https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/01/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-01-06 05:34:402023-01-31 01:55:02سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 185
376نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
مهربانا، اکنون که در وادی مقدسم ، خودم را خلع کردم از دانسته و ندانسته هایم، من گوش می شوم و دست برای نوشتن آنچه بر قلبم جاری می کنی.
بنویس، هرکس به من ایمان بیاورد همه چیز می شوم برایش. مثل محمد رضا که توسط بهترین استاد موفقیت با بیشترین بازدید کننده(بازدید میلیونی) برایش تبلیغ می کنم، آهنگش رو در بهترین سایت پخش می کنم و اون را بالا می برم.
بنویس. من عاشق بندگانم هستم و کوچک ترین میلی به خودم را مثل آهنربا جذبش می کنم، فقط بخواه بنده من. من تو را همه چیز می شوم.
بنویس. من این عرشیا را خیلی دوست دارم. براش برنامه های خفن دارم.
بنویس. هر کس مرا طلب کند می یابد، من نزدیکم و اجابت می کنم درخواست درخواست کنندگان را.
ای بنده من تو خلیفه روی زمینی، بخور و بیاشام و از یادم غافل مباش.
ای بنده من ،بیا تا تو را به معراج ببرم که با من همصحبت بشی.
بیا تا تو را به کهکشان ها ببرم، به زیر باران ببرم، در دل جانان ببرم، مست و خرامان ببرم.
بیا که با من ببینی قدر و قربت را،
ببینی حس و حالت را
ببینی عشق و شورت را
ببینی تمام وجودت را
بیا بنشین کنارم تا بگویم ،از عشقم به تو
تا بگویم از شورم، صفاتم، برکاتم به تو
بگذار در تو جاری شوم، و آنوقت خواهی دید که چه ها شوم تو را
من کبابی می شوم که استادت برایت می خرد و نوش جان میکنی، من همه چیز توام
با من قهر نکن، بیا کنارم بیا تا بتو هر آنچه بخوایی بدهم.
تو از من هم ثروتمندتری. چرا که تو مرا داری و من چون خود ندارم،پس قدر خودت را بدان
بنویس با دلی شاد برای بر و بچ سایت
که من هستم کنارشون، گوش می دم به ندای دلاشون
به مریم جونت بگو خیلی هواتو دارم، به استادت بگو یدونه منی.
برو کباب کوبیده ی امروزت رو براه کن، به همین زودی استادت مهمونت میشه، که از اون کوبیده های خوشمزه ات براش درست کنی، لذتش رو ببره
امروز عصر خیلی حالم گرفته بود، و یجورایی انگار کم آورده بودم، مثل کسی که در حال دویدن برای رسیدن به چیزی است و یکدفعه متوجه میشه، که هر چه میدوه، نتیجه ای نمیبینه، اونوقته که می ایسته، سر زمین میشینه و شروع به گریه می کنه. من همچین حس داشتم، رفتم تو رختخواب و گریه کردم، و از خدا خواستم کمکم کنه، که از این حس عذاب آور دربیام. اومدم تو سایت کامنت شما رو دیدیم محو خواندن کامنتت زیبا و دلنشین ات بودم که به این تکیه رسیدم
موفقــیـت لـذت بـردن از مسیــر زنــدگی هســـت نـه مقصـــد
مثل برق پریدم و خدا را شکر
گفتم همینه من این قسمت از مسیر رویایی رو فراموش کرده بودم
این قسمت این قدر مهمه که استاد یک فایل به همین نام داره.(باید برم دوباره گوشش بگیریم)
و بقیه کامنت رو رها کردم ، اینقدر خوشحال و سبکبال شدم که رفتم یه چای دم دادم و آجیل گذاشتم و کنار همسرجان از اون لحظه لذت بردم.
و در ادامه اوندم بقیه کامنت رو خوندم، راستی این ایده یه شهر برای بچههای عباسمنشی هم خوبه آ
ولی اگه بچهها پخش باشند، تشعشعات وجودشون روی بقیه هم تاثیر میذاره و جهان بیشتری رو تحت تاثیر خودش در میاره.
فهیمه جان مررررسی عزیزم
مررررسی که ندای قلبت گوش میکنی و مینویسی آنچه از درونت می جوشد.
یعنی یادآوری کننده، یعنی ما چیزی رو میدونستیم ولی یادمون رفته و پیامبر میاد و اون رو به ما یادآوری می کنه.
کاری که شما الان انجام دادید.
این آیه رو قبلآ چقدر تو دلم یاد آوریم می کردم.چقدر بهم آرامش می داد. نمیدونم چرا مدتی فراموشش کرده بودم.
مررررسی که “مذکر “شدی.
گرچند همون دیشب خدای مهربون توسط بنده نازنین اش فهیمه پژوهنده به من یادآوری کرد که موفقــیـت لـذت بـردن از مسیــر زنــدگی هســـت نـه مقصـــد و این باعث شد حالم 180درجه تغییر کنه.
و الان با یادآوری که شما هم داشتید. حالا حالاها پر انرژی هستم.
واما در موردخواندن کامنت های قبلی خودم، یجورایی یه خوفی دارم، احساس می کنم اون که این کامنت ها رو نوشته من نیستم. به قول خانم، آقای رسول در گفتگو با دوستان قسمت 39 گفت؛ … جوری مدارمون داره سریع پیش میره، انگشت به دهن می مونم، میگم رسول ، من اصلا میترسم، قراره چه اتفاقایی بیفته؟!!
منم احساس می کنم اونی که میاد تو سایت کامنت میذاره من نیستم و من دارم با حسرت کامنت اون رو میخونم.
نمی دونم شاید علتش در کم ارزشی خودمه. شایدم واقعا من نیستم.
بی دلیل نیست که حلفظ میگه
طی این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
طی مسیر سیر و سلوک نیاز به راهنما داره. راهنما هست، فقط باید لیاقت، راهنمایی پیدا کنم.
مررررسی مهربان. ان شاءالله خداوند وهاب نعماتش رو همچون باران بر سرت ریزان کند. و دلت رو همچون آفتاب فروزنده روشن.
چه کامنت روان و زیبائی، مثل یک داستان کوتاه، شیرین و دلچسب.
فقط یه ایراد داشت و اونم اینکه موفق نشدی کبابی بر بدن بزنی(خنده)
در عوضش، من اول صبح فایل رو دیدم و بدو رفتم گوشت ها رو درآوردم ، جاتون سبز، یه کباب کوبیده حرفه ای درست کردم.
خیلی لذت بردم از خواندن کامنت مررررسی عزیزم
چقدر خوبه که هر روز برنامه دارید روی خودتان کار میکنید.و دوره ها رو مرتب کار میکنید.( اینو گفتم که بخودم یادآوری کنم که ببین این دوستان نازنین هم مثل تو بچه و همسر و کار و زندگی دارن. پس دلیل نمیشه که وقتی برای کار کردن روی دوره ها نذاری.)
همیشه وقتی عکس یه دوستی رو میبینم که جدیده، زود میرم ببینم داستان هدایت داره؟ چه محصولی رو استفاده کرده، بعد برمیگردم کامنتش رو میخونم.شده چند بار هم داستان هدایت دوستان رو خوندم.خیلی الهام بخش و جالب است.
داستان هدایت شما فوق العاده است، چه متن زیبا و دلنشینی داشت. اگه بخوام داستان هدایت خودم رو بنویسم یه چیزی مثل داستان شما میشود. البته تقریبا اکثر ما یه درد مشترک داریم و اونم این اعتقاد و تعصبات بی جای مذهبی که خدا را شکر برای کسی که دنبال حقیقت باشه درهای رحمت باز می شود و در ظلمات و گمراهی نمی ماند.
زهرا جان بیشتر از خودت برایمان بنویس، از پیشرفت هایت
مررررسی که با دوست دیگه ای دوست تر شدم.
چهره زیبا و دوست داشتنی و تو دل برویی داری. کاش میشد همدیگر رو از نزدیک می دیدیم.
ای یگانه، ای یکتا، ای بینیاز، ای کسی که نزادهای و زائیده نشدهای و کسی همتای حضرت تو نیست
خداوندا، از تو میخواهم همچون خواهش کسی که نیازش سخت، و نیرویش سست است،
همچون خواهش کسی که برای نیاز خود فریادرسی، و برای ضعفش نیرودهندهای
جز تو نمییابد، ای صاحب جلال و اکرام،
رغبتم را به رحمتت برانگیز تا شوق لقایت در سر داشته باشم، و مرا صدق توکل بر خودت مرحمت فرما.من روز کردم در حالی که در همه کارها اعتماد وامیدم تویی، پس برایم برنامهای مقدّر فرمای که پایان آن از همه فرخندهتر باشد، و از فتنههای گمراهکننده رهاییام بخش، به حق مهربانیتای مهربانترین مهربانان.
سلام فهیمه جان
مررررررررررررررررسی از لطف و محبتت.
قانون جهان اینه که هر چه میکنی به خودت برمیگرده. وقتی نور الهی را گسترش می دهی ناخودآگاه، این نور بازتابش به سمتت میاد چه بخوایی چه نخوایی.
مثال کسانی که نور خدا از روزنه دل هایشان، در حال تابشتابشه، به مثال کسی که منبع نوری داره و در دل تاریکی شب همراه دوستان حرکت می کند، حال بقیه چه بخوان چه نخوان از نور اون مستفیض می شوند.
مررررسی از تابش نور الهی به قلب نازنین و مهربان ات.
یه چیزی بگم، روم نمیشه ولی واقعیت است، وقتی پاسخ شما را دیدیم تو دلم گفتم این دیگه چه بیکاره که کامنت من رو میخواد چند بار بخونه.(احساس شرم)
آخه اون روز صبح که کامنت نوشتم انگار روی ابرها راه میرفتم، ولی دم دمای عصر حالم خیلی گرفته شد، انگار از نبرد سختی برگشته بودم، و حال و حوصله هیچی نداشتم، خلاصه چون قانون رو میدونستم باید حالم رو خوب میکردم، رفتم زیر پتو یکم گریه کردم واز ته دل از خدا خواستم که به من نشانه ای بده که حالم خوب بشه. که خدا مرا بی جواب نذاشت و دقیقا بلافاصله حالم با خواندن کامنت دوست خوبمان فهیمه پژوهنده 180 درجه تغییر کرد.
خلاصه این رو گفتم که بگم رو فرکانس خوبی نبودم تا اینکه امشب دوباره اومدم کامنت دلنشین ات رو خوندم بعد رفتم داستان هدایت ات رو خواندم .عجب داستان هدایتی داری دختررر. واقعا تحسین ات میکنم بخاطر این حجم اراده و تمرکز و دقت و پیگیری فایل ها. حالا فهمیدم از چرا از کوچکترین کامنت هم گذر نمی کنی و اون رو از خداوند میدانید.
مررررسی مهربان مررررسی که با وجود نازنینی همچون شما بیشتر آشنا شدم.
خدایا سپاس گذارم که کامنتی که بر قلبم جاری کردی بر دل دوستمان نشست، که باعث بشه با این فرشته ات بیشتر آشنا بشم .
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ ۖ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى
مهربانا، اکنون که در وادی مقدسم ، خودم را خلع کردم از دانسته و ندانسته هایم، من گوش می شوم و دست برای نوشتن آنچه بر قلبم جاری می کنی.
بنویس، هرکس به من ایمان بیاورد همه چیز می شوم برایش. مثل محمد رضا که توسط بهترین استاد موفقیت با بیشترین بازدید کننده(بازدید میلیونی) برایش تبلیغ می کنم، آهنگش رو در بهترین سایت پخش می کنم و اون را بالا می برم.
بنویس. من عاشق بندگانم هستم و کوچک ترین میلی به خودم را مثل آهنربا جذبش می کنم، فقط بخواه بنده من. من تو را همه چیز می شوم.
بنویس. من این عرشیا را خیلی دوست دارم. براش برنامه های خفن دارم.
بنویس. هر کس مرا طلب کند می یابد، من نزدیکم و اجابت می کنم درخواست درخواست کنندگان را.
ای بنده من تو خلیفه روی زمینی، بخور و بیاشام و از یادم غافل مباش.
ای بنده من ،بیا تا تو را به معراج ببرم که با من همصحبت بشی.
بیا تا تو را به کهکشان ها ببرم، به زیر باران ببرم، در دل جانان ببرم، مست و خرامان ببرم.
بیا که با من ببینی قدر و قربت را،
ببینی حس و حالت را
ببینی عشق و شورت را
ببینی تمام وجودت را
بیا بنشین کنارم تا بگویم ،از عشقم به تو
تا بگویم از شورم، صفاتم، برکاتم به تو
بگذار در تو جاری شوم، و آنوقت خواهی دید که چه ها شوم تو را
من کبابی می شوم که استادت برایت می خرد و نوش جان میکنی، من همه چیز توام
با من قهر نکن، بیا کنارم بیا تا بتو هر آنچه بخوایی بدهم.
تو از من هم ثروتمندتری. چرا که تو مرا داری و من چون خود ندارم،پس قدر خودت را بدان
بنویس با دلی شاد برای بر و بچ سایت
که من هستم کنارشون، گوش می دم به ندای دلاشون
به مریم جونت بگو خیلی هواتو دارم، به استادت بگو یدونه منی.
برو کباب کوبیده ی امروزت رو براه کن، به همین زودی استادت مهمونت میشه، که از اون کوبیده های خوشمزه ات براش درست کنی، لذتش رو ببره
بنویس. رضوانم در کنارتم،
به نام خدای مهربان
سلام به داداش گلمون
عجب کامنت دلی و با حالی ایست هم ذکر خدا را در دلت روشن میکنه هم خنده برلبت میاره.
مررررررررررررررررسی که وقتی حال دلت خوبه کامنت میذاری
مررررررررررررررررسی بخاطر آیه فاالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین
میشه بعنوان یه برادر ، یکم من رو نصیحت کنی.
که کمتر جا بزنم، و مسیرم رو با انرژی ادامه بدم
مررررررررررررررررسی از حضور الهی ات
بسم فٰارِجَ الْهَمِّ
سلام فهیمه جان
امروز عصر خیلی حالم گرفته بود، و یجورایی انگار کم آورده بودم، مثل کسی که در حال دویدن برای رسیدن به چیزی است و یکدفعه متوجه میشه، که هر چه میدوه، نتیجه ای نمیبینه، اونوقته که می ایسته، سر زمین میشینه و شروع به گریه می کنه. من همچین حس داشتم، رفتم تو رختخواب و گریه کردم، و از خدا خواستم کمکم کنه، که از این حس عذاب آور دربیام. اومدم تو سایت کامنت شما رو دیدیم محو خواندن کامنتت زیبا و دلنشین ات بودم که به این تکیه رسیدم
موفقــیـت لـذت بـردن از مسیــر زنــدگی هســـت نـه مقصـــد
مثل برق پریدم و خدا را شکر
گفتم همینه من این قسمت از مسیر رویایی رو فراموش کرده بودم
این قسمت این قدر مهمه که استاد یک فایل به همین نام داره.(باید برم دوباره گوشش بگیریم)
و بقیه کامنت رو رها کردم ، اینقدر خوشحال و سبکبال شدم که رفتم یه چای دم دادم و آجیل گذاشتم و کنار همسرجان از اون لحظه لذت بردم.
و در ادامه اوندم بقیه کامنت رو خوندم، راستی این ایده یه شهر برای بچههای عباسمنشی هم خوبه آ
ولی اگه بچهها پخش باشند، تشعشعات وجودشون روی بقیه هم تاثیر میذاره و جهان بیشتری رو تحت تاثیر خودش در میاره.
فهیمه جان مررررسی عزیزم
مررررسی که ندای قلبت گوش میکنی و مینویسی آنچه از درونت می جوشد.
مررررسی دختر زیبا و مهربان
به نام آرامش دهنده قلب ها
سلام به فرشتهی الهی
مررررسی از پاسخ عالی و کارگشا.
در قرآن کریم پیامبر رو مذکر خطاب کرده.
فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکِّرٌ
یعنی یادآوری کننده، یعنی ما چیزی رو میدونستیم ولی یادمون رفته و پیامبر میاد و اون رو به ما یادآوری می کنه.
کاری که شما الان انجام دادید.
این آیه رو قبلآ چقدر تو دلم یاد آوریم می کردم.چقدر بهم آرامش می داد. نمیدونم چرا مدتی فراموشش کرده بودم.
مررررسی که “مذکر “شدی.
گرچند همون دیشب خدای مهربون توسط بنده نازنین اش فهیمه پژوهنده به من یادآوری کرد که موفقــیـت لـذت بـردن از مسیــر زنــدگی هســـت نـه مقصـــد و این باعث شد حالم 180درجه تغییر کنه.
و الان با یادآوری که شما هم داشتید. حالا حالاها پر انرژی هستم.
واما در موردخواندن کامنت های قبلی خودم، یجورایی یه خوفی دارم، احساس می کنم اون که این کامنت ها رو نوشته من نیستم. به قول خانم، آقای رسول در گفتگو با دوستان قسمت 39 گفت؛ … جوری مدارمون داره سریع پیش میره، انگشت به دهن می مونم، میگم رسول ، من اصلا میترسم، قراره چه اتفاقایی بیفته؟!!
منم احساس می کنم اونی که میاد تو سایت کامنت میذاره من نیستم و من دارم با حسرت کامنت اون رو میخونم.
نمی دونم شاید علتش در کم ارزشی خودمه. شایدم واقعا من نیستم.
بی دلیل نیست که حلفظ میگه
طی این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
طی مسیر سیر و سلوک نیاز به راهنما داره. راهنما هست، فقط باید لیاقت، راهنمایی پیدا کنم.
مررررسی مهربان. ان شاءالله خداوند وهاب نعماتش رو همچون باران بر سرت ریزان کند. و دلت رو همچون آفتاب فروزنده روشن.
به نام خدای مهربان
سلام دوست عزیزم، مهربانم
چه کامنت روان و زیبائی، مثل یک داستان کوتاه، شیرین و دلچسب.
فقط یه ایراد داشت و اونم اینکه موفق نشدی کبابی بر بدن بزنی(خنده)
در عوضش، من اول صبح فایل رو دیدم و بدو رفتم گوشت ها رو درآوردم ، جاتون سبز، یه کباب کوبیده حرفه ای درست کردم.
خیلی لذت بردم از خواندن کامنت مررررسی عزیزم
چقدر خوبه که هر روز برنامه دارید روی خودتان کار میکنید.و دوره ها رو مرتب کار میکنید.( اینو گفتم که بخودم یادآوری کنم که ببین این دوستان نازنین هم مثل تو بچه و همسر و کار و زندگی دارن. پس دلیل نمیشه که وقتی برای کار کردن روی دوره ها نذاری.)
مررررسی یگانه عالم
فدای دوست، دوست داشتنی خودم
به نام خدای مهربان
سلام زهرا جان
همیشه وقتی عکس یه دوستی رو میبینم که جدیده، زود میرم ببینم داستان هدایت داره؟ چه محصولی رو استفاده کرده، بعد برمیگردم کامنتش رو میخونم.شده چند بار هم داستان هدایت دوستان رو خوندم.خیلی الهام بخش و جالب است.
داستان هدایت شما فوق العاده است، چه متن زیبا و دلنشینی داشت. اگه بخوام داستان هدایت خودم رو بنویسم یه چیزی مثل داستان شما میشود. البته تقریبا اکثر ما یه درد مشترک داریم و اونم این اعتقاد و تعصبات بی جای مذهبی که خدا را شکر برای کسی که دنبال حقیقت باشه درهای رحمت باز می شود و در ظلمات و گمراهی نمی ماند.
زهرا جان بیشتر از خودت برایمان بنویس، از پیشرفت هایت
مررررسی که با دوست دیگه ای دوست تر شدم.
چهره زیبا و دوست داشتنی و تو دل برویی داری. کاش میشد همدیگر رو از نزدیک می دیدیم.
شبت پر از الطاف بی پایان الهی
ای یگانه، ای یکتا، ای بینیاز، ای کسی که نزادهای و زائیده نشدهای و کسی همتای حضرت تو نیست
خداوندا، از تو میخواهم همچون خواهش کسی که نیازش سخت، و نیرویش سست است،
همچون خواهش کسی که برای نیاز خود فریادرسی، و برای ضعفش نیرودهندهای
جز تو نمییابد، ای صاحب جلال و اکرام،
رغبتم را به رحمتت برانگیز تا شوق لقایت در سر داشته باشم، و مرا صدق توکل بر خودت مرحمت فرما.من روز کردم در حالی که در همه کارها اعتماد وامیدم تویی، پس برایم برنامهای مقدّر فرمای که پایان آن از همه فرخندهتر باشد، و از فتنههای گمراهکننده رهاییام بخش، به حق مهربانیتای مهربانترین مهربانان.
سلام فهیمه جان
مررررررررررررررررسی از لطف و محبتت.
قانون جهان اینه که هر چه میکنی به خودت برمیگرده. وقتی نور الهی را گسترش می دهی ناخودآگاه، این نور بازتابش به سمتت میاد چه بخوایی چه نخوایی.
مثال کسانی که نور خدا از روزنه دل هایشان، در حال تابشتابشه، به مثال کسی که منبع نوری داره و در دل تاریکی شب همراه دوستان حرکت می کند، حال بقیه چه بخوان چه نخوان از نور اون مستفیض می شوند.
مررررسی از تابش نور الهی به قلب نازنین و مهربان ات.
به نام خدای هدایتگر
سلام فرنگیس جان
یه چیزی بگم، روم نمیشه ولی واقعیت است، وقتی پاسخ شما را دیدیم تو دلم گفتم این دیگه چه بیکاره که کامنت من رو میخواد چند بار بخونه.(احساس شرم)
آخه اون روز صبح که کامنت نوشتم انگار روی ابرها راه میرفتم، ولی دم دمای عصر حالم خیلی گرفته شد، انگار از نبرد سختی برگشته بودم، و حال و حوصله هیچی نداشتم، خلاصه چون قانون رو میدونستم باید حالم رو خوب میکردم، رفتم زیر پتو یکم گریه کردم واز ته دل از خدا خواستم که به من نشانه ای بده که حالم خوب بشه. که خدا مرا بی جواب نذاشت و دقیقا بلافاصله حالم با خواندن کامنت دوست خوبمان فهیمه پژوهنده 180 درجه تغییر کرد.
خلاصه این رو گفتم که بگم رو فرکانس خوبی نبودم تا اینکه امشب دوباره اومدم کامنت دلنشین ات رو خوندم بعد رفتم داستان هدایت ات رو خواندم .عجب داستان هدایتی داری دختررر. واقعا تحسین ات میکنم بخاطر این حجم اراده و تمرکز و دقت و پیگیری فایل ها. حالا فهمیدم از چرا از کوچکترین کامنت هم گذر نمی کنی و اون رو از خداوند میدانید.
مررررسی مهربان مررررسی که با وجود نازنینی همچون شما بیشتر آشنا شدم.
خدایا سپاس گذارم که کامنتی که بر قلبم جاری کردی بر دل دوستمان نشست، که باعث بشه با این فرشته ات بیشتر آشنا بشم .
خدایا شکررررررررت
تو را سپاس فرنگیس جان
به نام خدای مهربان
سلام زهرا جان
اوووووم چه کامنت دلچسبی، چقدر زیبا و دلنشین نوشتی دخترررررررررررر
مختصر و مفید و دربردارنده همه نکات.
و اما دریافت آخری که داشتی، اصل اصل برای کسی که تو مسیره، و از طی مسیر خسته نشه.
نکته بسیار مهمی رو اشاره کردید.
زندگی یه مقصد نیست بلکه مسیر حرکتمون هست که هیچ وقت تمومی نداره .پس ما باید از مسیر لذت ببریم
زهرا جان دست به قلم خوبی داری
مرتب برایمان بنویس.
در پناه حق پاینده و پایدار باشی و سعادتمند در دنیا و آخرت
به نام خدای مهربان
سلام به علی های عباسی
چه جالب که اسم و فامیلی یکی دارید، حتی مدت عضویت شما هم یکی است.
داداش دوقلوی ات رو پیدا کردی.
بهتون تبریک میگم
ان شاءالله در پناه حق در نفری پرواز کنید به سمت فلوریدا و بشید جز بچههای فلوریدا.
برایتان از خداوند بهترین ها را میخواهم