سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 197 - صفحه 13 (به ترتیب امتیاز)

476 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Masume گفته:
    مدت عضویت: 1853 روز

    بنام خدای بزرگ و مهربانم

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته زیبا و دوستان هم سفرم

    اول میخام ازتون تشکر کنم بابت این فایل های سراسر زیبا با درس های فوق العاده ای که برای ما اماده میکنین و مارو هر روز رشد میده و بزرگ تر میکنه

    استاد من توی یک گروه فامیلی عضو هستم که دخترا و پسرای فامیل اونجا عضون، البته من فقط عضو هستم اصلا فایل یا متنی نمیفرستم و حدود 95 درصد متن وفایلای اونجا رو هم نمیخونم

    قبل از اینکه بیام فایل رو ببینم روی صفحه گوشیم متنی از اون گروه رو دیدم که توجهم رو جلب کرد بازش کردم ،یکی از دخترا نوشته بود من چند روزه دارم مطلب راجب موجودات فرازمینی میخونم و اینکه آمریکا تائید کرده که این موجودات وجود دارن و اونا تونستن باهاشون ارتباط بگیرن و اونا هستن که دارن جهان رو اداره میکنن و اسم چند نفرم نوشته بود و گفته بود اینا دارن جهان رو کنترل میکنن و اصلا ی وضعی…

    من که اصلا ادامشو نخوندم و اومدم بیرون، اول خواستم برم ی چیزی بگم حرفی بزنم اما بعدش پشیمون شدم گفتم بجای اینکه برم با اونا بحث کنم برم با خدای خودم صحبت کنم بهتره،رفتم تو حیاط نشستم به خدا گفتم ، خدای خوبم منو هدایت کن به مسیری که پر از توحید باشه، منو از شرک ورزیدن به خودت دور کن

    تو تنها مالک و فرمانروای کل عالم هستی ، تویی که مارو آفریدی و تنها تویی که هر لحظه مارو هدایت و راهنمایی میکنی، همه قدرت ها دست توعه و ما ادم ها هیچ قدرتی در برابر تو نداریم

    واقعا خیلی به این فکر کردم که بعضی از ما چطور قدرت رو از خدا میگیریم و به بنده میدیم، ما بنده هایی که واقعا هیچ قدرتی نداریم و اگه هدایت های پروردگارمون نباشه حتی قدرت خوردن ی جرعه اب رو هم نداریم

    خدایا صدهزار مرتبه شکرت ، ما رو به مسیری هدایت کن که هرلحظه توحیدی تر بشیم وسپاسگزارتر

    بعدش اومدم فایل سراسر زیبایی و درس شما رو دیدم که شما هم راجع به موجودات فرا زمینی صحبت کردید ازتون سپاسگزارم استاد عزیزم

    استاد من هم تازه از سفر برگشتم ،چند ماه پیش فایل های سفر به دور امریکا و کلا فایل های شما رو میدیدم و تحسین میکردم بسیار و بعد خدا من رو هدایت کرد به ی سفر بسیار عالی که با تمام سفرهای عمرم فرق داشت چون توی تمام لحظه ها از خدا هدایت خواستم و به بهترین و راحت ترین شکل ممکن هدایت شدم و توی موقعیت هایی که یکم رنج آور میشد فهمیدم که روی خودم یا همسفرام حساب میکردم نه خدای مهربانم

    توی سفرم چندین و چند بار لوکیشن هایی رو دیدم که یهو لبخند میزدم میگفتم این شبیه جاییه که استاد رفته و کلی سپاسگزاری میکردم و این قانون بدون تغییر خداوند رو تحسین میکردم و از خدا خواستم من رو هدایت کنه بازم به جاهای زیباتر و آرام تر خدایا شکرت

    استاد من عاشق تراک قرمزتونم هستم بنظرم بسیار زیباست و واقعا برازندتونه، شما و ماشین زیباتون رو ، زندگیتون رو ، روابطتون رو ، جایی که زندگی میکنید رو ، همه رو تحسین میکنم و از خدا میخام من هم همه این ها رو تجربه کنم و مطمئن هستم از قانون بی نظیر خداوند

    امیدوارم هر لحظه از سفرتون براتون لذت بخش باشه وما رو هم در این زیبایی ها و لذت ها سهیم کنین

    بازم ازتون بسیار بسیار ممنونم

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    فواد بنیادی گفته:
    مدت عضویت: 911 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    سلام

    خدای من خدای من سپاسگزارم هر چقدر از همزمانی اتفاقات که برایم رخ میدهد سپاسگزار باشم باز هم کم است

    امروز روز من خییلی عالی خییلی اتفاقات عالی برایم افتاد

    خییلی کیف و حال کردم

    چند وختی بود درگیر بعضی مسایل پوچ و بی اساس بودم و خییلی مرا از مسیر دور کرده بود

    و صبح امروز به خودم گفتم بیایم در سایت شاید فایل جدید آمده باشه دیدم عهههه چقدر این فایل عالی و پر انرژی بود خدایا شکرت

    از فروشگاه بزرگ والمارات که همه چی داره و خییلی سهولت ایجاد کرده خدایا شکرت

    و اعتبار دادن به مشتری چقدر خوبه هم مشتری حس راحتی و آزادی می‌کنه و هم این فروشگاه عالی سود می‌کنه

    و بعد برسیم به قانون فوق‌العاده سلامتی که چقدر هزینه ها را کاهش داده و هم چنان انرژی را به سطح اعلی اش رسانده از بادی استاد عزیزم معلومه خدایا شکرت خدایا شکرت

    من تا هنوز این دوره را نخریدم انشالله که هدایت بشوم به خرید اش که البته خداوند. ردیف می‌کنه

    خدایا شکرت

    و برسیم به مثال های که بی اساس و بی بنیاد استن و در جامعه و در باور های ما شکل گرفتن

    چقدر ما راحت حرف های بقیه را باور میکنیم در صورت که نه اساس داره و نه هیچی

    همین چند وخت پیش درگیر مسئله بودم و خییلی خودم را اذیت کردم و امروز با دیدن این فایل خییلی بهتر درک کردم

    چرا باید حرف های هر کس را باور کنیم در صورت که آنها نتیجه هیچ ندارن و نه هیچ کاری خوبی به خودشان کرده اند

    چند وخت پیش با پسر عموی ام حرف میزدم اصلا باور نمی کرد که بشود ماهی هزار دالر درآمد داشت آن وخت من بنشینم با این جور آدما وخت ام را ضایع کنم

    این ها را به خودم میگم که نکنم این کار را وختی هیچ سودی جز پایین آمدن مدار من نداره

    چرا حرف کسی را باور کنم.

    در تمام عمر اش خیر اش به خودش هم نرسیده

    معلوم دااره این جور آدما به جز از بدبختی چیزی برای گفتن نداره

    اینقدر حرف های جامعه و حرف های نزدیکانم در من ریشه دوانده که نمیشه با یکبار و دوبار گوش دادن حل اش کرد باید اینقدر منطق های قوی بیارم که دیگر حرف برای گفتن نداشته باشه

    میدانم مسیر من سخت است بلی گوش دادن به اینجور افراد و ماندن در مدار پایین هم سخت است

    تو انتخاب میکنی کدام راه بروی

    من انتخاب ام را کردم من نمیخواهم مثل بقیه جامعه باشم و حرف های هر کس را گوش نمیدهم من خوراک خوب به ذهن ام میدهم ثروت نعمت و فراوانی را نشان اش میدهم و من به خودم و خدای خودم باور دارم که می توانم مثل بقیه جامعه نباشم و در مدار ثروت و نعمت بیایم خدایا شکرت

    هر کجای دنیا هستید در پناه الله یکتا شاد سالم ثروتمند سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    نجمه 🤍 گفته:
    مدت عضویت: 1195 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم بانو و دوستان گرامی

    خداروشکر بابت این‌همه زیبایی ،بابت اون مزرعه با ترکیب رنگ های زرد وسبز و آبی آسمان که یه تابلو هنری خلق کرده بود .

    دقیقا یادم هست چه برای خودم و چه برای همکلاسی هام که می‌گفتیم با این کفش یا کیف خاص نمره امون خیلی خب میشه و به محض عوض کردن اون کیف و کفش یا هر وسیله دیگه نمره ام خیلی کم میشد و ما چقد ساده نمی‌دانم از کجا باور کرده بودیم یادم خودم چقد دوست داشتم از وسایل دیگم استفاده بکنم اما بخاطر اون باور مخرب خودم رو محروم کرده بودم که همش با اون کفش و کیف خاص فقط برم مدرسه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    امیرحسین روشنگر گفته:
    مدت عضویت: 1780 روز

    سسلام استاد کامنتی که خواستم بنویسم و قلبم بهم گفت شاید ربطی به این فایل نداشتهدباشه اما یاد گرفتیم از هدایت پیروی کنیم…

    بنام خدا خدای که رحمتش بی اندازه و مهربانیش همیشگی

    وقتی تصمیم به نعقییر گرفتم و با مرور زمان قوانین درک کردم و بهتر فهمیدم /فهمیدم تمام اتفاقات ناگوار گذشتم جواب دعاهای من بود و تمام زمین خوردن ها…

    از خداوند طلب قدرت ثروت و نعمت کردم خدواند در مسیر زندگیم چالش های اعم از دست دادن سلامتی از دست دادن روابط از دست دادن پول نعمت داد و وقتی فهمیدم نمردم قویترم کرد .کاری کرد فقط بخودش توکل کنم وابسته خودش باشم نترسم از چیزی و در مسیر ادمهای از جمله استاد سر راهم قرار داد تا بنای قدرت نعمت و خوشبختی با اگاهیای که بهم داد بنا کنم و حرکت کنم.و گفت من نزدیکم و دعای تورو پاسخ دادم و اینک خواستهات در منزل است….

    الان 26سالمه با اگاهیای دوره روانشناسی 1کارهایی که همیشه دوست داشتم از یادگیری زبان حرفه ای و متخصص شدن توی کامپیوتر شروع کردم و در حال حرکتم و تازه میفهمم وقتی در مسیر علایقت حرکت میکنی انقدر لذت میبری که واقعا هیچی برات مهم نیست حتی نداشتن درامد و گرییم میگیره چرا زودتر نفهمیدم چرا زودتر خداوند پیدا نکردم چرا زودتر لذت بردن از زندگیو شروع نکردم چرا زودتر دوستای خوب پیدا نکردم چرا به خودم ظلم کردم و در همین حین که مینویسم خداوند بهم میگه چون داشتم تورو و ظرف تورو اماده میکردم تا هدایت بشی به زیبایی هایی که فکرشم نمیکنی…

    واقعا اگر بخداوند توکل کنیم باورش کنیم و درلحظه زندگی کنیم دنیا و همه چیزاش زیباس همچی و ما همون موقع پاداش زندگیرو گرفتیم که احساس ارامش و خوشبختیه چون یک احساس درونیه و با هیچ اشیای به وجود نمیاد…یک نوع نگاه به خدا و جهانه.

    البته که این احساس اموزش تمرین میخواد.

    خدایا بخاطر بی نهایت نعمتهایی که به ما عطا کردی ازت سپاس گزارم /استاد برای تو برای اگاهیا برای این سایت ازت سپاس گزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    Sorur Yaghubi گفته:
    مدت عضویت: 2061 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان

    باز هم والمارت و کلی فراوانی نعمت ها و ثروت ها و پول هایی که در جریان هست

    چقدر فراوانی میوه ها .. محصولات…. گوشت …

    واقعا سبک قانون سلامتی چقدر آزادی زمانی بهمون میده .. دیگه مثل بقیه دغدغه وعده بعدی رو نداری یا اینکه بخوایم 4،5 ساعت وقت تلف کنیم توی آشپزخونه … کاری که من همیهش ازش فراری بودم و خداروشکر با این شیوه به سبک راحتتری که دلم میخواست هدایت شدم …همه وقتم برای خودمه ، نهایت روزی 1 ساعت بذارم برای غذا

    در این فایل هم شما استاد باورهای توحیدی رو گوشزد کردین که باور نکنیم که کسی یا چیزی قدرت داره و فقط ملاک رو اصل قرار بدیم نه اینکه بقیه چی میگن و بدون چون و چرا بپذیریم و تفکری پشتش نباشه

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    ساره امین آبادی گفته:
    مدت عضویت: 1251 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عباسمنش و خانم شایسته و دوستان عزیزم

    استاد عباسمنش و مریم عزیزم ممنون برای فیلم های خوبی که با ما به اشتراک میزارین ، من به شخصه وقتی طرز زندگیتون رو میبینم تو این زمانی که اکثرا با هزینه کردن بیشتر میخوان فخر بفروشن به بقیه (که میتونه مصداق زینت در قرآن باشه و نهی شده در قرآن) ، شما با کم کردن هزینه هاتون ، ساده زندگی کردن و لذت بردن از زندگیتون حس خوب بهمون منتقل میکنین بسیاااار ممنونم . معنای ثروت و پولداری در ذهنم تغییر کرد.خداروشکر میکنم چون خودم خواستار سادگی بودم خدا من رو به سایت شما هدایت کرد. حتی اگر هم یه زمانی چیز گرون قیمت بخرم دلیل خریدیم نشون دادن پولم و کلاس گذاشتن به بقیه نخواهد بود ،انشاءالله برای بهتر کردن کیفیت زندگی خودم و متناسب با جیبم خواهد بود .

    بریم سر سوال استاد ، من خودم شخصی بودم که یه دوره ای خیلی دنبال موضوعات جن بودم ، نمیدونم چرا فیلم سینمایی بیشتر میدیدم آخه فیلم که 100٪غلطه ! مثلا تا یه مدت میترسیدم تو آینه نگاه کنم که نکنه یه جن تو آینه ببینم یا جن تو چاه دسشویی باشه یا مثلا اگر آب داغ تو چاه فاضلاب بریزی اما بسم الله نگی اونا اذیت میشن . آهان راستی یه چیزی یادم اومد ، همیشه پدربزرگ مادربزرگم یه داستان برامون تعریف میکردن که این باعث می‌شد فک کنم جن ها با من کاری ندارن (اما بازم کرم از خودم بود دنبالش میرفتم:))) ) میگفتن جد ما که عالم و ملا بوده یبار جون یه بچه جن رو نجات میده و جن ها قول میدن تا هفت پشت بچه های اون رو اذیت نکنن . این رو زیاد می‌شنیدم و حس ترس ام کم میشد فارغ از صحت داستان ، این خودش باورهای منفی رایج بین بچه ها رو تو بچگیم کم می‌کرد و خودم رو مصون میدونستم. حتی یه الگوی تکرار شونده در خوابم دیدن خواب جن بود اما قدرت دست من بود و با شجاعت دورش میکردم .

    دوستتون دارم

    شاگردتون با افتخار ساره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    Mohamadreza گفته:
    مدت عضویت: 2170 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و مریم خانم مهربان و سلام به آمریکای ثروتمند و دلربا و زیبا و مملو از فراوانیها

    استاد توی روستای ما از این حرفها و خرافاتها زیاد بود مثلا یه درخت بود که یکی از تنه هاش بریده شده بود و اون قسمت باقیمانده درخت یه کم رنگ قرمز پیدا کرده بود و میگفتن وقتی که این تنه بریده شده ازش خون جاری شده و قرمز رنگ شده و من در بچه گی مدتها بود که میترسیدم از کنار این درخت رد بشم

    یا مثلا داخل دره ای که کنار روستای ما بود و چند تا چشمه هم داخلش در جریان بود و چند تا غار هم داشت که اسم یکی از غارهارو گذاشته بودن غارِماماپیر و میگفتن یک جنّی توی این غار زندگی میکنه که اسمش ماماپیره و نتیجه اینکه طبق معمول باعث ترس ما شده بود که تنهایی نتونیم نزدیک این غار بریم و هر وقت هم با کسی نزدیکش میشدیم چون باور داشتیم اونجا ماماپیر زندگی میکنه یه صداهای عجیب و غریبی از داخل غار به گوشمون میخورد

    آره خلاصه این صحبتها زیاد بود که جاش نیست بخوام همه رو بگم

    استاد جان کاش اون غذا پز هیولایی که خریدید و آوردید سفر که ازش استفاده کنید هم نشون بدید که ببینیم کیفیت کبابها رو چجوری در میاره

    خدارو صد هزار مرتبه شکر از این همزمانی که من الان دارم توی جاده های شمال، شالیزارهای فراوان و پوشیده از گیاه زیبا و پرنعمت برنج رو میبینم و تصاویر زیبایی که در این فایل از شالیزار و سبزه و دشت دیدم

    برای هممون روزی سرشار از خیر و برکت و شادی و ثروت و سلامتی و موفقیت و راه افتادن روان و لذت بخش کارهامون رو آرزو میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    عباس امیری گفته:
    مدت عضویت: 2164 روز

    بنام رب العالمین

    فرمانده آسمان ها و زمین

    سلام به استاد عزیزم و بانو شایسته عزیزم و دوستان گلم

    این قایل رو که دیدم یاد دورانی از زندگی افتادم که من هم با این ورودی ها بمباران شده بودم.

    صحبت های آدمایی که مدام از قدرت جن و شیطان میگفتن و منم بشدت میترسیدم از این دنیایی که توش هستم…

    می ترسیدم چون باور کرده بودم اگر جن بخواد با من لج کنه کارم تمومه ….

    اگر بهم دست بزنه کارم تمومه و دچار جنووون میشم….

    اگر تنها باشم میان سراغم و اذیتم میکنن و از این کار لذت میبرن و می خندن…

    اگر بتونم با جنی دوست بشم دیگه تمومه و می‌تونه همه آرزوهامو اجابت کنه….

    اگر بتونم باهاش دوست بشم همه کاری واسم می‌کنه….

    و تنها راهی که میتونم باهاش دوست بشم اینه که با یک سوزن رامش کنم و تحت امر من قرار بگیره….

    روزهایی از زندگیم بود که تنهایی ها واسم جهنم بود که مبادا بیان سراغم و لحظاتی رو تجربه کردم که همین اتفاق هم میوفتاد و اتفاقات عجیبی میوفتاد مثلا یادمه:

    یک شبی خونه تنها بودم و خیلییی ترس داشتم و یهویی دیدم عروسکی که روی میزی داخل اتاق بود یهویی روشن شد ….

    الله اکبر

    چون قدرت دادم به همه چیز الا رب العالمین

    چون پذیرفته بودم من برای جن ها سرگرمی هستم و نیوتن اذیتم کنن و هیچ مدد کاری هم ندارم

    چون پذیرفته بودم قدرت جن و شیطان رو و نتیجش ترس و اضطرابی دائمی بود مخصوصا در تنهایی هام و یکی از سوالات زندگیم این بود که

    خدایا چرا موجودی خلق کردی که منو آزار میده و میترسونه

    چرا آنقدر این زندگی پوچه چرا همش نگرانی هست چرا همش ترس دارم…

    خیلی از اتفاقات اینجوری رو تجربه کردم و باورم این بود که هرجایی جن باشه جای زندگی نیست…

    اون روزها جز ذلت و خواری نداشت

    اشرف مخلوقات!!!!!

    من بمباران شده بودم از طرف خانواده و اقوام که جن و شیطان قدرت نابود کردن زندگیت رو دارند و اگر اراده کنند دیگه کارت تمومه….

    حالا تصور کن با این باورها زندگی چطور پیش بره ….

    همه چیز و همه کس قدرت داشتم در ذهنم الا الله

    قدرت الله فقط در آخرت معنا پیدا میکرد

    قدرت الله فقط ویژه دنیای بعدی بود و در این دنیا دست الله کوتاه بود ( در ذهن من)

    با این باورها زندگی چی میشه

    انسان چی میشه!!!!!؟؟؟

    استاد عزیزم مرسی که بیام آوردی کجا بودم

    مرسی که بیام آوردی سپاسگزار الله باشم

    مرسی که بیام آوردی تا همین جا هم کلییی نتیجه گرفتم که یکیش همین موضوعاتی بود که بهش اشاره کردم

    بهم گفته بودم موقع غذا بسم الله بگو که شیطان باهات هم سفره نشه

    بهم گفته بودن که لباست رو که در میاری بسم الله بگو که جن ها اونو ندوشن

    بهم گفته بودن اگر میخوای آب جوش روی زمین بریزی بسم الله بگو چون ممکنه جنی رو بسوزونی و اگر اتفاق بیوفته اونا می کشنت

    بهم گفته بودن وقتی صدای باد میاد عروسی جن هاست

    بهم گفته بودن تنهایی در دل شب جایی نرو میان سراغت

    بهم گفته بودن اونا میتونن خودشون رو در قالب گوسفند بز و حتی یک آدم در بیارن….هواست باشه خیلی مواظب باش

    بهم گفته بودن اونا از اذیت کردن تو لذت میبرن …

    بهم گفته بودن دعا به خودت ببند برای حفاظت از خودت

    بهم گفته بودند هواست باشه طلسم نشی

    بهم گفته بودن برای اینکه به خواسته ای برسی باید از جن کمک بگیری

    یادمه مادرم سالها می‌رفت پیش این سید و اون سید که مشکلاتش حل بشه و هر دفعه دعایی پوشیده شده از پارچه سبزی رو با خودش میآورد خونه…

    بهم گفته بودن اگر میخوای فلان مشکلت حل بشه باید فلان دعا رو در خاک مرده ای قرار بدی طوری که کسی نبینه و الا باطل میشه

    بهم گفته بودن هااا تمومی نداره

    فقط خواستم بیاد بیارم که کجا بودم

    من بچگی هام با این باورها سپری شد…

    با این فایل یادم افتاد کی بودم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    سمانه گفته:
    مدت عضویت: 1956 روز

    سلاااام به استاد عزیزم و مریم جانم و همه بچه های سایت

    چقدر کیف میکنم اینهمه عشق و صلح و دوستی و ثروت رو میبینم

    اینکه راحت سفر کنی بدون دغدغه زمان و مکان و پول

    اینکه با کسی سفر کنی که عین خودت در صلح کامله

    اینکه راحت در مسیر خواسته هات باشی بدون اینکه وابسته کسی یا چیزی باشی

    اینکه راحت بتونی خرید کنی واسه سفر و نگران پولش نباشی

    استاد جانم چقدر راحت خرید کردین فقط دو یا سه وسیله اونم به واسطه دوره قانون سلامتی این یعنی مسیر درست اونم با بال های سبک

    خدایااااا شکرت که اینهمه آگاهی رو دارم دریافت میکنم که برام راحت و قابل درکه و بهم حس خوب و سبکی میده خیلی احساس راحتی میکنم با این آگاهی ها

    خدایا شکرتتت

    و اما در مورد این باورهایی که هیج منبعی ندارن و الکی فقط چون دهن به دهن چرخیده باورشون کردیم

    بهمون میگفتن اگه بتونی با جن ارتباط بگیری برات پول میزارن ما هم همش منتظر پول از جن بودیم

    یا اینکه به پشت بخوابی دستتو به سینه قفل کنی جن یا غول میای روت میخوابه و ممکنه خفه بشی

    یادمه آبجیم باردار بود و میگفت غول روم خوابیده چون استخوان زن باردار ناپاکه فقط چون احساس خفگی کرده بود این فکرو میکرد و توهم زده بود کسی رو کنارش دیده

    یا اینکه بهمون میگفتن اگه عشقبازی کردی حتما باید غسل کنی اگه نکنی آفتاب ببینتت ممکنه اتفاقی برات بیفته و گناه میکنی

    یادمه به درخت نخ و پارچه میبستن حاجت بگیرن چون امام فلان رد شده از اینجا

    یا دیگ حلیم و سمنو رو نخ و پارچه میبستن واسه گرفتن حاجت حتی زمانی که جا میفتاد و روشو میپوشوندن بعد از چند ساعت بازش میکردن و میگفتن ائمه اومدن دست گذاشتن یا اسمشونو نوشتن یعنی حاجت روا شدیم و کلی گریه میکردن و دعا میخوندن به خاطرش

    واااااااای چه افکار و باورهای محدود و پوچی خدای من

    البته خودمم قبلا باور میکردم ولی الان اصلا نمیتونم بپذیرم و از بدنه جامعه جدا شدم و نمیتونم کنار همچین آدمهایی باشم

    خیلی چیزا به ذهنم میرسه ها ولی فکر میکنم همینها هم کلی تاسف باره که به جای توجه به اصل نگاهمون به چه چیزهاییه و نشستیم و نگاه میکنیم که خدا یه نظری کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    آرام گیان گفته:
    مدت عضویت: 1085 روز

    حدود ده دوازده سال پیش من رشته باستان شناسی قبول شدم _ بعدا تغییر رشته دادم اما همون مقدار برام کافی بود ازین جهت که یادبگیرم راجع به هیچ چیز قطعی حرف نزنم

    مثل همین موضوعی که شما فرمودید

    مثلا وقتی شما کالاهای فرهنگی ماقبل تاریخ و به خصوص پیشاتاریخی رو و هرداده و کالا و شیئی رو پیدا میکنید حق ندارید به هیچ عنوان نظر و حدس دقیقی بدید درموردش و بگید که مثلا این وسیله برای فلان کار بوده چون ممکنه غلط حدس بزنید

    چون شما دارید با آگاهی زمانه ی خودتون همه چیز رو میسنجید

    و حتی اگه با آگاهی چندقرن اخیرتون هم نظر بدین بازهم به خطا رفتید!

    مثلاً تعداد بسیار زیادی پیکرک و مجسمه هست با اندامهای جنسی و حالتهایی که اگر امروز کسی اونها رو ببینه و بسازه قطعا برای ما معانی بدی خواهد داشت _ درحالی که اکثرشون کاربرد آیینی داشتند.

    دررابطه با بررسی هرگونه متن تاریخی و فرهنگی هم همیشه همینقدر باید مواظب بود. و علم هرمنوتیک اصلا به همین خاطر به وجود اومده که دقیق تر باشیم در قضاوت و بررسی و تحلیل.

    یه مثال دیگه بزنم

    در میان آثار ماقبل تاریخ یه سری نقاشی و مجسمه هست که برخی از زنان فقط پایین تنه خود را پوشانده اند

    اگر شما با حس و فرهنگ کنونی خود بخواهید آنها را تفسیر کنید ممکن است قضاوت و برداشت بدی داشته باشید

    اما اگر آگاهیتان بالا برود متوجه میشوید در آن فرهنگ، زنان متاهل باید سینه هایشان را برهنه نگه میداشتند و این اصلا به معنای امروزی بد نبوده!

    .

    توی تک تک قضاوتهامون درمورد افراد و رفتارهاشون هم همینطوره

    ماها جهان اطرافمون رو گاهی فقط با خاطراتمون و تاثیر خاطرات و حس هایی که از انواع خاطراتمون باقی مونده و در ذهن داریم قضاوت میکنیم!

    خاطرات ما فکرها و باورهای ما رو شکل میدن و اون نوع تشخیص و قضاوت ها که با استفاده از خاطرات هستند از جنس ناخوداگاه اند و گاهی اشتباه

    و اگه بخوایم همینطوری پیش بریم مدام دچار خطای شناختی میشیم و خطای برداشتی!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: