سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 194 - صفحه 18 (به ترتیب امتیاز)

596 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مرضیه گفته:
    مدت عضویت: 1903 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی زیبا که الگویی عالی برای ما خانومهاس

    من عاشق فایلهایی هستم ک خانم شایسته عزیز بیشتر از خودشون و تجربیات شون میگن

    چون به شدت شخصیت ایشونو دوس دارم و دلم میخاد بیشتر بشناسم شون

    دلم میخاد با روند تکاملی ک طی کردن بیشتر اشنا بشم و بیشتر ازشون درس بگیرم

    قبلنا ک همسرم سرکار بود و شبا خونه نبود خیلی میترسیدم گاهی تا خود صبح بیدار بودم و نمیخوابیدم و تازه دمدمای صبح چشمام سنگین میشد و خوابم میبرد

    وقتی اومد تو سایت و با خانم شایسته اشنا شدم مدتها تو خلوت خودم ب ایشون فکر میکردم

    ک چظور نمیترسن اونم تو فضایی ب بزرگی پرادایس

    خدای من مگه میشه ی خانوم انقد جسور و نترس یعنی چ ایمانی تو قلبشون وجود داره ک هیچ چیزی باعث هراسشون نمیشه

    خدا رو چجوری باور کردن ک این حجم از ارامش رو دارن تجربه میکنن

    خلاصه بعد از اون هروقت تنها میشدم با خودم میگفتم وقتی خانوم شایسته از تنهایی تو دل شب تو ی جنگل بزرگ تو ی کشور بیگانه از چیزی نمیترسن من چرا باید از تنهایی تو ی اپارتمان کوچیک بترسم اونم در حالیکه هزارتا خونه دور و اطرافمه

    و الن خداروشکر نمیترسم و شبا با ارامش میخوابم

    ازت سپاسگذارم نازنین بانو ک الکوی من شدی تا کلی درس عملی ازت یاد بگیرم

    در ضمن از وقتی دوره قانون سلامتی رو رعایت میکنید بسیار زیبا شدی بانو

    چهرتون معصوم و نورانی شده اصلا رنگ چشماتونم انگار عوض شده

    خلاصه ک زیباتر و جذابتر شدین هم شما و هم استاد عزیزم

    بازم از خودتون و تغییرات تون در این سالها ک همنشین و یار غار استاد بودین برامون بگید تا ما هم درس بگیریم و هم لذت ببریم

    امیدوارم سفر بهتون خوش بگذره

    در عشق و نور الهی باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    روح اله عبداللهی گفته:
    مدت عضویت: 4031 روز

    سلام عرض می‌کنم خدمت استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته گرامی وقتی استاد گفت که وقتی هوای داخل اتومبیل گرم شد و مجبور شدیم پنجره‌ها را باز کنیم و خانم شایسته به خاطر گرمای هوا غر نزد و به جای آن شروع به باد زدن خودش با کتابی که داشت کرد یاد خودم افتادم که در شرکتی که کار می‌کنم هوای اتاقی که ما کار می‌کنیم خیلی گرم است و پنجره بزرگی دارد که نور آفتاب به مقدار زیاد از آن وارد می‌شود فضا را گرم می‌کند. سه همکارم که کنار من کار می‌کنند مدام از گرمای هوا شکایت می‌کنند و می‌گویند خیلی گرم است و غیر قابل تحمل است بعد از چند دقیقه نشستن باید بلند شوی و کمی راه بروی و اینجا سونای خشک است یا اینجا تبعیدگاه است. من تفاوت خودم را با آنها احساس می‌کردم و به این فکر می‌کردم که بین من و آنها و حرف‌هایی که آنها به زبان می‌آورند تفاوتی وجود دارد اما این تفاوت برایم خیلی مشخص نبود تا اینکه صحبت‌های شما را شنیدم و هر قدر فکر کردم دیدم یادم نمی آید که من اصلاً حتی یک بار هم در این مدتی که هوا گرم بوده غر بزنم و اصلاً نگفته‌ام که هوا خیلی گرم است و غیر قابل تحمل است و این برایم جالب بود که این کار را من آگاهانه نکرده‌ام یعنی انگار شخصیت من تغییر کرده و دیگر غر نمی‌زنم و سعی نمی‌کنم خودم را یک قربانی جلوه دهم و فکر کنم ریسس شرکت مسئول این است که حتماً شرایط آب و هوایی مناسبی را برای کار کردن ما فراهم کند. نظر من این است که این مشکلی است که خودم باید حل کنم به خاطر همین یک پنکه کوچک خریده‌ام و آن را کنار خودم گذاشته‌ام و کمی هوا را برایم بهتر می‌کند و خنک‌تر می‌کند یا اینکه با بادبزن خودم را خنک می‌کنم وقتی تشنه‌ام شد می‌روم آب می‌نوشم و نمی‌گویم مدام آدم تشنه‌اش می‌شود و باید آب بخورد. تازه فهمیدم که من چقدر تغییر کرده‌ام و دیگر آن آدم غرزن و ناراحت قبلی نیستم که بخواهم دیگران را مقصر شرایطم بدانم. سعی می‌کنم خودم مشکلم را حل کنم و این نشانگر احساس مستقل بودن من است آدمی شده‌ام که سعی می‌کند به جای مقصر جلوه دادن دیگران خودش مسائلش را حل کند. همکارانم حتی حاضر نیستند یک پنکه کوچک برای خنک کردن خودشان در شرکت تهیه کنند به خاطر اینکه منتظر هستند که رئیس شرکت این کار را برایشان انجام دهد اما من اینطور فکر نمی‌کنم و می‌گویم رئیس شرکت در حد توانش فضای مناسبی را برای کار کردن ما فراهم کرده اگر بتواند شرایط بهتری را فراهم می‌کند اما اگر نمی‌تواند من هم نباید شرایط موجود را تحمل کنم و باید به دنبال راه حل باشم و مشکل گرما را خودم برای خودم حل کنم به جای اینکه مدام شاکی باشم و خودم را در مقابل رییسم قربانی بدانم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    ندا گفته:
    مدت عضویت: 1606 روز

    سلام به استادای عزیزم و همه دوستان همفرکانسی عزیزم

    چ فایل عااالی

    احساس لیاقت و ارزشمندی! بعد از دیدن فایل خواستم کامنت ها رو بخونم اما تو همون حین دیدن فایل هم ک مریم جان گفتن چققد تغییر کردن و ب مرور زمان ادم یادش میره ک چ مسیری رو طی کرده! به من هم تلنگر زد ک منم یادم اومد ک چققد منم تغییر کردم! درسته خییلییی هنوز جای کار دارم ولییی ب نسبت گذشته سازگارتر و خود دار تر شدم.

    من هم عااااشق سفرم و دوست دارم هر زمانی ک پیدا میکنم بزنم ب جاده و طبیعت و لذت ببرم. و من ببشتر از ده سال هست ک هیچ وابستگی ب مواد ارایشی ندارم، سالهای اول دانشگاه زمان کارشناسیم،همیشه کلی وقت میذاشتم و ارایش میکردم و تو این زمانی ک میذاشتم هم همیشه به موقع سرکلاسام نمیرسیدم و با تاخیر میرسیدم و هم بقیه بهم میگفتن چققد زشت میشی! اینقد انتقاد در مورد ارایشم زیاد بود ک حتی بعضی وقتا قبل زفتن ب کلاسم صورتمو میشستم! و بعد میرفتم سرکلاس!دیگه کم کم تو همون سالهای اول دانشگاه این ارایش کردن رو کنار گذاشتم. من جز کسایی بودم ک بقول همکلاسیام پسرفت داشتم تو این زمینه بجای پیشرفت چون بیشتر دانشجوها، ترم های اولی ک میومدن ساده تر بودن بعد ب مرور زمان تیپاشون و ارایشاشون بیشتر میشد اما من نه و واقعا برای این روندی ک پیش اومد خوشحالم، و از همه کسایی ک اونموق بهم انتقاد کردن ممنونم چون همین انتقادا باعث شد من خودمو همینی ک هستم بپذیرم و بدون ارایش خودمو دوست داشته باشم و شاید الان تنها چیزی ک مورد استفاده بشه ی رژلب یا یک ضدافتابه! من حتی پارسال ک عروسی عموم بود و همه ارایشگاه رفتن، هرچی با خودم کلنجار رفتم دیدم نمیتونم اون حجم سنگین ارایش رو روی صورتم تحمل کنم پس با ی ضدافتاب رنگی و رژلب و خط چشم و ریملی ک داشتم، خودمو ارایش کردم و رفتم و همه با اینکه با ارایش های سنگینی تو عروسی بودن اما یکی از عموهام گف واقعا ندا قشنگتر از همه بود تو عروسی چون ارایشی ب سنگینی شما نداشت و چهرش طبیعی بودنِ خودشو حفظ کرده بود و پی بردم وقتی ادم خودشو همینجوری ک هست بپذیره و دوست داشته باشه و خودشو درگیر ارایش و عمل زیبایی نکنه، بقیه هم این فرکانس رو دریافت میکنن و تو رو زیبا میبینن و خدااا رو هزااار بار شکر میکنم ک من به این زیبا بودن خودم باور دارم و با وجود اینکه این روزا عمل های زیبایی زیاد شده هیچ میل و رغبتی برای اینکار نمیبینم. و وقتی از زاویه مالی هم بهش نگاه کنید متوجه میشید ک چقققد هزینهای الکی و سنگینی ک بابت وسایل ارایشی و یا عمل های زیبایی باید بپردازیم میتونیم برای چیزهای دیگه صرف کنیم، من ک بیشتر خرج سفر و غذا میکنم

    در مورد سفر و چالشها هم، من به نسبت ادم آسان گیر تری هستم نسبت به اینکه جا و غذا چی باشه البته اینم به مرور زمان به این مرحله رسیدم! چون تو زمان بچگی زیاااد سفر رفتیم با خانواده، زمان های زیادی بود ک ماشین نداشتیم و با اتوبوس میرفتیم و خواهرم بچه بود و زیاد گریه میکرد اما با این وجود همیشه بابام موقعیتی فراهم میکرد ک سفر بریم و یا حتی زمانیکه دبیرستان بودم 15 روز سفر رفتیم ک تو شهرهای مختلف موندیم و حتی چند شب هم تو چادر بودیم و کلی چالش داشتیم ک تو پارکی ک بودیم تا صبح صدا میومد و منم ک ب صدا حساس، و نمیتونستم بخوابم! اونموقع خیلییی غر میزدم، الان هم بعضی وقتا زیاد گیر میدم اما زودتر متوجه میشم ک دارم غر میزنم و جلوشو میگیرم. یا ی پیشرفت دیگه ای ک داشتم تو کنترل کردن خودم تو شرایطی ک پیش بینی نشده ست! ده روز پیش ی سفر سه روزه ب شیراز داشتم ک تو حین خرید کردن، متوجه شدم ک تموم مدارکم ک تو ی حا کارتی کوچولو بود گم شده! تقریبا اخرین باری هم ک خرید داشتم ی ساعت قبلش بود و با خواهرم و دوستم سه تا مغازه ای ک قبلش رفته بودیم رو گشتیم اما پیدا نشد. وقتیکه تو اون شرایط قرار گرفتم تو همون لحظه ذهنم شروع کرد به اینکه اره تو همیشه شلخته ای و همیشه عجولی و شروع کرد ب سرزنش کردنم اما اگاهانه جلوشو گرفتم، و دیدم صداهای ذهنم نمیتونم ساکت کنم پس اولین چیزی ک ب ذهنم رسید اینه ک نت گوشیمو باز کنم و با خدا صحبت کنم و نوشتم خدایا من به خودت میسپارم من میخوام از سفرم لذت ببرم و میدونم تو بهم پاداش میدی و میخوام ک کمکم کنی ک بتونم ذهنمو کنترل کنم و منو ب سمت زیبایی های بیشتر هدایت کنی و کارت ها و مدارکمم از هر راهی ک خودت میدونی بدستم برسونی اینو ک نوشتم خیلیییی ارومتر شدم و ب دوستم و خواهرم گفتم خب دیگه بریم ک لذت ببریم و دیدم ک چقققذ تعجب کردن و گفتن واقعا بریم گفتم ارع دیگه! مگه کار دیگه ای از دستمون برمیاد؟ جاهایی ک باید میگشتیم و گشتیم ونتونستیم من میسپارمش ب خدا. و بعد رفتیم ی جای زیبا و ی ناهار فوق العاده خوردیم کنار آب و درخت های میوه تو ی فضای مثبت و عالی و کلی هم عکس گرفتیم و بعدش باز ب ی جای دیگه هدایت شدیم ک اونم کنار اب بود ک وقتی پامونو تو اب گذاشتیم تو این تابستون و گرما، پاهامون یخ زد و خیلی هوا هم خنک بود و آتیش روشن کردیم و بلال درست کردیم و کلی لذت بردیم و بعدش هم برگشتیم باز تو مسیر کلی هم از مسیر لذت بردیم و هم وقتی زسیدیم ب مرکز شهر باز هدایت شدیم به یک مسیر پیاده روی و دوچرخع سواری زیبا ک اونجا هم دوچرخه رنت کردیم و ی یک ساعتی دور زدیم با دوچرخه و دوستم میگف واقعا من تو عمرم این همه تجربه فوق العاده رو تو نصف روز نداشتم ک امروز داشتم اخه ما ساعت 12 از خونه بیرون زدیم و تا 12 شب برگشتیم و تو همین نصف روز ما سه جای مختلف و با کلی تجربهای متفاوت و لذت بخش رو تجربه کردیم ک اگه من تو همون ابتدای سفرمون، کنترل ذهن نداشتم ممکن نبود برامون! و چقققد خوشحالم ک رهاتر شدم و فاصله زمانی بهم ریختن اعصابم و کنترل کردنش خیلیییی کمتر شده ، با اینکه تو همون طول سفز چندین باز ذهنم هی میومد ک بگه مدارکتو گم کردی و میخواست حس بدی رو بهم بده اما من اگاهانه مچشو میگرفتم و خودمو با سپاسگزاری اروم میکردم، هنوز مدارکم پیدا نشده اما هنوز به خدا باور دارم و میدونم هر انچه ک پیش اومده شاید الان من ندونم علتش ولی قطعا بعدا مشخص میشه و خدا همیشه برای من بهترینها رو میخواد، و تنها کاری ک کردم فقط یکی از کارتهای بانکیمو فقط درخواست دادم ک نزدیک ب محل کارم بوده و در مورد کارت بنزین و کارت ملی و گواهینامم و مابقی کارتام اقدام نکردم چون اول تا ی هفته وقت گذاشتم ک اگه پیدا نشد بعد اقدام کنم در موردش اما جمعه شب خواب دیدم ک کارتام پیدا شده و اینو ی نشونه دیدم پس فعلا دست نگه داشتم و مطمعنم خدا خودش هدایتم میکنه و در ضمن در مورد اون پاداش هم باید بگم ک خدا بهم پاداش اون سفر و کنترل ذهن رو بهم داد اونم از جایی ک اصلاا انتظارشو نداشتم! روز سه شنبه بابام باهام تماس گرفت و گفت ک از محل کارشون برای فرزندان کارکنان، کارت هدیه ای تدارک دیدن ک اون هایی ک متولدین فروردین تا مرداد هستن بهشون تعلق میگیره! و شامل منم میشد! (و خدا از جایی پاداش میده ک حتی فکرشم نمیکنی )همچین چیزی قبلا نبوده و این اولین سالیه ک همچین خدماتی رو داشتن به کارکنانشون میدادن!

    و من باااورم به اینکه ارام بودن و ارامش داشتن چقققد میتونه اثرات مثبتی در زندگی من بذاره بیشتر و بیشتر شده و دارم بیشتر روی خودم کار میکنم چون اثراتشو دیدم و چقققد حالم و احساسم الان بهتره!

    حتی دوستم بعد این جریان بهم گف، چقققد خوب تونستی خودتو تو اون شرایط کنترل کنی واقعا تغییراتت دیگه به خوبی داره دیده میشه و این بازخوردا هم بیشتر باعث انگیزه میشه ک تو این مسیر ثابت قدم باشم و ادامه بدم. به امید اینکه بتونم اییینقد راحت گیر و به صلح درونی با خودم برسم ک هیچ چالش و شرایط بیرونی نتونه منو بهم بریزه و حالمو بد کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      ندا گفته:
      مدت عضویت: 1606 روز

      سلام به همه دوستای عزیزم

      دقیقا بعد از ی هفته ک این کامنت رو گذاشتم مدارکم امروز به دستم رسید اونم از طریق دستای خداوند، ی کارگر مهربونی مدارکمو پیدا کرده بود و از طریق دستان دیگری امروز ب دستم رسید و خدا رو هزار بار شکر میکنم ک تونستم با کنترل ذهنی ک داشتم هم اون لحظه ای ک تو سفر داشتم رو ازش لذت ببرم هم بخاطر توکل و ایمانی ک به خدا داشتم مدارکم بدستم رسید و اینجا ثبت میکنم تا یادم بمونه ک قوانین ثابت هستن و عمل کردن ب این قوانین ثابت فقط باعث لذت بردن بیشتر از زندگی و راحتتر زندگی کردن ما میشه

      مرسی استادای عزیزم ️ مرسی برای اموزشهای بینظیرتون

      خدااایااا شکرت شکرت برای وجود شما استادای مهربونم و قوانینی ک هربار چ ب صورت زبانی و چ ب صورت عملی به ما نشان میدین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    زهرا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1059 روز

    سلام و درود خدمت استاد نازنینم ، مریم جان مهربان و دوستان عزیزم سلام من را پذیرا باشید چون عاشقانه دوستتان دارم .

    تقریبا دو ماهی است به علت مشغله کاری فرصت فعال بودن در سایت را نداشتم البته که تمامی برنامه ها و فایل ها را دنبال می کردم ، اما نبودن در سایت خیلی خوشایند اوضاع و احوالم نبود تا اینکه دو روزی است گوشی بنده ریست شد و تمامی اطلاعات حافظه پاک شد و این اتفاق علتی شد که از فعالیت های پرفشار این چند وقته دور شوم و به سایت دوباره توجه ویژه ای انداختم … بسیار جالب است مثل اینکه این سایت و اهالی این سایت نور و برکت خاصی دارند که به محض وصل شدن اتفاقات خوب در زندگیم یکی پس از دیگری پیش می آید .

    نوری که خداوند در قلب استاد عزیز و مهربانم استاد عباسمنش متبلور کردند و ارتباط با آن نور را به ما یاد می دهند زیباست زیباتر از هر زیبایی ️️️

    مریم جان چقدر موهایتان از قبل زیباتر شده است ، خوش حالت ، چهره تان بسیار دلنشین است ، رابطه شما با استاد را بسیار بسیار تحسین می کنم ، صحبت های شما ، عشق شما ، نگاه شما ، آرامش درونیتان را بسیار تحسین می کنم امیدوارم سالیان سال در پرتو مهربان الهی در کنار یکدیگر شاد ، سربلند و سعادتمند باشید … ️

    احساس لیاقت ، با خود به صلح رسیدن و رضایت درونی از خود صفات انسان های خودساخته است … خود پرورش دهنده و تربیت کننده اصلی خود هستند … من نیز بسیار تلاش می کنم که چنین صفاتی را هر روز بیش از دیروز رعایت کنم .

    چقدر خوشحالم امروز خداوند خواست و من در سایت کامنت گذاشتم سپاسگزارم از خداوند بزرگ و مهربان️️️

    وقتی در سایت نیستم همرنگ مردم جامعه می شوم و زیبایی ها را با چشم و دل کمتر میبینم .

    شکر الله به یکی از آرزوهای اصلی زندگی دیدن شما استاد بزرگوارم و مریم جان مهربانم هستم که فکر می کنم بیش از یک سال نصیبم شود لطفا دعای دوستان نصیبم شود تا چنین آرزویی هر چه زودتر محقق شود .

    به قول استاد جان در پناه الله یکتا شاد ، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید .️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    ‌‌‌🌸زهرا سلطانی🌸 گفته:
    مدت عضویت: 3090 روز

    سلام استاد عزیزم و مریم جونم که هر روز داری زیباتر و جذاب تر از قبل میشی

    وقتی صحبت های مریم عزیز رو شنیدم تا انتهای فایل فقط خدارو سپاس گزاری کردم چون انگار این فایل فقط و فقط برای من ضبط شده بود

    جریان از این قراره که من چند وقته به صورت منظم و تکاملی دارم کوهنوردی می کنم و یه هدف برای خودم گذاشتم و اونم اینه که با این کوهنوردی ها بدنم اماده بشه که برم دماوند و حتی فکر کردن به صعود به قله دماوند حالمو اینقدر خوب می کنه که انرژیم میره روی هزار

    ولی وقتی بهش فکر کردم دیدم همه چی اوکی برای رفتن من به قله دماوند ولی یه ترمز توی ذهنم بود و این بود که چون تجربه شب مانی توی کوه و طبیعت رو نداشتم خیلی برام سخت بود که خب اگه برم اونجا دستشویی رو چکار کنم و شب چجوری بخوابم و از این حرفا که توی ذهنم مدام داشت تکرار می شد

    جالب اینه که دیروز با یه گروه فوق العاده ررفته بودم کوهنوردی و خیلی هم خوش گذشت و چندتا دوست پایه و باحال هم پیدا کردم

    همین گروه قراره هفته بعد جمعه برن دماوند یعنی همه چی به راحت ترین طریق ممکن برای من جور شد

    خدا همه چی رو برام جور کرد و گفت تو فقط اراده کن و اشتیاق داشته باش من بقیه کارا رو خودم درست می کنم و تنها ترمزی که توی ذهنم بود همون قضیه سرویس بهداشتی و شرایط خواب شب بود که با این فایل بی نظیر و صحبت های فوق العاده مریم عزیزم خیلی برام پذیرشش راحتر شد

    امیدوارم هفته دیگه بیام و از صعودم به قله دماوند براتون تعریف کنم

    و یه چیز دیگه که قشنگ مثل هدیه سورپرایز اول صبحی بود برای من اماده شدن دوره شگفت انگیز احساس لیاقته اینقدر با همه وجودم از شنیدن این خبر خوشحال شدم که انگار دوتا بال دراوردم استاد خدایا شکرت استاد خواهش می کنم این دوره رو بزارید روی سایت فکر کنم نفر اولی که دوره رو بخره خودم باشم فقط منتظرم استاد لطفا این کارو زودتر انجام بدین تحمل انتظارو ندارم

    از وقتی که دارم دوره عالی کشف قوانین رو کار می کنم و دارم ترمزهامو بیرون می کشم می بینم ای بابا همه ترمزهایی که دارم به سرش داره بر میگرده به احساس لیاقتی که سالهاست توی وجودم خفه کردم و چقدر نیاز دارم به صورت ریشه ای به شیوه عالی که دارین دوره ها رو به روز رسانی می کنی روی این احساس کار کنم استاد

    سپاس گزارم استاد و همچنان منتظر خبر انتشار این دوره هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    امیرحسین بذرافشان گفته:
    مدت عضویت: 3727 روز

    سلام استاد عزیز و خانم شایسته مهربان وقت شما بخیر خیلی خوشحالم از اینکه دوباره سفرهای دور آمریکا شروع شده و قراره فایل‌های جدید از زیبایی‌های آمریکا ببینیم نکاتی رو که در ویدیو اشاره کردید خیلی خوب و کاربردی بودند خدا رو هزار مرتبه شکر دارم که منهم مثل شما یک همدم و همسر پایه دارم که هر وقت هر زمان هر تایمی که اراده کنیم با توجه به تایم آزادی که داریم می‌تونیم به سفر بریم. و به این نکته رسیدیم که سفر هر چقدر ساده‌تر و کوله بارمون سبک‌تر باشه می‌تونه لذت بخش‌تر باشه .خیلی دوستتون داریم و منتظر فایل‌های بعدی هستیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    شیما محسنی گفته:
    مدت عضویت: 3615 روز

    استاد جااان، مریم جوووون، سلااااام.

    خدا قوت …

    واقعا سفر عااالیه، همیشه دوست داشتم سفر رفتن را و اما بعد از آشنایی با شما و آموزه ها، بیشتر و بیشتر. به امید خدا که بخوام و هدایت بشم به سفرهایی مثل سفر شما. آزاد و رها از هر چیز…..

    سفر شما آغاز شده و اینگاری، سفر ما آغاز شده که اینقدر ذوق و هیجان دارم. به امید خدا. در پناه خدا

    مریم جون ممنون از این صحبت ها و یادآوری به من که چه ویژگی مثبتی داشته ام و دارم. اینکه ساده و راحت بودن رو همیشه میپسندم و دارم. اینکه ذاتا اهل آرایش و … نیستم. لباس ساده و راحت پوشیدن را دوست دارم. اینکه اولویت من چیزی است که بهم حال خوب نصیب کنه. اینکه قید و بند به من نده. اگر لباس یا وسیله ای داشته ام که من رو بیشتر در قید و بند میزاره، ازش رها شده ام. اما گاهی اوقات بوده که از دیگران شنیده ام که بالا شیما بیشتر آرایش کن و بیشتر به خودت و موهات برس …. و من تحت تاثیر قرار گرفته ام و چند وقتی به دنبال این مسایل بوده ام. اما از آنجاییکه خود واقعی ام نبوده ام … زود زود رها شده ام. خدا را سپاس از شنیدن این صحبت های شما که کلی برام درس داشت. و واقعا رابطه شما با استاد عزیز را تحسین میکنم و خودم را لایق همچین ارتباطی می‌دونم.

    شیما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    فاطمه ابراهیمی گفته:
    مدت عضویت: 1685 روز

    سلام بر همه شما عزیزان

    از سادگی و راحت گرفتن در سفر بگم که من کاملا خلاف این هستم.

    با اینکه خیلی دوست داشتم که سفر بروم ولی سفرهایی که من فکر می کردم و برایم محقق می شد درست برخلاف آنچه که استاد و مریم جان می گفتند بود.

    یعنی من برای سفر باید کاملا همه چیز را تحت کنترل خودم در می آوردم. از قبل می دانستم کجا باید برویم. از قبل باید جایی که قرار است شب بمانیم مشخص می بود. باید هزینه ها مشخص می شد. باید حتی وعده های غذایی مان هم مشخص می بود.

    من حتی برای رفتن به مسافرت به شهر خودمان که خانواده ی ما آنجا هستند یعنی خانواده خودم و همسرم برای آن هم چند تا ساک و چمدان لباس بر می دارم. صندوق ماشین را تا خرخره پر می کنم.

    برای تمام این کارها هم توجیه داریم که مثلا خب ما پیش خانواده ها زیاد می مانیم و نیاز می شه به چندین دست لباس و ممکن مهمانی های مختلفی بریم و هزار و یک توجیه

    در واقع من و همسرم کاملا شبیه هم هستیم (قانون جذب )

    هر دو می خواهیم کاملا خط سیر وسفر مشخص باشد و تحت کنترل ما

    خب نتیجه ؟؟؟؟

    نتیجه اینه که خیلی از سفرها که مقصد و مکان اسکان مشخص نشده را کنسل می کنیم.

    نتیجه اینه که از همراه بردن این همه وسیله و بار خسته و کوفته می شویم.

    نتیجه اینه که اگر یک اتفاق غیر منتظره ای پیش بیاید خب به هم می ریزیم و از سفر لذت نمی بریم.

    الان مدتی است که این ایراد را در خودم کشف کردم و سعی دارم که اصلاحش کنم. مثلا دو سه ماه پیش بود که برای سفری به اصفهان با اتوبوس رفتم. وای خدای من یعنی از سنگینی وسایلی که تنها می خواستم از پای اتوبوس به سمت سواری ببرم ناتوان بودم.

    همان جا به خودم گفتم این اشتباه است. این چه وضع مسافرت است؟

    وای خدای من الان که دارم صحبت های استاد و مریم جان را می شنوم می فهمم که چقدر به خودم سخت می گرفتم. یعنی فکر می کردم کارم درست است من به همه چیز فکر می کنم اگر هوا سرد شد بگذار لباس گرم داشته باشیم. اگر جایی آب بود و بچه ها خواستن تو آب برن بگذار مایو همراه داشته باشیم. اگر جایی خواستیم بین راه کمی استراحت کنیم بگذار پتو و بالشت و … برداریم.

    در واقع خیلی از این اگر ها به واقعیت نمی انجامید اما من که خیلی می خواهم همه چیز تحت کنترلم باشد باید همه چیز را برداشته باشم.

    این یکی از نقطه هایی است که فهمیدم چقدر من با آنچه استاد از ساده گرفتن و راحت گرفتن سخن می گویند دور هستم.

    اما خبر خوب

    قرار است دو هفته دیگر دوباره به شهر زادگاهمون پیش خانواده هامون برویم که اینبار اگر خدا خواست یک یا دو هفته بمانیم. اما تصمیم خودم این است با حداقل ساک و چمدان بروم.

    در مورد آرایش کردن خدا روشکر از وقتی که با استاد و سایت عباسمنش آشنا شدم خیلی وقت است که با چهره خودم راحت هستم و آرایش نمی کنم.

    سپاسگزارم استاد قشنگم از به یادآوردن این موضوع

    احساسم این است که رفع این ایراد باعث می شود سفرهای بیشتر و جذابتری در پیش داشته باشم.

    در واقع هر چقدر من روی ذهنم و برنامه ریزی آن حساب نکنم دارم به خداوند بیشتر اعتماد می کنم. بیشتر اعتماد می کنم که خداوند برایم برنامه ریزی کند. بیشتر به هدایتی که استاد همیشه از آن سخن می گویند اعتماد کنم. چیزی که من به دلیل این ذهنیت سخت و محکم و خط کشی شده ام خیلی از آن دور شده بودم.

    انشالله

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    Mohamadreza گفته:
    مدت عضویت: 2186 روز

    سلام

    آقا من از دیدن این آمریکا سیر نمیشم خدارو صدهزارمرتبه شکر که توی این کشور هر جا رو نگاه میکنیم و تا چشم کار میکنه سبزه زار و درخت و فراوانی داره فوران میکنه نوش جون مردمش باشه که حتما بیش از اینها لیاقتشونه

    اصلا همین که اینقدرهمه جا رو تمیز نگه میدارن و هیج جا زباله نمیبینیم این یعنی سپاسگزاری این مردم از سرزمینشون و از خداوند انشالله که زیباییهای بیشتری نصیبشون بشه که اینقدر سپاسگزارن

    اگر بخوام نکات زیبایی که دیدم رو لیست کنم که خیلی زیاده ولی چند تا از بهترینشون مینویسم:

    1) احساس خوب و لبخند زیبا و دلنشین مریم خانم که انرژی مهربونیش تا عمق جان آدم نفوذ میکنه

    2) رشدفوق العاده مریم جان که در هر سفری که میرن من بالعینه میبینم که خدارو شکر چقدرررر رشدشون بیشتر شده

    3)نظمی که در اون فروشگاه دیدم و لیست کردن تمام زیبائیهای اونجا توی یک دفترچه راهنما

    4)رفتار فوق العاده عاشقانه همراه با رعایت احترام بین دو عزیز دل که هیچ غرور و منیّتی نسبت هم ندارن

    5)آموزش صبر در عمل وقتی که کولر ماشین مشکل پیدا میکنه

    6) نوشتن کامنت توسط خودم و انجام تعهدم چون قول دادم که تا آخر این سفر همراهتون باشم و زیباییها رو بنویسم و سپاسگزار خداوند باشم که این زیباییها رو جلوی چشمان من قرار میده

    در آخر این را هم اضافه کنم که استاد از تعریفی که از نحوه سفر کردید کیف کردم و تازه فهمیدم سفر یعنی چه

    من فکر میکردم سفر یعنی رفتن به بهترین هتلها و بهترین رستورانها و لذت بردن از لاکچری ترین امکانات ولی با توضیحات ارزشمند شما و مریم جان تازه متوجه شدم که سفر یعنی رها شدن از همه چیز و همه کس و فقط این لحظه را تجربه کردن و لذت بردن و گوش جان سپردن به هدایت پروردگار

    سفر یعنی اینکه چطور میتونیم با چالشهای سفر کنار بیاییم و خودمون حلش کنیم بدون اینکه کوچکترین شکایتی از چالشهاش داشته باشیم

    این آگاهی برای من خیلی خیلی ارزشمند بود انشالله که خدا کمکم کنه بتونم در سفرهای بعدیم این آگاهی رو پیاده کنم و فقط دنبال این باشم که ببینم توی سفر چقدر میتونم انعطاف پذیر باشم و با شرایط جدیدی که پیش میاد کنار بیام و از وجود خودم لذت ببرم

    خداوند مثل همیشه پشت و پناه هممون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    گلاله خسروی گفته:
    مدت عضویت: 929 روز

    با سلام خدمت استاد گرامی و معلم بزرگ خانم شایسته ودوستان ناب پر از آگاهی عباسمنش

    راستش این چند روزه خیلی در گیر مسأله زیبایی و اتفاقا عمل بینی و آرایش بودم مثلاً میگفتن فلان خانم خیلی زیبا شده و ذهن من در اون لحظه با چاشنی کمی حسادت میگفت

    خوب بینیش رو عمل کرده و منم باید فکرم تغییر بدم و به عمل بینی فک کنم و دیگران زیبایی من رو تحسین کنند اما آلن که فک میکنم و از این فایل یادگرفتم من زیبایی رو می‌خوام وصورت آرایش کرده رو می‌خوام واسانی رو می‌خوام و وسادگی رو می‌خوام از طرفی وقتی دنبال تایید دیگران باشم یعنی من لیاقت سادگی و سفر و آسانی که این مدت خیلی روش کار میکنم ندارم من آرایش دوست دارم اما نه همیشه من خودم رو دوست دارم وزیبا میبینم چه با آرایش و چه بدون آرایش پس دنیا به این حس من احترام می‌زاره وبا من همراه میشه من می‌دونم عمل چیه وهیچ وقت صورت بدون عیب و ایرادرو درگیر چاقو تیغ جراحی نمیکنم اونم واسه اینکه دماغم یه خورده نوکش بالاتر بره و دیگران تحسینم کنند من الان چند ماه کرم آرایش استفاده نمیکنم دیشب کمی ازش استفاده کردم همسرم با تعجب نگا میکرد اونی که همیشه آرایش رو برای من دوست داشت دیشب یه نگاه مثل اینکه این چیز اضافه چیه روی پوستت تو که اینا رو لازم نداری حتی زبانی بهم گفت تو همیشه تو چشم من زیباترین ……خدایا شکرت به خاطر تن و بدن سالم خدایا شکرت به خاطر این صورت زیبا و اندام بی نقص خدایا شکرت ازاین مسیر الهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: