سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 188 - صفحه 19 (به ترتیب امتیاز)

بنام خدایی که بــــــشدت کافیست

سلام به هـــــــمه همسفران نازنین و ارزشمندم، استاد عزیزم، مریم بانو و تمام دوستان بی نظیرم

نمی خواستم کامنتی بنویسم ولی واقعا نتونستم و بعد قرار گرفتن و منتشر شدن 244 کامنت روی این قسمت ناب از سفرمون و الان که ساعت 12/44 نیمه شب هست . چراغا رو خاموش کردم بخوابم اومدم چندتا کامنت قبل خوابم نوش جون کنم که منتهی شد به نوشتن و چــــــقدر خوشحالم برای نوشتن، خیلی حس نابی داره

خـــــــدایا شــــکرت برای یک قسمت ناب دیگه و زیبایی هایی که در مدارشون هستم، با این عظمت از زیبایی و سکوت و خلوتی که فقط خدا هست و استاد جان و مریم بانوی عزیزم و فورد و تراک کمپر خوش رنگ و البته درون بچه هیولای فوق العاده ای که دوست دارم یکی مثل اون رو داشته باشم، خدای من الله اکبر از این عظمت از این بی نهایت زیبایی که وقتی با چشم درون می بینیم چـــــــقدر زیباتره تا وقتی که فقط به چشم خودمون اکتفا کنیم که فقط چند متر دورمون رو فوقش بتونه ببینه، من از همین منظره دیوانه کننده جادویی اسکرین گرفتم از قسمتهای قبل و بعنوان عکس پروفایل گوشی ام گذاشتم و هر بار که با گوشیم کار میکنم می بینمش و لذت میبرم، چــــــقدر ترکیب این تصویر با انتخاب همیشه به جای آهنگ مریم جان بـــــــی نظیر بود مخصوصا دکلمه اش که مصداق تـــمام بچه های این سایت هست که با داستانهای هدایت مختلف و منحصر به فرد اومدیم تا خالق زندگی مون باشیم؛ خدایا شــــــکرت

خــــــدای من چه کاکتوس هیولای زیبایی بود اون وسط بیابون، از پایین تنه یک درخت دقیقا، خــــــدای من خیلی زیباست

وااااااای خدای من الان که دارم می نویسم دوباره مرور میکردم فایل این قسمت رو، دقیقا روی دقیقه 4 و 30 ثانیه استپ شدم، تصویر دیوانه کننده ای بود از کاکتوس و آسمون :)) و بعدش هم که اون غروب جادویی، خـــــــــدای من خــــــــیلی زیباست؛ مریم بانوی عزیزم خـــــیلی سپاسگذارم بابت ثبت این تصاویر زیبا؛

من به لطف این سریال و زندگی در بهشت و توانایی تمرکز بر زیبایی ها تو همین شهر خودمون به جاهای زیبایی هدایت شدم که هـــــیچ کدوم رو کسی بهم معرفی نکرد، کسانی که شاید در ظاهر الان از نظر مالی و آزادی زمانی از من بالاتر باشند، واقعا هر جای زیبایی که بهش هدایت شدم و با عزیزانم رفتم و کــــلی لذت بردم خداوند من رو هدایت کردم جاهای زیبایی که تا قبلش روحم هم از وجودشون خبر نداشت ولی هر بار که به یک جای زیبایی هدایت شدم و کلی ازش لذت بردم و زیبایی هاش رو گفتم برای خودم برای دیگران، بعدش به جای زیباتر دیگه ای هدایت شدم و زیبایی هایی که تو همین سه سالی که به طور جدی و فعال تو سایت هستم و روی خودم کار میکنم چندین برابر تمام سالهای قبل زندگیم هست

و اما بریم برای زیبایی های کویر در White Sands در نشنال پارک زیبایی دیگه از این کشور توحیدی زیبا ایم بار در ایالت نیومکزیکو، الله اکبر استاد نرمی این شن های برف مانند رو حس کردم وقتی پابرهنه روی اونها قدم میزدی تو این فضای واقعا روحانی ملکوتی زیبا، نــــــوش وجودتون باشه این احساس ناب این فضای روحانی، چــــــقدر قدم زدم تو این فضای ملکوتی رو میخوام خــــــــدای من خـــــیلی زیباست و چقدر باز هم زیباتر شد وقتی مریم جان با عشق حرف دل خودش و ما رو روی این شن های زیبا حک کرد, خــــــــــدایا شکرت برای تمام این نعمت ها برای تمام این زیبایی ها

خــــدای من چه غذای نابی بشه در کنار این فضای روحانی اونم تو خونه ای که هر جا دلت میخواد می بری اش و هـــــــر بار یک حیاط زیبا و زیباتر واسه خودت داری که تــــــا چشم کار میکنه بزرگه و زیباست، نوش وجودتون استاد جان و مریم بانو

استاد جان بی نهایت سپاسگذارم که تا جایی که امکانش هست از زیبایی هایی که می بینی فیلم میگیری می دونم شما خـــــــــــیلی بیشتر از این ها رو می بینید، دمش گرم عزیزی که با حداقل امکانات اومده یه کمپر واسه خودش با چوب ساخته واسه وانت بارش و به قول استاد همه چی اش هم همون چیزی که داشته گذاشته از کولر گرفته تا حتی پرده، به همین راحتی بدون اینکه منتظر بشه حتما یه وانت خفن بخره یا یه کمپر حرفه ای زا یه شرکت بزرگ بخره، میشه لذت برد اگر این هدفمون باشه آره استاد حـــــــتما نباید خــــیلی پولدار باشی و این رو من دارم درک میکنم و می بینم اطرافم کسانی که از نظر مالی پولدار فامیل هستن، سفرهای خوب خارجی هم میرن ولی حال خوبشون از جنس پایدارش نیست، خیلی خوشحالم و خدا رو شکر میکنم که کار کردن روی خود رو یاد گرفتم و بهش هدایت شدم و بهش عمل میکنم، همین چند هفته پیش من و خواهرام یه تاب ریلکسی زرد خوشگلی خریدیم که فامیلی که خونه و فضاش خــــیلی بزرگتر از ما هست وقتی صحبتش شد میگفت آره خیلی خوبه ولی ما فضاش رو نداریم، در حالیکه من و خواهرام الان تو این خونه مون فقط یه اتاق داریم که سه تایی با هم استفاده میکنیم ولی تو همین اتاق همین تاب ریلکسی بزرگ رو طوری جا دادیم که نه تنها فضا نگرفته که انگار اتاق رو بزرگتر کرده اونم با وجود مبل و همه این ها رو من و خواهرام خریدیم بعد اینکه دیگه دست کشیدیم از گله شکایت کردن که چــــــــرا پدرمون این ها رو انجام نمیده و گفتم حــــتما این بهتره زینب که بزرگتر بشی :))

و من که استاد سعی میکنم از هر چیزی حال خوب واسه خودم بسازم، از درست کردن چای گرفته تا هر چیز دیگه، خیلی وقته حتی چایی که درست میکنم حیلی ها بهم میگن چقدر خوشمزه درستش میکنی، چیزی که شاید قبلا حتی برای خود من چیز خاصی نبود میگفتم خب چاییه دیگه چیه میگه ولی الان دیگه نه می دونم همین چایی رو میتونی با عشق دم کنی و این عشقه اول به خودت و بعد دیگران هم منتقل بشه و میشه هم نه یه چیز معولی و بی ارزش هم باشه که فقط میخوای دم بکنی بره بدون هیچ اثری روی خودت چه برسه به دیگران

سه سال پیش که تقریبا تازه بطور جدی تر شروع کرده بودم روی خودم کار کردن و نوشتن یادمه یک شب که خانواده ام همه خواب بودن من داشتم شکر گزاری ام رو می نوشتم و میگم تازه شروع کرده بودم تقریبا و نمی دونم چطوری از کجا یه دفعه دیدم یه کفشدوزک خوشگل افتاد روی دستم که داشتم می نوشتم، نمی دونم چطوری و از کجا اومده بود، الان که روی دست مریم جان دیدم یادش افتادم:))

راستی الان یادم اومد چقدر تحسین میکنم این کشور بی نظیر رو که همه جا سعی شده یکی از اولویت ها راحتی مردم باشه،از تریل های زیاد و ایمن از فضای نشستن کافی از سرویس های بهداشتی تمیز که تو فضای پارکینگی که برای این کویر بزرگ هم سرویس بهداشتی در نظر گرفته شده تا کسانی که میان با خیال راحت بیام و فقط لذت ببرند. خدایا شکرت

خدایا شــــــکرت که نوشتم، چه حس ناب و فوق العاده ای داره نوشتن

هر لحظه مون توحیدی تر و ثروتمندتر در پناه خدای وهاب، رب العــــــالمین