مدار خوندن این کامنت ارزشمند هستن قوی بشه.
اصلا تلاش نمی کنم کامنتم رو ناقص و کوتاه بنویسم تا همه بخونن ، چون میدونم که قانون کارش رو درست انجام میده و اون کسی که باید بخونه ، می خونه.
الهی شکرت بابت قوانین دقیقت
من اصلا این فایل رو ندیدم و فقط خیلی ذوق داشتم زودتر بیام و ماجرا رو بگم.
واقعا نمی دونم چطور تعریف کنم و نمی دونم چی رو باید بگم ولی مثل همیشه خودم رو به جریان هدایت الهی می سپارم تا به بهترین شکل هدایت شوم.
ماجرا از این قرار بود که ما شاد و خوشحال داشتیم توی خونه عالی مون که خداوند به طرز معجزه آسا در ترکیه برامون فراهم کرده بود زندگی می کردیم تا اینکه صاحبخانه زیر حرفش زد و در حالی که هنوز به یک سال نرسیده بود گفت یا باید اجاره دوبرابر بدید و یا از اینجا برید. (در واقع می خواست بگه باید از اینجا برید چون ما با اجاره بیشتر موافقت کردیم ولی بازم می خواست بیشتر از اون کنه) این اتفاق به ظاهر خیلی بد بود چون ما زبان ترکی خیلی بلد نیستیم و استانبول هم شهر بزرگیه و توش خونه پیدا کردن کار راحتی نیست و یه سری مسائل مالی هم بود.
خلاصه ما دائم سعی می کردیم حس و حال مون رو خوب نگه داریم و همش می گفتیم حرف این آدم ، حرف خداست. الان خدا داره از طریق این دستش ما رو از این خونه بیرون می کنه تا به جاهای بهتر هدایت کنه وگرنه اگه به خودمون باشه و اگر تضاد ها رخ نده ما تا ابد حرکت نمی کنیم و تو همین خونه می مونیم و هیچ جای دنیا رو نمی بینیم. پس هر اتفاقی بیفته ، همون اتفاق خوبه است و به نفع ماست.
واقعا ما نمی دونستیم قراره چه اتفاقی برامون بیفته ولی دائم می گفتیم خدا هست ، خدا کارش رو درست انجام میده. دائم اتفاقات معجزه وار قبلی مثل مهاجرت به ترکیه رو مرور می کردیم. خیلییییییی فکت آوردیم، خیلییییییی چشم و گوش مون برای دریافت نشانه های الهی باز بود و خیلی خداوند مهربانی خودش رو بهمون ثابت کرد . دائم نشونه میداد ، دائم ما رو آروم و امیدوار و با ایمان می کرد.
همش وعده های الهی رو مرور می کردیم و می گفتیم خدا به ما وعده زندگی عالی ، آزادی مالی ، زمانی و مکانی داده ، یعنی استاد باورتون نمیشه ، ما هرروز هرسه نفرمون روی نشانه امروز من می زدیم و همه ی نشانه ها رو نگاه می کردیم ، کامنت هاش رو می خوندیم ، هرروز قرآن رو باز می کردیم و آیه هایی که برامون اومده بود می خوندیم و نمی دونید چقدر حس و حال مون عالی می شد. نمی دونید چقدرررر فرکانس مثبت فرستادیم .
بعد از چند وقت بابام گفت بچه ها من تصمیم گرفتم برگردم ایران. گفت به من الهام شده که برگردم ، من کلی نشونه دیدم و من باید برم . شما هم با من میاین یا نه ؟ (چون میدونستم من و مامانم دوست نداریم برگردیم چون دائم میگیم ترکیه برامون پل گذره و قراره از اینجا بریم دنیا رو بگردیم) خلاصه اول از همه قبل از اینکه مامانم جواب بده من گفتم نه من نمیام. درسته شرایط به ظاهر این شکلیه ولی من میدونم که خدا می تونه برامون اوکی کنه. بهتر از حد تصورمون برامون ردیف می کنه. بعد مامانم هم گفت منم نمیام و بچه ها هم (اجی و داداشم) پیش ما بمونن.
اولش بابام ناراحت شد و خیلی داشت تلاش می کرد ما رو راضی کنه ، ما هم خیلی تلاش می کردیم بابامون رو راضی کنیم که بمونه ولی کسی نمی تونه جلوی جریان رو بگیره. جهان کارش رو انجام میده. بالاخره ما دست از مقاومت برداشتیم و من و مامانم گفتیم اوکی اگر بلیط اوکی شد یعنی بریم وگرنه می مونیم. (در هر صورت بابام می رفت چون بهش الهام شده بود) و اتفاق جالب این جاست که به طرز عجیبی بابام هرکار کرد بلیط برای ما اوکی نشد ولی برای خودش به یه چشم به هم زدن هم بلیط اوکی شد و هم یک کار عالی . اینجا بود که با حال خوب هم بابام راضی شد و هم ما. تصمیم گرفتیم این رو یه اتفاق خوب ببینیم و بگیم مثل ابراهیم میشه فقط بسیااااار راحتتر. چون ابراهیم زن و بچه اش رو در یک صحرای بی آب و علف و تنهای تنها گذاشت و شرایط ما هزاران بار بهتره. الهی شکرت
خلاصه خیلییییییی سخت بود که برای یه مدت که اصلا زمانش معلوم نیست از هم دور باشیم و من و مامانم با بچه ها توی یک کشوری که نه زبان شوم رو بلد نیستیم و نه هیچی رو تنها بمونیم. تازه باید 10 روز بعدش خونه رو تحویل می دادیم و هیچ جایی هم اوکی نکرده بودیم و پولمون هم در حد خورد و خوراک همون چند روز بود و دیگر هیچ. استاد ، بچه ها ، یه چیز میگم یه چیز می شنوید ، خیلییییییی باورش سخت بود ، خیلی ایمان قوی می خواست. استاد شاید فقط شما بتونید درک کنید که چه کار شجاعانه ای بود که ما تنها بمونیم و بابام برنگردیم. همین الان تن و بدنم می لرزه . این اتفاق ظاهرش خیلی خیلی بد و سخت بود ولی ما می دونستیم که همه چیز به نفع ماست چون بارها تجربه کردیم.
خلاصه بابام رفت و ما رو به خداوند سپرد . ما هم خودمون رو به الله مهربان سپردیم. هرروزی که می گذشت به روز تحویل خونه نزدیک تر می شدیم و نمی دونستیم باید چه کار کنیم. چند تا ایده که به رهنمون رسیده بود رو انجام داده بودیم ولی هنوز هیچی معلوم نبود.
و استاااااد عزیزم ، دقیقا روز آخر بود که به طرز واقعاااااا عجیب و خاصی یه آقایی به ما پیام داد و صحبت کردیم و همه چیییییز اوکی شد. حالا می خواهم بگم که چی شد.
یک باااااغ بسیاااااااار بزرگ و سرسبز ، یک کلبه ی چوبی بسیار عالی در همون باغ ، یک عالمه فضای بازی برای بچه ها برامون اوکی شد که این آقا می خواست که ما فقط بیایم از اینجا نگه داری کنیم .
استاااااااد ما الان داریم توی یک پرادایس زندگی می کنیم که نه هزینه آب و برق داریم ، نه هزینه خورد و خوراک ،نه آشپزی ، نه اجاره خونه و نه هیچی ولی یک خونه عااااالی در یک بهشت رویایی داریم تازه حقوق هم می گیریم.
یعنی من چی بگم
نمی دونم باور می کنید یا نه
استاد به خدا شد ، چیزی رو خداوند اوکی کرد که همین الانش هم در تخیل مون نمی گنجه . این روز چهارمی هست که ما صبح چشم هامون رو باز می کنیم و وقتی از در خونه بیرون میایم یک طبیعت بی نظیر رو جلوی خونمون می بینیم و عشششششق می کنیم.
استاد پرادایس برای ما هم اوکی شد. در حالی که شرایط 10 روز پیش به ظاهر خیلی بد بود . ولی ظاهر مهم نیست ، مهم ایمان به خداست ، مهم حس و حال فوق العاده است.
الهی صد هزار مرتبه شکر
در آینده خیلی بیشتر در مورد این فکت عظیم براتون می نویسم.
ایمان من که واقعا از این رو به اون رو شد.
استاد این روزا دائم فایل گوش کردیم و در موردش حرف زدیم.
نکته ای که به ذهنم میرسه اینه که شاید توی خیلی از خانواده ها این اتفاق پیش بیاد و پدر خانواده از زن و بچه اش جدا باشه ولی چند درصد مردم این قضیه رو به نفع خودشون میبینن؟
چند نفر هستن که بگن حتما به نفع ماست و خداوند برامون بهترین ها رو می خواد؟
چند نفر هستن که بگن این ایمان ابراهیم هست و اگر ایمان داشته باشیم حتی بهتر از حد تصورمون خداوند اوکی میکنه؟
اینها همش لطف خداوند مهربانه که ما رو به راه راست ، راه کسانی که بهشون نعمت داده هدایت کرد.
هرچیزی که اونجا نوشتم ، به خداوندی خدا فقط خودش بود. من هیچی از خودم ننوشتم و کلمه کلمه خدا بهم میگفت و من می نوشتم.
استاد می فهمه من چی میگم.
الهی شکرت
منم خیلی خیلی دلم میخواد کتاب ها در مورد این فکت عظیم بنویسم .
دلم می خواد ساعت ها در موردش حرف بزنم.
ما ایمان داشتیم که خدا هست . ایمانی به اندازه مورچه که اون هم به خاطر معجزه مهاجرت مون به ترکیه ایجاد شده بود و حالا با به کار گرفتن همون یه ذره ایمان ، خدا برامون چه کار کرد .
واقعا خاصه این خدا
واقعا یکتاست
واقعا قدرتمند و خردمند و مهربونه
به قول مامانم ما حتی رو شونه های خدا نیستیم ، ما تو بغل خداییم چون دائم مارو میبوسه. مثل بچه های کوچولو که تو بغل مامان شون هستن و آنقدر مورد لطف و حمایت و محبت مادر قرار میگیرن و به اندازه پشیزی نگرانی ندارن چون میدونن مامان هست ، مواظبشون هست. در یک کلام بهش ایمان دارن و همیشه هم جواب میگیرن.
خیلی لذت بردم و خیلی بیشتر درک کردم که خداوند توانایی همه کار رو داره.
دقیقا درک می کنم که خداوند در زمان مناسب و مکان مناسب هدایت می کنه.
نجواهای شیطان خیلی زیاد بودن . مثلاً یه بار می گفت شما دارین چه کار می کنین؟ مثل دیوونه ها نشستید تو خونه در حالی که دو روز دیگه اون خونه باید خالی بشه و شما نه پولی دارین و نه جایی . حالا الان خدا خدا می کنین که چی
خلاصه هزاران نجوا
و به قول استاد نجواها کار خودشون رو میکنن ولی ایمان می چربه به ترس و نگرانی
وقتی یه ذره ایمان داشته باشی بعد میبینی که خدا برات چه کار می کنه و باز یه پله ایمانت بیشتر میشه
روند تکامل خیلی قشنگه
خیلی خوشگل طی میشه
ما به نجواها اهمیت ندادیم و فقط می گفتیم بابا هنوز دوروز دیگه مونده ، هنوز زمانش نرسیده
مگه ما نمیگیم خداوند در زمان مناسب کارها رو اوکی می کنه؟ پس الان هم منتظر زمان مناسب میشیم.
البته گفتم ما قدم های عملی که بهمون الهام میشد رو انجام دادیم . چون تو باید قدم اول رو برداری و بعد میرسی به اون هزار قدمی که خدا برات برمی داره.
و دقیقا روز آخر ، همون روزی که باید اوکی میشد همه چیز اوکی شد و عزتمندانه اومدن دنبال مون و ما رفتیم و همه در خدمت ما بودن.
خیلی خیلی حرف برای گفتن دارم.
چقدر جالب که شما هم مادر و دختر با هم حرف میزنین.
من و مامانم هم واقعاً از صبح تا شب داریم در مورد قانون و فکت ها و … صحبت می کنیم .
باور کنید که در زمان مناسب هدایت می شوید و در مدار مناسب قرار می گیرید
وقتی در مدار شنیدن آگاهی های دوره ای باشید هم پولش و هم همه چیزش به طرز خاصی اوکی میشه.
فقط شما روی همین فایل های رایگان کار کنید چون منی که از محصولات هم استفاده می کنم می فهمم که حتی فایل های رایگان فقط برای کسانی هست که در مدار شنیدن این آگاهی ها باشند چون هر فایلی بسیار ارزشمند و عالیه.
الهی صدهزارمرتبه شکرررررررررر که از هزاران طریق نشونه میده.
انقدرررر خوشحالم که خداوند انقدرررر با بنده هاش حرف می زنه و بهشون نشونه میده و خلاصه هرجوری شده بهشون آرامش میده.
شیطان کارش ناامید کردنه.
خداوند وعده فزونی و نعمت میدهد و شیطانه وعده فقر و فحشا میدهد.
این ما هستیم که قدرت انتخاب داریم ، میتونیم تصمیم بگیریم کدوم وعده رو قبول کنیم ، کدوم رو باور کنیم و منتظر کدوم باشیم.
نمی دونید توی اون شرایط چقدرررررررر من و مامانم وعده های خداوند رو مرور می کردیم و باهاشون شاد بودیم.
توی همون روزا توی یکی از فایل های توحید عملی استاد گفتن ما وعده های آدمها رو قبول داریم و وقتی یه نفر بهمون قول میده که برامون فلان کار رو می کنه ما انقدرررر خوشحال و مطمئن میشیم و انقدر حالمون خوب میشه در حالی که معلوم نیست خود اون آدم تا یک ثانیه دیگه زنده است یا نه ولی به وعده های خداوند ایمان نداریم و قبول شون نداریم در حالی که خداوند کجا و بنده هاش کجا ، همین میشه شرک ، همین میشه حساب کردن روی آدمها .
دائم باید بگم : من به وعده ی خداوند ایمان دارم و وعده ی خداوند حق است و چه کسی وفادارتر از خداوند به وعده ی خویش است؟ واقعا کی وفادارتر از خداوند به وعده ی خداونده؟
بنابر این نجواهای شیطان کار خودشون رو می کنن ولی ما می تونیم انتخاب کنیم که دریافت کننده کدوم وعده باشیم.
الهییییییی شکرررررررت
دوستان زیادی تو این سایت هستن که در ترکیه زندگی می کنن و من همیشه خیلی دلم می خواست ببینمشون و باهاشون صحبت کنم ولی این رو هم به خداوند سپردم که در زمان مناسب و مکان مناسب اون اتفاقی که به نفع منه رخ بده.
سلاااام استاد بی نظیرم
سلاااام مریم جونم
سلاااااام دوستان نازنینم
خدارو صد هزار مرتبه شکر
امروز همون روزیه که در انتظارش بودم، روزیه که قراره تمام اتفاقات معجزه وار و عالی که تو این چند وقت رخ داد رو براتون تعریف کنم.
مدتی بود که توی تمام کامنت هام می گفتم قراره کلی اتفاق خوب بیفته که بعداً میام براتون تعریف می کنم و الان اومدم که تعریف کنم تا هم ایمان من و هم ایمان کسانی که در مدار خوندن این کامنت ارزشمند هستن قوی بشه.
اصلا تلاش نمی کنم کامنتم رو ناقص و کوتاه بنویسم تا همه بخونن ، چون میدونم که قانون کارش رو درست انجام میده و اون کسی که باید بخونه ، می خونه.
الهی شکرت بابت قوانین دقیقت
من اصلا این فایل رو ندیدم و فقط خیلی ذوق داشتم زودتر بیام و ماجرا رو بگم.
واقعا نمی دونم چطور تعریف کنم و نمی دونم چی رو باید بگم ولی مثل همیشه خودم رو به جریان هدایت الهی می سپارم تا به بهترین شکل هدایت شوم.
ماجرا از این قرار بود که ما شاد و خوشحال داشتیم توی خونه عالی مون که خداوند به طرز معجزه آسا در ترکیه برامون فراهم کرده بود زندگی می کردیم تا اینکه صاحبخانه زیر حرفش زد و در حالی که هنوز به یک سال نرسیده بود گفت یا باید اجاره دوبرابر بدید و یا از اینجا برید. (در واقع می خواست بگه باید از اینجا برید چون ما با اجاره بیشتر موافقت کردیم ولی بازم می خواست بیشتر از اون کنه) این اتفاق به ظاهر خیلی بد بود چون ما زبان ترکی خیلی بلد نیستیم و استانبول هم شهر بزرگیه و توش خونه پیدا کردن کار راحتی نیست و یه سری مسائل مالی هم بود.
خلاصه ما دائم سعی می کردیم حس و حال مون رو خوب نگه داریم و همش می گفتیم حرف این آدم ، حرف خداست. الان خدا داره از طریق این دستش ما رو از این خونه بیرون می کنه تا به جاهای بهتر هدایت کنه وگرنه اگه به خودمون باشه و اگر تضاد ها رخ نده ما تا ابد حرکت نمی کنیم و تو همین خونه می مونیم و هیچ جای دنیا رو نمی بینیم. پس هر اتفاقی بیفته ، همون اتفاق خوبه است و به نفع ماست.
واقعا ما نمی دونستیم قراره چه اتفاقی برامون بیفته ولی دائم می گفتیم خدا هست ، خدا کارش رو درست انجام میده. دائم اتفاقات معجزه وار قبلی مثل مهاجرت به ترکیه رو مرور می کردیم. خیلییییییی فکت آوردیم، خیلییییییی چشم و گوش مون برای دریافت نشانه های الهی باز بود و خیلی خداوند مهربانی خودش رو بهمون ثابت کرد . دائم نشونه میداد ، دائم ما رو آروم و امیدوار و با ایمان می کرد.
همش وعده های الهی رو مرور می کردیم و می گفتیم خدا به ما وعده زندگی عالی ، آزادی مالی ، زمانی و مکانی داده ، یعنی استاد باورتون نمیشه ، ما هرروز هرسه نفرمون روی نشانه امروز من می زدیم و همه ی نشانه ها رو نگاه می کردیم ، کامنت هاش رو می خوندیم ، هرروز قرآن رو باز می کردیم و آیه هایی که برامون اومده بود می خوندیم و نمی دونید چقدر حس و حال مون عالی می شد. نمی دونید چقدرررر فرکانس مثبت فرستادیم .
بعد از چند وقت بابام گفت بچه ها من تصمیم گرفتم برگردم ایران. گفت به من الهام شده که برگردم ، من کلی نشونه دیدم و من باید برم . شما هم با من میاین یا نه ؟ (چون میدونستم من و مامانم دوست نداریم برگردیم چون دائم میگیم ترکیه برامون پل گذره و قراره از اینجا بریم دنیا رو بگردیم) خلاصه اول از همه قبل از اینکه مامانم جواب بده من گفتم نه من نمیام. درسته شرایط به ظاهر این شکلیه ولی من میدونم که خدا می تونه برامون اوکی کنه. بهتر از حد تصورمون برامون ردیف می کنه. بعد مامانم هم گفت منم نمیام و بچه ها هم (اجی و داداشم) پیش ما بمونن.
اولش بابام ناراحت شد و خیلی داشت تلاش می کرد ما رو راضی کنه ، ما هم خیلی تلاش می کردیم بابامون رو راضی کنیم که بمونه ولی کسی نمی تونه جلوی جریان رو بگیره. جهان کارش رو انجام میده. بالاخره ما دست از مقاومت برداشتیم و من و مامانم گفتیم اوکی اگر بلیط اوکی شد یعنی بریم وگرنه می مونیم. (در هر صورت بابام می رفت چون بهش الهام شده بود) و اتفاق جالب این جاست که به طرز عجیبی بابام هرکار کرد بلیط برای ما اوکی نشد ولی برای خودش به یه چشم به هم زدن هم بلیط اوکی شد و هم یک کار عالی . اینجا بود که با حال خوب هم بابام راضی شد و هم ما. تصمیم گرفتیم این رو یه اتفاق خوب ببینیم و بگیم مثل ابراهیم میشه فقط بسیااااار راحتتر. چون ابراهیم زن و بچه اش رو در یک صحرای بی آب و علف و تنهای تنها گذاشت و شرایط ما هزاران بار بهتره. الهی شکرت
خلاصه خیلییییییی سخت بود که برای یه مدت که اصلا زمانش معلوم نیست از هم دور باشیم و من و مامانم با بچه ها توی یک کشوری که نه زبان شوم رو بلد نیستیم و نه هیچی رو تنها بمونیم. تازه باید 10 روز بعدش خونه رو تحویل می دادیم و هیچ جایی هم اوکی نکرده بودیم و پولمون هم در حد خورد و خوراک همون چند روز بود و دیگر هیچ. استاد ، بچه ها ، یه چیز میگم یه چیز می شنوید ، خیلییییییی باورش سخت بود ، خیلی ایمان قوی می خواست. استاد شاید فقط شما بتونید درک کنید که چه کار شجاعانه ای بود که ما تنها بمونیم و بابام برنگردیم. همین الان تن و بدنم می لرزه . این اتفاق ظاهرش خیلی خیلی بد و سخت بود ولی ما می دونستیم که همه چیز به نفع ماست چون بارها تجربه کردیم.
خلاصه بابام رفت و ما رو به خداوند سپرد . ما هم خودمون رو به الله مهربان سپردیم. هرروزی که می گذشت به روز تحویل خونه نزدیک تر می شدیم و نمی دونستیم باید چه کار کنیم. چند تا ایده که به رهنمون رسیده بود رو انجام داده بودیم ولی هنوز هیچی معلوم نبود.
و استاااااد عزیزم ، دقیقا روز آخر بود که به طرز واقعاااااا عجیب و خاصی یه آقایی به ما پیام داد و صحبت کردیم و همه چیییییز اوکی شد. حالا می خواهم بگم که چی شد.
یک باااااغ بسیاااااااار بزرگ و سرسبز ، یک کلبه ی چوبی بسیار عالی در همون باغ ، یک عالمه فضای بازی برای بچه ها برامون اوکی شد که این آقا می خواست که ما فقط بیایم از اینجا نگه داری کنیم .
استاااااااد ما الان داریم توی یک پرادایس زندگی می کنیم که نه هزینه آب و برق داریم ، نه هزینه خورد و خوراک ،نه آشپزی ، نه اجاره خونه و نه هیچی ولی یک خونه عااااالی در یک بهشت رویایی داریم تازه حقوق هم می گیریم.
یعنی من چی بگم
نمی دونم باور می کنید یا نه
استاد به خدا شد ، چیزی رو خداوند اوکی کرد که همین الانش هم در تخیل مون نمی گنجه . این روز چهارمی هست که ما صبح چشم هامون رو باز می کنیم و وقتی از در خونه بیرون میایم یک طبیعت بی نظیر رو جلوی خونمون می بینیم و عشششششق می کنیم.
استاد پرادایس برای ما هم اوکی شد. در حالی که شرایط 10 روز پیش به ظاهر خیلی بد بود . ولی ظاهر مهم نیست ، مهم ایمان به خداست ، مهم حس و حال فوق العاده است.
الهی صد هزار مرتبه شکر
در آینده خیلی بیشتر در مورد این فکت عظیم براتون می نویسم.
ایمان من که واقعا از این رو به اون رو شد.
استاد این روزا دائم فایل گوش کردیم و در موردش حرف زدیم.
عااااااااااشقتممممممم خدای یکتا و بی همتای من
رب قدرتمندم
استاد عاااااشقتم
الهی شکرت
عااااااااااااشقتووووووووونم
سلاااااام دوست عزیزم
الهی شکرررررت
وااااقعا تاریخ دوباره مرور شد.
میدونید چیه؟
نکته ای که به ذهنم میرسه اینه که شاید توی خیلی از خانواده ها این اتفاق پیش بیاد و پدر خانواده از زن و بچه اش جدا باشه ولی چند درصد مردم این قضیه رو به نفع خودشون میبینن؟
چند نفر هستن که بگن حتما به نفع ماست و خداوند برامون بهترین ها رو می خواد؟
چند نفر هستن که بگن این ایمان ابراهیم هست و اگر ایمان داشته باشیم حتی بهتر از حد تصورمون خداوند اوکی میکنه؟
اینها همش لطف خداوند مهربانه که ما رو به راه راست ، راه کسانی که بهشون نعمت داده هدایت کرد.
عااااااشقتووووووونم
سلاااااام حمید عزیز
وااااقعا که از پاسخ ها و کامنت هاتون لذت می برم.
چقدر زیبا می نویسید.
هرچیزی که اونجا نوشتم ، به خداوندی خدا فقط خودش بود. من هیچی از خودم ننوشتم و کلمه کلمه خدا بهم میگفت و من می نوشتم.
استاد می فهمه من چی میگم.
الهی شکرت
منم خیلی خیلی دلم میخواد کتاب ها در مورد این فکت عظیم بنویسم .
دلم می خواد ساعت ها در موردش حرف بزنم.
ما ایمان داشتیم که خدا هست . ایمانی به اندازه مورچه که اون هم به خاطر معجزه مهاجرت مون به ترکیه ایجاد شده بود و حالا با به کار گرفتن همون یه ذره ایمان ، خدا برامون چه کار کرد .
واقعا خاصه این خدا
واقعا یکتاست
واقعا قدرتمند و خردمند و مهربونه
به قول مامانم ما حتی رو شونه های خدا نیستیم ، ما تو بغل خداییم چون دائم مارو میبوسه. مثل بچه های کوچولو که تو بغل مامان شون هستن و آنقدر مورد لطف و حمایت و محبت مادر قرار میگیرن و به اندازه پشیزی نگرانی ندارن چون میدونن مامان هست ، مواظبشون هست. در یک کلام بهش ایمان دارن و همیشه هم جواب میگیرن.
الهی شکرت که از مادر مهربان ترس
عااااااشقتوووووووونم
سلاااااام سمیرای عزیز
الهییییییی شکرررررررت
واقعاااااا این خدا بی نظیر و معرکه است
خیلی لذت بردم و خیلی بیشتر درک کردم که خداوند توانایی همه کار رو داره.
دقیقا درک می کنم که خداوند در زمان مناسب و مکان مناسب هدایت می کنه.
نجواهای شیطان خیلی زیاد بودن . مثلاً یه بار می گفت شما دارین چه کار می کنین؟ مثل دیوونه ها نشستید تو خونه در حالی که دو روز دیگه اون خونه باید خالی بشه و شما نه پولی دارین و نه جایی . حالا الان خدا خدا می کنین که چی
خلاصه هزاران نجوا
و به قول استاد نجواها کار خودشون رو میکنن ولی ایمان می چربه به ترس و نگرانی
وقتی یه ذره ایمان داشته باشی بعد میبینی که خدا برات چه کار می کنه و باز یه پله ایمانت بیشتر میشه
روند تکامل خیلی قشنگه
خیلی خوشگل طی میشه
ما به نجواها اهمیت ندادیم و فقط می گفتیم بابا هنوز دوروز دیگه مونده ، هنوز زمانش نرسیده
مگه ما نمیگیم خداوند در زمان مناسب کارها رو اوکی می کنه؟ پس الان هم منتظر زمان مناسب میشیم.
البته گفتم ما قدم های عملی که بهمون الهام میشد رو انجام دادیم . چون تو باید قدم اول رو برداری و بعد میرسی به اون هزار قدمی که خدا برات برمی داره.
و دقیقا روز آخر ، همون روزی که باید اوکی میشد همه چیز اوکی شد و عزتمندانه اومدن دنبال مون و ما رفتیم و همه در خدمت ما بودن.
خیلی خیلی حرف برای گفتن دارم.
چقدر جالب که شما هم مادر و دختر با هم حرف میزنین.
من و مامانم هم واقعاً از صبح تا شب داریم در مورد قانون و فکت ها و … صحبت می کنیم .
چقدر عالیه
خدایا شکرت
عااااااشقتووووووونم
الهی شکرت به خاطر این کامنت های فوق العاده
خیلی دلم می خواد به همه کامنت ها پاسخ بدم ولی این حجم از کامنت واقعا خاصه
واقعا که همه چی حس و حال خوبه
همه چی اون آرامشی هست که تو داری چون به خدا ایمان داری
میدونی کارهایی که در توان هیچ کس نیست ، در توان خداوند هست.
چیز هایی که تو نمیبینی رو خداوند می بینه.
حس و حال خوب هم زمانی رخ میده که ایمان به خدا باشه.
وقتی که در هر شرایطی بتونی خوبی ها و زیبایی ها و نکات مثبت رو پیدا کنی.
امیدوارم همیشه سرشار از حس و حال عالی باشید.
عاااااااشقتوووووونم
چقدرررر زیبااااا بود 😂
واقعا یک ولایتی را شادتر و سپاس گزارتر کردی ای زهرا جان ولایتی.
اره واقعا کنترل ذهن می خواد ولی همین کنترل ذهن هم خیلی لذت بخشه
وقتی دائم در یه همچین شرایطی با خودت حرف می زنی و ذهنت رو کنترل می کنی.
دائم فکت های قبلی رو مرور می کنی و به وجود خداوند و توانایی های خداوند بیشتر و بیشتر پی میبری.
وقتی به بی نهایت نعمتی که در زندگیت وجود داره که حتی در توان درک تو هم نیست نگاه می کنی و متوجه مهربانیش میشی
الهی شکررررت
عااااااشقتووووووونم
سلاااااام سعیده عزیزم
من هم به فایو استار اکتفا نمی کنم و با جون و دل براتون می نویسم.
واقعا که خداوند چه دوستان نازنینی سرراهم قرار داده.
از جایی که فکرش رو نمی کردم.
تو خواب و خیالم هم نبود که یه روزی تو یه همچین سایت بی نظیری ، این همه دوست هم فرکانسی و عالی داشته باشم.
منم عااااااشقتوونم که آنقدر قلب مهربون و زیبایی دارید.
واقعا الخیر فی ما وقع است.
هزار بار تکرار کنید چون هربار تازه است و هربار ایمانی محکم تر ایجاد میکنه.
الهی شکررررت
عااااااشقتووووووونم
سلاااام دوست عزیز
باور کنید که در زمان مناسب هدایت می شوید و در مدار مناسب قرار می گیرید
وقتی در مدار شنیدن آگاهی های دوره ای باشید هم پولش و هم همه چیزش به طرز خاصی اوکی میشه.
فقط شما روی همین فایل های رایگان کار کنید چون منی که از محصولات هم استفاده می کنم می فهمم که حتی فایل های رایگان فقط برای کسانی هست که در مدار شنیدن این آگاهی ها باشند چون هر فایلی بسیار ارزشمند و عالیه.
الهی شکرت
عااااااشقتووووووونم
سلاااااام بابا
وقتی دیدم برام کامنت نوشتی خیلی خوشحال شدم
از همون اول منتظر بودم که به کامنت شما برسم.
و وقتی رسیدم ناخودآگاه اشکام سرازیر شد و مثل ابر بهاری می بارید و هنوزم می باره.
یهو مامان منو دید و گفت به کامنت بابا رسیدی؟
گفتم آره
گفت بلند بخون منم بشنوم
و اصلا نمی تونستم درست بخونم
مامان هم اشکش درآمد.
خدایا شکرت که هستی
وقتی گفتی یازده روزه که ظاهراً در کنار هم نیستیم همون نقطه ای بود که دیگه دست خودم نبود.
بابا جونم خیلییییییییی دلم برات تنگ شده .
مطمئنم در زمان مناسب و مکان مناسب که الان روح هیچ کدوممون هم خبر نداره که کجا و کی و چطوری ، هم دیگه رو می بینیم .
از خدا می خوام این مدت رو بهمون خیلی خیلی راحت تر از حد تصورمون بگذرونه.
الان ساعت پنج و نیم صبحه و بچه ها خوابن و من و مامان از ساعت 2 و نیم بیداریم.
مطمئنم که قراره برای هممون اتفاقات خیلی خوبی بیفته.
خدا هست.
این اتفاق هم به نفع مونه
الان نمی دونم چطور قراره این دل تنگی به نفع مون بشه ولی خب میشه چون همیشه همه چیز به نفع مون بوده.
عاااااااااااشقتممممممممم
سلاااااااام ملیحه عزیزم
الهی صدهزارمرتبه شکرررررررررر که از هزاران طریق نشونه میده.
انقدرررر خوشحالم که خداوند انقدرررر با بنده هاش حرف می زنه و بهشون نشونه میده و خلاصه هرجوری شده بهشون آرامش میده.
شیطان کارش ناامید کردنه.
خداوند وعده فزونی و نعمت میدهد و شیطانه وعده فقر و فحشا میدهد.
این ما هستیم که قدرت انتخاب داریم ، میتونیم تصمیم بگیریم کدوم وعده رو قبول کنیم ، کدوم رو باور کنیم و منتظر کدوم باشیم.
نمی دونید توی اون شرایط چقدرررررررر من و مامانم وعده های خداوند رو مرور می کردیم و باهاشون شاد بودیم.
توی همون روزا توی یکی از فایل های توحید عملی استاد گفتن ما وعده های آدمها رو قبول داریم و وقتی یه نفر بهمون قول میده که برامون فلان کار رو می کنه ما انقدرررر خوشحال و مطمئن میشیم و انقدر حالمون خوب میشه در حالی که معلوم نیست خود اون آدم تا یک ثانیه دیگه زنده است یا نه ولی به وعده های خداوند ایمان نداریم و قبول شون نداریم در حالی که خداوند کجا و بنده هاش کجا ، همین میشه شرک ، همین میشه حساب کردن روی آدمها .
دائم باید بگم : من به وعده ی خداوند ایمان دارم و وعده ی خداوند حق است و چه کسی وفادارتر از خداوند به وعده ی خویش است؟ واقعا کی وفادارتر از خداوند به وعده ی خداونده؟
بنابر این نجواهای شیطان کار خودشون رو می کنن ولی ما می تونیم انتخاب کنیم که دریافت کننده کدوم وعده باشیم.
الهییییییی شکرررررررت
دوستان زیادی تو این سایت هستن که در ترکیه زندگی می کنن و من همیشه خیلی دلم می خواست ببینمشون و باهاشون صحبت کنم ولی این رو هم به خداوند سپردم که در زمان مناسب و مکان مناسب اون اتفاقی که به نفع منه رخ بده.
عاااااااااااشقتوووووووونم